یکی از راههای مؤثر تحقق عدالت در سطح کلان، تأمین فرصتهای یکسان برای دسترسی عموم افراد جامعه به آموزش و رسیدن به عدالت آموزشی است. در بسیاری از کشورهای جهان، دسترسی به تحصیل و آموزش برابر به عنوان یکی از راههای شکستن چرخهی فقر و تبعات آن پیشنهاد میشود.
در ایران چرخهی پولیشدن آموزش و دسترسی اغنیا به آن روز به روز در حال گسترش است. در حالی که فرزندان طبقات مرفه به انتخاب رشته در رشتههای برتر کنکور میپردازند اما آمار رسمی حکایت از حدود یک میلیون بازمانده از تحصیل و رشد ۵۰ درصدی تعداد بازماندگان تحصیل در مقاطع ابتدایی دارد.
بازماندگان از تحصیل
نبود امکانهای تحصلی مناسب و کافی یکی از دلایل تولید چرخهی فقر و نابرابری است. طی سالهای اخیر با پولیشدن نظام آموزشی در ایران، تعداد بازماندگان از تحصیل رو به افزایش گذاشته است. بر اساس آخرین گزارش مرکز آمار ایران از شاخصهای اجتماعی و فرهنگی، در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ تعداد دانشآموزان بازمانده از تحصیل به ۹۷۰ هزار و ۸۷۱ دانشآموز افزایش یافته است. همچنین تعداد دانشآموزان بازمانده از تحصیل در مقطع ابتدایی نیز با افزایش حدود ۵۰ درصدی نسبت به سال تحصیلی ۱۳۹۹– ۱۳۹۸ به ۲۱۰ هزار نفر رسیده است که حکایت از تشدید نابرابری در سالهای ابتدایی تحصیل دارد. بیکاری و فقر خانوادهها و ناتوانی از تامین هزینههای آموزشی دلایل عمدهی افزایش کودکان بازمانده از تحصیل است.
تعداد پسران بازمانده از تحصیل در مقطع ابتدایی از ۸۲ هزار نفر در سال تحصیلی ۱۳۹۶-۱۳۹۵ به ۱۱۳هزار نفر در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ و تعداد دختران بازمانده از تحصیل در مدت مذکور از ۷۹ هزار به ۹۶هزار نفر رسیده است.
البته باید توجه داشت این آمار کودکان افغانستانیتبار که عمدتا به دلیل عدم دارا بودن کارت اقامت قانونی، از تحصیل بازماندهاند را در نظر نمیگیرد. علاوه بر این، برای واقعیتر شدن ارقام فوق، باید کودکان بازمانده از تحصیل خارج از نظام رسمی آموزشی را هم در نظر گرفت. بر اساس گزارشهای رسمی حدود یکسوم از کودکان و نوجوانان بین شش تا ۱۸ سال، در خارج از نظام رسمی آموزش و پرورش قرار دارند و محروم از تحصیل هستند.
کنکور ثروتمندان
کنکور سراسری نامش سراسری است اما نتایجاش طبقاتی است. آزمونی که قرار است متر و معیاری برای ورود به آموزش عالی باشد، به ماراتنی نابرابری برای فرزندان طبقهی متوسط و مرفه تبدیل شده است که علاوه بر تشدید شکاف طبقاتی، ترک تحصیل و بیانگیزگی را در بین دانشآموزان طبقات پایین درآمدی تقویت میکند.
نتایج اولیهی کنکور سراسری ۱۴۰۱ و بررسی دقیق برگزیدگان حاکی از عمیقتر شدن نابرابری و شکاف طبقاتی در ایران دارد. از میان ۴۰ نفر برگزیده در پنج گروه اصلی تحصیلی، تنها دو نفر در مدارس دولتی و نمونه دولتی درس خواندهاند، ۲۹ داوطلب (معادل ۷۲ درصد) در مدارس استعدادهای درخشان و ۹ نفر (معادل ۲۳ درصد) از داوطلبان در مدارس غیرانتفاعی درس خواندهاند. واقعیتی که نشان میدهد این ماراتن جای و فرزندان طبقهی کارگر و تحصیلکردگان مدارس دولتی راه چندانی به آن ندارند.
علاوه بر دسترسی قابل توجه ثروتمندان به آموزش عالی، نابرابری آموزشی قابلتوجهی در بین مناطق مختلف ایران نیز وجود دارد. نتایج یک بررسی ساده از محل زندگی نفرات برتر کنکور سراسری حاکی از آن است که استان تهران ۳۸ درصد نفرات اول تا دهم کنکور را در خود جای داده است.
همانگونه که جدول زیر نشان میدهد ۱۵ نفر از ۴۰ نفر برگزیده در پنج گروه اصلی از پایتخت هستند که عمق و گسترهی امکانات آموزشی را در این شهر نشان میدهد. مشهد با ۱۲.۵ درصد در جایگاه دوم و تبریز و اراک با ۷.۵ درصد به صورت مشترک در رتبهی سوم قرار دارند. در این میان، تنها دو نفر از شهرهایی غیر از مراکز استان (بروجن و شهربابک)، در بین نفرات اول تا دهم کنکور سراسری امسال قرار دارند.
نفرات برتر پنج گروه اصلی در کنکور سراسری ۱۴۰۱ به تفکیک محل زندگی آنان (منبع: سازمان سنجش ایران)
علوم انسانی | علوم ریاضی | علوم تجربی | هنر | زبانهای خارجی |
تهران ۴ نفر | تهران ۴ نفر | تهران ۱ نفر | تهران ۴ نفر | تهران ۲ نفر |
مشهد ۳ نفر | مشهد ۱ نفر | یزد ۱ نفر | اصفهان ۱ نفر | مشهد ۱ نفر |
اراک ۱ نفر | اراک ۱ نفر | ارومیه ۲ نفر | اراک ۱ نفر | |
تبریز ۱ نفر | گرگان ۱ نفر | بویراحمد ۱ نفر | تبریز ۱ نفر | |
کرمانشاه ۱ نفر | اصفهان ۱ نفر | تبریز ۱ نفر | ||
یزد ۱ نفر | سبزوار ۱ نفر | |||
نیشابور ۱ نفر | زنجان ۱ نفر | |||
شهربابک ۱ نفر |
نابرابری، نابرابری تولید میکند
پدیدهی شکاف طبقاتی در تحصیل و نابرابری در آموزش، منحصر به ایران نیست و محصول نظامی سرمایهمحور است. مایکل سندل در کتاب خود «استبداد شایستگی» به گستردگی این پدیده در جامعهی آمریکا اشاره میکند و مینویسد: «دانشگاهها مدعیاند که دانشجویان را با تکیه بر شایستگی آنان گزینش میکنند اما برای پسران و دختران والدین ذینفوذ و ثروتمند، امتیاز قائل میشوند. اکثر دانشجویان کالجها و دانشگاههای منتخب از قشرهای مرفه هستند. تعداد بسیار کمی از آنها از قشرهای کمدرآمد هستند. در کالجهای آیوی لیگ (هشت دانشگاه برتر آمریکا شامل دانشگاههای هاروارد، پرینستون، ییل، پنسیلوانیا، کلمبیا، کرنل، دارتموث و براون)، استنفورد، دوک و سایر دانشگاههای معتبر، اکثر دانشجویان متعلق به یک درصد بالای درآمدی یا خانوادههای ثروتمند هستند که فاصلهی زیادی با پنج دهک درآمدی پایین دارند. در ییل و پرینستون از هر پنجاه دانشجو، فقط یک نفر متعلق به خانوادهای فقیر (آخرین دهک درآمدی) است.»
این مسئله حتی در کشورهای اسکاندیناوی که نسبت به سایر کشورها از سطح نابرابری کمتری برخوردارند نیز وجود دارد. هالستن و تانینگ (۲۰۱۸) در پژوهش خود نشان دادهاند که ۲۵ درصد از تفاوت انتخاب رشتهی دانشآموزان سوئدی را خصوصیات والدین آنها توضیح میدهد. مواردی مانند تحصیلات، شغل، درآمد و ثروت والدین بر زندگی فرزندان آنها به طرز چشمگیری اثرگذار است. این تفاوتها عامل مهمی در شکلگیری نابرابریها و انفعالهای اقتصادی است؛ چراکه رشتههای مختلف تحصیلی، بازدهیهای شغلی و درآمدی متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند. نابرابری، نابرابری تولید میکند.
گتسبی بزرگ
در سالهای اخیر، تلاشهایی برای ارزیابی نابرابریهای آموزشی و علل و پیامدهای آن شده است که حاصل این تلاشها در «منحنی گتسبی بزرگ» (The Great Gatsby Curve) خلاصه میشود که در سال ۲۰۱۲ توسط آلن کروگز مطرح شد. نام این منحنی برگرفته از شخصیت اصلی در رمان اسکات فیتزجرالد است که در خانوادهای فقیر به دنیا آمد، اما در ادامه توانست ثروت زیادی کسب کند و در طول سالها سطح اجتماعی خود را به طرز چشمگیری ارتقا داد.
این منحنی ارتباط میان نابرابری درآمدی و فرصتهای پیشروی افراد را نشان میدهد. بر این اساس، نابرابری آموزشی یکی از بازیگران اصلی نابرابری درآمدی تلقی میشود. به عبارت دیگر تصمیمات والدین برای تحصیل فرزندان خود، زمینهساز ارتباط میان نابرابری اقتصادی و جابهجاییهای اجتماعی است.
همانگونه که در نمودار زیر مشاهده میشود در کشورهای با نابرابری درآمدی بالا (مانند ایالاتمتحده، بریتانیا، پرو، چین و برزیل) که ثروت در دستان گروهی کوچک است، احتمال اندکی برای فرزندان خانوادههای فقیر وجود دارد که جایگاه اقتصادی خود را در بزرگسالی ارتقا دهند. در کشورهایی مانند نروژ، دانمارک، کانادا و فنلاند که برابرتر از سایر کشورها هستند، احتمال بیشتری دارد که فرزندان خانوادههای با درآمد کمتر بتوانند در بزرگسالی طبقهی درآمدی خود را تغییر دهند.
جمعبندی
اگر چه اشتباه است نظام آموزشی را به تنهایی مسئول نابرابریهای درآمد و اعتبار اجتماعی بدانیم اما نابرابری آموزشی از این جهت مورد اعتناست که آموزش رکن اساسی خروج فقرا از چرخهی باطل فقر است. اگر آموزش هم مبنای طبقاتی پیدا کند، دیگر نمیتوان به خروج فقرا از فقر امید داشت. دیگر این که نتایج رقابتهای آموزشی نابرابر مانند کنکور، در دل برندگانش بذر تکبر و غرور و در دل بازندگانش بذر تحقیر و کینه میکارد، بذرهایی که میتواند به اعتراضات عمومی منجر شود و مشروعیت یک ساختار را زیر سوال ببرد.
در یک نظام حکمرانی خوب، حاکمان برای جلوگیری از این مشکلات باید به ارائهی تبعیضهای مثبت طبقهمحور دست بزنند. درواقع باید مزیتهای مشابهی را که در حال حاضر به فرزندان طبقات ثروتمند اعطا میشود به دانشجویان طبقات محروم هم ارائه دهند یا این که با حذف این سهمیهها، مزایای دانشجویان متمول را هم کاهش دهند.
جمهوری اسلامی از ابتدای شکلگیری خود مدام بر طبل حمایت از محرومان کوبیده اما در عمل سیاستهایی با تشدید شکاف طبقاتی و به ضرر طبقات فرودست را پیاده کرده است. زندگی شهروندی دوقطبیشده با محوریت پول سالهاست که در نظام آموزشی ایران نهادینه شده است اما این نابرابری در بلندمدت، پایههای نظام سیاسی را بیش از پیش سست میکند. به نظر میآید این روزها انتخاب بین علم و ثروت ملاک نیست چون ثروت، علم را هم خرید و فروش میکند.
منابع:
۱- گزارش وضعیت اجتماعی و فرهنگی ایران، مرکز آمار ایران، اسفند ۱۴۰۰.
۲- مایکل سندل، صبا نوروزی، استبداد شایستگی؛ چه بر سر خیر عمومی آمده است؟، پارسه، ۱۴۰۰.
۳- سندهیل مولاینیتن و الدار شفیر، امیرحسین میرابوطالبی، فقر احمق میکند، ترجمان، ۱۳۹۸.
۴- نیما صبوری، نابرابری آموزشی؛ نقش خانواده در موفقیت تحصیلی چیست؟، تجارت فردا، شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱.