کسانی که با یک دشواری نامنتظر، صدمه یا ضربهی بزرگ در زندگی مواجه میشوند، اگر توانایی تحلیل درست موقعیت و برداشت بخردانه و منصفانه از آن را نداشته باشند، معمولا میگرایند به یکی یا ترکیبی از این چهار نوع واکنش مغشوش: نوستالژی یا بازگشت به گذشتهی باشکوه در حدی غیر قابل انتظار، احساس گناه، سرزنش دیگران، و گول زدن خود. حداقل سه واکنش از چهار واکنش فوق را در سخنان هاشمی رفسنجانی بلافاصله پس از رد صلاحیت وی میتوان مشاهده کرد. او انتظار نداشت در نظامی که خود یکی از سازندگان و تحکیم کنندگانش بود رد صلاحیت شود اما هنگامی که این اتفاق صورت گرفت واکنشهای وی تماشایی شد. امیدواریم چنین باشد که او به دلیل رفتارهایی که خود وی و دوستانش با منتقدان و مخالفان کردند رفتاری را که با خودش میشود خیلی خوب درک کند: چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید.
رفسنجانی هم از دوران طلایی شاه سخن میگوید
یک واکنش به وضعیت انحطاطی برای فرد یا جامعه، نوستالژی است. رفسنجانی پس از رد صلاحیت مثل بسیاری از ایرانیان به یاد دوران طلایی شاه (ونه امام) افتاده است، زمانی که گذرنامهی ایرانی در دنیا ارزش داشت: “افتخاراتی که ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب داشت کتمان شدنی نیست و ایران کشوری عزیز بود. من خودم با ماشین همه کشورهای اروپایی را گشتم و رانندگی کردم. از این کشور به آن کشور میخواستم بروم فقط پاسپورت را نشان میدادم. حالا به جایی رسیدیم که مردم امروز میترسند زن خودشان را با خود به سفر خارجی ببرند چون بی اهانتی میشود.” (پارسینه ۲ خرداد ۱۳۹۲)
یک واکنش به وضعیت انحطاطی برای فرد یا جامعه، نوستالژی است. رفسنجانی پس از رد صلاحیت مثل بسیاری از ایرانیان به یاد دوران طلایی شاه (ونه امام) افتاده است، زمانی که گذرنامهی ایرانی در دنیا ارزش داشت.
او در این سخنان با زیرکی عین سخنان کسانی را تکرار میکند که غم عزت از دست رفتهی ایرانیان در دنیا را میخورند. ترورهای ایرانیان در خارج کشور که بخش عمدهی آنها در دولت هاشمی صورت گرفت یکی از عوامل جدی این وضعیت انحطاطی است. دلیل دیگر روانه شدن سیلی از ایرانیان مهاجر به همهی نقاط دنیا به دلیل بی آینده دیدن خود در کشور است. سیاستهای جمهوری اسلامی عامل گرفتن امید از شهروندان ایرانی بودهاند.
سرزنش دیگران
واکنش کسانی که حکومت جمهوری اسلامی (که خود از سازندگانش بودهاند) آنها را پس میزند اما نمیخواهند کلیت نظام را زیر سوال ببرند (چون بخشی از هویت آنهاست) و میخواهند همچنان شناسنامهی نظام را حمل کنند − تا مگر روزی در همین نظام در زیر چتر فردی دیگر به قدرت بازگردند − انتقادات قطرهای است. آنها نکات تازهای را بیان نمیکنند اما مطالبی را میگویند که از آنها انتظار نمیرفته است. اصلاح طلبان مذهبی و عملگرایان پس از هر مرحله از حذف چنین واکنشهایی را از خود بروز دادهاند. این نکته را هم در مطالب مصطفی تاجزاده و محمد خاتمی و هم در سخنان رفسنجانی در یکی دو سال اخیر میتوان مشاهده کرد.
سخنان رفسنجانی در باب وضعیت غذا و دارو در کشور از همین قبیل است. اگر او تأیید صلاحیت میشد هرگز چنین سخنانی را به زبان نمیآورد: “ما کشاورزی کوچکی داریم. با سمهای چینی محصولات پارسال و امسال را از دست دادیم حالا ببینید مردمی که داروی چینی میخورند چه میکشند. چند سال پیش… بهترین داروهای دنیا را میخریدیم. وضع دارو و غذا این شده و هیچکس نمیداند فردا چه میشود.” (همانجا) او وضع تجارت و کسب و کار رانیز معلق توصیف میکند: “کاسب وقتی جنس میدهد باید جایگزین آن را بخرد اما نمیداند فردا باید به چه قیمتی جایگزین کند و ناچار آن را نگه میدارد.” (همانجا) مسئول همهی این امور هم از نظر وی دولت احمدی نژاد است و نه نظام جمهوری اسلامی.
نه حتی یک ذره احساس گناه
در سخنان رفسنجانی ذرهای احساس گناه به چشم نمیخورد. بخش عمدهی کسانی که در جمهوری اسلامی مسئولیتهای بزرگ داشته و تصمیمات کلیدی اخذ کردهاند و تصمیمات آنها به کشته شدن دهها هزار نفر در جنگ یا چندین هزار نفر در زندانها یا دهها هزار نفر در شهرها به واسطهی آلودگی یا بمباران یا موشک باران یا فقر و فاقه و اعتیاد منجر شده نمیخواهند مسئولیتی بر عهده بگیرند. رفتار مهمترین مقامات نظام در جمهوری اسلامی پس از حذف یا تنزل مرتبه به گونهای بوده که گویی یک روح سرگردان همهی اقدامات پنج دههی گذشته را انجام داده است و تک تک افراد نقشی در این میان نداشتهاند.
رفتار مهمترین مقامات نظام در جمهوری اسلامی پس از حذف یا تنزل مرتبه به گونهای بوده که گویی یک روح سرگردان همهی اقدامات پنج دههی گذشته را انجام داده است و تک تک افراد نقشی در این میان نداشتهاند.
کسانی که خواهان رأی دادن به هاشمی قبل از رد صلاحیت وی بودند بر این عقیده بودند که وی تغییر کرده است. حداقل بخشی از این تغییر را باید در احساس گناه نسبت به اعمال گذشته مشاهده کرد. کم نیستند افرادی که در دورهی حکومت هاشمی دستگیر یا شکنجه شده یا اعضای خانوادهی آنها ترور شده است. تغییر هاشمی بدون حداقل معذرت خواهی از این افراد قابل باور نیست.
فریب
واکنش سوم فریب یا گول زدن خود و دیگران است. رفسنجانی در مواجهه با رد صلاحیت خود به سیاست ترس و بزرگنمایی خطر روی آورده است. بسیاری از کسانی که نمیتوانند توجه کافی به سخنان خود جلب کنند یک باره به خطر تجزیهی کشور و حملهی نظامی میرسند: “در مجلس سنای آمریکا دو طرح خطرناک وجود دارد؛ منتظر انتخابات بودند که تکلیف روشن شود و گویا از این پس فعال میشوند. میخواهند سیستان و بلوچستان و و آذربایجان را تجزیه کنند. بعد هم قرار است اگر اسراییل به ایران حمله نظامی کرد به او کمک نظامی کنند. شاید جنگ روانی باشد اما به قول علما هر احتمالی برای انسان تکلیف میآورد.” (همانجا)
هاشمی همان طور که شناسنامهی نظام است مخزن اسرار نظام نیز هست. او با اتکا به همین اسرار میتواند سالها همین موقعیتی را که دارد حفظ کند. اگر نظام حفظ نشود مخزن اسرار نظام بودن دیگر کارکرد چندانی نخواهد داشت.
در شرایط امروز هیچ نشانهای پررنگ برای تجزیهی کشور یا سیاست دولتهای غربی برای انجام این کار وجود ندارد. سخن یک نمایندهی کنگرهی امریکا را نمیتوان سیاست رسمی ایالات متحده معرفی کرد. سیاست دولت اوباما حملهی نظامی نبوده است. دولت اوباما به واسطهی مشکلات اقتصادی داخلی در پی راه اندازی جنگی دیگر در خاورمیانه نیست. رفسنجانی برای ضرورت قدرت گرفتن خود و دوستانش به اغراق و مبالغه گویی در این قلمرو روی کرده است.
مخزن اسرار نظام
انتقادات بسیار نرم رفسنجانی از وضعیت موجود در نهایت با اخطار به ضرورت حفظ نظام پایان میگیرد: “نباید ضربهای متوجه نظام شود.” این نکته به سه دلیل در پایان سخن وی میآید. نخست سنتی است که از ابتدا در جمهوری اسلامی شکل گرفته که برای “سازنده بودن” انتقاد باید بلافاصله از ضروت بقای جمهوری اسلامی و اهمیت این نظام سخن گفت تا طرفداران نظام شما را به براندازی متهم نکنند. نکتهی دوم باز گذاشتن راه خود و خانواده و دوستان به نهادهای نظام است تا از منافع موجود محروم نشوند. و نکتهی سوم سد کردن راه انتقام جویی است.
روشن است که از رد صلاحیت رفسنجانی ضربهای متوجه نظام (به معنای قوای قهریهی حاکم) نمیشود چون خامنهای بهتر از همه میداند که این نظام را یک ماشین سرکوب نگاه داشته است و حذف یک یا چند مهره با توجه به امکان جایگزینی مشکلی برای نظام ایجاد نمیکند. اما هاشمی همان طور که شناسنامهی نظام است مخزن اسرار نظام نیز هست. او با اتکا به همین اسرار میتواند سالها همین موقعیتی را که دارد حفظ کند. اگر نظام حفظ نشود مخزن اسرار نظام بودن دیگر کارکرد چندانی نخواهد داشت.
تنها راه حل باقی مانده برای انهدام رژیم کنونی، تحریمهای سخت تر و فشار سیاسی به جمهوری اسلامی است، البته گروهها و دستجات سیاسی، این مهم را بخاطر اذهان عمومی و تبلیغ بر علیه خود نمیتوانند آشکارا بیان و فرموله کنند ولی میتوان در مذاکرات و روابط بین المللی با یک تاکتیک کوتاه مدت بعنوان حربه ایی در مقابل ج.ا. بکار برده شود، عملیات نظامی بلند مدت با هزینههای جانی و مالی، ایران را ورشکسته تر از آنچیزی که امروز است میکند ولی شکستن اتوریته نظامیان سپاه بدون یک عمل سریع و ضربتی نظامی، ضروری و غیرقابل اجتناب است. غربیها در جستجوی منافع ملی و اقتصادی خود هستند و مبارزین ملی و میهنی ضّد جمهوری اسلامی میتوانند از این اختلاف و ضدیت استراتژیک دو طرف، بنفع خود بهره برداری کنند.
جمهوریخواه / 25 May 2013
نقد خوبی انعکاس داده اید،ولی راه کاری پیشنهاد نکرده اید که مقاله شما کامل شود.
تمام نکات اشاره شده شامل حال رهبران و کادرهای اپوزیسیون غیر مذهبی و ملّیون هم
میشود و تا این فرهنگ غلط سیاسی اصلاح نشود،گذار به مردمسالاری هم ممکن نیست.
چون وقتی من خود خطاکارم،ایراد گرفتن به دیگری برای مردم نه ارزش دارد و نه یک عمل
سیاسی درستی است.ضمنا شمابه این گفته خطرناک و ضد ایرانی رفسنجانی هم توجه
دقیق نفرموده اید:
رفسنجانی«میخواهند سیستان و بلوچستان و و آذربایجان را تجزیه کنند. بعد هم قرار
است اگر اسراییل به ایران حمله نظامی کرد به او کمک نظامی کنند.»
هموطن این گرا دادن و یا چراغ سبز نشان دادن به امریکا ،انگلیس و انگل چسبیده به آنان
( رژیم تروریست صهیونیستی) است و رفسنجانی بدینوسیله از اربابان تقاضا کرده است
که در مرزهای کشور ناامنی ایجاد گردد که آقای خامنه ای بترسد و صلاحیت ایشان را شخصأ
تائید کند.امّا ایشان غافل از فکر و خواست اقای خامنه ای و بیت رهبری است و نفهمیده است
که با ورود خود،نا خواسته چه خدمت بزرگی به اقای خامنه ای کرده است.
در پایان حضورتان عرض میکنم:مسئولین نظام هم در بن بست قرار دارند و سیاسیون
دمکرات واقعی باید احساس مسئولیت کرده و شخصأ پا پیش بگذارند و با روشی منطقی
و دلسوزانه وارد میدان سیاسی شوند و ضمن دفاع از خواستهای بر حق و نیز رد خواستهای
بی مورد نظام،امکان میانجی گری میان نظام و کشورهای اروپایی، در رابطه با علوم هسته ای
و لغو تحریمهای ضد بشری امریکا و سازمان ملل در خدمت امپریالیسم و صهیونیزم را فراهم
کنند.در غیر این صورت نظام به رفتارهای گذشته خود ادامه میدهد و امریکا هم برای حفظ
وجهه ژادارمی و اعتبار جهانی خود تحریم و تحریک و ترور و موش دوانی هایش را بیشتر
می کند.موفق باشید
mmansour piry khanghah / 25 May 2013
قیافه حق به جانب گرفتن هاشمی رفسنجانی پلید خیلی مضحک است. او یادش رفته است که زمانی سر مست از قدرت شیطانی چه ترور ها در خارج و جه سلاخی ها در داخل کشور انجام داده است!
ایرانی / 26 May 2013
مشکل اینجاست که ما میگیم همه بد همه قاتل و تروریست …
این دقیقا همون رفتار نطام جمهوری اسلامی هست
به هرحال بین گزینه های بد و بدتر هاشمی قطعا بد بود! نه بدتر.
در واقع برای کسایی که داخل ایران زندگی میکنند و نمیخوان سالهای آینده زندگییشون مثل هشت سال گذشته باشه هاشمی تنها گزینه بود… همه میدونیم که تو چه کشوری با چه نظامی هستیم اما همه حرف میزنن و کسی از خودش مایه نمیذاره
بطور کلی دیگه امیدی به آینده تو این کشور طلسم شده نیست…
seeker / 26 May 2013
با سلام خدمتتان بنده مسلمان نیستم ولی بر شرف محمد نوریزاد درود می فرستم. لاییکها هم دهانشان می چاید که چنین صریح سخن بگویند.
: ۰۶ خرداد ۱۳۹۲, ساعت ۳:۲۱ بعد از ظهر
تنها راه باقی مانده برای هاشمی رفسنجانی
یادداشتی از محمد نوری زاد
جرس: در ادامه واکنش ها به رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری، این بار محمد نوری زاد، نویسنده و سینماگر منتقد حاکمیت، با انتشار یادداشتی، واکنشی دگرگونه داشته است.
متن یادداشت محمد نوری زاد، که در سایت شخصی این وبلاگ نویس و جهادگر دوران جنگ آمده، به شرح زیر است:
درتنها دیدار “رخ به رخ”ی که همین چند ماه پیش با آقای هاشمی داشتم، به ایشان گفتم: اگرامروز دو نفرباشند که دستشان به خون مردم آلوده است، دو نفری که اموال مردم را مصادره کرده اند، دو نفری که مردم را زده اند و مردم را بی دلیل و بدون محاکمه ی منصفانه به زندان انداخته اند، دو نفری که مردم را از سرزمین پدری ومادری شان رانده اند، دو نفری که در بسیاری از مناسبات خیروشراین سرزمینِ گرفتار نقشِ محوری داشته اند، یکی شما هستید و یکی آقای خامنه ای.
به ایشان گفتم: آقای هاشمی، ما مردم را زده ایم وکشته ایم واموالشان را برداشته ایم وخودشان را آواره و زندانی کرده ایم، ودرنقطه ی مقابل جماعتی را به نوا رسانده ایم. این خون ها وحقوق تباه شده مطلقاً بجوری نیست که شامل مرورزمان شوند، وصاحبان حق – چه مرده چه زنده – فراموش کنند که چه ظلمی به آنان و به خانواده هایشان رفته است.
به ایشان گفتم: شما وآقای خامنه ای یا عامل مستقیم این خونها وحقوق تباه شده بوده اید، یا شاهد بوده اید، یا خبردارشده اید، یا ازکنارآن بی سروصدا عبورکرده اید. بهمین خاطرامضای شما دوتن پای اینهمه آسیب و نادرستی هست تا مگر به اعاده ی حقوقِ معوقه ی مردم اقدام کنید.
به ایشان گفتم: من راه چاره ای برای دنیا وآخرت شما دارم که بعنوان “هدیه” ای تقدیمتان می کنم. در یک هدیه، حتماً باید شأنی از”هدایت” متجلی باشد. وآن هدیه را برای ایشان واگشودم و گفتم: بیایید و درسایت شخصیِ خود به تک تک این موارد اشاره کنید وازصاحبان حق حلّیت بطلبید. که اگر به این اقدامِ انسانی واسلامی قیام کنید، هم دنیا وآخرت خود را پاکسازی کرده اید، وهم اخلاق پوزش خواهی واعاده ی حق را دراین دیرهنگامِِ کشور بجریان انداخته اید. این سخنِ من به آقای هاشمی، با اطمینان می گویم تنها سخنِ صریح وبی اعوجاج وخیرخواهانه ای بوده است که تاکنون کسی آن را با جناب ایشان درمیان گذارده است.
عمده ی افرادی که به محضر بزرگانی چون ایشان راه می یابند، سخن به مدیحه و چاپلوسی می رانند واجازه نمی دهند یک مسئول با خودِ خودش مواجه شود. که اگر من روزی با جناب خامنه ای نیز مواجه شوم، همین سخنان را با وی درمیان خواهم گذارد. که: دست شما ای عزیز، به خون ومال وآبرو و حقوق مردم آلوده است. بیایید و درهمین چند صباح باقیمانده کاری بکنید و پای خود را ازغرقاب حق الناس بدر ببرید. که امروزاگر دست برپشت دست می زنید و مأیوسانه “واویلا” سرمی دهید، همه ازهمین حق الناسِ به هیچ گرفته شده است. حالا حق خدا وآسیبی که ما و شمایان به اعتقاد مردم وارده آورده ایم بماند.
اکنون نیز دراین ورطه ای که شیوخِ شوخِ شورای نگهبان به اشاره ی جناب خامنه ای به “له” شدگی آقای هاشمی فرمان فرموده اند، می گویم: تنها راه باقی مانده برای ایشان، تنها وتنها همین است. که به دستهای خود بنگرند. وبه ترمیم ضایعاتی قیام کنند که خود درآنها دخیل وشاهد ومقصر بوده اند. به ایشان درآن روز گفتم: ورود به عرصه ی پوزشخواهی، گرچه درقدمهای نخست، دشواروآشوبنده است اما حتماً درقدمهای بعدی برکات خدا را نصیبتان خواهد کرد وهمان خداعزتی صد برابر به سمت شما سرازیر می کند. وگفتم: این اقدام شما، کفِ آن چیزی است که فعلاً می شود بدان دست برد. وگرنه در پیشگاه خدای متعال، حسابرسی ها و واگشایی ها بسیار مویین است وبنا بفرمایش قرآن به ذره ی خردل می انجامد.
محمد نوری زاد
سوم خرداد نود و دو
تهران
جمشیدیانی از کرج
جمشیدیانی از کرج / 27 May 2013
خواسته و نصیحت اقای نوری زاد از دید مذهبی و انسانی کاملأ صحیح و به حق است.امّا ایشان
نباید و نیز نمی تواند در امور سیاسی کشور و رفتار سیاستمداران چنین صریح،خشک و منطقی
سخن برانند.
اینکه بعد از انقلاب همه گروه ها و احزاب سیاسی جوگیر و دچار توهم(خودبزرگ بینی و بر حق بودن)
شدند،علت تمام کج فکریها و کج رفتاری ها توسط حکام و سیاسیون بوده است و متاسفانه هنوز
هم کم و بیش این خام اندیشی ها و توّهمات ،ادامه دارد.هر چند که اشتباهات دهه اوّل قابل
مقایسه با اشتباهات در دهه دوم و دهه سوم نیستند.
ضمنأ باید توجه کرد که نظام با تمام بدی هایش،یک حسن دارد و آن این است که هر اندازه مخالفان
از اعتراضات قهرآمیز خود کاسته و به همزیستی مسالمت آمیز و مبارزات مدنی روی آورده اند،از شدت
خشونت و سرکوب توسط نظام هم کاسته شده است.لذا اگر اپوزیسیون ایرانی به دمکراسی واقعی
و نه دمکراسی من درآوردی (از نوع دمکراسی امریکائی -غربی) روی آورد و به اصول و قوائد
مردمسالاری احترام بگذارد،بیشتر راه های فرار حکام از عدالت گستری،برقراری ازادی های اجتماعی
و غیره… نیز مسد میگردد.ضمنأ فرزندان ، اطرافیان و حامیا روحانیون نیز بیشتر جذب جنبش
اعتراضی شده و امکان انجام اصلاحات و گذار به نظامی مردم سالار آسانتر و سریع تر میگردد.
نکته دیکر این است که حکام جهت حفظ ابروی نظام و جلوگیری از شورش و همچنین ممانعت از
سوء استفاده سیاسیون مخالف خود و مخصوصأ دوّل استعماری ،استکباری و انگلهای چسبده به
انان(عربستان،دولت عثمانی ،پاکستان و رژم تروریست صهیونیستی)مجبور به رعایت برخی
مسائل می باشد.موفق باشید
mmansour piry khanghah / 28 May 2013