عمودی به زندان آمدهام، افقی از زندان خواهم رفت…
این روزها نام رضا شهابی را زیاد میشنویم. او از اعضای هیأت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران است که ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ برای چندمین بار طی سالهای گذشته در منزلش بازداشت و مستقیما به بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. او هماکنون به دلیل تداوم بازداشت و فشار بازجوها در اعتصاب غذا به سر میبرد.
سه روز بعد بازداشت این فعال صنفی کارگران شرکت واحد، در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ قرارگاه سایبری عمار در خبری نوشت رضا شهابی و مریم (آنیشا) اسداللهی با اتهاماتی مرتبط با همکاری و ارتباط با گروهی در جهت براندازی نظام تحت بازجویی قرار دارند. بر طبق این گزارش سایت قرارگاه سایبری عمار، رضا شهابی و آنیشا اسداللهی دو فعال کارگری معرفی شدند که با دو تبعه فرانسوی به نامهای سسیل کولر و همسرش، ژاک پاری که از «اعضای فدارسیون آموزش و فرهنگ نیروی کار فرانسه» هستند، ارتباط داشته و در تلاش برای «براندازی نظام با یکدیگر همکاری» میکردند.
آنها همچنین متهم به «تشکیل هسته ضد امنیتی با هدف تحریک کارگران، معلمان و مردم برای ایجاد آشوب» در کشور شدند.
آنیشا اسداللهی همراه با همسرش کیوان مهتدی، نویسنده، مترجم، عضو کانون نویسندگان ایران و مدافع دیگر حقوق کارگران ۱۹ اردیبهشت در خانه شخصیشان در تهران دستگیر شدند.
جدا از این سناریوسازیهای امنیتی که علیه فعالین صنفی و کارگری مسبوق به سابقه است و توسط تشکلهای صنفی مختلف در ایران و خارج از ایران محکوم شد، باید پرسید: رضا شهابی کیست؟ چرا نیروهای امنیتی بارها و بارها او را احضار، بازداشت و زندانی کردهاند و همچنان در تکاپو برای سرکوب این فعال کارگری هستند؟
رضا شهابی و تشکیل سندیکاری کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران
رضا شهابی متولد سال ۱۳۵۲ در شهرستان شبستر، واقع در استان آذربایجان شرقی. رضا شهابی به گفته خودش از کودکی در کنار درس خواندن کار هم میکرد تا بتواند بخشی از مخارج خانواده را تامین کند و در حالی که هنوز دیپلم نگرفته بود، به عنوان راننده اتوبوس در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه شروع به کار کرد.
رضا شهابی از همان ابتدای شروع به کار در شرکت واحد حامی حقوق کارگران بود و سالها تلاش کرد تا مطالبات و مشکلات کارگران را پیگیری کند. او بارها سعی کرد از طریق «خانه کارگر» که نام اصلی آن «خانه کارگر جمهوری اسلامی» است، مطالبات کارگران را پیگری کند، اما هیچگاه به نتیجه نرسید. زیرا خانه کارگر قرار بود غیردولتی باشد، اما هیچگاه این این اتفاق نیافتاد.
سال ۱۳۷۰ «شورای اسلامی كار شرکت واحد» به منظور دفاع از حقوق کارگران و رانندگان تشکیل شد، اما وابسته به خانه کارگر است. نتیجتا هر دوی این نهادها در عمل کمکی به حل معضلات کارگران شرکت واحدت نکردند، بلکه سد راه آنها نیز شدند.
بر اساس آنچه «کمیته هماهنگی برای کمک به ایحاد تشکلهای کارگری» درباره چرایی و چگونگی شکلگیری سنديكای كارگران شركت واحد آمده است، کارگران برای ورود به شورای اسلامی کار بایستی تاییده مدیریت و حراست شرکت واحد را داشته باشند، در غیر اینصورت «رد صلاحیت» میشد.
شرایطی که بر شورای اسلامی كار شرکت واحد حکمفرما بود کارگران را در یک فضای ناامیدکننده و مملو از بیاعتمادی قرار داده بود و تنها بخشی ازكارگران را هر دو سال يكبار ــ آن هم با تهدید و اجبار کارفرما و از ترس این که در روز انتخابات شوراها از کارشان جلوگیری کنند ــ در رأیگیری شرکت میدانند.
این تشکلها وابسته بودند و به هيچ عنوان به رانندهگان پاسخگو نبودند، بلکه همراه و مطیع كارفرما و حراست شرکت بودند. اتحاد میان خانه كارگر، شوراهای اسلامی و ادارات و وزارت كار باعث شده بود که شكايت كارگران در ادارات كار به ضرر كارگران تمام شود و اغلب كارگران از شكايتهای خود صرفنظر میكردند. در اثر این شرایط انبوهی از مطالبات کارگران از قبیل افزایش دستمزد، مزایا، مسکن، دریافت بُن کارگری به مقدار کافی، اجرای طرح طبقهبندی مشاغل، احداث سرویسهای انتهای خطوط، احداث مکانهای بهداشتی، رفاهی و ورزشی، دریافت لباس کار، دریاف شیر برای کاهش ضرر آلودگی هوا، اختصاص کمکراننده برای دریافت بلیط، دریافت وام و غیره انباشت و بدون حصول ماند.
در چنین شرایطی بود که اواخر سال ۱۳۸۳، رضا شهابی، منصور اسانلو و ابراهیم مددی با کمک «هیأت مؤسس سندیکاهای کارگری» و با استناد بر مقاولهنامههای ۸۷ و ۹۸ سازمان بينالمللیکار – که آزادی تشکلهای کارگری و پیمانهای دستهجمعی را برای کشورهای عضو این سازمان الزامی میداند و ایران نیز جزو پذیرفتندگان آن است – با عضوگيری از رانندهگان و كارگران، سنديكای کارگران شركت واحد تهران و حومه را مجدداً بعد از گذشت ۲۷سال بازگشایی کردند.
رضا شهابی، منصور اسانلو و ابراهیم مددی حسینیهای در میدان حسنآباد گرفته بودند و کلاسهای آموزشی برای کارگران برگزار میکردند. فعالین کارگری زیادی به آنجا رفت و آمد داشتند. در این کلاسها آموزشهای مختلفی به کارگران داده میشد؛ از آموزشهایی درباره مبارزههای فعالان سندیکایی و فعالان کارگری در گذشته تا آموزههایی درباره حقوق اولیه انسانی، بخشهایی از قانون اساسی، روابط کار، قانون کار و دانستنیهای سندیکایی.
رضا شهابی در خرداد ۱۳۸۴ و در جریان انتخابات مجمع عمومی و بازگشایی سندیکا، به عضویت هیأت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد انتخاب شد. این انتخابات ابتدا با ممانعت نیروهای امنیتی و بازداشت تعدادی از فعالان سندیکایی شروع شد، اما در نهایت با مقاومت کارگران، هم فعالان بازداشتشده آزاد شدند و هم انتخابات تا پاسی از شب به دلیل سهشیفته بودن رانندگان ادامه پیدا کرد.
در جریان این انتخابات ۱۹ نفر به عنوان هیأتمدیره و ۲ نفر به عنوان بازرس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی انتخاب شدند. پس از این انتخابات فعالیتهای سندیکا گسترش پیدا کرد و جلسات آموزشی، کنفرانسهای هفتگی برای بیان مشکلات کارگران و جلسات هیأت مدیره به صورت منظم برگزار میشد و با استقبال رانندگان مواجهه بود.
با شروع به کار سندیکا و گسترش فعالیتها، اعتضای هیأت مدیره مدام تهدید میشدند و زیر فشارهای امنیتی قرار میگرفتند.
اخراج از کار و زندان
تلاشهای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی به منظور مطالبات کارگران با موانع متعددی از جانب خانه کارگر، شورای اسلامی کارگران شرکت واحد و همچنین نیروهای امنیتی همراه میشد. در نتیجه اعضای سندیکا برای پیگیری مطالبات کارگران، تصمیم گرفتند کنشهای اعتراضی و اعتصابهای مختلف را برنامهریزی کنند.
بعد از چندین حرکت اعتراضی، سندیکای شرکت واحد تصمیم به برگزاری اعتصاب بزرگ گرفت که قبل از آن منصور اسانلو و برخی دیگر از اعضای هیأت مدیره بازداشت شدند. رضا شهابی و سایر اعضای هیأت مدیره اما در اعتراض به این بازداشت در چهارم دیماه ۱۳۸۴ اعلام اعتصاب کردند و در نتیجه آن رضا شهابی بازداشت شد. کارگران یک روز به دلیل بازداشت اعضای سندیکا دست از کار کشیدند و رضا شهابی و سایر بازداشتشدگان پس از چند روز از زندان آزاد شدند.
دومین اعتصاب سندیکای کارگران شرکت واحد برای هشتم بهمن همان سال ۱۳۸۴ سازماندهی شد و منجر شد رضا شهابی و تعدادی دیگر از رانندگان حکم اخراج دریافت کنند.
رضا شهابی و تعدادی دیگر از کارگران اخراج شده بارها از وزارت کار و با ثبت شکایت پیگیر اخراج خود بودند، اما بینتیجه ماند. رضا شهابی در مدت زمانی که به اجبار بیکار بود، علاوه بر ادامه مبارزه و پیگیری حقوق کارگران، به ادامه تحصیل پرداخت و توانست دیپلم بگیرد. او بعدا در رشته حقوق دانشگاه پیام نور شروع به تحصیل کرد و همزمان برای امرار معاش و تامین هزینههای خانوادهاش مسافرکشی میکرد.
رضا شهابی نهایتا بعد از چهار سال، با رای هیأت رسیدگی به تخلفات اداری حکم بازگشت به کار گرفت و با دریافت حقوق معوقه ایام بیکاری دوباره به سر کار بازگشت.
زندان، زندان و زندان
رضا شهابی به همراه تعدادی دیگر از اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی، در طی دو دهه گذشته بارها بازداشت و زندانی شدند. شهابی دومین بار در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ در محل بازداشت و مستقیم به بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
این فعال حقوق کارگران به مدت هشت ماه در بازداشت موقت و تحت بازجوییهای مختلف به منظور اعتراف اجباری و پذیرش خواستههای بازجویان قرار داشت. بازجویان از او میخواستند اعتراف کند که با گروههای سیاسی برانداز ارتباط دارد، اما هیچگاه به این اتهام تن نداد.
شهابی نهایتا چهارم خرداد ۱۳۹۰ در دادگاهی که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد، به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به يک سال و به اتهام «تبانی به قصد اقدام عليه امنيت ملی» به پنج سال زندان محکوم شد. دادگاه علاوه بر این او را به بازگرداندن هفت ميليون تومان به دولت محکوم کرد. محکومیت رضا شهابی در دادگاه تجدیدنظر نیز عینا تایید شد.
رضا شهابی پیش از برگزاری دادگاه، در اعتراض به بلاتکلیفی و وضعیت نامناسب زندان چندین بار دست به اعتصاب غذا زده بود و پس از برگزاری دادگاه هم چون تا مدتها هیچ حکمی برای او صادر نشده بود، مجددا اعتصاب غذا کرد.
رضا شهابی ۲۲ ماه به صورت بلاتکلیف در زندان ماند که بخش زیادی از این مدت را در سلول انفرادی نگهداری شد تا بالاخره در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۹۱ حکم او رسما ابلاغ شد. حکم پنج سال زندان شهابی در دادگاه تجدیدنظر به چهار سال حبس تعزیری تقلیل یافت و علاوه بر آن به پنج سال محرومیت از فعالیت سندیکایی نیز محکوم شد.
رضا شهابی در مدت ۲۲ ماه بازداشت موقت دو بار به دلیل اعتضاب غذا و وخامت حالش به بیمارستان منتقل شد و با وجود وعدههای مسئولین و دادستان برای آزادی و تعیین وثیقه، اما هر بار به زندان اوین باز گرداننده شد. در دوران طولانی بازداشت موقت مادر رضا شهابی به دلیل بیماری قلبی فوت کرد، آنها در آخرین روزهای حیات مادر رضا شهابی درخواست ملاقات کرده بودند، اما همه این درخواستها بدون پاسخ ماند و رضا شهابی هیچگاه نتوانست آخرین دیدار را با مادرش داشته باشد. به حتی اجازه داده نشد در مراسم خاکسپاری مادرش شرکت کند و چند روز پس از فوت مادرش از طریق تماس تلفنی یکی از نزدیکان از فوت مادرش با خبر شد.
رضا شهابی در آذرماه سال ۱۳۹۱ بار دیگر در اعتراض به تعلل در اعزام به بیمارستان و برخوردهای توهینآمیز مامور اعزام و جلوگیری از انجام آزمایشهای ضروری دست به اعتصاب غذا و دارو زد. دیماه همان سال سعید متینپور، روزنامهنگار زنجانی نیز در اعتراض به عدم رسیدگی به درخواست مرخصی درمانیِ رضا شهابی اعتصاب غذا کرد. رضا شهابی بالاخره بعدا از ۲۳ روز اعتصاب غذا و دارو به مرخصی استعلاجی اعزام شد.
تنها دو ماه از مرخصی استعلاجی رضا شهابی گذشته بود و در حالی که روند درمان او ادامه داشت، فروردین ماه سال ۱۳۹۲ مجددا جهت تحمل حبس به زندان احضار شد. اسفند ماه همان سال برای عمل جراحی کمر، به بیمارستان امام خمینی اعزام شد، اما به صورت ناگهانی، شبانه و پیش از عمل جراحی به زندان بازگردانده شد.
رضا شهابی در زمان تحمل حبس خود بارها به دلیل شرایط نامناسب زندان، عدم دسترسی به خدمات درمانی و فشارهایی که از سوی نیروهای امنیتی و مسئولان زندان بر او اعمال میشد، دست به اعتصاب غذا زد.
سال ۱۳۹۳ با رای هیأت داوران سودویند (Südwind) ــ یک سازمان غیر انتفاعی اتریشی است که بر آموزش و کار مبارزاتی در زمینه توسعه بینالمللی تمرکز دارد ــ به عنوان يکى از شش برنده دوره اول «جوايز حقوقبشرى رها» معرفى شد.
پنجشنبه سیاه اوین
روز ۲۸ فروردین ۱۳۹۳، ماموران امنیتی به داخل بند ۳۵۰ رفتند و وسایل زندانیان توسط نیروهای لباس شخصی مورد بازرسی قرار گرفت. این اقدام مورد اعتراض زندانیان سیاسی قرار گرفت و در نتیجه آن ماموران امنیتی و گارد زندان زندانیان سیاسی را به مورد ضرب و شتم قرار دادند که ۴۰ نفر از زندانیان دچار جراحتهای شدید شدند و بیش از ۳۰ نفر نیز طی دو نوبت به سلول انفرادی منتقل شدند.
این روز توسط زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین به نام «پنجشنبه سیاه اوین» معروف شد. این حادثه ابعاد گستردهای پیدا کرد، زندانیان سیاسی طی نامهای از دادستان تهران درخواست رسیدگی کردند، خانواده زندانیان سیاسی در اعتراض به امنیت بستگان زندانی خود مقابل قوه قضائیه و مجلس دست به تجمع زدند و ۲۶ زندانی سیاسی که جروح شده بودند از مسئولان زندان شکایت کردند و خواستار مجازات «آمران و مسببان» شدند.
حدود ۱۰ ماه پس از این حادثه، پروندهای علیه تعدادی از زندانیان سیاسی محبوس در زندان اوین تشکیل شد که بر اساس آن رضا شهابی به عنوان متهم ردیف اول، کامران ایازی، متهم ردیف دوم و امید زارعینژاد، متهم ردیف سوم به اتهام «تبلیغ علیه نظام» در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی احمدزاده محاکمه شدند. بر اساس حکم دادگاه رضا شهابی به یک سال حبس و کامران ایازی و امید زارعینژاد هر کدام به ۹۱ روز حبس محکوم شدند. این حکم در دادگاه تجدید نظر نیز عینا تایید شد.
آزادی و بازداشت مجدد
سال ۱۳۹۶ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه اعلام کرد ۱۶۰۰ نفر، با امضای طوماری خواستار آزادی فوری و بیقید و شرط رضا شهابی شدهاند. پنج سندیکای کارگری فرانسوی، حزب کمونیست فرانسه و چند اتحادیه کارگری سوئدی خواهان آزادی رضا شهابی شد.
شهریور ماه ۱۳۹۶ رانندگان بیآرتی تهران با کاهش سرعت به ۲۰ کیلومتر در ساعت و روشن کردن چراغها به زندانی شدن رضا شهابی اعتراض کردند. همچنین ۹۰۰ فعال سیاسی و مدنی در نامهای از شهابی حمایت کردند. مهرماه همان سال به دعوت سندیکای کارگران شرکت واحد تجمعی در برابر وزارت کار در حمایت از شهبی برگزار شد.
رضا شهابی سال چندین بار دیگر دست به اعتصاب غذا زد و شرایط جسمی نامناسبی داشت که از دریافت خدمات درمانی مناسب محروم ماند. ربابه رضایی، همسر رضا شهابی دیماه سال ۹۶ خبر داد که همسرش در طول دو هفته گذشته دو بار سکته مغزی کرده است، اما همچنان از انتقال او به بیمارستان جلوگیری میشود.
رضا شهابی نهایتا در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ به مرخصی چنده روز اعزام شد و در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۹۶ با رای شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر و اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی از زندان آزاد شد.
این فعال کارگری و آزادیخواه سال ۱۳۹۸ نیز در جریان برگزاری روز جهانی کارگر بار دیگر به همراه دهها نفر دیگر بازداشت شد، اما پس از یک هفته با قید وثیقه از زندان آزاد شد.
رضا شهابی که در کارنامه خود جز عدالتخواهی و حقطلبی چیز دیگری ندارد، بارها و بارها به دلیل پیگیری مطالبات کارگران و فعالیتهای سندیکایی بازداشت، زندانی و مورد پروندهسازی قرار گرفته است.
اکنون که مجددا با یک پروندهسازی امنیتی در بازداشت قرار دارد و جهت پذیرش اعتراف اجباری از سوی بازجوها تحت فشار است، دست به اعتصاب زده و اعلام کرده: «عمودی به زندان آمدهام، افقی هم از زندان به بهشتزهرا میروم…»