در سال‌های اخیر بسیاری از پژوهش‌گران و اندیش‌وران بر این نکته انگشت نهاده‌اند که انگاره‌ی «آزادی» یا «خودآیینی»، که از آغازِ دوران مدرن بدین‌سو هرچه ارجمندتر و گران‌مایه‌تر به شمار آمده، در خود گونه‌ای ناسازواری دارد، چراکه آزادیِ انسان قرار است در جهانی تحقق یابد که می‌دانیم محدود و پایان‌پذیر است. البته آگاهی به این ناهمخوانی را تازه امروزه‌ که تنگناهای محیط زیست بر ما نمایان شده به دست آورده‌ایم. آزادی یا خودآیینی درحقیقت به این معنا بود که انسان بتواند خود را هرچه بیش‌تر شکوفا کند. باوری خوش‌بینانه این بود که شکوفاییِ انسان حد و مرزی ندارد چراکه گمان می‌رفت سیاره‌ی زمین منبعی بی‌پایان و فزاینده برای شکوفایی و رشدِ انسان است.

اکنون اما دیگر می‌دانیم سیاره‌ی ما چنان فزونی و فراوانیِ بی‌پایانی ندارد بلکه، به‌ویژه به‌علت دست‌هایی که انسان‌ها در آن برده‌اند، رو به زوال و کاهش است. حال پرسیدنی ست که:

  • آیا انسان در جهانی رو به زوال نیز می‌تواند همچنان شکوفا شود؟
  • آیا ما با این دوراهه روبه‌رو هستیم که یا از سودای آزادی و خودآیینی دست بشوییم و یا بر همین روال پیش رَویم و بحران‌های زیست‌محیطی را نادیده بگیریم؟
  • یا آیا می‌توان از این دوگانه فراتر رفت و آزادی و خودآیینی را با محدودیت‌هایی که محیط زیست بر انسان تحمیل می‌کند همراه کرد؟

Ad placeholder

فزونی و آزادی

Pierre Charbonnier, Affluence and Freedom: An Environmental History of Political Ideas. Polity Press 2021
Pierre Charbonnier, Affluence and Freedom: An Environmental History of Political Ideas. Polity Press 2021

کتابِ “فزونی و آزادی: تاریخِ زیست‌محیطیِ اندیشه‌های سیاسی” که ترجمه‌ی انگلیسیِ آن پارسال در انتشارات پالتی منتشر شده (اصل کتاب به زبان فرانسه در ۲۰۲۰ منتشر شده) بر چنین پرسش‌هایی متمرکز است.

پیر شاربونیه در این می‌کوشد ایده‌هایی که در کانون مدرنیته جای دارد — ایده‌هایی چون خودآیینی، آزادی، دمکراسی، و حق — را با رهیافتی تاریخی واکاوی کند و نشان دهد که این ایده‌ها بر چه بسترهای مادی استوار هستند. او در این کتاب به ما نشان می‌دهد که ایده‌ها و اندیشه‌های سیاسی — حتا آنهایی که در ظاهر هیچ نسبتی با اندیشه‌ی زیست‌محیطی ندارند — همیشه درکی از رابطه‌ی انسان و سیاره‌ی زمین را در کانونِ خود دارند.

چنان‌که نویسنده با باریک‌بینی نشان می‌دهد، درکی که در کانون اندیشه‌ی سیاسی در دوران نوین درباره‌ی رابطه‌ی انسان با سیاره‌ی زمین جای دارد چنین است: انسان می‌تواند از چنبره‌ی طبیعت آزاد شود، می‌تواند حتا بر طبیعت چیره شود، می‌تواند به‌تر از طبیعت عمل کند، می‌تواند آزادیِ خود را بر طبیعت اعمال کند و با دسترسی نامحدود به منابعِ زمین همواره در رشد و شکوفایی باشد. یعنی در حالی که در دورانِ پیشامدرن طبیعت را سرچشمه‌ی معنا برای انسان‌ها می‌دانستند در دورانِ مدرن طبیعت سرچمشه‌ای مادی و بی‌پایان و جدا از انسان است.

پیر شاربونیه می‌کوشد ایده‌هایی که در کانون مدرنیته جای دارد — ایده‌هایی چون خودآیینی، آزادی، دمکراسی، و حق — را با رهیافتی تاریخی واکاوی کند و نشان دهد که این ایده‌ها بر چه بسترهای مادی استوار هستند.

به دید نویسنده، اساساً با چنان درکی در کانونِ اندیشه‌ی سیاسی در دورانِ مدرن است که انگاره‌هایی چون آزادی و دمکراسی ممکن می‌شود.

آزادی و خودآیینی که چنین مقدس شمرده شده در حقیقت چیزی ست که، به بیانِ نویسنده، انسان‌ها می‌خرند، کالایی تجملی ست که کسانی که قدرتِ خرید دارند می‌توانند از پسِ خریدش برآیند. نویسنده با کوششی ستودنی در واکاوی‌های تاریخی نشان می‌دهد که چگونه در سده‌های شانزدهم و هفدهمِ میلادی در جهانِ اروپایی ایده‌هایی چون «فردیت»‌ و «خودآیینی»‌ کم‌کم بستر را برای مقوله‌هایی چون «جامعه» و «اقتصاد» آماده می‌کنند، مقوله‌هایی که گمان می‌رفت جدا از سیاره‌ی که بر آن می‌زییم، جدا از طبیعت، راهِ خود را می‌روند و البته سیاره‌ی زمین هم چیزی جز منبعی برای بهره‌برداری نبود.

در نتیجه اکنون که سیاره‌ی ما دیگر دارد ته می‌کشد، خودآیینی هم دارد از معنا تهی می‌شود. از همین رو، چاره‌ای که نویسنده پیشنهاد می‌کند بازنگری در ایده‌ی «آزادی» است. به دید او، در دورانِ کنونی، که دورانِ بحران‌های محیط زیست است، بایسته است که آزادی را از نو بسازیم. در نظرِ نویسنده، این نگرش که آزادی در جهانی کرانمند ممکن نیست مبنای درستی به ما نمی‌دهد، بلکه باید بر پایه‌ی این نگرش پیش برویم که آزادی فقط از راهِ برقراریِ رابطه‌ای پایا با جهانِ مادی ممکن است.

اما این آزادی در معنای نو — در این معنا که آزادی با دنیای مادی درهم‌تنیده است — دقیقاً چگونه چیزی است؟ نویسنده با گفت‌وگویی که در این کتاب با اندیشه‌های بسیاری از اندیشمندانِ معاصر برقرار می‌کند، و با رهیافتی میان‌رشته‌ای که از نظرگاه‌های گوناگون — برای نمونه، نقدِ پسااستعماری، زنانه‌نگری و نظریه‌ی انتقادیِ نژاد، و پساانسان‌گرایی — بهره می‌گیرد می‌کوشد پاسخی به این پرسش فراهم کند.

اکنون که سیاره‌ی ما دیگر دارد ته می‌کشد، خودآیینی هم دارد از معنا تهی می‌شود. از همین رو، چاره‌ای که نویسنده پیشنهاد می‌کند بازنگری در ایده‌ی «آزادی» است.  

اندیشه‌هایی که نویسنده با تبارشناسی و کاوش در تاریخِ اندیشه‌ی سیاسی طرح می‌کند کتاب را اثری خواندنی و تأمل‌برانگیز گردانده است. امروزه بحث‌ها و گفت‌وگوهایی که به‌طور روزافزون درباره‌ی مسائل زیست‌محیطی درمی‌گیرد فضایی از پیچیدگی و ابهام و سردرگمی پدید آورده است. کتاب حاضر می‌تواند راهنمایی باشد تا در میانِ این ابهام‌ها و پیچیدگی‌ها بتوانیم به‌تر و روشن‌تر ببینیم.  

Ad placeholder

از پیشگفتار کتاب

“طیِ پنج سالی که داشتم این کتاب را می‌نوشتم، ایستگاه رصد در ماونا لوا در هاوایی نشان داد که غلظت CO2 در جَو از ۴۰۰ و سپس از ۴۱۰ بخش در میلیون فراتر رفته است. این اندازه‌گیری نشان می‌دهد که در طیِ فعالیتی کوچک در حد و اندازه‌ی نوشتنِ کتابی فلسفی نیز واقعیت‌های زیست‌محیطی خموشانه اما به‌طرز چشمگیری در ترادیسی هستند. بگذارید کوتاه بگوییم که سطح غلظت CO2 در سرتاسرِ تاریخِ بشر در دورانِ پیشاصنعتی زیر ۳۰۰ بخش در میلیون بوده و زمانی که من متولد شده‌ام هم ۳۴۰ بخش در میلیون بوده است. پژوهشی خبرساز در آلمان نیز نشان داده که زیست‌توده‌ی «biomass» حشراتِ پرنده در طیِ بیست‌وهفت سال هفتادوشش درصد کاهش یافته است: با وجودِ برنامه‌های محافظتی و ایجادِ ذخیره‌گاه‌های طبیعی، سه‌چهارم از حشراتِ جهان طیِ چند دهه ناپدید شده‌اند. و این فقط یکی از شواهد در پژوهشی گسترده است که درباره‌ی کاهشِ کیفیتِ خاک و آب، گرده‌افشانی و نگهداری از بوم‌سازگان انجام شده است؛ این پژوهش نشان می‌دهد که ترادیسیِ زمین امروزه با شتابی تند روی می‌دهد، به‌نحوی که در طولِ زندگیِ یک انسان و حتا در طیِ یک کارِ نوشتاری نیز قابلِ تشخیص است.

پهنه‌ی سیاست در سطحِ جهان نیز در طیِ این پنج سال دگرگونی‌هایی چشم‌گیر به خود دیده است. در ایالات متحده دانلد ترامپ در ۲۰۱۶ بر اریکه‌ی قدرت تکیه زد، در برزیل ژائیر بولسونارو در ۲۰۱۹ به قدرت رسید، و در بریتانیا هواداران برگزیت در ژوئن ۲۰۱۶ به پیروزی رسیدند — اینها آشکارترین نشانه‌ها در رشته‌رخدادهایی هستند که اغلب گفته می‌شود ازهم‌پاشیدگیِ نظم لیبرال را نشان می‌دهند. تقریباً در سراسرِ جهان جنبشی که می‌خواست به مرزبندی‌ها و محافظه‌کاریِ اجتماعی بازگردد برای چندی پیوندی برقرار کرد میانِ ناکامانِ فرایندِ جهانی‌شدن (که اکنون می‌کوشند حامیانی نو بیابند) و آن نخبگان اقتصادی که مصمم هستند ملت‌ها را به رقابت با همدیگر وادارند تا انباشت سرمایه را حفظ کنند. پیش از این رخدادها اما توافق پاریس که در دسامبر ۲۰۱۵ به دنبالِ اشتیاقِ همگانی تصویب شد نشان از پیدایش نوگونه‌ای از دیپلماسی داشت، گونه‌ای دیپلماسی که می‌خواست ملت‌ها را در هماهنگی با هم به دورانی از آگاهی به تغییرِ اقلیم بیاورد. این توافق، گرچه بر بنیادی سست استوار شد، کوششی بود که میانِ همکاریِ دیپلماتیک و سیاست‌گذاری در زمینه‌ی اقلیم پیوند برقرار کرد؛ کوششی بود که از بی‌نظمی‌های جدید آسیب دیده بود: هیچ امکانی برای ساختنِ نظمی جهانی بر محورِ محدودیت‌های اقتصادی نبود.

در طیِ همین پنج سال همچنین شاهد بودیم که بسی گروه‌ها برای اعتراضِ اجتماعی پا گرفتند، گروه‌هایی که همه بر گرفتاری‌های زیست‌محیطی متمرکز بودند. آخرین تغییراتی که در این کتاب اعمال کردم در واکنش به جنبش اعتراضیِ «جلیقه‌زردها» در فرانسه بود؛ هرچه باشد نباید فراموش کرد که این اعتراض‌ها در واکنش به برنامه‌های مالیات بر سوخت برانگیخته شد. مردم کم‌کم روابطی تازه با قلمرو محلی‌شان برقرار کردند، برای مثال در زادِ نوترودم دیلون در فرانسه [زادها یا منطقه‌های دفاعی منطقه‌هایی ست که جنبش‌های اعتراضی برای مبارزه اشغال می‌کنند] و جنبشِ اعتراضیِ استندینگ راک و پروژه‌ی خطِ لوله‌ی داکوتا در آمریکا. زمانی که من در درسگفتارهایی که به شکلِ هم‌اندیشی برگزار می‌کردم تازه داشتم پیوندهایی میان تاریخ اندیشه‌ی سیاسی مدرن و پرسش از منابع و مسکن و به‌طورکلی‌تر اوضاع مادی برقرار می‌کردم این جنبش‌ها هم تازه داشت پا می‌گرفت. به‌طور خلاصه بگویم، رخدادهای اخیر یکی پس از دیگری تأییدی است بر اینکه کشمکش‌های اجتماعی امروزه بر مسئله‌ی اصلِ بقا و وجودِ انسان است. در کنارِ این جنبش‌ها — راهپیمایی‌های زیست‌محیطی، سخنرانی‌های گرتا تونبرگ و نافرمانی‌های مدنی که از سوی جنبشِ «شورش علیه انقراض» در لندن روی داد — همچنین هاییتی و پورتوریکو و هیوستن هم بودند: تشدیدِ توفندهای گرمسیری و واکنش‌های ناکافی از سوی دولت باعث شده که آسیب‌پذیریِ‌ اقلیم به معیاری تبدیل شود برای نابرابری‌های اجتماعی که هرچه بیش‌تر سیاسی می‌شود. توزیع سرمایه، آسیب‌پدیزی و برنامه‌های حفاظتی که در دسترس هستند به این معناست که سرنوشت چیزها و مردمان و قوانین و سیستمی که آنها را در کنار هم قرار داده باید چونان بخش‌هایی از یک کل واحد فهمیده شود.”

Ad placeholder