نوشتهی زیر به بازخوانی مقالهی رمان نویس امریکایی، جاناتان فرانزن، با عنوان «چه زمانی از فریب دادن خود دست برمی داریم؟» – منتشرشده در مجلهی نیویورکر، سپتامبر ۲۰۱۹ – میپردازد. فرانزن رویکردی کاملا متفاوت نسبت به بحران اقلیمی دارد که برای گسترش دادن به بحثهای موجود در این زمینه بسیار مفید است.
اجازه بدهید سخن را با صحنهای به یاد ماندنی از فیلم «آنی هالِ» وودی آلن شروع کنیم: در آغاز فیلم، وقتی که آلوی سینگرِ نوجوان از انجام تکالیف مدرسهی خود دست میکشد، مادرش او را نزد روانپزشک میبرد. معلوم میشود که آلوی جایی خوانده که جهان در حال انبساط است، و مطمئنا روزی منجر به از هم گسیختگیِ آن خواهد شد، و همین برای او دلیلی است برای انجام ندادن تکالیفش: «پس معنی زندگی چیست؟»
مادر آلوی دغدغههای پسرش را ندارد. به پسرخود میگوید: «تو اینجا در بروکلین هستی. بروکلین در حال انبساط نیست!»
همه چیز بستگی به این دارد که منظور ما از «معنی» چیست.
در تقویم روز ۱۵ مه را به اقلیم اختصاص دادهاند: روز جهانی آب و هوا. مصیبتی در راه است که کم کم همه دارند نزدیک شدنش را حس میکنند. ما دیگر امروز این را خوب درک میکنیم که بهار دیگر نخواهد آمد، نه تنها در معنای استعاری، بلکه در معنای تحت اللفظیِ هواشناسی.
۱۴ مه هم روز پرندگان مهاجر است. آنها نیز قربانی بحران آب و هوا هستند: مهاجرت را به تأخیر میاندازند، تولیدمثل را به تأخیر میاندازند، میمیرند و برخی منقرض میشوند.
رمان نویس امریکایی، جاناتان فرانزن، از سرزمینی به سرزمین دیگر دنبال پرندگان سفر میکند؛ در خصوص پرندگان، و بال به بالِ آنان اندیشه میکند.
بگذارید به مناسبت روز آب و هوا و روز پرندگان مهاجر، با اینکه این روزها را پشت سر گذشتهایم، به نظرات بحث برانگیز او در مورد بحران آب و هوا نگاهی بیاندازیم.
«بچه در چاه افتاده است»
مقالهی جاناتان فرانزن «چه زمانی از فریب دادن خود دست برمی داریم؟» در مجلهی نیویورکر در سال ۲۰۱۹ منتشر شد. مقالهی او خشم کسانی را که او به آنان«متوّلیان اقلیم» میگوید، برانگیخت.
فرانزن میگوید که مخاطبش «متوّلیان آب و هوا» هستند، چرا که متقاعد کردنِ منکرانِ بحران آب و هوا بسیار دشوار است. او تلاش میکند دردِ خود را به کسانی که کمپین «جمعهها برای آینده» را برگزار میکنند، و به کسانی که به اصلاحات زیست محیطی اعتقاد دارند، یعنی به همهی کسانی که با هدف جلوگیری از بحران آب و هوا بسیج میشوند، منتقل کند. یکی از مفاهیم مستتر در عبارت «متوّلیانِ اقلیمی» البته این است که اینان گروهی هستند در خود بسته و چشم خود را بر واقعیتِ اطراف خود – و جهان – بستهاند.
ماحصلِ سخنان این رمان نویسِ پرندهشناس این است: بیایید بپذیریم که نمیتوانیم جلوی فاجعهی اقلیمی را بگیریم. «بچه در چاه افتاده است»، پس بیایید به این فکر کنیم که اکنون چه کاری میتوانیم انجام دهیم.
به گفتهی فرانزن، افراد زیر شصت سال به احتمال زیاد، و افراد زیر سی سال مطمئنا شاهدِ تحولّاتِ رادیکال زندگی بر روی زمین به دلیل تغییرات آب و هوایی خواهند بود. گفتن اینکه گرمایش جهان برگشت پذیر است، از نظر فرانزن جز یک توهّم نیست. این فقط از نظر تئوریک امکان پذیر است. برای دستیابی به امر تئوریک یعنی جلوگیری از افزایش ۲ درجهای جو، لازم است تا سی سال آینده انتشار گازهای گلخانهای به صفر برسد. این باید در سراسر جهان، توسّط همهی دولت ها، توسّط همهی صنایع انجام شود.
آیا همهی دولتها و «تمام جهانِ سرمایه» میتوانند به یکباره این تصمیم رادیکال را بگیرند؟ فرانزن به ما یادآوری میکند که حتّا در سه دههی اخیر، یعنی از زمانی که آگاهی نسبی اکولوژیکی در دستور کار قرار گرفته است، صنعتی شدن منجر به انتشار مقدار بسیار بیشتری از دی اکسید کربن در مقایسه با دو قرن گذشته شده است.
فرانزن، فراتر از دلایل سیاسی و اقتصادی، وقوع یک تغییر بنیادی را که بتواند «جهان را نجات دهد»، از نظر انسانشناسی ممکن نمیداند. موجودی که نام او انسان است، روزانه زندگی میکند: صبحها صبحانه میخورد، بعد مشغول فعّالیتهای روزانه اش میشود و شبها غرق تماشای یک فیلم خوب میشود. حال آنکه برای «جلوگیری» از بحران اقلیمی، باید «هر روز از طلیعهی صبح به فکر مرگ باشیم، نه صبحانه.» نمیتوان از انسان این انتظار را داشت. علاوه بر این، ماهیّتِ تدریجیِ فاجعهی اقلیمی، این که ناگهان ظاهر نمیشود، و به تدریج پیشرفت میکند، همهی اهالی کرهی ارض را به یک شکل و شدّت تحت تأثیر قرار نمیدهد.
خلاصه، داستان نویس ما معتقد است که باید واقعیت را پذیرفت و رویکرد دیگری را در پیش گرفت. باید آنهایی را که درخواب اند، تکان داد: قطار سر در راهِ درّه دارد.
حقیقت را پنهان نکنیم
جاناتان فرانزن از کسانی که بر او برمی آشوبند، در شگفت است و میگوید که اذعان به اینکه دیگر نمیتوان از بحران آبوهوایی جلوگیری کرد، به این معنا نیست که پذیرش این واقعیت، مردم را از هرگونه اقدام بعدی باز میدارد و حسّاسیّت زیستمحیطی را به کلّی مهار میکند. به نظر او پنهان كردن حقيقت از مردم، و نویدِ یک نجاتِ محال بسیار مضر است. او چنین استدلال میکند: این که به کسی که روزی دو پاکت سیگار میکشد بگویید که اگر به همین منوال ادامه دهد دچار مشکل میشود و عمرش کوتاه میشود، یک چیز است، و این که به او بگویید: «اگر سیگار را ترک کنی، نمیمیری» یک چیز دیگر. فرانزن دل بستن به امیدهای غیرواقعی را رد، و از جست و جو برای امیدهای «واقعی» و «اصیل» دفاع میکند.
به گفتهی فرانزن، یکی از شرایط امید واقعی، داشتنِ صداقت است. امید گونهای سرمایهگذاری است و باید با هوشیاری، و صادقانه انجام شود. او این را بی ربط با علّت ازلی که ادیان را نیز به خود مشغول کرده است، نمیداند: چگونه میتوان مردم را وادار کرد که بدون وعدهی بهشت و رستگاری، عمل صالح انجام دهند؟
نویسنده همچنین بحث اخلاقی دیگری را درمی گشاید. با اتّکا به این ایده که “ما میتوانیم از بروز فاجعه جلوگیری کنیم”، هرکس چه بسا اقدامات احتیاطیِ خود را انجام دهد، و از خود رضایتی نسبی به دست آورد: “من هر کاری را که میشد انجام داد، کردم.” به نظر فرانزن این رضایتِ متناقض منجر به ندیدنِ موقعیت عینی و روند ملموس فاجعه میشود.
در این مرحله، یعنی جایی که باید بپذیریم که فاجعهی آب و هوایی قابل برگشت نیست، این سؤال مطرح میشود که: “چه باید کرد؟ ” در اینجا میتوانیم به پاسخ فرانزن به این سؤال توجّه کنیم.
به طور خلاصه، او میگوید که منابع سیّارهی ما بیپایان نیست، بنابراین باید به جای سرمایهگذاری درمسیرِ امید بیهودهی نجات، همهی منابع خود را صرف آمادهسازی برای مقابله با بلایای طبیعی و انسانی کنیم. به عنوان مثال، او میگوید در امریکای شمالی، به جای این که یک میلیارد دلار در راه کاهش انتشار دی کسید کربن، صرف شود، منطقی تر شاید این باشد که این پول برای امدادرسانی به بلایای طبیعی، و کمک به کشورهای سیل زده و در ضمن برای کمک به مهاجران اقلیمی و سیاسی اختصاص یابد.
اولویّت باید بهبود بخشی به روندِ واکنش در برابر آتش سوزیهای جنگلی، بالابردنِ کاشت درختان و احیای جنگلها و کاهش مصرف گوشت تا حدّ امکان باشد. همین جا بگوییم که به تازگی در مجلّهی معتبر Nature مقالهی مهمّی درآمده است که نشان میدهد اگر تولید گوشت در دنیا فقط بیست درصد کم شود، انتشار دی اکسیدکربن تا میزان هشتاد درصد کاهش مییابد.
در استراتژی پیشنهادی ِ بحران آب و هوایی فرانزن، باید اقدامات بشردوستانه و سیاسی برای مهاجرتهای دسته جمعی که اجتناب ناپذیر به نظر میرسند، به عنوان یک قلمرو بسیار مهم منظور شده باشد. برای این کار باید گروههای دموکراتیکِ اکولوژیکی تشکیل شود. همزمان، به دموکراسیهای کارآمد و قوی نیازمندیم. برای این کار باید سخت تلاش کرد تا مهاجرهراسی و بیگانه هراسی کاهش یابد.
فرانزن از ما میخواهد که خود را برای این آیندهی نزدیک آماده و مجهّز کنیم:
«ممکن است زمانی فرا برسد، زودتر از آنچه ما فکر میکنیم، زمانی که سیستمهای کشاورزی صنعتی و تجارت جهانی از بین برود و تعداد افراد بی خانمان از افراد دارای خانه بیشتر شود. در آن مرحله، کشاورزی سنّتیِ محلّی، شوراهای محلّی و انجمنهای قوی، دیگر تنها کلماتی شعارگونه نخواهند بود. مهربانی با همسایگان و احترام به زمین – پرورش خاک سالم، مدیریت عاقلانهی آب، مراقبت از گرده افشانها – در یک بحران و در هر چیزی که جامعه از آن جان سالم به در ببرد، ضروری خواهد بود.»
این نیز از سخنان اوست:
«تضمین برگزاری انتخابات عادلانه یک اقدام اقلیمی است. مقابله با نابرابریهای شدیدِ درآمدی، اقدامی برای بهبود وضعیتِ آب و هوا است. توقّفِ ماشینهای نفرتانگیزِ رسانههای اجتماعی ای مانند فاکس نیوز یک اقدام اقلیمی است. تأسیس یک سیاست مهاجرتیِ بشردوستانه، و مبارزه در جهت برابریِ نژادی و جنسی، اقدامی اقلیمی است.»
فرانزن خاطرنشان میکند که در برخی مناطق، اما نه به طور کامل، بلایای زیست محیطی به خوبی قابل برگشت است. او تأکید میکند که هنوز هم میتوان از انقراض نسبیِ تنوّعِ گونهها جلوگیری کرد.
«آنچه را که دوستش داری، نجاتش بده»
فرانزن جستاری درکتابِ « پایانِ پایانِ جهان» دارد با عنوان تحریک آمیز: «آنچه را که دوستش داری، نجاتش بده.» او از «مشروعیتِ» رفتارِافرادی دفاع میکند که تلاش میکنند آنچه را به آن دل بسته اند، نجات دهند. او همچنین معنایی استراتژیک برای کسبِ قدرت از موفّقیّتهای کوچک قایل میشود: تا زمانی که چیزی وجود داشته باشد که دوستش داریم، چیزی برای امیدواری وجود خواهد داشت. از نظر فرانزن، شرط دیگر امید واقعی، به جز صداقت، عشق است: او میگوید، زیرا عشق چیزی است که بیش از همه سزاوارِ امید ورزی است. اگر کسی یا چیزی هست که دوستش داریم، پس امید هم هست…
جستار«آنچه را که دوستش داری، نجاتش بده» با این سطرها پایان مییابد:
«حیوانات ممکن است نتوانند از ما تشکّر کنند به خاطر اینکه جلوی انقراضشان را گرفته ایم، و مطمئنا اگر موقعیت ما برعکس میبود، همین کار را برای ما انجام نمیدادند. اما این ما هستیم، نه آنها که به زندگی ای نیاز داریم که معنا داشته باشد.»