Opinion-Zamaneh-Small

سعید جلیلی و یاران و طرفدارانش در حال برساختن دو قطبی “گفتمان مقاومت” و “گفتمان سازش” هستند. از یک سو، هاشمی رفسنجانی/خاتمی/حسن روحانی را به عنوان نمادهای سازش مطرح می‌کنند، و از سوی دیگر، خامنه ای و جلیلی را به عنوان نمادهای مقاومت و ایستادگی مطرح می‌سازند.

آیت الله خامنه‌ای با سخنانش بیش از همه به چنین دو قطبی ای دامن می‌زند. در ۲۵/۲/۹۲ گفت: “كسانى سر كار بيايند كه اهل استقامت، اهل ايستادگى باشند؛ زرهى پولادين از ياد خدا و از توكل به خدا بر تن خودشان بپوشند و وارد ميدان شوند”. در ۶/۳/۹۲ هم گفته است به فردی رأی دهید که “ايستادگى قدرتمندانه و عزتمندانه در مقابل جبهه‌ى معاندان” بکند.

رهبر در میان نظامیان: "ایستادگی قدرتمندانه"
رهبر در میان نظامیان: “ایستادگی قدرتمندانه”

از سوی دیگر، حسن روحانی با سخنانی که درباره‌ی مسئله‌ی هسته‌ای و رابطه‌ی با آمریکا بیان کرده و می‌کند، عملاً خود را در قطب مقابل قرار داده است. وی در ۲۳/۲/۹۲ در دانشگاه صنعتی شریف ضمن انتقاد از وضعیت کشور در زمینه‌های اقتصادی و سیاسی گفت:

“رئیس جمهور آینده باید به دنبال کم کردن فاصله‌ها و از بین بردن فضای امنیتی در کشور باشد تا نه تنها آن‌هایی که در حصر هستند آزاد شوند بلکه آنهایی که به خاطر اتفاقات سال ۸۸ زندانی شده‌اند هم آزاد شوند”.

اما سخنان او در مورد سیاست خارجی مهمتر بود که گفت باید با کدخدای جهان گفت و گو و سازش کرد:

“به نظر من مذاکره با آمریکا راحت تر از مذاکره با اروپا است. بسیاری از اروپایی‌ها آقا اجازه می‌خواهند اما آمریکایی‌ها به قول معروف کدخدا هستند پس اگر با کدخدا ببندیم راحت تر هستیم تا این که به سراغ یک مقام پایین تر برویم…بهترین راه برای نابودی اسرائیل حاکم کردن دموکراسی در منطقه است. نه این که لشگر ببریم و با اسرائیل جنگ کنیم”.

پس از این سخنان، روزنامه‌ی کیهان به او تاخت. سرمقاله‌ی کیهان ۷/۳/۹۲ تحت عنوان “دوئل با دوستان و کرنش با کدخدا” نیز ناظر به همین موضوع است. سایت جلیلی این دو قطبی را در مقاله‌ی “تنش زدایی بزدلانه” و “تهدید زدایی حکیمانه” پی گرفت. سایت جلیلی در تعارض با مدعای روحانی درباره‌ی مذاکره‌ی با کدخدادر مقاله‌ی دیگری نوشته است: “بله جلیلی اعتقاد دارد جهان کدخدا ندارد و آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند پس باید تخریب شود”.

علی باقری- معاون بین الملل شورای عالی امنیت ملی و فرزند رئیس دانشگاه امام صادق- در همین راستا حرکت کرده و مانند احمدی نژاد سال ۱۳۸۴ به جنگ هاشمی و نماینده اش- حسن روحانی- به عنوان نماد سازش و تجمل گرایی رفته و در ۵/۳/۹۲ می گوید:

“حقوق هسته‌ای خاکریز اول کشور و نقطه قوت است…برخی نامزدها در سخنرانی‌های خود در موضوعاتی که ما در آنها مزیت پیدا کرده بودیم انگشت گذاشته و آن را موضوعات مسئله‌دار عنوان کردند. یکی از این موضوعات بحث هسته‌ای و دیگر موضوع آمریکا و رژیم صهیونیستی بود”.

سپس باقری به موضوع اسرائیل و انکار جنایت هولناک هوکاست پرداخته و طرح آن از سوی احمدی نژاد را “فرصت سازی” برای ایران قلمداد می‌کند:

jalili

سعید جلیلی و یاران و طرفدارانش در حال برساختن دو قطبی “گفتمان مقاومت” و “گفتمان سازش” هستند. از یک سو، هاشمی رفسنجانی/خاتمی/حسن روحانی را به عنوان نمادهای سازش مطرح می‌کنند، و از سوی دیگر، خامنه ای و جلیلی را به عنوان نمادهای مقاومت و ایستادگی مطرح می‌سازند.

“عده‌ای به خاطر تقابل سیاسی نقاط قوت را نقاط ضعف جلوه می‌دهند و مثلا در موضوع رژیم صهیونیستی عده‌ای طرح برخی از موارد را نادرست عنوان کردند…وقتی موضوع هولوکاست طرح شد برخی گفتند ایا این اتفاق افتاده است یا خیر و برخی گفتند این موضوع تاریخی است و ربطی به ما ندارد…ما غربی‌ها را در بحث هولوکاست به خاطر حقوق بشر به چالش کشیدیم و این موضوع را به زمین آنها کشاندیم. نگاه ارزشی ما در طرح هولوکاست برای ما ایجاد فرصت کرد و روندی که در زمینه فنی، سیاسی و حقوقی هسته‌ای اتخاذ شد نیز برای ما ایجاد فرصت بود”.

سپس به طور مبسوط توافقات هسته‌ای روحانی و دولت‌های اروپایی را به عنوان سازش برخلاف دستور رهبری نقد و رد می‌کند. سعید جلیلی هم گفته بود که نشستن ایران در یک سوی میز و نشستن شش قدرت جهانی در سوی دیگر میز در مذاکرات ۱+۵ نشانه‌ی قدرت ایران است (رجوع شود به مقاله‌ی “با رئیس جمهور شدن جلیلی چه از ایران باقی می‌ماند“).

اما حسن روحانی کوتاه نیامد و در مصاحبه‌ای با دیپلماسی ایرانی گفته است:”دوستان ما در جهان از عدد انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کنند“. روحانی در این گفت و گو از “اعتمادسازی با جهان خارج” و “تنش زدایی با دیگران مخصوصا همسایه ها” دفاع می‌کند. حسن روحانی ضمن تعریضی به سعید جلیلی می‌گوید:

“در سال‌های ۸۲ تا ۸۴ که اینجانب مسئولیت داشتم، به عنوان دبیر شورای امنیت ملی، طرف مذاکره من صرفا وزرای خارجه و رؤسای جمهور کشورهای اروپایی بودند. حال آن که طرف مذاکره دبیر فعلی شورای امنیت کشور در قالب ۱ + ۵ مدیران سیاسی وزارتخانه‌های خارجه کشورهای غربی هستند. مذاکرات در سطح کارشناسی بسیار مهم هستند ولی طبیعتا دامنه اختیارات و تصمیم گیری آنها محدودتر از وزرای خارجه و رؤسای جمهور است. به علاوه برخلاف دوران تصدی اینجانب در حال حاضر غرب مجهز به اهرم تحریم‌های دو و چند جانبه گسترده و گوناگون شده است که مذاکره برای برون رفت از وضعیت فعلی را مشکل تر کرده است”.

می گوید تیم جلیلی کاری کرده‌اند که پس از هر مذاکره‌ای تحریم‌های جدیدی علیه ایران وضع می‌شود و در مذاکرات بعدی درخواست لغو آخرین تحریم‌ها مطرح می‌گردد. دولت احمدی نژاد و تیم هسته‌ای اش که قطعنامه‌ها را کاغذ پاره می‌خواندند، اینک فهمیده‌اند که کاغذ پاره نبوده‌اند. گفتمانی که اینها برگزیدند منجر به ارسال پرونده ایران به شورای امنیت و تصویب تحریم‌ها شد:

“بهترین موقعیت برای آمریکا زمانی فراهم شد که دولت نهم با تغییر گفتمان و نادیده گرفتن ملاحظات شناخته شده سیاسی و بین المللی راهی را برگزید که به تنش و رویارویی نه تنها با امریکا که با بخش قابل توجهی از کشورها از جمله همسایگان منتهی شد…این گفتمان در سطح بین المللی به نحوی طراحی و اجرا شد که هم همسایه‌های ایران را نگران تر کرد، هم اعضای با نفوذ شورای حکام و شورای امنیت مثل روسیه، چین، هند و آفریقای جنوبی را از همکاری ایران ناامید نمود، هم اروپایی‌ها را در مسیر همکاری و همدلی با آمریکا قرارداد، و هم زمینه‌ای برای مظلوم نمایی و ادعاهای واهی رژیم صهیونیستی به وجود آورد. بدیهی است که در چنین شرایطی زمینه ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت برای آمریکا تسهیل گردید”.

او مجدداً از مذاکره‌ی مستقیم با آمریکا دفاع می‌کند. مدافع بهبود روابط با کشورهای همسایه‌ی ایران است و می‌گوید شرایطی پدید آورده ایم که که دیگران را به فکر تجزیه‌ی ایران انداخته است:

“جمهوری آذربایجان، بدون اغراق، به خطر امنیتی برای ایران تبدیل شده است. برخی اقداماتی که در جمهوری آذربایجان علیه ایران صورت می‌گیرد، حاکی از تمایلات بعضی مقامات این کشور برای به خطر انداختن امنیت و تمامیت ارضی ایران دارد”.

به شدت به سیاست خارجی “تهاجمی” و “بحران آفرینی” فعلی جمهوری اسلامی تاخته و می‌گوید: “فی الواقع اگر بخواهیم دوستان و همراهان خود را در صحنه بین المللی و در میان کشورهای بزرگ و کوچک جستجو کنیم، شاید از انگشتان یک دست تجاوز نکنند؛ آنهم کشورهایی که عموما فاقد اعتبار بین المللی هستند”.

در پاسخ جلیلی/باقری که انکار وقوع هولوکاست و نفی موجودیت اسرائیل را فرصت سازی قلمداد می‌کنند، می‌گوید که این گونه “مواضع تند و پرهزینه” بوده و جز زیان فایده‌ای نداشته است:

“طرح غیر دیپلماتیک موضوعاتی مانند نفی هولوکاست و ضرورت محو اسرائیل، که به بیان رئیس جمهور مهمترین جلوه سیاست خارجی تهاجمی دولت محسوب می‌شود، در حالی دشمنان جمهوری اسلامی ایران را در دشمنی خود علیه ایران متحدتر و مصمم تر ساخت که کشور به دلیل پی گیری برنامه هسته‌ای خود نیازمند آرامش بیشتر در سطح بین المللی بود”.

می افزاید که :”اولویت سیاست خارجی دولت من در درجه اول تامین و حفظ منافع ملی از طریق اعتماد سازی و تنش زدایی با جهان خارج است”.

آرایش صحنه انتخابات

براساس این مقدمات صحنه انتخابات را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

یکم- یاران اصلی جلیلی متعلق به دانشگاه امام صادق هستند. تاکنون جبهه‌ی پایداری و آیت الله مصباح یزدی هم به طور رسمی از سعید جلیلی دفاع کرده‌اند. خبرگزاری دولت- خبرگزاری جمهوری اسلامی– در نقد اصول گرایان سنتی، جلیلی را نماینده گفتمان انقلاب اسلامی به شمار آورده است. گروهی از طرفداران احمدی نژاد نیز گفته اند:”سعید جلیلی بشارت بزرگ احمدی‌نژاد است“. خبرگزاری جمهوری اسلامی مقاله‌ی “سعید جلیلی: زیر منگنه” را هم در حمایت از جلیلی منتشر کرده است.

دوم- نظرسنجی‌ها حاکی از پیشتازی محمد باقر قالیباف است، اما اصول گرایان افراطی مخالف او بوده و از جلیلی حمایت به عمل خواهند آورد. اصول گرایان سنتی نیز معلوم نیست که از قالیباف حمایت به عمل آورند.

گروه انجمن اسلامی مهندسین- گروه باهنر- علی اکبر ولایتی را نامزد نهایی خود معرفی کرده است. شجونی هم گفته است که ولایتی کاندیدای مؤتلفه خواهد بود. سالک هم گفته است که گرایش جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم و جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران به سوی ولایتی است. جامعه‌ی اسلامی نمایندگان ادوار مجلس نیز از ولایتی حمایت کرده است.

از سوی دیگر، امام جمعه‌ی کرمان در دیدار با قالیباف گفته است که سردار حاج قاسم سیلمانی گفته است که به قالیباف رأی خواهد داد. بدین ترتیب، اختلاف اصول گرایان در این دوره اساسی است.

سوم- در ۶/۳/۹۲ قادئم مقام ستاد حسن روحانی از ملاقات روحانی و هاشمی رفسنجانی خبر داد و گفت که هاشمی تأکید کرده که حسن روحانی:

“باید تا پایان رقابت‌های انتخابات ریاست جمهوری با قدرت در عرصه حضور داشته باشد. آقای هاشمی خطاب به روحانی گفته است که شما با قدرت به فعالیت خود در انتخابات ریاست جمهوری ادامه دهید و بنده هم به موقع در این باره اقدام خواهم کرد”.

اگر هاشمی رفسنجانی به طور صریح یا ضمنی از حسن روحانی حمایت به عمل آورد، ممکن است خاتمی هم مجبور شود تا به همین نحو عمل کند. پس از رد صلاحیت هاشمی، موضع مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه‌ی مشارکت عدم معرفی نامزد بوده است. اما حمایت هاشمی و خاتمی، وضعیت را تغییر خواهد داد.

چهارم- حمایت- صریح یا ضمنی- هاشمی و خاتمی از روحانی و عارف (به عنوان معاون اول رئیس جمهور)، دو قطبی مطلوب تیم جلیلی را شکل خواهد داد و او را به رقیب اصلی تبدیل خواهد کرد. جلیلی که هیچ طرح و برنامه‌ای برای حل مسائل و رفع مشکلات کشور ندارد، از طریق برجسته سازی مسائل سیاست خارجی، ساختن دو قطبی سازش و مقاومت می‌تواند خود را به جایگاه رقیب اصلی ارتقأ دهد. اما بدین ترتیب، صحنه‌ی رقابت انتخابات ریاست جمهوری، دوباره دو قطبی خواهد شد.

پنجم- مسائل سیاست خارجی (مذاکره یا عدم مذاکره‌ی مستقیم با امریکا، نگرش به اسرائیل، پرونده‌ی هسته ای، مسئله‌ی سوریه و…) بسیار مهم‌اند و اینک نقش سرنوشت سازی در موجودیت ایران و ایرانیان پیدا کرده‌اند.

کوشش جلیلی و همفکرانش این است که این گونه وانمود کنند که طرف مقابل، مخالف استقلال کشور و دست کشیدن از حقوق هسته‌ای ایران در چارچوب NPT است. این مدعا بار تبلیغاتی دارد. حتا در میان خودشان این نظر مطرح است که راهی جز گفت و گوی با آمریکا و حل مسائل وجود ندارد.

اما این دو قطبی تجلی یافته در سیاست خارجی، نمایانگر دو قطبی یا شکاف اصلی جامعه‌ی ایران زمین است: یعنی شکاف دیکتاتوری و دموکراسی. سعید جلیلی نماینده‌ی قطب دیکتاتوری و سرکوب است. نماد طیفی است که چهره‌های شاخص اصلاح طلب و هاشمی رفسنجانی را رد کردند تا میلیون‌ها تن را از حق رأی محروم سازند.

ششم- انتخابات فرصت خوبی برای دموکراسی خواهان است. مسئله‌ی آنان، به تبع مسئله‌ی ایران، شکاف دیکتاتوری و دموکراسی است. دموکراسی‌خواهان از هر فرصتی برای تضعیف دیکتاتوری و بسط دموکراسی استفاده کرده و باید بکنند. هدف مبارزه‌ی با دیکتاتور و نظام دیکتاتوری است.

اگر اصول گرایان افراطی موفق شوند جامعه را حول محور “خط سازش” و “خط مقاومت” دو قطبی سازند، دموکراسی خواهان نیز باید از این فرصت استفاده کرده و آن را به دو قطبی “خامنه‌ای و ضد خامنه ای” مبدل سازند.

بدون زنده کردن جامعه کاری نمی‌توان از پیش برد. این دو قطبی امیدها را زنده می‌سازد. فرصت برای ارتباط به وجود می‌آورد. ممکن است به بسیج اجتماعی منتهی شود. همین نکات موجب رد صلاحیت هاشمی شد. نگریستن به کاندیداها و سوابق و برنامه‌ها و آرمان هایشان یک بحث است، استفاده‌ی از فرصت‌هایی که ساختار دو قطبی ساز انتخابات پدید خواهد آورد، بحثی دیگر.

انتخابات آزاد و رقابتی نیست و دموکراسی خواهان هیچ نامزدی در این انتخابات ندارند. هاشمی رفسنجانی هم نامزد دموکراسی خواهان نبود و نیست. اما انتخابات فرصتی است برای فعال سازی شکاف اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی.