(۱)
آزادی در کارِ دانشگری، آموزشگری، پژوهشگری، و چاپ و انتشارِ یافتههای پژوهشی را اغلب تحت عنوانِ کلیِ «آزادیِ آکادمیک» طرح میکنند. همانطور که از این عنوان برمیآید، چنان کردوکارهایی در ارتباط با نهادهای دانشگاهی موردِ نظر است. پس، به زبانِ ساده، آزادیِ آکادمیک به این معناست که دانشگاهیان بتوانند کارهای خود در دانش و پژوهش در زمینههای تخصصیشان را آزادانه و با خاطری آسوده به پیش بَرَند. قیدِ «با خاطری آسوده» که در اینجا به «آزادانه» افزوده شده به این معناست که آزادیِ آکادمیک صرفاً بهمعنای آزادی از بگیر و ببندِ سیاسی نیست بلکه همچنین لازم است بهطورِ ایجابی هم امکان و زمینهی دانشگری و پژوهشگری برای دانشگاهیان فراهم شود. از همین روست که گاهی موضوعِ استخدامِ دائمی و تضمینِ شغلی در برخی از آییننامهها و بیانیهها دربارهی آزادیِ آکادمیک قید میشود.[1]
همچنین، آزادیِ آکادمیک ممکن است فقط بهمعنای آزادیِ دانشگاهیان در کارِ تخصصیشان گرفته شود یا، افزون بر آن، در معنایی گستردهتر، آزادیِ آنان در مشارکت در بحثهای عامتر در جامعه را نیز در بر بگیرد. در این زمینه اختلافنظرهایی هست. کسانی که از آزادیِ آکادمیک دفاع میکنند اغلب از آزادیِ بیان بهطورکلی نیز دفاع میکنند. وقتی معتقد باشیم همهی انسانها در بیانِ باورها و اندیشههای خود در جامعه آزادند، چرا دانشگاهیان چنین حقی نداشته باشند. اما مسئله پیچیدهتر از این است.
وابستگیِ دانشگاهیان به نهادی خاص ممکن است باعث شود آزادیِ آنان در جامعه محدود شود. اظهارنظرهای آنان در بحثهای عمومی در جامعه ممکن است به پای نهادهایی که آنان را استخدام کردهاند نوشته شود. گذشته از این، تخصص نیز خودش ممکن است قیدوبندهایی بر دانشگاهیان بگذارد. برخی از مردم از متخصصان انتظار دارند که فقط در حیطهی تخصصشان اظهارنظر کنند. اظهارنظرِ متخصص دربارهی موضوعاتی بیرون از قلمروِ تخصصاش ممکن است مردم را گمراه کند؛ مردم ممکن است به صرفِ اینکه شخص متخصص است نظرش دربارهی هر موضوعی را بپذیرند. برای همین برخی متخصصان وقتی دربارهی موضوعی در بیرون از حوزهی تخصصشان اظهارنظر میکنند خود را ملزم میدانند در آغاز اعلام کنند که در آن زمینه تخصصی ندارند و فقط نظرِ شخصیشان را میگویند.
با نظر به این اختلافنظرها در معنای آزادیِ آکادمیک، در این نوشته ما آزادیِ آکادمیک را در معنای نخست، یعنی در معنای آزادی در کارِ دانشگاهی، در نظر داریم و در ادامه یکی از استدلالها در دفاع از آزادیِ آکادمیک در این معنا را بررسی میکنیم.
(۲)
استدلالی قدیمی و پرآوازه در دفاع از آزادیِ بیان هست که اغلب در دفاع از آزادیِ آکادمیک نیز طرح میشود. بر طبقِ این استدلال، آزادیِ بیان در دستیابی به حقیقت نقشی مهم ایفا میکند و یا برای آن ضروری است. ویراستی از این استدلال را جان استوارت میل طرح کرده است.
او در رسالهی «دربارهی آزادی» میگوید که اگر آزادیِ بیان محدود شود امکانی از جامعهی انسانی گرفته میشود که همان امکانِ دستیابی به حقیقت است. یکی از استدلالهای که میل میپروراند چنین است: در یک سو، اگر باوری که شخص دارد راست و درست باشد، با محدود شدنِ آزادیِ بیان مردم از دستیابی به آن حقیقت محروم میشوند؛ در دیگر سو، اگر باوری که شخص دارد نادرست باشد وقتی بیان شود نادرستیاش معلوم میشود و زینرو در تضادی که با حقیقت دارد باز حقیقت را نمایانتر میکند.[2]
اکنون، از آنجا که آموزش و دانش و پژوهش و یادگیری اینها همه، بنا بر باوری رایج، با حقیقتجویی و ترویجِ حقیقت سروکار دارند، میتوان استدلال بر اساسِ حقیقتجویی را در دفاع از آزادیِ آکادمیک نیز طرح کرد. حتا میتوان از این هم فراتر رفت و استدلال کرد که از آنجا که در فضای آکادمیک حقیقتجویی به شیوهای روشمند و دقیق و با احتیاطهای روششناختی انجام میشود، میتوان گفت که حقیقتجویی در فضای آکادمیک علیالاصول بهتر به نتیجه میرسد و زینرو استدلال بر اساسِ حقیقتجویی را میتوان به طریقِ اولی در دفاع از آزادیِ آکادمیک به کار گرفت. یعنی اگر بگوییم استدلال بر اساسِ حقیقتجویی در دفاع از آزادیِ بیان بهطورکلی کامیاب میشود، میتوان گفت که این استدلال در دفاع از آزادیِ آکادمیک حتا زورِ بیشتری دارد. از همین رو، حتا اگر گفته شود که قلمروِ بیانِ همگانی اغلب به دنبال یافتنِ حقیقت نیست و سودای حقیقت ندارد، و زینرو استدلال بر اساسِ حقیقتجویی دربارهی این قلمرو به کار نمیآید، باز میتوان این استدلال را در دفاع از آزادیِ آکادمیک به کار بُرد.
(۳)
اما اگر حقیقتجویی در کنشهایی چون دانشگری و پژوهشگری را مبنایی برای ضرورتِ آزادی در این گونه کنشها بگیریم، آنگاه آیا فرقی میکند که چنان کنشهایی در ارتباط با نهادهای آکادمیک باشند یا نه. امروزه بسیاری از نهادهای غیرآکادمیک هم هستند که به کارِ پژوهش میپردازند. برای مثال، سازمانِ ناسا بههدفِ دستیابی به دانش در سطحی گسترده به فعالیتهای پژوهشی میپردازد. یا ابرشرکتهای داروسازی مدام در کارِ پژوهش برای تولید داروها هستند. حتا بسیاری از نهادهای نظامی بیآنکه هیچ ربط و نسبتی با نهادهای آکادمیک داشته باشند در خود دپارتمانهای پژوهشی دارند و برای پژوهشِ علمی هزینه میکنند. پس آیا باید بگوییم اصطلاحِ «آزادیِ آکادمیک» دقیق نیست، چراکه آنچه از این اصطلاح برمیآید گونهای آزادی در ارتباطِ تنگاتنگ با نهادهای آکادمیک است؟
در اینجا لازم است گونهی دیگری از آزادی را نیز سوا کنیم: «آزادیِ فکری» (intellectual freedom). آزادیِ فکری با «آزادیِ بیان» (freedom of speech) و آزادیِ اندیشه (freedom of thought) ارتباط دارد اما با آندو یکی نیست. آزادیِ فکری درواقع آزادی در هرگونه کارِ فکری و نظری است. اکنون آیا میتوان گفت آزادیِ آکادمیک درواقع همان آزادیِ فکری است و لزومی ندارد در ارتباط با نهادهای آکادمیک تعریف شود. اگر چنین باشد استدلال بر اساسِ حقیقتجویی نیز بهطورکلی در دفاع از آزادی در هرگونه فعالیتِ دانشگرانه و پژوهشگرانه اطلاق میشود خواه در نهادهای آکادمیک باشد یا نه.
در مقابلِ این رویکرد، برخی گفتهاند که استدلال بر اساسِ حقیقتجویی بهطورمشخص فقط آزادی در دانشگری و پژوهشگری در نهادهای آکادمیک را اثبات میکند چراکه فقط نهادهای آکادمیک هستند که بهراستی و بیهیچ ملاحظهای برای سود و منفعت در پیِ اکتشافِ حقیقت هستند؛ فقط این نهادها هستند که با دستیابی به حقایق علمی و آموزش و انتشارِ حقایقِ علمی تعریف میشوند. در این معنا، برای مثال آن نهادهای نظامی که به فعالیتِ پژوهشی میپردازند در وهلهی نخست به دنبالِ یافتنِ حقیقت نیستند بلکه سودایی دیگر در سر دارند. یا ابرشرکتهای داروسازی که هزینههای گزافی برای پژوهش صرف میکنند درحقیقت به دنبالِ سود و منفعت هستند و نه به دنبالِ کشفِ حقیقت. سازمانِ ناسا گرچه در پیِ دستیابی به دانش در زمینهی هوافضا است این کار را برای منافعِ درازمدت انجام میدهد.
(۴)
چنانکه پیداست، در اینجا دیدگاهی سنتی دربارهی کارکردِ دانشگاه مفروض گرفته میشود؛ در این نگرش نقش و کارکردِ دانشگاه در وهلهی نخست با دستیابی به دانش و حقیقتجویی بیهیچ گونه منفعتاندیشی تعریف میشود. معمولاً این دیدگاه را دیدگاهِ هومبولتی مینامند چراکه نخستین بار با اصلاحاتِ هومبولتی در دانشگاهها در آلمان رواج یافت. این تعریف از کارکردِ دانشگاه را بسیاری به بوتهی انتقاد گرفتهاند. یک ایراد این است که دانشگاهها نیز همچون هر نهادِ دیگری ناگزیر هستند برای بقا رقابت کنند و درنتیجه صرفاً بر پژوهش برای کسب دانش و اکتشافِ حقیقت متمرکز نیستند بلکه همچنین، و شاید حتا در وهلهی نخست، میخواهند که جایگاه و رتبهی خود را بالا ببرند تا بتوانند دانشجویان و بودجهی بیشتری جذب کنند. دانشگاهها از این نظر همانندِ شرکتهای خصوصی هستند. افزون بر این، ایرادِ دیگری بر این دیدگاه این است که پژوهشگران و استادانِ دانشگاه نیز صرفاً به انگیزهی کشفِ حقیقت کار نمیکنند بلکه ممکن است انگیزههای بسیار متفاوتی داشته باشند. برای مثال، بسیاری از پژوهشگران میخواهند که در جهانِ پژوهش آوازهای به هم بزنند تا بتوانند کارشان را تضمین کنند.
همچنین، برخی نظرگاهی پسامدرن را برمیگیرند و دیدگاه، هومبولتی را از آن نظرگاه نقد میکنند. در دیدگاهِ هومبولتی ادعا میشود که پژوهشِ دانشگاهی نباید ابزاراندیشانه و سودبنیاد باشد. اما از نظرگاهِ انتقادیِ پسامدرن به هیچ روی نمیتوان گفت که دانشگاههای امروزی چنان هستند؛ [3] درواقع برخی نقدهای پسامدرن از این نیز فراتر میروند و حقیقتجویی و دستیابی به دانش را پوششی برای مناسباتِ قدرت و ثروت میدانند. زد و بندهای بسیار پیچیدهای که امروزه میان بازار و صنعت در یک سو و نهادهای آکادمیک در سوی دیگر برقرار است نشان از آن دارد که نهادهای آکادمیک، دستکم تا اندازهای، در راستای منافعتطلبیهای اصحابِ قدرت و ثروت عمل میکنند.
(۵)
با این انتقادها، آیا هنوز هم میتوان از طریقِ استدلال بر اساسِ حقیقتجویی از آزادیِ آکادمیک دفاع کرد؟ بیتردید امروزه دانشگاه را دیگر نمیتوان نهادی هومبولتی دانست که فقط و فقط سودای دستیابی به دانش و حقیقت را دارد. شاید دانشگاه اساساً هیچگاه چنان نهادی نبوده است، گرچه کسانی چون هومبولت و کانت و دیگران گویی چنان آرمانی را در سر میپروراندند. منتها آنچه دورانِ امروزین را متمایز میکند این است که امروزه پیوندها میان منفعتِ مادی و دانش و پژوهش بیشتر نمایان شده است.
در نگاهی دقیقتر اما آنچه استدلال بر اساسِ حقیقتجویی به ما میگوید این است که به سودِ جامعه است که نهادی ویژهی حقیقتجویی و دستیابی به دانش داشته باشد و برای اینکه چنان نهادی بتواند کارش را بهدرستی پیش بَرَد حدی از آزادیِ آکادمیک بایسته است. اکنون اگر انتقاد شود که امروزه دانشگاهها چنان کارکردی ندارند بلکه در چنبرهی سرمایهسالاری گرفتار شدهاند، آنگاه این انتقاد خودش به این معنا است که آزادیِ آکادمیک آسیب دیده است.
درست است که امروزه دانشگاهها بیش از پیش خود را در قبال ذینفعانشان (برای مثال، دانشجویان و اتحادیههای صنفی) پاسخگو میدانند و از اوضاعِ اقتصادی و وضعِ بازار تأثیر میپذیرند. همچنین درست است که امروزه دانشگاهها صرفاً در پیِ دستیابی به دانش فقط بهخاطرِ دانش نیستند بلکه اغلب به دنبالِ دانشِ «سودمند» هستند و این سودمندی معمولاً به معنای سودمندی برای اقتصادِ جامعه تعبیر میشود. پس درست است که دانشگاهِ هومبولتی تا اندازهی چشمگیری به فراموشی سپرده شده است.[4] اما تجاری شدنِ دانش و پژوهش تا جایی که به آزادیِ آکادمیک آسیب میزند باید نقد شود. افزون بر این، اگر دربارهی آزادیِ آکادمیک ایدهآلخواه و آرمانگرا نباشیم، هنوز واقعبینانه است که در پیِ وضعیتی باشیم که پژوهشگران در برابرِ اقتصاد و بازار و شرکتها تا اندازهای از استقلال و آزادی برخوردار باشند و در تصمیمگیریها دربارهی اینکه چه پژوهشهایی برای جامعه سودمند است نقشی کلیدی ایفا کنند — یعنی اینکه بازار و سرمایه در پیروی از دانش و پژوهش باشد و نه برعکس. این آزادی تا اندازهای تحقق یافته است و میشود آن را، برای نمونه، در جهتگیریِ برنامههای پژوهشی بهسمتِ برخی زمینههایی که بهنحوی در مقابلِ فزونخواهیهای سرمایهسالارانه هستند دید (برای مثال، در جهتگیریِ پژوهشها بهسمتِ مسائلِ محیطِ زیست).
(۶)
در پایان، آیا استدلال بر اساسِ حقیقتجویی در دفاع از آزادیِ آکادمیک در دانشگاهِ ایرانی نیز به کار میآید؟ حال و روزِ دانشگاهها در ایران از نظرِ آزادیِ آکادمیک بسیار ویژه است. تجاریسازیِ دانش و پژوهش هنوز چندان رونقی نگرفته است که بخواهد دردسری برای آزادیِ آکادمیک باشد؛ پژوهشها اغلب از نظر کیفی در حدی نیستند که بازاری از آنها دستوپا شود. در نگاهِ نخست، فعلاً نه تجاریشدن بلکه حاکمیتِ تمامیتخواه، ایدئولوژیِ سیاسی-مذهبی، و مدیریتِ نادرست را میتوان دشمنانِ آزادیِ آکادمیک به شمار آورد.
مهمتر اینکه آنچه بهنامِ پژوهش در ایران انجام میشود اغلب اساساً هیچ سروکاری با دستیابی به دانش و حقیقت ندارند تا بخواهیم با استدلال بر اساسِ حقیقتجویی از آزادیِ پژوهشگران دفاع کنیم. پس عجیب نیست اگر، در کنارِ جریانِ روشنفکری که تا اندازهی چشمگیری در بیرون از دانشگاه و با کارِ فردی پیش میرود، کمکم پژوهش نیز، مشخصاً در علومِ انسانی، در بیرون از دانشگاه و در کارهای فردی راهی برای شکوفایی بیابد.
−−−−−−−−−−−−−−−
پانویسها
[1] برای نمونه، در «بیانیهی ۱۹۴۰ در زمینهی اصولِ آزادیِ آکادمیک و استخدامِ دائمی استادان دانشگاه» که یکی از مهمترین بیانیهها در این زمینه در آمریکا است و نیز در «پیشنهادنامه در زمینهی جایگاهِ مدرسان در آموزشِ عالی» که یونسکو در این زمینه ارائه کرده است چنین موضوعی قید شده است.
[2] Mill, J. S. (2018). On Liberty. Arcturus Publishing Limited. p33.
[3] این نقد برای مثال در این مقاله آمده است:
Haverhals, B. (2007). The normative foundations of research-based education: Philosophical notes on the transformation of the modern university idea. Studies in Philosophy and Education, 26, 419–432.
[4] این ارزیابی را از این مقاله گرفتهام (بهطورمشخص بنگرید به صفحههای ۳ و ۵۳):
Kwiek, M. (2006). The Classical German Idea of the University, or on the Nationalization of the Modern Institution (CPP RPS 1/2006). Link (accessed 19 April 2022).
شیعه و سنی اسلام اعراب؛ ابزارمحبوب جهان سرمایه داری برای عقب کشیدن زمان وغارت همه جانبه مردم در خاورمیانه!
mashang / 16 August 2022
نه شاه رفت نه انقلاب شد
در ۲۶ دی ۱۳۵۷، شاه نرفت. یک تعدیل نیروی ساده انجام گرفت: پست سازمانی شاه در اسلام ادغام شد.
بهزاد جهانی
mashang / 17 August 2022