این روزها در ایران از ترافیک سنگین ماشینها و رقص قیمتها و گرانیها گرفته تا در انتظار نگاه داشتن عمدی مردم برای شنیدن خبرهای انتخاباتی، همه چیز روی اعصاب ملت است. یکی از اینکه ۳ بار باید پشت یک چراغ قرمز بایستد تا بالاخره بتواند از چهار راه بگذرد عصبی است و دیگری به خاطر خبرهای آمدن یا نیامدن هاشمی. آخرین مورد هم اعلام لیست تأیید صلاحیت شدگان توسط شورای نگهبان بود که علاقهمندان به سیاست و فعالان عرصه رسانه را “دق مرگ” کرد. این واژه وامگرفته از امیر است. او عضو هیئت تحریریه یک روزنامه داخلی است و یک ساعت قبل از خبر قطعی رد صلاحیتها مثل اسپند روی آتش بالا و پائین میپرد و نا آرام است. میگوید:
«جمهوری اسلامی عادت دارد مردم را آزار بدهد. شورای نگهبان یک جوری رفتار میکند انگار واقعا دارد صلاحیتها را بررسی میکند یا اصلاً کاری انجام میدهد. از اول تا آخر مشخص است چه کسانی قطعاً در انتخابات هستند. مسئله بر سر دو نفر آدم است. مشائی و هاشمی. این را هم باید خود رهبر تصمیم گیری کند. این دیگر ۱۰ روز وقت کشی ندارد. الآن ساعت ۷ شب است و هنوز چیزی اعلام نشده.»
امیر: «جمهوری اسلامی عادت دارد مردم را آزار بدهد. شورای نگهبان یک جوری رفتار میکند انگار واقعا دارد صلاحیتها را بررسی میکند یا اصلاً کاری انجام میدهد. از اول تا آخر مشخص است چه کسانی قطعاً در انتخابات هستند. مسئله بر سر دو نفر آدم است. مشائی و هاشمی.»
او ادامه میدهد:
«اینقدر به نقل از “منبع موثق” خبر نوشتند روی فیس بوک و پیامک زدند که دارم دیوانه میشوم. در همه جای دنیا دولتها سعی میکنند توی چشم نباشند و روی مغز و اعصاب مردم راه نروند اما در ایران به عمد کاری میکنند که مردم را دق مرگ بکنند. به مدل لباس و موی سر مردم گیر میدهند. به مهمانی، موزیک گوش دادن، کوه رفتن، ورزش، به همه چیز دخالت میکنند. تلویزیون از همه چیز آزاردهنده تر است. ساعت ۶ عصر زیرنویس میزند که: “لیست تأیید صلاحیت شدگان طبق قانون امروز توسط شورای نگهبان به وزارت کشور ابلاغ میشود”. این را همه میدانند. به عمد مردم را زجر میدهند و عصبی میکنند».
***
جواد از فارغ التحصیلانِ بیکار دانشگاه و از حامیان سرسخت هاشمی است. اعتقاد دارد: «هنوز چیزی مشخص نیست. من مطمئن هستم آیت الله با حکم حکومتی تأیید میشود. تمام این کارها برای آن است که رأی آقای هاشمی را بشکنند. از طریق بازی روانی و دلسرد کردن حامیان آیت الله سعی میکنند ریزش نیرو ایجاد کنند. مطمئن باشید آقای هاشمی وارد انتخابات میشوند و اگر مشارکت بالا باشد و بتوانیم جلوی تقلب را بگیریم ریاست جمهوری ایشان قطعی است. هنوز رد صلاحیت قطعی صورت نگرفته.»
***
محمد از کارمندان یکی از نهادهای وابسته به شهرداری تهران است. میگوید: «کسی که با شارلاتان بازی میخواهد وارد انتخابات شود با شارلاتان بازی حذف میشود. هاشمی رفسنجانی و مشائی گذاشتند دقیقه آخر ثبت نام کردند. روز آخر. منتظر گذاشتن مردم که نشانه بزرگی و شخصیت نیست. نشانه ضعف است. یکی از همکاران من پنهان از بقیه هر یک ربع ساعت سایتها را چک میکرد تا ببیند هاشمی برای ثبت نام میرود یا نه. به او گفتم احمق نشو. اگر ببینند و گزارش بدهند زیر آب تو را میزنند. از قالیباف پول بگیری و به هاشمی رأی بدهی آخر نامردی است.
انصاف را باید رعایت کرد. کسی بهتر از قالیباف در بین افرادی که تأیید صلاحیت شدند نیست. قالیباف از همه بیشتر رأی دارد. اگر هاشمی و مشائی یا کس دیگری میآمد فرقی نداشت. کسی اندازه قالیباف رأی ندارد. دانشجوها همه طرفدار او هستند. خیلیهاشان با نامه شخص قالیباف میآیند و پاره وقت کار دانشجویی میکنند. قالیباف سیاستمدار است. میتواند با جوانها کار کند. آدم باکلاسی است.»
***
ناصر یک بسیجی رأی اولی است. امسال به سن قانونی برای رأی دادن رسیده است. با جملاتی که به نظر نمیرسد از آن خودش باشد بالای منبر میرود و شروع به نطق میکند: «من به آقای جلیلی رأی میدهم. تنها کسی است که اهل خیانت به کشور نیست و جلوی خارجیها خودش را نمیبازد. اینکه یک رزمنده جانباز که پایش را از دست داده جلوی همه کشورهای زورگوی دنیا یک نفره میایستد و از منافع ایران دفاع میکند یعنی اقتدار اسلام و ایران به رخ جهان کشیده میشود.»
نظرات او درباره محمود احمدی نژاد طبیعیتر است. میگوید: «آقا قبول کنید خیلی از ایراداتی که از احمدی نژاد میگیرند برای این است که از او خوششان نمیآید. او را مسخره میکنند. به خاطر قیافهاش و لباس پوشیدناش! رئیس جمهور کارش بازیگری نیست که خوشگل باشد. اصل این است که مدیر باشد و کار بلد باشد. به فکر مردم باشد و به سوءاستفادهچیها باج ندهد و رشوه قبول نکند.
الآن شما از من بیشتر خبر دارید. خدا وکیلی اینهمه افشاگری در کشور میشود اگر از احمدی نژاد سند و مدرک داشتند تا به حال رو نشده بود؟ از همه این افراد پاک تر است. هاشمی و پسرهایش همه میدانند که دزد هستند. کروبی خودش گفت من پول از شهرام جزایری گرفتهام. رضایی پسرش فرار کرد رفت آمریکا و علیه نظام سمپاشی کرد. قالیباف دنبال اشرافی گری است. بیت المال را هزینه شهرت و معروفیت خودش میکند. تونلهای بی خودی درست میکند. موسوی آدم خوبی بود اما مغرور شد. مثل حضرت یوسف که با مقام عزیز مصر مغرور شد و جلوی پدرش از اسب پیاده نشد. خدا هم پیامبری را از خاندان او گرفت. آقای موسوی مرد سادهای بود و مثل آقای احمدی نژاد اهل فساد، رشوه و دزدی نبود. اما با رأی ۱۰ میلیونی مغرور شد. اسیر وسوسه شیطان شد. داشتن قدرت نفس پاکیزه و ایمان قوی میخواهد.»
***
آقا تقی شاطر بازنشسته نانوایی است. کنار خیابان برای خودش جعبهای درست کرده و سیگار میفروشد. اغلب مشتریان او دانشجویانی هستند که به جای خرید یک پاکت کامل سیگار، به صورت نخی خرید میکنند. میگوید: «بالاخره کسی پیدا نمیشود که بگوید مهم نیست. کار مملکت میافتد دست یک نفر که اگر عقل و سواد درست و حسابی نداشته باشد کار مردم به مشکل بر میخورد.
این دانشجوها از احمدینژاد دل خوشی ندارند. وقتی میخواهند سیگار بخرند از من میپرسند: “به کی رأی میدهی؟ ” من نگاه میکنم بینم طرفدار کی هستند. میترسم اگر بفهمند طرفدار احمدی نژاد هستم دیگر از من سیگار نخرند. یک نفرشان میگفت رفسنجانی مثل امیر کبیر است و اگر بیاید همه چیز درست میشود. یکی دیگرشان میگفت قالیباف مثل خارجیها ریاست میکند و به او رأی بدهیم. کارمند اطلاعات دانشگاه (منظورش حراست است) هر از وقتی به من گیر میدهد که جلوی دانشگاه نشین. از وقتی فهمید من طرفدار احمدی نژاد هستم کمتر منِ پیرمرد را اذیت کرد. هر وقت رد میشود میگوید حتماً به جلیلی رأی بده. من هم میگویم چشم. راستی این جلیلی کی هست؟ چکاره است؟ »
در مقایسه هاشمی و احمدی نژاد میگوید: «نه اینکه خدای نکرده بگم نمیفهمند. همه ماشاءالله جوان هستند و درس میخوانند و زبان خارجه بلد هستند. سری توی سرها دارند. اما آدم تا نرود داخل زندگی خیلی از مسائل را نمیفهمد. بعضی چیزهای خوب است. مثل رأی و آزادی سیاسیها اما این چیزها که آب و نان نمیشود. پدر و مادر که نمیتواند سفره خالی بیاندازند جلوی بچههاشان بعد چه بگویند؟ آزادی که نشد نان. مرد خانواده آبرو میخواهد. چقدر میشود با سیلی صورت را سرخ نگه داشت. زنی که خانه بخت میرود دلش راحتی بچههایش را میخواهد. مادر که نمیتواند گشنگی بچهاش را ببیند.
یک دختری هست اینجا با دوتا از دوستهایش ظهر که میشود، میآید سیگار میگیرد و پارک آن طرف میکشند. به امام حسین، زندگی من و دو پسر بزرگم اندازه پول یک چرح ماشینش نیست. از این ماشین بزرگهاست. من با این سن و سال بعد از یک عمر زحمت باید موقعی که وقت عبادت و آخرت است بنشینم کنار خیابان برای ۲ زار پول که آخر ماه بشود کمک خرج؛ اینجا دختر ۱۸ ساله با قالپاق ماشینش لباس تن مرا میتواند بخرد. شاید بیشتر.
تقی: « یارانهها نباشد هشت ملت گرو نُهِشان است. برای شما پولی نیست ولی برای ما خیلی پوله! یکی از این دانشجوها میگفت احمدی نژاد چیزها را ۲۵۰ هزار تومان گران کرده ولی ۴۵ هزار تومان به مردم میدهد. بچه هستند؛ یادشان نیست. زمان رفسنجانی بدتر بود.»
قربان بزرگی خدا بروم. ۳۵ سال تاریکی قبل از سحر رفتم نانوائی که تنور روشن کنم و سر سفره ملت نان باشد اما حالا سر سفره خودم نان درست و حسابی نیست. اینها فکر میکنند هر کس به احمدی نژاد رأی داده دهاتی و نفهم است. یارانهها نباشد هشت ملت گرو نُهِشان است. برای شما پولی نیست ولی برای ما خیلی پوله! یکی از این دانشجوها میگفت احمدی نژاد چیزها را ۲۵۰ هزار تومان گران کرده ولی ۴۵ هزار تومان به مردم میدهد. بچه هستند؛ یادشان نیست. زمان رفسنجانی بدتر بود. گفته بود این بازنشستهها و مستمری بگیرها درخت خشک شدهاند که به درد نمیخورند. باید بکنیم و بیاندازیم دور. آقای خدابیامرز من زمان رفسنجانی حقوق بازنشستگی نمیرسید به زندگیاش. رویش نمیشد از پسرهایش پول بگیرد. یواشکی میرفتیم پول میگذاشتیم کنار سماور ننهمان که خجالت نکشند و گشنه نمانند.»
***
حبیب الله راننده وانت است. حرفهایش را با شعر شروع میکند. «ای خدایا مپسند که لوطیان خوار شوند، روبه صفتان لوطی بازار شود» و ادامه میدهد: «مردم هرچه بالاتر میروند دور از جان خرتر میشوند. زمانی بود که آدمهای لوکس و شیک را طرفداری میکردند حالا کار افتاده به امثال اکبرشاه. این نانی است که این روباه به دامن ایران گذاشت. آخوند چه میدانست قدرت یعنی چی؟ آخوندها روضه خوان بودند و مجلس ختم و این کارها. میز و اداره کار اینها نبود. نمیدانستند وزیر و وکیل یعنی چی. زمان شاهنشاه آریامهر تا کمر خم میشدند جلوی خدابیامرز حالا هر کدام اندازه لاستیک زاپاس نیسان عمامه دور سرش پیچیده و خدا را بنده نیستند. انگار تاج سرشان گذاشتهاند. همه اینها را این هاشمی فلان فلان شده یاد آخوندها داد.
پسره بی عرضه بود. اندازه پدرش عرضه و جنم نداشت. هرچه پدرش گردن کلفت و قلدر بود این بی بخار و ترسو بود. اگر میزد این آخوندها را لت و پار میکرد سرنوشت مملکت این نبود. پیکان ۷ هزار تومنی مردم میخریدند، پراید رفت تا ۲۰ میلیون بالا و الآن ۱۵ میلیون است. دلار بود ۷ تومن. الآن ارزش دستمال کاغذی از هزار تومنی بیشتر است.
خامنهای را این روباه کرد رهبر حالا حریفش نمیشود. نوش جانش. بخورد از این بیشتر. وقتی این مرتیکه را از مشهد آوردی تهران باید فکر اینجایش را میکردی. خدا شاهده وقتی بازرگان را توی مجلس میزدند رفسنجانی بالای مجلس نیشاش تا بناگوش باز بود. پسرهایش مملکت را به توبره کشیدند حالا شدند خوب. ای خاک بر سر ما که هر چه از آخوندها نیش میخوریم رویمان کم نمیشود.»
***
خانم “مینا” از زندانیان سالهای اخیر ایران بوده است که در حوزه حقوق زنان فعالیت میکند. او به نکتهای خارج از مسائل تأیید یا رد صلاحیت کاندیداها اشاره میکند و میگوید:
«متاسفم. من این چند روز خیلی عصبی شدهام و شاید بهتر است حرف نزنم. نمیدانم. هر روز که میگذرد نا امیدتر میشوم. هیچ چیز در این کشور ثبات ندارد. روی حرف کسی نمیشود حساب کرد. بعد از آن نسلی که در دهه شصت سرکوب و حذف شد دیگر به ندرت کسانی مثل خانم رهنورد و آقای موسوی پیدا میشوند که روی حرف خودشان بمانند و هزینه بدهند.
در گذشته گاهی اوقات من از عبارت “حزب باد” استفاده میکردم اما ارتباط حسی و تجربی با این عبارت نداشتم. چند روز است که با پوست و گوشتم این عبارت را احساس میکنم. بعضی کسانی که اسم فعال سیاسی روی خود گذاشتهاند و کسانی که اسم فعال اجتماعی را یدک میکشند ثبات شخصیت ندارند. ۴ سال با شدت دروغها همه ما خفه شدیم ولی ملاحظه شرایط را کردیم.
راست میگویند که دروغگو کم حافظه است. حالا دروغهایی که گفتهاند را فراموش کردهاند. دوستی دارم که سال ۸۶ یا ۸۷ برای تحصیل به اروپا رفت. دقیق یادم نیست اما یا ۸۶ بود یا ۸۷. یادم هست نوروز سال ۸۸ به ایران آمد. در یک کافه با هم قرار گذاشتم و صحبت کردیم. حدود ۲۰ روز بعد از عید نوروز دوباره به اروپا برگشت. هفته قبل روی اینترنت با هم بحث میکردیم. اینقدر گفت “ما رأی دادیم”، ” ما در خیابان بودیم”، ما ال کردیم و بل کردیم که واقعا عصبانی شدم و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. به او گفتم خانم شما مثل اینکه خودتان حرفهایی را که میزنید باورتان شده. شاید شما خارج از کشور رأی داده باشید اما در زمان انتخابات و بعد از آن ایران نبودی که اینقدر خودت را با دیگران جمع میبندی.
مینا: « وقتی میروم و اکانت فیس بوک را باز میکنم دچار سر درد میشوم. یک نفر نوشته بود باید رأی بدهیم و با کسانی که نمیخواهند در انتخابات شرکت کنند بحث نکنید چون آنها مشکل روحی دارند و میخواهند معروف شوند. فیس بوک و انتخابات همه را فاشیست کرده. اسمش این است که همه ما با جمهوری اسلامی مبارزه میکنیم اما خودمان با جمهوری اسلامی تفاوتی نداریم.»
من مشکلی با رأی دادن ندارم. عقاید سیاسی همه افراد محترم است. فقط اگر میخواهند رأی بدهند دیگر چرا دروغ میگویند. دختری با نصف سن من در یکی از جلسات ما طوری از هاشمی حرف میزد که گویی پدر بزرگ من است و از زمان رضاشاه خاطره تعریف میکند. نتیجه موجی که به راه افتاد آشتی کردن دوباره مردم با حکومت و بازگشت فعالان سیاسی به ستادها بود. انتخابات پر رونقی خواهد بود. حداقل ۵۰-۶۰ درصد مردم شرکت میکنند. صدا و سیما چند درصد روی آن میگذارند و اعلام میکنند.
این انتخابات و حمایت از آقای هاشمی دو نتیجه مهم داشت. یکی اینکه جمهوری اسلامی فهمید میتواند ۱۰ میلیون تقلب کند و ۱۳۲ نفر از مردم کشور را با تیر بزند و تعداد زیادی را زندانی کند اما هیچ هزینهای پرداخت نکند و در انتخابات بعدی باز همان کارها را تکرار کند. دیگر اینکه همه عناصر قدرت در جمهوری اسلامی فهمیدهاند که میتوانند ۸۰ سال در این نظام باشند و هر کاری دلشان خواست انجام بدهند و بعد بیایند در انتخابات و تبدیل به قهرمان ملی بشوند.
وقتی میروم و اکانت فیس بوک را باز میکنم دچار سر درد میشوم. یک نفر نوشته بود باید رأی بدهیم و با کسانی که نمیخواهند در انتخابات شرکت کنند بحث نکنید چون آنها مشکل روحی دارند و میخواهند معروف شوند. فیس بوک و انتخابات همه را فاشیست کرده.
اسمش این است که همه ما با جمهوری اسلامی مبارزه میکنیم اما خودمان با جمهوری اسلامی تفاوتی نداریم. برای اثبات اینکه بیشتر از همه مخالف جمهوری اسلامی هستند از فحشهای جنسی استفاده میکنند. طرف مخالف سعی میکند خودش را دموکرات نشان بدهد ولی وقتی مثلاٌ یک زن تحریمی با یک مرد موافق انتخابات بحث میکند لایههای پنهان ادبیات مردسالارانه خودش را نشان میدهد. کلمات و عباراتی در زبان فارسی وجود دارد که در ظاهر توهین آمیز نیست اما به نوعی اخطار محسوب میشود. زنان کمی هستند که در محیطهای مردانهای مانند فیس بوک اعتماد به نفس لازم برای بحث دارند چون فضای فیس بوک فاشیستی و جنسی است.
کسی سعی نمیکند دیگران را توجیه کند. متلک میاندازند و دیگران را متهم میکنند. فضای سیاسی بیشتر تبدیل شده به فان و شوخی.
فقط دلمان میخواهد جمهوری اسلامی برود. چه فایده دارد که بعد از جمهوری اسلامی یک جمهوری اسلامی دیگر ظهور کند. مهم شیوه رفتاری جمهوری اسلامی است که باید کنار گذاشته شود. انگ زدن و اتهام چسباندن. تحریک روانی افراد و تبدیل بحثهای منطقی به دعواهای کودکانه. عصبی کردن افرادی که مخالف فکر ما هستند با توهینهای زشت. فشار آوردن به افراد برای اینکه جرات نکنند حرف دلشان را بزنند.»
***
آنچه در بالا خواندید، برگزیدهای بود از مجموعهای از شنیدهها در میان مردم در این روزهایی که بحث انتخابات به نسبت گرم است. طبعاً این برگزیده، همه نظرات موجود را منعکس نمیکند و بدیهی است که نمیتواند وزن و جایگاه هر نظری را هم مشخص کند. همه حرفها اما شنیدنی و قابل توجه هستند و از گرایشی موجود در جامعه سرچشمه میگیرند.
اینکه مردهای به اصطلاح روشنفکر هنوز نسبت به زنان ادبیات زشت و جنسی استفاده می کنند شکی نیست . جند روز پیش توی یه پیجی بودم و یه مرد سلطنت طلب به یک زن حدود شصت ساله که او هم سلطنت طلب بود ولی مخالف رویه ای بود و البته خیلی هم مودب، گفته بود پیرزن برو برای خودت چند متر کرباس کفنی بخر !!! کافیست یک زن وارد بحث شود بنا بر سن و قیافه تحقیر و تمسخرها شروع میشه . بخاطر همین در بحثهای سیاسی و جدی زنهای چندانی ورود نمی کنند .
زن / 23 May 2013
با نظر خانم آخری خیلی موافقم کلا این روحیه دیکتاتوری توی روح ایرانی ها جا خوش کرده به خصوص در سایت ها و …. اگر شما اندکی از گفتمان “رسمی” نظرت متفوت باشه به طور اتوماتیک به ارتش سایبری، جوجه بسیجی و. … تبدیل میشی
امیر / 25 May 2013