- شلیک گاز اشکآور، گلولههای ساچمهای، انتشار خبر مرگ یک بسیجی به دست نیروهای امنیتی، اعترافات اجباری، آمدن تانک به خیابانها، صدای رگبار گلوله، مأموران ژ-۳ به دست، خون روی آسفالت خیابانها، دزدیدن پیکر و هویت معترضان …. اینها کلیدواژههای اخبار این روزهای اعتراضات مردمی و سراسریست که از آن با عنوان «شورش گرسنگان» یا «شورش فرودستان» هم یاد میشود. اعتراضاتی که در پی گران شدن کالاهای اساسی، شکل گرفت و موجی از جمعیت بار دیگر به مانند سه سال پیش (آبان ۹۸) و پنج سال پیش (دی ۹۶) باز هم به خیابان آمد.
نگاه دقیق به وضعیت جامعه در سالهای اخیر نشان میدهد فاصله اعتراضات و تظاهرات خیابانی مردم کاهش چشمگیر یافته است. تغییر در نمای اعتراضات اما تنها به تقویم و تاریخ آن محدود نمیشود بلکه جغرافیا و نقشه اعتراضات هم تغییر کرده است.
در حالی که اعتراضات در دهه ۸۰ و پیش از آن اغلب محدود به شهرهای بزرگ بود (ماجرای کوی دانشگاه در سال ۷۸ و جنبش سبز پس از انتخابات سال ۸۸) و حتی معترضان از شهرستانها و شهرهای کوچک و «حاشیه» به شهرهای بزرگ (تهران) و «مرکز» میرفتند تا در میان اعتراضکنندگان باشند، اکنون صدای اعتراض از شهرهای کوچک بلند میشود. شهرهایی که نامشان کمتر در میان خبرها دیده و شنیده شده، حالا کانونهای اعتراضی را شکل میدهند. این در حالی است که جمهوری اسلامی پیوسته از شهرهای کوچک و روستاها به عنوان پایگاه اصلی اجتماعی و سیاسی خود یاد کرده است تا جایی که انتخابات ریاست جمهوری سالهای ۸۴ و ۸۸ که نام محمود احمدینژاد به عنوان برنده انتخابات اعلام شد، از سوی تحلیلگران نزدیک به او و «هسته سخت قدرت» در جمهوری اسلامی، «واکنش حاشیه علیه متن» خوانده شد.
نظام کنترل و سرکوب نیز در طول سالهای پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در مناطق کم جمعیت شدیدتر عمل کرده اما آمدن چشمگیر معترضان به خیابانها در این مناطق به شکلی آشکار از تغییر وضعیت خبر میدهد.
اگر مبدأ شکلگیری «اعتراضهای سیستماتیک» در ایران (بعد از سالهای اول دهه ۶۰ و سرکوبهای گسترده) را تیر ماه ۱۳۷۸ در نظر بگیریم، روشهای اعتراضی مردم در برابر حکومت هم تغییرات بسیاری کرده است. به عبارت دیگر به نظر میرسد به موازات گذشت زمان و تغییر مطالبات، تجربه عمومی در مورد تقابل با سرکوبها بهروزرسانی شده است.
اعتراضات تیر ماه ۱۳۷۸، شکلها و شیوهها
با به قدرت رسیدن محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶، بخش بزرگی از جامعه به دنبال مطالبات خود، دولت را تحت فشار قرار میدادند تا به وعدههایش عمل کند. در این دوره مردم امیدوار بودند تغییر فردی یا گروهی در تصدیگری مدیریت جامعه بتواند به بهبود شرایط منجر شود اما طی همان دو سال ابتدایی مشخص شد بخش بزرگی از مطالبات همچنان روی زمین مانده است و دولت آنها را خارج از دایره اختیاراتش میداند.
در این دوران رسانههای عمومی مانند روزنامهها، تریبونهای دانشگاهی و حتی برخی مساجد به مخالفان هسته سخت حاکمیت سپرده شده بود. در واقع جریان اطلاعات و اخبار از طریق رسانههای رسمی که مجوز رسمی برای فعالیت داشتند منتشر میشد.
همزمان امید مردم به تغییر از محل ساختارهای سیاسی بود. در این وضعیت اعتراضات نیز به طور طبیعی عمدتا از طریق رسانهها منعکس میشد و افکار عمومی از روزنامههایی که بعدها با نام روزنامههای دوم خردادی (در ادبیات حاکمیت روزنامههای زنجیرهای) معروف شدند، تغذیه میشد.
با توقیف فلهای این رسانهها اما بخشهایی از جامعه از جمله دانشجویان، دلسرد از وضعیت موجود دست به اعتراض زدند. واقعه کوی دانشگاه نتیجه سرکوب اعتراضی بود که در همین راستا شکل گرفت.
دانشجویانی که تا پیش از آن به نوشتن مقاله و سخنرانی در دانشگاه محدود بودند، دست به تظاهرات زدند، تحصن کردند، شعار دادند و نام شخص علی خامنهای را به میان آوردند که همین مسأله با واکنش شدید حکومت مواجه شد.
در ماجرای کوی دانشگاه بنا بر برخی آمار هفت نفر کشته و صدها نفر نیز دستگیر شدند. خسارات بسیاری به اموال دانشجویان وارد شد و رسانههای دولتی شروع به تبلیغ علیه دانشجویان کردند. در این زمان با توجه به اینکه هنوز اعتماد به صدا و سیما به عنوان مهمترین رسانه کشور دستکم در میان بخشی از افکار عمومی برقرار بود، این بخش احتمالا قانع شد که انتظارات و اعتراضات دانشجویان «فرا قانونی» یا زیادهخواهی است. اگرچه همچنان اکثریت مردم از آنها حمایت میکردند.
اما اعتراضات دانشجویی به طور معمول «در طول روز» بود و حضور افراد معترض در برابر دوربینها، نوعی اعتقاد و پرداخت هزینه برای رسیدن به هدف اولی تلقی میشد.
وقتی دو سال بعد حکومت با محکومیت تنها یک سرباز آن هم نه به جرم حمله به خوابگاه، قتل یا ضرب و شتم بلکه به دلیل «سرقت ریشتراش» پرونده این اعتراضات را بست، نگاه معترضان و افکار عمومی به اعتراض عملا تغییر کرد. به عبارت دیگر تجربه جمعی به اینجا رسید که قرار نیست «اعتراضات درون گفتمانی»، مطالبات مردم را تأمین کند.
طی این دوران مردان چهره پررنگتری در سازماندهی اعتراضات داشتند و افراد به طور طبیعی با تعلق به گروهها و تشکلهای رسمی برای خود اعتبار کسب میکردند.
رسانههای رسمی محل اطلاعرسانی و نقد و بررسی وضعیت بودند و همه تغییرات در چهارچوب حکومت پیگیری میشد.
به طور معمول از روزهای ویژه مانند ایام مذهبی و تعطیلات برای نشستها یا سخنرانیها استفاده میشد و مسألهای برای پنهانکردن وجود نداشت. دفاتر احزاب و تشکلها مشخص بود و رهبران هر کنش سیاسی، پیشاپیش خود را معرفی میکردند. ارزشهای مذهبی همچنان قابلیت بسیج کردن اجتماعی داشتند و انتساب به گروههای سیاسی اوایل انقلاب برای معترضان دورن گفتمانی، ضد ارزش تلقی میشد.
اعتراضات پس از انتخابات سال ۱۳۸۸
پس از افول اعتراضات خیابانی و مطالبه از رهبران موسوم به اصلاحطلب و فراز و فرودهای اعتراض در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰، محمود احمدینژاد از راه رسید و فضای عمومی کشور از سال ۸۴ به بعد شکل دیگری پیدا کرد.
در سال ۱۳۸۸ و به هنگام انتخابات، موج دیگری از فضای اعتراض درون حاکمیتی شکل گرفت. این بار سطح مطالبات تغییر کرده بود اما همچنان چارچوب اعتراضات بر ظرفیتهای قانون اساسی جمهوری اسلامی استوار بود و از این ظرفیتها به عنوان پایههای اعتراضی استفاده میشد.
در نهایت شعار «رأی من کجاست؟» سکوت سهمگین حاکم شده پس از اعلام نتایج این انتخابات جنجالی را شکست که پس از تقلب گسترده انتخاباتی، مورد حمایت همه اقشار بود.
در اعتراضات پس از انتخابات سال ۸۸ شرایط به نسبت سال ۷۸ تغییرات جدی کرده بود. زنان به عرصه بازگشته بودند و به وجود آمدن زیرساختهای اینترنت، فرصت استفاده از فضای مجازی را فراهم کرده بود. یکی از تلخترین تصاویر منتشر شده از کشتار و سرکوب معترضان در جریان این اعتراضات، لحظه جان باختن ندا آقاسلطان بود که هم حضور زنان در اعتراضات را به تصویر کشید و هم میزان وحشیگری دستگاه سرکوب حکومتی را.
در حالی که حاکمیت هنوز تجربه فیلترینگ شبکههای اجتماعی را نداشت، این امکان به بستری برای هماهنگی و تبلیغات مبارزاتی تبدیل شد. توییتر، فیسبوک و چند شبکه اجتماعی دیگر کارکردهای سیاسی پیدا کردند و حکومت در مقابل دست به فیلتر کردن آنها زد.
در میانه همین اعتراضات بود که شبکههای ماهوارهای به شکلی جدی و مؤثر نقش تحلیل وقایع را بر عهده گرفتند. از سالها قبل ماهواره پای خود را به خانه مردم باز کرده بود و در میانه اعتراضات سال ۸۸، شبکههای ماهوارهای جدیدی شکل گرفتند و برخی دیگر نیز با کارکردی کاملا سیاسی به تبلیغ و تبیین نظرات سیاسی مخالف جمهوری اسلامی پرداختند.
با انتشار فیلمهای سرکوب خشن حکومت، مشخص شد تلفنهای همراه دوربیندار هم به ابزاری برای ثبت وقایع تبدیل شدهاند. حاکمیت توقع نداشت فیلم سرکوب و چهره افراد حاضر در میدان منتشر شود. موضوعی که وفاداری و شجاعت برخی از نیروهای منسوب به حکومت را به چالش کشید.
در این اعتراضات اما همچنان نیروهای سیاسی موسوم به اصلاحطلب نقش پررنگی بازی کردند به طوری که افرادی مانند میرحسین موسوی و مهدی کروبی که سابقه فعالیت طولانی در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی داشتند، در عمل رهبری اعتراضات را در دست گرفتند. گرچه با گذشت زمان و به دنبال سرکوب سهمگین، روند اعتراضات تغییر کرد و شعارهایی در مخالفت با رأس هرم قدرت سر داده شد.
در ادامه این روند اعتراضی، روشن شد که حکومت از تصاویر ضبط شده برای شناسایی معترضان و رهبران میدانی اعتراضات استفاده میکند. یعنی همانطور که معترضان با تلفن همراه وقایع را ثبت میکردند و این تصاویر در شبکههای اجتماعی و کانالهای تلویزیونی ماهوارهای منتشر میشدند، حکومت نیز با استفاده از همین تصاویر و دوربینهای مداربسته در سطح شهر، به شناسایی افراد میپرداخت تا به طور تکتک آنها را دستگیر کند.
از این زمان به بعد پوشاندن سر و صورت رایج شد و از پاییز ۸۸ به بعد، به امری معمول در اعتراضات تبدیل شد.
در این دوران رسانههای داخل با سرکوب و خفقان سنگینی مواجه شدند به طوری که مرجعیت خبری عملا از دست آنها خارج شد چون چیزی برای انتقال در این رسانهها وجود نداشت.
دی ماه ۹۶، آبان ۹۸، امروز
با سرکوب و شکست اعتراضات سال ۸۸، شرایط عمومی جامعه هم تغییر کرد و نوعی رخوت و سرخوردگی بر آن مستولی شد. این رویکرد که دیگر امکان بهبود شرایط با تغییر در درون ساختار فعلی وجود ندارد غالب شد و معترضان دیگر نمایندهای برای پیشبرد مطالباتشان در دل حاکمیت پیدا نمیکردند.
از طرف دیگر علاوه بر بحثهای آزادیخواهانه، فشار اقتصادی نیز افزایش یافت و مسائل معیشتی به دغدغه بخش بزرگی از جامعه تبدیل شد.
طی دستکم دو دهه مبارزه مدنی، جامعه بر اساس آموختهها و تجربههای جنبشهای اعتراضی، از گذشته درس گرفت و از دی ماه سال ۹۶ که جرقه اعتراضات به دلیل مشکلات معیشتی زده شد، جغرافیای تظاهرات گسترده شد. این بار معترضان به دنبال تغییرات درون حاکمیتی نبودند و عملا اعتراضات از همان آغاز کلیت نظام را هدف گرفت. شعارها «ساختار شکنانه» شد، اگرچه وزن مطالبات معیشتی در میان مردم افزایش یافته بود (است).
از این زمان به بعد هر اعتراضی سیاسی شد و شعارها رأس هرم قدرت را هدف گرفت. رهبر جمهوری اسلامی به هدف اصلی اعتراضات تبدیل شد به طوری که برخلاف گذشته، آتش زدن تصاویر او و شعار علیه او به عنوان نماد نظام حاکم، ترجیعبند اعتراضات است.
از طرف دیگر تکثر گروههایی که به خیابان آمدند بیشتر شد. طی پنج سال اخیر از فعالان صنفی تا گروههای چپ، لیبرال و حتی ریزشیهای اصلاحطلب به صف اعتراضات ضد حکومتی پیوستند.
در این سالها بر خلاف دو دهه پیش، دیگر اعترافات اجباری و تلویزیونی نیز کارکرد اقناعی خود را از دست داده است.
نکته قابل توجه در این سالها حضور پررنگ زنان است به طوری که امروزه افرادی مانند نرگس محمدی، نسرین ستوده و …، به عنوان افراد شاخص جنبش دموکراسیخواهی شناخته میشوند. همچنین سطح مطالبات زنان هم افزایش یافته است. موضوعی که با توجه به ماهیت مذهبی حکومت ایران، مشکلی دوچندان برای مقابله و سرکوب ایجاد میکند.
از طرف دیگر با گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی در مقابل تسلط خفقان بر رسانههای داخلی، عملا حکومت روند یکسویه انتشار اخبار را از دست داده است و شبکههای تلویزیونی خارج از کشور و شبکههای اجتماعی به مرجع خبری اکثریت مردم تبدیل شدهاند. این موضوعی است که حتی سران نظام نیز به آن اعتراف دارند.
محسن مهرعلیزاده، کاندیدای سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و رئیس اسبق سازمان تربیت بدنی در این باره گفته بود: «یکی از مشکلات ما صدا و سیما است. مرجعیت رسانه از تهران به لندن رفته است و تنها ۱۰ درصد مردم اخبارشان را از صدا و سیما میگیرند.»
این سخن نشان میدهد فشار تبلیغاتی بر روی نظام افزایش یافته و دیگر امکان سانسور اخبار و جلوگیری از انتشار وقایع وجود ندارد. اگرچه حکومت در آبان ۹۸ با قطع اینترنت، ایران را به یک سیاهچاله برد و ضمن سرکوبی گسترده و خونین، تلاش کرد جلوی خروج اطلاعات را بگیرد اما در عمل نتوانست مانند دهههای قبل آنچه را رخ داد در انزوای خبری نگه دارد.
طی این مدت، اعتراضات بر خلاف سالهای ۷۸ و ۸۸ از روز به شب منتقل شده است که از دیگر تغییرات شکلی اعتراضات است.
در نهایت به نظر میرسد رشد تکنولوژی و افزایش دسترسی عمومی به آن، شکلگیری یک جامعه ایرانی فعال سیاسی در خارج از کشور، افزایش تجربه عمومی در نحوه اعتراضات خیابانی، تغییر مطالبات عمومی، اضافه شدن زنان به سطح رهبری اعتراضات و حضور گسترده آنها در جامعه و تشکیک در میان بخشی از نیروهای سرکوب باعث شده است طی سالهای اخیر شکل جدیدی از اعتراض و مبارزه شکل بگیرد.
در مقابل، کشتار بیرحمانه معترضان در آبان ۹۸ نشان داد که شکلی از سرکوب کور شکل گرفته است و سرکوبگران بدون اینکه هدف مشخصی داشته باشند به هر سو شلیک میکنند؛ بیواهمه از اینکه تیرشان به کدام هدف بنشیند.
از سوی دیگر استفاده از الگوهای توسعه برای ترسیم آینده مطلوب در میان معترضان، مقایسه عملکرد حکومت با گذشته و بیرون از مرزها و افشاگری مدام فسادهای درون حاکمیت و باندهای مافیایی در قدرت، فشار روانی مضاعفی را بر هسته سخت قدرت و سازمانهای تبلیغاتی حکومت وارد میآورد. ضد حملههای حکومت مانند «طرح صیانت» تلاشهایی هستند برای مقابله با این وضعیت.
آیا جنبش اعتراضی که حالا پویا شده و میتواند به شکل پیوسته خود را بازسازی کند، روش جدیدی در پیش خواهد گرفت و آیا با توجه به کاهش فاصله اعتراضات و فرسایش دستگاه سرکوب، حکومت میتواند به طور مداوم اعتراضات مردم را سرکوب کند؟