الجزایری‌ها دست‌کم یک دهه از ایرانی‌ها جلوترند؛ آن‌ها پیش از آن‌که جمهوری اسلامی مستقر شود، دورانی به تاریکی آن را تجربه کرده‌اند.

یکی از راویان این دوران، ملیکه مقدم، نویسنده مهاجر الجزایری است که با روایت‌هایش دقیقاً ذهن ما را متوجه خودمان و سرنوشت‌مان در دهه‌های اخیر می‌کند.

ملیکه مقدم: «وقتی که سال ۱۹۷۷ الجزایر را ترک کردم، فکر می‌کردم که دیگر هیچ‌گاه به کشورم باز نمی‌گردم.»
ملیکه مقدم: «وقتی که سال ۱۹۷۷ الجزایر را ترک کردم، فکر می‌کردم که دیگر هیچ‌گاه به کشورم باز نمی‌گردم.»

«در سال‌های دهه ۱۹۷۰، کشور به تاریک‌اندیشی عمیقی فرورفت. گشت ارشاد در خیابان‌های شهر به راه می‌افتاد و اگر دختری را به همراه پسری می‌دید بازداشتش می‌کرد. خودم بارها تحقیر شدم. بارها با ماشین‌های آنها به کمیساریای شهری که در آن دانشجو بودم برده شدم. و بارها می‌خواستند که مرا معاینه کنند که آیا باکره هستم یا نه.»

آن‌چه این نویسنده تعریف می‌کند، انگار حکایت ماست: «آنها اول از دختران مینی‌ژوپ‌پوش شروع کردند، بعد در ماه رمضان، دانش‌آموزان بی‌دین یا بدون قیود مذهبی را که در اتاق‌هایشان غذا می‌خوردند اذیت کردند. از همه عجیب‌تر، روزی بود که به ما با “مُهرهای نماز” حمله کردند، حتی زنان حامله خوابگاه دانشجویی ما هم از حمله آنان در امان نبودند.»

این همه سیاهی و تاریک‌اندیشی موجب مهاجرت این نویسنده شد. «وقتی که سال ۱۹۷۷ الجزایر را ترک کردم، فکر می‌کردم که دیگر هیچ‌گاه به کشورم باز نمی‌گردم.»

زندگی و آثار

زن ممنوع‌شده، ملیکه مقدم
زن ممنوع‌شده، ملیکه مقدم

ملیکه مقدم، پنجم اکتبر سال ۱۹۴۹در شهر القنادسه که در غرب الجزایر و در حاشیه صحرای این کشور قرار دارد، به دنیا آمد. این نویسنده، چنانکه خودش می‌گوید، اولین درک از کلمات را مدیون داستان‌های مادربزرگ بادیه‌نشین‌اش است که ماجراهای زندگی صحرانشینی خود را برای نوه‌اش بازگو می‌کرد. او با این داستان‌ها از همان بدو کودکی وارد دنیای تخیل و رؤیا و همچنین دنیای وسیع «صحرا» شد.

با این حال، تولد در خانواده‌ای فرودست باعث شد که او برای مدرسه رفتن بسیار سختی بکشد. وقتی به مدرسه رفت، معلمش مسیر زندگی او را تغییر داد. این معلم یک روز به او گفت: «در این کشور جنگ‌زده، صلح فقط در درس و مدرسه است، آن را رها نکن.»

با تمام سختی‌ها، ملیکه توانست در همان خردسالی زبان فرانسه بیاموزد. «زبان فرانسه، غنیمت جنگی ما الجزایری‌ها از فرانسه بود، این زبان فقط یک زبان نبود، بلکه آموزه‌های عصر روشنگری و انقلاب فرانسه را به ما منتقل می‌کرد.»

داستان‌های ملیکه مقدم از زندگی در صحرا تأثیر پذیرفته و در اغلب آنها عشق و خشونت به چشم می‌خورد.

وقتی بالغ شد و پستان‌هایش رشد کرد، ترسید که جنبه‌های زنانه هیکلش موجب شود که پدر و مادرش با مدرسه رفتن او مخالفت کنند. اما او بالاخره بعد از استقلال الجزایر، دیپلمش را گرفت، و آن زمان در میان کلاس چهل و پنج نفری‌شان، تنها دختر کلاس بود.

برای ادامه تحصیل ملیکه مقدم وارد دانشکده پزشکی شهر وهران در همان غرب الجزایر شد و سپس به پاریس رفت و در سال ۱۹۷۸ هم برای گرفتن تخصص بیماری‌های کلیوی در دانشگاه مونپولیه در جنوب فرانسه ثبت نام کرد و در همین شهر ماندگار شد. «نیاز به مدیترانه من را به جنوب فرانسه کشاند (…) دریا برای من صحرای دیگری است.»

او در سال ۱۹۸۵ تصمیم گرفت کار پزشکی‌ را به نیمه‌وقت کاهش دهد تا بتواند وقت بیشتری را به نوشتن اختصاص دهد. داستان‌هایی که این نویسنده از آن به بعد نوشت متأثر از زندگی در صحرا است و همچنین عشق و خشونت در اغلب آنها به چشم می‌خورد.

مردهای من، ملیکه مقدم
مردهای من، ملیکه مقدم

ملیکه مقدم چند جوایز ادبی را از آن خود کرده، که جایزه ادبی «لیتره» در سال ۱۹۹۱ از مهم‌ترین آنهاست. او این جایزه را برای اولین رمان خود به نام «آدم‌هایی که راه می‌روند» که یک سال قبل از آن منتشر شده بود، به‌دست آورد. این کتاب جوایزی را هم در الجزایر برد که جایزه «بنیاد نورالدین» از جمله آنهاست.

دومین رمان ملیکه مقدم با نام «قرن ملخ‌ها» نیز که در سال ۱۹۹۲ انتشار یافت، برنده جایزه ادبی آفریقا – مدیترانه شد. رمان «زن ممنوع شده» در سال ۱۹۹۳ هم جایزه ادبی «پرپینیان» را که در جنوب فرانسه اهداء می‌شود، از آن خود کرد.

افزون بر این، ملیکه مقدم رمان‌های دیگری مثل «رؤیاها و آدم‌کش‌ها» (۱۹۹۵) «مردهای من» (۲۰۰۵) را هم نوشته و منتشر کرده. در این میان تازه‌ترین رمان او، «زن خواستنی» با استقبال زیادی مواجه شده است. این رمان داستان زنی با نام «شمسه» است که دوست‌پسرش لئو به طور مرموزی در دریا غرق می‌شود. شمسه همزمان با جست‌وجوی لئو، گذشته‌اش را به یاد می‌آورد؛ گذشته‌ای که در صحرا سپری شده است.

این رمان داستان جنایی عاشقانه‌ای است که در آن «دریا» و «صحرا» کارکرد و مفهومی یکسان دارند. همچنین نویسنده در این کتاب، سنت‌های جامعه خویش را به ویژه در مورد زنان به نقد کشیده است.

نوشتن راهی برای آزادی

برای ملیکه مقدم نوشتن، ابزاری است برای به دست آوردن آزادی. او از همان وقتی که در الجزایر بود، می‌دانست که اولین راه برای شکستن دنیای مردسالارانه اطرافش، نوشتن است. او در رمان «مردهای من» که برگرفته از زندگی شخصی‌ نویسنده است، به خوبی این موضوع را مطرح کرده است. شخصیت اصلی رمان با تمام عشقی که به مردهای زندگی خود، در رأس‌ آنها پدرش دارد بر تمامی آنها شورش می‌کند. و در این راه، نوشتن بسیار به کمک او می‌آید.

ملیکه مقدم: «رژیم‌های فاسد در کشورهای حاشیه خلیج فارس به زنان حقوق قانونی را نمی‌دهند و آن‌ها را به “کلاغ” تبدیل کرده‌اند.»

رگه‌های فمینیستی آثار ملیکه مقدم موجب شده که ترجمه عربی برخی از این آثار در زادگاهش و دیگر کشورهای شمال آفریقا با سانسور مواجه شود.

همچنین ملیکه مقدم جزو اولین زنانی است که سال‌ها پیش در مجله «ال»، پرفروش‌ترین نشریه در حوزه زنان در فرانسه، درخواستی را برای ممنوعیت روسری در مدارس فرانسه امضاء کرد. او معتقد است که این امر به حفظ لائیسیته کمک می‌کند، زیرا نوجوانان و جوانان در سنی نیستند که بتوانند خودشان درباره رفتار دینی تصمیم‌گیری کنند. بنابراین نباید اجازه داد که رفتاری دینی بر آنها تحمیل شود.
به دلیل همین حساسیت‌هاست که ملیکه مقدم به خود اجازه نمی‌دهد به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس برود. «این رژیم‌های فاسد به زنان حقوق قانونی را نمی‌دهند و آن‌ها را تبدیل به “کلاغ” کرده‌اند.»
نوشتن برای ملیکه مقدم، یک نوع فعالیت سیاسی است. او سعی می‌کند با خلق قهرمان‌هایی که دقیقاً متضاد الگوهای جامعه مذهبی و سنتی کشورهای عربی است، به جنگ سیاستمداران این کشورها برود. «بهترین شیوه برای من در جنگ با کهنه‌گرایی، این است که قهرمان‌هایی به خوانندگانم هدیه کنم که خلاف جهت رودخانه شنا می‌کنند.»

ملیکه مقدم با وجود این‌که در آثارش از زنان در جوامع عربی دفاع می‌کند، اما چندان راضی نیست که به او «نویسنده فمینیست» گفته شود. او می‌گوید فمینیست خواندن زنانی چون او، بار دیگر قربانی کردن زنان است. او می‌گوید چطور وقتی یک نویسنده مرد نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی حساس است، نهایتاً او را «نویسنده متعهد» می‌خوانیم، اما به محض آن که نویسنده زنی از مسائل اجتماعی به ویژه در حوزه زنان بنویسد، برچسب «نویسنده فمینیست» به او زده می‌شود.

این نویسنده برای گریز از این تصور، گاهی حرف‌هایش را از زبان شخصیت‌های مرد داستان‌هایش بیان می‌کند.

ناامیدی نسبت به بهار عربی

تجربه‌های نویسندگان الجزایری باعث شده که آنها نسبت به آینده بهار عربی چندان خوش‌بین نباشند، ملیکه مقدم نیز از این قاعده مستثنی نیست.

ملیکه مقدم: «وطنم اولین جایی بود که در آن احساس غربت کردم.»

آن طور که این نویسنده می‌گوید، الجزایر در سال‌های دهه ۱۹۹۰، گونه‌ای از آزادی را تجربه کرده بود که تا آن زمان هیچ کشور عربی دیگری به خود ندیده بود. اما به فاصله کوتاهی ورق برگشت و دوران فساد و استبداد آغاز شد. «فساد خانواده همسر زین‌العابدین بن‌علی در برابر فساد طایفه دزدان الجزایر پر کاهی بیش نبود.»

ناامیدی ملیکه مقدم آن‌قدر است که همان ابتدای سال ۲۰۱۱ که بهار عربی تازه وزیدن گرفته بود، در گفت‌وگو با روزنامه لوموند چاپ پاریس گفت که جنبش جوانان تونسی به تمامی کشورهای عربی سرایت نخواهد کرد.

این نویسنده مهاجر که در جنوب فرانسه بهشت گمشده خود را پیدا کرده، می‌گوید اگر حتی روزی در کشورش دموکراسی حاکم شود، میل چندانی ندارد که برای همیشه به آنجا بازگردد. «وطنم اولین جایی بود که در آن احساس غربت کردم.»