گرد و خاکهایی که از کانونهای تولید ریزگرد در داخل ایران و نیز خارج از آن همچون عراق و عربستان و … به سمتِ ایران سرریز میشوند، زندگیهای بسیاری را مختل کرده است. به ویژه در غربِ کشور که فضای ورودی این گرد و خاکها از خارج مرزها است.
حدود پنج سالی است که هم غلظتِ این مهمانهای ناخوانده بیشتر شده و هم فاصله آمدنِ آنها بسیار کمتر شده و در طولِ سال، بیشتر هجوم میآورند. همین باعث شده که پیامدهای آن هم بخشِ وسیعتری از زندگی روزانه مردم را درگیر کند و هم به صورتِ دارزمدتری قابل مشاهده باشد. در این گزارش، به بررسی این پیامدها با نگاه از درون به زندگی قشرهایی از مردم میپردازیم که به شکلی مستقیم درگیرِ پیامدهای مختلفِ هجومِ این ریزگردها هستند؛ آن هم در بخشهای مرزی کشور که ریزگردها را برای مدتی طولانیتر و با غطضتی بیشتر از سر میگذرانند. به عبارت دیگر، اقلیتها و مردم مناطق مرزی بیش از دیگران و به مدت طولانیتری در معرض آسیب ریزگردها قرار داشته اند.
تشدیدِ بیماریهای قلبی ـ ریوی
نخستین و یکی از مهمترین پیامدهای مستقیمِ هجومِ ریزگردها، تشدیدِ بیماری افرادی است که با ناراحتیهای قلبی و ریوی دسته و پنجه نرم میکنند.
آمنه یکی از همین بیماران است. اهلِ مریوان است و آسم دارد. بیماریاش یادگاری شوم از حملههای شیمیایی رژیمِ بعث به منطقههای مرزی کشور است. صدام حسین و رژیمش اگرچه از بین رفتند اما نَفَسهای تُند و ریههای تَنگِ آمنه و امثالِ او، همچنان رنجِ جنایتهای جنگی آن دوران را با خود حمل میکنند. آمنه از حملههای شیمیایی رژیم بعث خلاصی یافته اما از گرد و خاکهای عراق نه. زیانِ ریزگردهای غلیظی که چند سالی است پیاپی به شهرِ او میآیند، در درازمدت کمتر از آن حملههای شیمیایی نخواهد بود. او هر بار که ریزگردها هجوم میآورند، تا یک هفته پس از رفتنِ آنها درگیرِ سرفههای شدید است. تنفسش سختتر میشود و رنگ از چهرهاش میرود. با وجودِ این که سعی میکند هنگام آمدن ریزگردها از خانه بیرو نرود، اما غلضت و شدتِ آنها در بهارِ امسال به حدی بوده که حتی در خانه هم او را درگیرکرده و چند باری کارش به بیمارستان کشیده. میگوید اگر دستگاههای اکسیژن نبود، کارش تمام میشد. ساکنان خانههایی قدیمی که پنجره دو جداره ندارند، بیشتر در معرضِ آلودگی هستند.
جمیل در پاوه زندگی میکند و بیماری قلبی دارد. پیشتر آنژیوگرافی کرده و دو سالی است که برای مراقبت از سلامتی قلبیاش باید قرصهایی گرانقیمت مصرف کند. سلامتی او هم هر بار با آمدنِ ریزگردها به خطر میافتد. میگوید همزمان با سرفههای زیاد، تپش قلبش بالا میرود و فورا باید در بیمارستان بستری شود و تحت مراقبت قرار گیرد. جمیل میگوید افرادی را میشناسد که حالشان از او هم وخیمتر میشود. برخی از بیماران ریوی عملا در هنگام آمدنِ ریزگردها، خون بالا میآورند.
پرستاران و مسئولانِ داروخانهها در بیشترِ شهرهای غربی که به طور مستقیم درگیرِ پیامدهای هجومِ گرد و خاکهای عراق هستند، میگویند در روزهای آلوده، تقاضا برای کپسولهای اکسیژن و اسپریهای تنفسی بیشتر میشود و بیمارستانها شلوغتر از روزهای عادی هستند. به ویژه بیمارانی که قبلا با مراقبت و درمان تا حدودی با بیماریهایشان کنار آمدهاند، با آلوده شدن هوا به اسطه ریزگردها، وضعیتشان وخیم و بحرانی میشود.
آفتِ کشاورزان و باغداران
کشاورزان و کشتهایشان همراه با باغبانها و درختهایشان هم از قشرهایی هستند که ریزگردها محصولِ زحمتشان را از بین میبرد. کاک مولود اهلِ هورامان است و صاحبِ یک باغِ گردو است. میگوید در فصلِ بهار، زمانی که درختان در حالِ شکوفه دادن هستند، نشستنِ حجمِ بالایی از گرد و غبار روی درختان مانع از آن میشود که شکوفهها به ثمر بنشینند و میوه بدهند. همچنین گرد و خاکها برای خودِ ساقه و برگهای درختان هم پیامدهایی نامطلوب دارد و تراوت و شادابی را از آنها میگیرد.
ملیحه خانم همسرِ یک کشاورز است. او اطلاعِ دقیق و چندانی از چگونگی اثرگذاری ریزگردها بر محصولاتشان ندارد. اما در حدِ همان دانش و آگاهی خودش مطمئن است که نتیجه خوبی ندارد. او ریزگردها را «غضبِ خدا» مینامد.
مراد اهلِ هورمان است و در وزهای گرمِ تابستان مشغولِ تهیه «سقز» (شیره خامِ درختِ بنه) بوده است. او به تجربه دریافته که رابطهای معکوس بین وجودِ ریزگردها و میزانِ شیرهدهی درختان بنه وجود دارد. با نشستنِ گرد و خاکها روی تنه زخمی درختی که قرار است شیره بدهد، جای زخمی درخت خُشک و سیاه میشود و شیرهای از آن بیرون نمیآید. این در سطحی گسترده میتواند وزنِ محصولِ زحمتِ او را تا ۵۰ درصد هم پایین بیاورد.
مانعِ ورزش و گردش
فصل بهار معمولا زمانِ مناسبی برای تفریح، گشت و گذار در طبیعت و ورزشهایی بوده که در بیرون و هوای آزاد انجام میشوند. اما به ویژه در دو سالِ گذشته، کارکردِ بادها و نسیمهای بهاری غرب به جای خُنک کردن و تلطیفِ هوا، آوردنِ ریزگردها از بیابانهای عراق بوده است. این یک مزاحمتِ اساسی هم برای گردشگران و هم برای مردمِ بومی و ساکن غرب کشور بوده است. در رزوهایی که هوا مملو از گرد و خاک باشد، نه تنها تفریح یا ورزش امکانپذیر نیست، بلکه بیرون آمدن از خانه حتی برای رفتن تا سوپرمارکت هم میتواند زیانآور باشد.
برنامههای گروههای کوهنوردی و طبیعتگردی بارها به دلیلِ آمدنِ پیشبینینشده این ریزگردها لغو شده است. تنظیمِ این نوع فعالیتها معمولا زمانِ زیادی میبرد و هماهنگیهای آن باید از حداقل یک هفته قبل انجام شود. افراد به طور معمول برای شرکت در این نوع فعالیتها مرخصی میگیرند یا برنامههای دیگرشان را لغو میکنند. اما هجوم گرد و خاکها تمامِ این برنامهریزیها را به یکباره ساقط میکند و همگان را خانهنشین میکند.
اختلال در کار و زندگی
اما همه مردم هم حتی در روزهای آلوده به ریزگردها نمیتوانند در خانه بمانند. همچون کارگران، دستفروشان، بازاریها، کارمندان و دیگر قشرهایی که بنا به ضرورتِ کار و فعالیتشان باید روزانه به بیرون از خانه بروند. این افراد بیشتر در معرضِ خطرهای ناشی از آلوده شدن هوا هستند.
مسئولانِ محلی تنها روزهایی را تعطیل اعلام میکنند که درجه آلودگی هوا به سطحی بسیار خطرناک رسیده باشد. درجهای از وجودِ ذرات معلق در هوا را همیشه طبیعی جلوه میدهند. در حالی که آمد و شدِ زیاد در روزهای نسبتا آلوده میتواند خطراتی جدی برای شهروندان در پی داشته باشد. کودکان و دانشآموزان از جمله آسیبپذیرترینها در این زمینه هستند. مادرانِ زیادی از بروز بیماریهای عفونی در فرزندانشان پس از چند روز آلودگی هوا به واسطه گرد و خاکها خبر میدهند. بروز نتیجه چند روز در معرض آلودگی بودن در کودکان اغلب خود را به واسطه بیماریهای عفونتی نشان میدهد. معمولا چشمهای کوکان قرمز میشود و پُف میکند، سیستمِ تنفسیاش مختل میشود و گوشهایش درد میکند.
کنترلِ کودکان و نوجوانان در روزهای آلوده دشوار است و آنها معمولا نمیتوانند چندین روز را مداوم در خانه بمانند؛ به ویژه که محیطهای ورزش و سرگرمی سر بسته و مناسب برای آنها بسیار کم و غیرقابلدسترس است. به همین دلیل آنها روزانه در کوچه و خیابان، پارک و در فضاهای سر باز و عمومی زمانِ زیادی را سپری میکنند و در معرض هر نوع آلودگی بیرونی هستند.