حدود یک هفته است که موج دیگری از اعتراضها در ایران پس از آزادسازی قیمت کالاهای اساسی آغاز شده. اعتراضات از خوزستان آغاز شد و به تدریج به شماری از شهرهای دیگر سرایت یافت. «زمانه» در رابطه با اعتراضهای اخیر با شماری از تحلیلگران، کنشگران و صاحبنظران گفتوگو کرده است. گفتوگوی زیر با کیانوش بوستانی، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی است.
▪️ آیا اعتراضات یک هفته گذشته به مناطق دیگر کشور هم گسترش خواهد یافت؟ آیا در آستانه موج دیگری از خیزش تودهای و سراسری مردم ایران هستیم؟
کیانوش بوستانی: اعتراضات اخیر به دو شرط به شهرهای بیشتری سرایت میکند اگر:
- دولت نتواند با طرحهای کنترلی جلوی افزایش ناگهانی نرخ اقلام خوراکی حیاتی را بگیرد و شیب آن را ملایمتر کند و یا اساسا قصدی برای کنترل شیب بالای صعود قیمتها نداشته باشد. در برخی از گزارشهای مردمی شاهد هستیم که قیمت اقلام مصرفی حیاتی در طول کمتر از یک هفته تا پنج برابر بیشتر شده است.
- خللی اساسی در برنامه سرکوب و کنترل امنیتی و پایان دادن کامل به آن در کوتاهمدت وجود داشته باشد. تداوم اعتراضهای خیابانی هرچند با سرکوب خشن همراه باشد، در صورت تداوم به تدریج باعث بروز ضعف و سردرگمی در سازمان سرکوب میشود.
در حال حاضر شاهد موج دیگری از خیزش تودهای هستیم که البته واضح است تا تبدیل شدن به جنبشی فراگیر فاصله زیادی دارد. در نهایت این مرحله از خیزشهای تودهای تبدیل به گامی دیگر در انباشت کنترلناپذیر نارضایتیهایی خواهد شد که میتواند در شرایطی مشخص، مقدمه سقوط نظام سیاسی باشد اما در حال حاضر با آن مرحله فاصله زیادی داریم.
▪️ چه پیوندها و گسستها یا چه شباهتها و تفاوتهای مفهومی میان اعتراضات کارگری (که شعارها و فعالان مشخصی دارد و از جایگاه اجتماعی متعینی رخ میدهند) با خیزشهای تودهای بیسر میتوان برقرار کرد؟
ــ از منظر شباهتها، هر دو در بستر درازمدت افول اقتصادی طبقه کارگر و در کل فرودستان در حداقل سهدهه گذشته ریشه دارد. سیاستهای کوچکسازی کارکردهای رفاهی دولت با اسم رمز تعدیل ساختاری، فربه کردن بخش خصوصی با امتیازات سیاسی مهارناپذیر و در نهایت افول بخش صنعتی به سود بخشهای واسطهگری و مالی که نسبت مستقیم با بنیادهای فرادولتی دارند، به تدریج هم باعث کاسته شدن از تعهدات رفاهی دولت و هم بیکاری ساختاری شده است که در بزنگاههای مشخص هم به رشد سازماندهی کارگری و هم خیزشهای تودهای منجر شده است.
از منظر تفاوتها، اعتراضات کارگری به شکل هدفمند با رهبری مشخص و اهداف کوتاهمدت و از پیشاندیشیده توسط رهبران کارگری انجام میشود و حاصل چند دهه آزمون و خطا است و علاوه بر این از منظر گفتمانی خصلتی مستقل از گفتمان نیروهای سیاسی طبقات دیگر دارد.
در مقابل خیزشهای سراسری، واکنشی عمومی به بحرانهایی مثل شوکهای مقطعی قیمتهاست و هیچ خصلت اندیشیدهشدهای را با خود حمل نکرده و خارج از حوزه کنش رهبران کارگری و صنفی است. به همین دلیل کنشگران سیاسی طبقات دیگر هم ادعاهایی مشخص در مورد این خیزشها را تحت عناوین مبهمی مثل مبارزه با دیکتاتوری و براندازی مطرح میکنند و سعی در مصادره به مطلوب آنها دارند.
▪️ به نظر شما افق شورشها و خیزشهای تودهای که از دی ماه ۱۳۹۶ در چند نوبت شاهد آن بودیم چیست؟
ــ به طور کلی فرآیندی که از دی ۹۶ آغاز شد، مرحله به مرحله منجر به تحولی اساسی در گفتمان سیاست مقاومت در ایران شد. (منظور از گفتمان مقاومت، گفتمانی است که خود را خارج از سیاست ورزی جناحی درون نظام تعریف میکند و در جستجوی افقی فراتر از نظام فعلی است. در تحولی دیگر محور ثقل سیاستورزی از آزادیهای مدنی و سیاسی به تدریج به سمت حقوق اجتماعی اقتصادی رفته و به همین ترتیب هژمونی طبقه متوسط (با هرتعببیری که از آن داریم) به شدت رنگ باخته است.
و در نهایت و در اثر دو تحول پیشگفته هژمونی نخبگان صاحب سرمایههای فرهنگی و اجتماعی هم کمرنگ شده است.
بنابراین به شرط گسترش سازماندهی افقی و تداوم شیفت گفتمانی که در بالا اشاره کردم، سیاست رهاییبخش در ایران به شکل سیاست طبقاتی تثبیت میشود، و در بزنگاه سست شدن نهایی پایههای نظم حاکم، میتواند امکانی بالقوه برای حرکت به سمت نظمی برابرتر باشد. البته یک شرط اساسی دیگر این است که گفتمان رهاییبخش طبقاتی چقدر بتواند افقهای سیاسی دیگر (زنان، سبک زندگی و ملیتها) را در خود ادغام و سنتزی جامع ارائه کند.
در نگاهی بدبینانهتر در صورت عدم تلاش آگاهانه برای آنچه در بالا اشاره کردم، تداوم این چرخهها به نقطه روشنی منجر نخواهد شد.
▪️ پس از آنکه اعتراضات اخیر در خوزستان را به نام «شورش گرسنگان» خواندند، برخی از فعالان سیاسی خارج از کشور اطلاق صفت «گرسنه» را تحقیرآمیز خواندند و به آن اعتراض کردند. نظر شما در این مورد چیست؟ و اساساً به نظر شما اعتراضات اخیر را به چه نامی میتوان خواند؟
ــ اول اینکه آن طیفی که این شورشها را شورش گرسنگان مینامند، که من شخصا در آن قرار دارم، علاوه بر اتکا به شعارها، با بررسی وضعیت وخیم معیشتی و سقوط سطح رفاه، این نام را به شورشهای اخیر میدهند. پس ما مبنای روشنی، شامل آمار و ارقام خود نهادهای حکومتی، برای این نامگذاری داریم.
در مقابل آنها که نامیدن این خیزشها به شورش گرسنگان را دون شأن و توهینآمیز میدانند، تنها به یک طریق میتوانند این گزاره پیشپاافتاده اخلاقی را ثابت کنند. از انجا که اکثر این فعالین خارج از کشور هستند باید قدم رنجه کرده به یکی از شهرهایی که اعتراضات در آن جاری است بروند و از خود مردم سوال کنند که آیا گرسنه نامیده شدن را دون شان خود میدانند یا نه. راه دیگری برای اثبات این گزاره اخلاقی پیشپاافتاده وجود ندارد.
اما ادعای آنان که نام شورش گرسنگان را دون شان معترضان میداند تنها به این شبه استدلال اخلاقی پیشپا افتاده محدود نمیشود. بعدی سیاسی هم در این ادعا وجود دارد که فریاد گرسنگی را ناشی از انفعال یا عدم عاملیت میداند. در نگاه این افراد تنها طلب حقوق شهروندی است که عاملیت سیاسی را به همراه دارد. هر نوع کنشی که وضعیت نابسامان اقتصادی را هدف قرار دهد، در نهایت در چارچوب نظام فعلی باقی مانده، حذف و ادغام میشود.
برخلاف این ادعا کنش سیاسی که خوداگاهی طبقاتی و فهم سیاسی از نابرابری را به عنوان معیاری برای کنش مدنظر دارد، شکل پیشرویی از عاملیت سیاسی را در خود دارد که به آسانی قابل ادغام و حذف در چارچوب نظم موجود نیست و بی تعارف دوگانههای مانده از عصر دومخرداد را دور میریزد.
علاوه بر این دو بعد پیش گفته، سویهای طبقاتی هم از نفرت عدهای از نام شورش گرسنگان وجود دارد. ناخودآگاه جمعی روشنفکران ارگانیک طبقه حاکم زنگ خطر را به صدا درآورده است. شیفت گفتمانی از آن شکل از اعتراض سیاسی که در سال ۸۸ شنیده شد به پساـ۹۶، ترس جدی در میان آنها به وجود آورده که اعتراضهای اخیر نه تنها نظام سیاسی بلکه کل نظم توزیع نابرابر سرمایه (در اشکال چهارگانه بوردیویی) آن را هدف گرفته است. بنابراین تنها راه حفظ نظم اجتماعی موجود و رفع شر نظام سیاسی که منتها الیه افق سیاسی این روشنفکران است، کمرنگ شدن بعد طبقاتی و شیفت به سمت گفتمان توخالی و انتزاعی کرامت بشر و آزادیهای سیاسی است.