موجی تازه و کم‌سابقه از ریاضت دادن به جامعه آغاز شده است. مثل اغلب موارد، کسانی که باید ریاضت را تحمل کنند هیچ نقشی در تصمیم‌گیری‌ نداشته‌اند و تا دم آخر از آن‌چه قرار است رخ بدهد بی‌اطلاع بوده‌اند. مثل گران شدن بنزین، باز هم پنهانی و در پسله تصمیم به آزادسازی قیمت‌ها گرفتند و البته این‌بار تلاش کردند ریاضت‌کشان را «خرفهم» کنند که آنچه رخ می‌دهد در نهایت به صلاح‌شان است.

چند روزی پشت هم برنامه ساختند و گفتند و نوشتند که چگونه آزادسازی قیمت‌ها به نفع مصرف‌کننده است، و به خیالشان قانع کردند مردم فقیری را که هنوز از شوک گرانی قیمت آرد بیرون نیامده بودند.

پس از شوک اولیه گرانی ماکارونی، شبانه در قامت قهرمان در مصاحبه‌ای اعلام کردند که فعلا با نان و داروهایتان کاری نداریم، نفری چند صد هزار تومان هم به هرکدام‌تان می‌دهیم. مصاحبه هنوز تمام نشده بود که «پول‌پاشی» شروع شد. بعد، باز هم شبانه اعلام کردند که از فردا نتیجه تصمیم‌هایی را که پنهانی برایتان گرفته‌ایم می‌بینید و با قیمت‌های تازه روبرو می‌شوید. اما نترسید، از پیش به هرکدام‌تان پول داده‌ایم که ساکت باشید و در آرامش ریاضت بکشید.

حس حقارت جمعی

یکی از کسانی که در ساعت‌های اولیه آزادسازی قیمت‌ها به فروشگاهی زنجیره‌ای رفته است می‌گوید بیش از هرچیز «احساس خفت و حقارت» کرده است. می‌گوید چندین روز است که حس می‌کند مورد توهین مستقیم قرار گرفته و بیشتر از اینکه از گرانی‌ها عصبانی باشد از این حس حقارت خشمگین است:

«آخر شب نفری ۳۰۰- ۴۰۰ هزارتومان به حساب‌هایمان ریختند و فردایش گفتند فعلا نمی‌توانید آن را برداشت کنید و زمان برداشت را بعدا اعلام می‌کنیم. همان لجظه با خودم گفتم اگر حق برداشت نداریم پس چرا الان واریز کردید؟ جوابش روشن بود. خواستند با چندرغاز ساکت‌ و راضی باشیم.»

او می‌گوید این حس حقارت با صحنه‌هایی که در فروشگاهی زنجیره‌ای دیده چندبرابر شده است:

«داخل فروشگاه که شدم اولین چیزی که جلب توجه کرد تعداد زیادی از مشتری‌هایی بودند که هرکدام چند بطری روغن در دست داشتند. ‌احتمالا فقط آمده‌ بودند روغن بخرند و آ‌ن‌قدر عجله داشتند که حتی از جلوی ورودی فروشگاه چرخ حمل کالا را برنداشته‌ بودند. در فروشگاه روغن‌های تولید قبلی با قیمت‌های قبلی موجود بود و برای همین مردم تا وارد فروشگاه می‌شدند مستقیم به سراغ قفسه روغن می‌رفتند و هرکدام چند روغن برمی‌داشتند و به سمت صندوق حرکت می‌کردند تا حساب کنند و به فروشگاهی دیگر بروند. در فروشگاهِ دو طبقه چرخی زدم و برگشتم و دوباره به قفسه روغن‌ها نزدیک شدم. یک‌طرف پر است از شیشه‌ها و بطری‌های روغن کنجد و روغن زیتون که قیمت زیادی دارند. طرف دیگرِ قفسه، جای همین روغن‌های معمولی است و هنوز ده، دوازده نفری جلویش ایستاده‌اند. دیر رسیده‌اند و روغن تمام شده. یکی می‌‌گوید طبقه پایین هم روغن هست اما کسی از جایش تکان نمی‌خورد. منتظرند که از انبار کارتن جدیدی باز شود و آنها هم بی‌نصیب نمانند. فروشنده می‌گوید تمام روغن‌های فروشگاه فروش رفته و موجودی تمام شده است. باور نمی‌کنند و ناامید نمی‌شوند. در قفسه‌ای که حالا خالی شده، روی کاغذ نوشته‌اند هر خانواده فقط یک عدد روغن».

فروشنده می‌گوید «از صبح سه، چهار نفری با هم می‌آیند و هر کدام یک روغن برمی‌دارند و با هم حساب می‌کنند و می‌روند. برای همین نوشتیم هر خانواده یک روغن اما فایده‌ای ندارد».

می‌گوید روغن ارزان قیمتی که تا همین دیروز همه می‌دانستند چقدر مضر است، حالا به چیز ارزشمندی تبدیل شده که مردم از صبح زود برای خریدنش به فروشگاه‌ها هجوم آورده‌اند:

«کسانی که زودتر رسیدند روغن با قیمت قبلی گیرشان آمد و آنها که با قفسه خالی روبرو شدند با حسرت و عصبانیت به کسانی نگاه می‌کردند که چند روغن در دست داشتند. جلوی صندوق فروشگاه چندین‌بار دعوا شد. آنها که یک نفری بودند و چند روغن برداشته بودند وقتی صندوقدار می‌گفت نمی‌توانید چند روغن بخرید اعتراض می‌کردند و هر چند دقیقه‌ یک‌بار صدای دادوبیداد از صندوق شنیده می‌شد».

حساب پرداخت نمیشه

داریو فو نمایشنامه‌ای دارد با نام «حساب پرداخت نمیشه» که در آن موقعیتی را به تصویر کشیده که به وضعیت فروشگاه‌ها و سوپرمارکت‌های ایران در فردای آزادسازی قیمت‌ها شباهت دارد: مردم مدتی است که با موجی از گرانی کالاها روبرو هستند و هربار که به خرید می‌روند مجبورند با هزینه بیشتری کالاهای مورد نیازشان را خریداری کنند. تا اینکه این روند یک روز صبح بدون آنکه تصمیمی از قبل وجود داشته باشد به هم می‌خورد. گرانی یکباره شیر موجب تحریک مردمي می‌شود که به خرید روزانه رفته‌اند. آنها می‌خواهند شیر را به قیمت دیروز بخرند اما مدیر فروشگاه زیر بار نمی‌رود. در اینجا است که زنانی که به خرید رفته‌اند بطری‌های شیر را زیر لباس‌هایشان پنهان می‌کنند و بی‌آنکه هزینه‌ای پرداخت کنند با شیرهای پنهان شده از فروشگاه خارج می‌شوند. زنان نمایش داریو فو وقتی وارد فروشگاه شدند بچه‌ای در شکم نداشتند اما زمان خروج همگی با شکم‌های برآمده بیرون می‌‌آیند. آنها تصمیم گرفته‌اند دیگر هزینه اضافه‌ای پرداخت نکنند و دست به عمل زده‌اند.