موج دیگری از اعتراضها در ایران پس از آزادسازی قیمت کالاهای اساسی آغاز شده است. این اعتراضها از پنجشنبه شب ۱۵ اردیبهشت در استان خوزستان و شهر اهواز شروع شد. شورش مردمی علیه نابرابری به صورت پراکنده در شهرهای خوزستان ادامه پیدا کرد. پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ویدیوهایی از حمله به چند فروشگاه بزرگ در تهران، کرج و قزوین منتشر شد و همان روز اعتراضها در دستکم پنج استان خوزستان، لرستان، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری و تهران شکل گرفت. اکنون اعتراضها به استان اصفهان نیز کشیده شده. نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی همچون گذشته به سرکوب خشن اعتراضها دست زدهاند. تاکنون دستکم نام و عکس شش شهروند جانباخته در شورش علیه نابرابری منتشر شده است. از شمار زخمیها و بازداشتشدگان اطلاع دقیقی در دست نیست. «زمانه» در رابطه با اعتراضهای اخیر با شماری از تحلیلگران، کنشگران و صاحبنظران گفتوگو کرده است. گفتوگوی زیر با یک جامعهشناس زن فمینیست و چپگرا است که نام او به دلایل امنیتی نزد زمانه محفوظ خواهد ماند.
▪️گرانی نان، ماکارونی، شیرخشک، حذف ارز ترجیحی، بحران آب، اعتراضها و اعتصابهای بیپاسخمانده و سرکوبشده، … ــ اینها بخشی از وضعیت فعلی را ترسیم میکنند. به نظر شما وضعیت را چگونه باید دید و بالقوگی مبارزه و مقاومت طبقاتی و مدنی را در آن چه طور میبینید؟ آیا اعتراضات به مناطق دیگر گسترش خواهد یافت؟ آیا در آستانه موج دیگری از خیزش تودهای و سراسری مردم هستیم؟
گرچه خصلت خیزشهای تودهای به دلیل عنصر «خارقالعادگی» و گسست از زندگی و مبارزه روزمره تودهها، پیشبینی ناپذیری آن است، اما این بدین معنا نیست که نمیتوان تصور یا تصویری از امکانات و احتمالات درآینده را، البته در نسبت با گذشتهاش، برای آن تخیل کرد. از این جهت موج جدید خیزشهای تودهای در ایران نیز هم پیشینهای دارد و هم به شکل بالقوه آیندههایی: آیندههایی که درزمان حال با افق انتظارات هم تودهها و هم تحلیلگران همپوشانیهایی دارد.
همه ما (اعم از کنشگر، تحلیلگر، پوزیسیون و اپوزیسیون) انتظار وقوع آنچه شاهدیم را داشتیم. درواقع گرچه صحبت از زمان وقوع ناممکن بود اما کمتر کسی درمورد احتمال وقوع آن شبههای داشت.
تبار خیزش اخیر جدا از رویدادها و اعتراضات متنوع و متکثر سالهای اخیر و دولحظه اوج آن یعنی دی ۹۶ و آبان ۹۸ نیست اما همزمان انباشت تجربیات گذشته و تکثر و تکرار رویدادهای مشابه از یک طرف و از طرف دیگر تداوم و گسترش بحرانها (اعم از سیاسی، اقتصادی، محیط زیستی) درکنار تشدید سرکوب سیستماتیک از سوی حاکمیت به زعم من خیزش اردیبهشت ۱۴۰۱ را هرچند در این مرحله نامحسوس از سلف خود جدا میکند.
تصریح خصلت طبقاتی خیزش از دل شعارها و مطالبات آن و درعین حال پراکندگی جغرافیایی اعترضات تا به امروز حاکی از تحکیم جغرافیای جدال در ایران یا تعمیق شکافهای متکثر مرکز-پیرامون است که نیاز به بررسیهای همه جانبه تاریخی، جامعه شناختی و مردم شناسانه دارد.
تحلیلهای کمی و آمارهای متقن برای اثبات چرایی شروع خیزش در یک جغرافیا بسنده نیست. هرچند درکنار بحرانهای متعدد محیط زیستی و خشکسالی و محرومیتهای سیستماتیک سیاسی و اجتماعی، بیپاسخ ماندن مطالبات و سرکوب خشن اعتراضات پیشین، یکی از بالاترین آمارهای بیکاری به علاوه تورم (شاخص فلاکت) مربوط به همین جغرافیای خیزش جدید یعنی خوزستان، چهارمحال بختیاری و لرستان است.
ویژگی مهم دیگر خیزش اخیر در هم بسامدی و همسویی روزافزون مطالبات و اعتراضات کارگری و مدنی با آن است که حاکمیت را نیز به صرافت انداخته تا هرگونه ارتباط میان این دو شکل از اعتراض را در نطفه خفه کند.
▪️ چه پیوندها و گسستها یا چه شباهتها و تفاوتهای مفهومی میان اعتراضات کارگری (که شعارها و فعالان مشخصی دارد و از جایگاه عینی متعین رخ میدهد) با خیزشهای تودهای بیسر میتوان برقرار کرد؟
بسیاری در مورد تمایزات این دو شکل از اعتراض چه در فرم، مطالبه، خاستگاه طبقاتی و دستاوردهای مثبت و منفی آن صحبت کردهاند. آنچه علاقه دارم برجسته کنم این است که بر خلاف تصور غالب که خیزش تودهای را فاقد حداقلی از سازماندهی ترسیم میکنند به نظر من شبکههای محلی خویشاوندی و همسایگی و احتمالا در شهرهای بزرگتر گروه همپالان و دوستان نقش مهمی در امکان و شکل بروز اعتراض تودهای درخیابان و درنتیجه در سازماندهی حداقلی اعتراض دارند.
نمیتوان تصور کرد در شهرهای کوچکی چون جونقان یا هفشجان که اکثریت شهروندان چهره یکدیگر (و البته نیروهای حامی حکومت را هم) میشناسند بدون وجود شبکه محلی اطلاعرسانی یا حمایتی به خیابان بیایند. چیزی که در تحلیلها و مطالعات اجتماعی مربوط به جنبشها و خیزشهای تودهای دهه اخیر در ایران غایب و البته نیاز به آن به شدت احساس می شود همین مطالعه و ارزیابی محلی و تاکید بر بالقوگیهای خاص سوژههای اعتراض هرگوشه از این جغرافیای جدال است.
▪️ به نظر شما افق شورشها و خیزشهای تودهای که در چند سال اخیر شاهد آن بودیم چیست؟
به نظرم ارزیابی تغییر انقلابی و ترسیم یا تخیل افق یک حرکت انقلابی یا جنبش را نباید فقط از نتایج بلا فصلش در واکنش رژیم (میزان و شکل اعمال خشونت دولت) و تحول قدرت سیاسی دید. بلکه اتفاقا آنچه مهمتر است ترسیم افق آینده از طریق شناختن و ارزیابی فرایند تغییر و دگرگونی خود سوژههای خیزشها و جنبشهای اجتماعیست. نه تنها تغییر شعارها و احیانا فرم اعتراض بلکه مهم تر از آن تحول سوبژکتیویته، برآمده از تغییر در افق انتظار و تفسیر از گذشته جنبش توسط خود کنشگرانش.
اسم رمز برای توضیح تحول سوژه اعتراض و البته تخیل آینده یا در واقع ترسیم افق خیزش اخیر به زعم من در مفهوم «سرایت» است. همین مفهوم می تواند دلیل نزدیکی استراتژیک (و نه لزوما در سطح تاکتیکی و سازماندهی) یا به زبان دیگر همساز شدن تدریجی اعتراضات کارگری و صنفی متشکل با خیزشهای تودهای نیز باشد و اتفاقا ترس از این همسازی و همسویی استراتژیک است که حاکمیت را به تکاپو برای بازداشت کنشگران مدنی، فمینیستها و فعالین کارگری و صنفی انداخته است. ولی برکسی پوشیده نیست که دست کم تا به امروز رابطه ارگانیکی میان خیزش تودهای با به عنوان مثال اعتراضات کارگران، اقلیتهای جنسی/جنسیتی و معلمان وجود نداشته است. آنچه مهم و البته برای حاکمیت خطرناک است ظرفیت و امکان تسری یک خواست، یک حرکت یا یک اعترض به دلیل تکرار، تشدید و تکثیر آن در یک ساحت به دیگر ساحتها و فضاهاست.
کنسترت بداهه نوازی را تصور کنید که ضمن تفاوت سازها و ریتمها، در فرایندی، سازها در نهایت در خدمت ساختن یک فضای موسیقیایی مشترک قرار میگیرند.
تصور من از آینده خیزش تودهای و اعتراضات هم چنین چیزی است: در واقع تشدید سرایت و در نتیجه همبستگی استراتژیک میان اشکال مختلف اعتراض و البته به تدریج برقراری ارتباط ارگانیک میان گروههای معترض به وضع موجود. در نتیجه فرارفتن از اشتراک سلبی (مخالفت با سیاستهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حاکمیت) و رسیدن به شکلی از بدیل سیاسی.
سویه مهم دیگر درچشم انداز پیشرو، کمرنگتر شدن بازنمایی «مردانه» خیزش تودهای و حضور پررنگتر زنان در صف نخست مبارزه در خیابان است. به نظر میرسد گره خوردن بحران معیشت (نان و آب) با نقشهای به شکل تاریخی تحمیل شده بازتولیدی به زنان، مشروعیت بیشتری به حضور و کنشگری زنان میبخشد؛ همان طور که در اعتراضات به خشکسالی در اصفهان در سال گذشته هم شاهد بودیم.
و از طرف دیگر تسری و همسویی استراتژیک جنبشهای اعتراضی کارگران و معلمان، که زنان نقشی کلیدی در سازماندهی بسیازی از آنها دارند، با خیزشهای تودهای میتواند به تغییر کیفی فضای بیشمردانه خیابان نیز بیانجامد.
▪️ پس از آنکه اعتراضات اخیر در خوزستان را به نام «شورش گرسنگان» خواندند، برخی از فعالان سیاسی خارج از کشور اطلاق صفت گرسنگی را تحقیرآمیز خواندند و به این اطلاع اعتراض کردند. نظر شما در این مورد چیست؟ و اساساً به نظر شما اعتراضات اخیر را به چه نامی میتوان خواند؟
آنچه قابل تامل است همین جدال گفتمانی (البته در سطح رسانهها و شبکههای اجتماعی) میان نیروهای سیاسی برای «نامیدن» یک حرکت انقلابی و از این طریق ازآن خود کردن مازاد نمادین جنبش است. بعید می دانم کسی از خود معترضین در زمان خیزش به تکاپوی تعیین مرزها و مصادیق حرکت اعتراضیشان توجه داشته باشند.
در همین جدال گفتمانی است که مشخص میشود فعالین سیاسی اپوزیسیون هرکدام به دنبال تحمیل چه نگاهی و ترسیم چه افقی برای آینده جنبش تودهای هستند. به نظرمیرسد «شورش گرسنگان» معادلات اپوزیسیون راست برای سوارشدن بر موج اعتراضی را برهم میزند. تاکید بر وجه سیاسی و نه اقتصادی جنبش امکان مانور برای اپوزیسیون حامی سیاستهای اقتصادی نولیبرال را بیشتر میکند و درنتیجه از موضعی به ظاهر اخلاقی سعی در نفی سویه طبقاتی خیزش دارد.
از طرف دیگربه نظر میرسد نامیدن این خیزش به عنوان شورش گرسنگان به دلیل برجسته کردن ستم طبقاتی، دست کم بر روی کاغذ، چپگرایان را در ساحت نمادین در جایگاه بهتری در مقایسه با اپوزیسیون راست قرار میدهد. حال آنکه به لحاظ تحلیلی الزاما نمی تواند تببینکننده نزدیکی استراتژیک آن گروهی که آصف بیات «طبقه متوسط فقیر» مینامد با فرودستان شهری و روستایی باشد.