این ۱۳ سال به شدت بر ما سخت گذشت و میگذرد. روزهای اول ناپدیدی همراه بود با بیخوابیهایی که تا چندین روز طول میکشید. اگر هم میتوانستم بخوابم کابوس به سراغم میآمد؛ کابوسهایی که با گذشت سالها گاه و بیگاه به سراغم میآیند. با این اتفاق، خانواده کوچکِ ما یک شبه از هم پاشید. مدتها مادرم دربهدر در پاسگاههای اهواز و سردخانهها به دنبال خبری از وضعیت پدرم بود -که به طور ناگهانی ناپدید شد- اما دریغ از ذرهای احساس مسئولیت و پاسخگویی. همگی نهادها و دستگاههای دولتی با بیتفاوتی از کنار این موضوع رد میشدند و تنها بعد از گذشت شش ماه پرونده ناپدید شدن پدرم را بستند.
این بخشی از روایت و صحبتهای شیما سیلاوی، دختر یوسف سیلاوی، شهروند عرب اهوازی است که ۱۷ آبان ۱۳۸۸ پس از بازگشت از سفر سوریه و دیدار با دخترانش در دمشق، از منزل مسکونیاش واقع در فاز چهار اهواز توسط نیروهای امنیتی ربوده شد. تا این لحظه هیچ یک از نهادهای امنیتی در ایران مسئولیت بازداشت و نگهداری از یوسف سیلاوی را بر عهده نگرفتهاند و در تمام این سالها با صدور گواهی فوت او نیز مخالفت شده است.
این روزها شیما، فرزند کوچک یوسف سیلاوی با راهاندازی کارزاری (جمعآوری امضا) در وبسایت دادخواست، در تلاش است تا با پاسخگو کردن و مسئولیتپذیری مقامات جمهوری اسلامی نسبت به سرنوشت نامعلوم پدرش، به سالها شکنجه و دوریِ اجباری خاتمه داده شود.
زمانه، در این گزارش به مناسبت سالگرد تولد ۶۳ سالگیِ یوسف سیلاوی، با دخترهای او که در تمام این ۱۳ سال علیرغم مواجه با فشارهای روحی و روانی، تهدید، اذیت و آزار ادامهدار نهادهای امنیتی همچنان پیگیر این پرونده و خواستار روشن شدن سرنوشتِ پدرشان بودهاند، گفتوگو کرده است.
یوسف سیلاوی کیست؟
یوسف سیلاوی، شهروند عرب اهوازی، متولد سوم اردیبهشت ۱۳۳۸، فرزند عباس، متاهل و پدر دو فرزند به نامهای شیما و مُنا سیلاوی است.
در زمان ناپدید شدن یوسف سیلاوی، دخترهای او در سوریه در حال تحصیل بودند و مُنا به دلیل تسلط به زبان انگلیسی مسئولیت ترجمه و کمک به پناهندگان عرب را بر عهده داشت و به خاطر فعالیتهای مدنی خود چندین بار سفارت ایران در دمشق او را احضار و مورد بازخواست قرار داده بود.
یوسف سیلاوی که از او به عنوان یک ناپدیده شده قهری یاد میشود و وضعیتاش در این سالها مورد توجه سازمانهای حقوق بشری بوده، تنها شهروند عرب اهوازی است که پرونده او در کارگروه ناپدیدشدگان قهری در سازمان ملل به ثبت رسیده است.
او آخرین بار قبل از بازگشت به ایران مورد پرسش و پاسخ کارکنان سفارت ایران در دمشق قرار گرفته بود.
یوسف سیلاوی فعال سیاسی نبود و فرزندان او میگویند پدرشان هیچگونه فعالیت سیاسی نداشته است، اما او از یک خانواده سرشناس عرب اهوازی است که سالها از مخالفان حکومت ایران بودند.
از همینرو بستگان یوسف سیلاوی معتقدند تنها دلیل ناپدید شدن قهری او نوعی «انتقامگیری و کینهتوزی نهادهای امنیتی» از خانواده سیلاوی به دلیل مواضع سیاسی آنها علیه حکومت ایران بوده و صرفا آقای سیلاوی به دلیل سابقه سیاسی خانوادگیاش قربانیِ انتقامجویی (ناپدیدسازی قهری) قرار گرفته است.
بیاختیار چشمهایم پر از اشک میشود
خانواده و بستگان فرد قربانیِ «ناپدیدسازی قهری» گاهی برای سالها متحمل رنج و عذاب مضاعف روحی و روانی میشوند. خانوادههای ناپدیدشگانِ قهری برای سالها دچار اضطراب، وحشت و هر لحظه حس ناامنی و آشفتگی را تجربه میکنند، بدون اطلاع از اینکه عزیزانشان در چه وضعیتی یا در چه موقعیتی نگهداری میشود و یا اینکه چگونه با او رفتار میشود. در این مدت، جستوجو برای کشف حقیقت ممکن است کل خانواده و بستگان فرد ناپدید شده را در معرض خطرات جدی قرار دهد.
شیما سیلاوی میگوید، یکی از دوستان سوریهای او به نام «وفا مصطفی» که پدرش از هشت سال پیش قربانی ناپدیدسازی قهری شده، چنین احساسی که با آن روبهرو هستند را اینگونه توصیف کرده است:
«وقتی عزیز نزدیکی مثل پدرت را به [شیوه] ناپدیدسازی قهری از دست میدهی انگار صبح از خواب بیدار شدی و میبینی که عضوی از بدنت، عضوی از وجودت از بین رفته و این همان احساسِ دردناکی بود که به من دست داد.»
شیما در توصیف احساس خودش از سالها دوریِ اجباری، دلتنگیها و ادامه زندگی بدون دانستنِ اینکه چه بر سر عزیزش آمده، میگوید احساس خواهی کرد در عرض یک شبانهروز ۱۰ سال پیر شدهای و هر بار سعی میکنی تمام خاطرات را به شکل مداوم مرور کنی:
«بعضی وقتها در مترو یا در خیابان چشمام به مرد میانسالی با سبیلهای مرتب و شبیه پدرم میافتد بیاختیار چشمهایم پر از اشک میشود. در این ۱۳ سال پدرم اولین شخصی است که صبح به یادم میآید و آخرین شخصی است که شب قبل از خواب به او فکر میکنم. روزی نیست که حداقل ۲۰ بار به یاد او نیفتم؛ چه زمانی که خوشحالم و چه زمانی که غمگینم. دیدن دوباره پدرم رویا و آرزوی من است.»
پیگیری برای کسب اطلاع از سرنوشت یوسف سیلاوی
افرادی که قربانیِ ناپدیدسازی قهری میشوند احتمالا هیچگاه اطلاعی از وضعیتشان به دست خانوادهها، نهادها و سازمانهای حقوق بشری نرسد یا اینکه هیچگاه آزاد نشوند و یا در در اثر ضرب و شتم و شکنجه کشته شوند، اما فرد ناپدید شده از آنجایی که در موقعیت بسیار نابرابر و در معرض خطرات گوناگون چون شکنجه و نقض حقوق انسانی قرار دارد، تلاشها و پیگیریهای مداوم خانوادهها و سازمانهای بینالمللی مدافع حقوق بشر نیز همواره میتواند تاثیرگذار و کمک بزرگی در جهت پاسخگو نگهداشتن مقامات دولتی و در نهایت روشن شدن سرنوشتِ ناپدیدشدگان و حتی رهایی آنها از حبس و بازداشت باشد.
شیما سیلاوی در ارتباط با تلاش و پیگیریهای که در این مدت برای کشف حقیقت صورت گرفته، به زمانه میگوید:
«مادرم یک تنه به تمام نهادهای دولتی مراجعه کرد؛ از نیروی انتظامی تا وزارت اطلاعات و دفتر سپاه در اهواز. او به نصیحت بعضی از دوستان حتی نامهای به دفتر علی خامنهای فرستاد، ولی هیچ کسی پاسخگوی ما نبود و همانطور که گفتم پرونده پس از شش ماه مختومه اعلام شد. در خارج از کشور، من و خواهرم مُنا با احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران در آن زمان ملاقاتی داشتیم. او به ما توصیه کرد که پرونده پدرم را در کارگروه ناپدید شدن قهری سازمان ملل ثبت کنیم. در سال ۲۰۱۴ پروندهای برای پدرم باز کردیم و سازمان ملل هم برای جمهوری اسلامی و هم دولت سوریه مکاتباتی فرستاد.»
شیما میگوید که دولت ایران به مکاتبات سازمان ملل پاسخی نداد، اما دولت سوریه اعلام کرد که از این پرونده و شخصی به نام یوسف سیلاوی اطلاعی ندارد:
«همچنین عفو بینالملل-ایران بیانیه پدرم در آوریل ۲۰۱۶/ اردیبهشت ۹۵ که نسبت به شکنجه یا قتل فراقانونی هشدار داده بود و عفو بینالملل بلژیک بیانیه دیگری در اوت همان سال/ شهریور ۹۵ که از مقامات ایرانی خواسته بودند تا سرنوشت و مکان نگهداری پدرم را اعلام کنند، منتشر کردند.»
شیما همچنین در این باره میگوید:
«در مارس ۲۰۱۷/ فروردین ۹۶ حدود ۲۰ هزار امضایی که عفو بینالملل بلژیک جمعآوری کرد را در صندوق پستی سفارت ایران در بروکسل قرار دادیم، ولی باز هم جوابی دریافت نکردیم. همچنین در سال ۲۰۱۶ یا ۲۰۱۷ درست به خاطر ندارم با یکی از اعضای پارلمان بلژیک که به ایران سفری داشت ملاقات کردم و پرونده پدر را با ایشان در میان گذاشتم و ایشان این موضوع را با آقای مجید تخت روانچی (نماینده دائم ایران در سازمان ملل) در میان گذاشتند که باز هم بینتیجه ماند.»
شیما اما میگوید در سال ۹۷ از شخصی که نمیخواهد نامش فاش شود سندی دریافت کرده که نشان میدهد با دستور فرماندهی سپاه پاسداران پدرش را بازداشت کردند.
در قسمت بالای این سند که مهر «خیلی محرمانه» و «آنی» قابل رویت است، نشان میدهد که این نامه به تاریخ ۱۴ آبان ۸۸ توسط یگان ۶۰۰ سپاه پاسداران صادر شده و دستور فوری بازداشت یوسف سیلاوی در همان تاریخ و انتقال وی به معاونت اطلاعات فرماندهی سپاه «حضرت ولیعصر» در تهران داده شده است.
مُنا سیلاوی، فعال سیاسی و دیگر فرزند یوسف سیلاوی در مورد پیگیریهایی که شخصا این چند سال برای روشن شدن سرنوشت نامعلوم پدرش انجام داده، به زمانه میگوید در سال ۲۰۱۷ زمانی که با سازمان مردمنهاد UNPO کار میکرده، مرتبا به پارلمان اروپا رفته و با اعضای کمیته روابط ایران در پارلمان در مورد پرونده پدرش صحبت کرده:
«اما چون برای اروپاییها برجام از اهمیت بالایی برخوردار بود و همچنان اعتقاد داشتند اصلاحطلبان ممکن است واقعا در ایران تغییر ایجاد کنند و قابل اعتماد هستند، در بیشتر اوقات متاسفانه یا فعالیتی نمیکردند و یا اگر با جدیت با نمایندگان سفارت و یا نمایندگان جمهوری اسلامی صحبت کردند جوابی دریافت نکردند.»
به گفته مُنا سیلاوی، زمانی که علاءالدین بروجردی، رئیس وقت کمیسیون امنیت ملی در تاریخ ۲۳ ژانویه ۲۰۱۸/ ۳ بهمن ۹۶ به بروکسل رفته است، توانسته به نمایندگی از موسسه مردم نهاد UNPO در جلسه بین این مقام دولتی و کمیته روابط ایران شرکت کند:
«خطاب به کمیته روابط ایران گفتم الان که برای روابط ایران فعالیت میکنید لطفا از آنها بخواهید بگویند پدر من کجاست؟ این درخواست باعث شرمندگی نمایندگان ایرانی و کمیته روابط ایران شد و سعی کردند قضیه را با کمترین مشکلی جمع و جور کنند. بعد از جلسه بروجردی با نمایندگان سفارت، از من خواستند تا با سفارت تماس بگیرم و قول همکاری دادند. اما جوابی که دریافت کردم احضار مادرم در اهواز به اطلاعات سپاه بود و دیگر هیچ…»
مُنا میگوید قبل از همهگیری ویروس کرونا، هر سال در اجلاس حقوق اقلیتها شرکت داشته و در هر جلسه خطاب به نمایندگان جمهوری اسلامی خواستار روشن شدن سرنوشت پدرش بوده است.
ناپدیدسازی قهری چیست؟
کسانی در لیست «ناپدیدشدگان قهری» قرار میگیرند که توسط نیروهای دولتی، عوامل مسلح غیر دولتی یا حکومتها بازداشت شدند، اما از سرنوشتشان هیچ اطلاعی در دست نیست. همچنین افرادی در این فهرست قرار میگیرند که اعدام یا کشته میشوند، اما جسد و محل دفنشان برای گستراندن ترس و وحشت در جامعه از خانوادهها پنهان میشود. ناپدیدسازی قهری طبق قوانین بینالمللی جرم قلمداد میشود.
از سال ۱۳۹۴ همسر آقای سیلاوی ممنوعالخروج شده و در ۱۳ سال گذشته تلاش و پیگیریهای خانواده سیلاوی در خارج از ایران در جهت کشف حقیقت و فشار بر مقامات جمهوری اسلامی سبب شده تا خانواده آنها در ایران همواره تحت اشکال مختلفی از تهدید، اذیت و آزار هدفمند دستگاههای امنیتی قرار بگیرند.
پیشتر سازمان عفو بینالملل در اردیبهشتماه ۹۵ با انتشار بیانیهای خواستار اقدام فوری در راستای مشخص شدن سرنوشت یوسف سیلاوی شده بود.
تاکنون آماری رسمی، دقیق یا مستند شدهای از فهرست ناپدیدشدگان قهری در جمهوری اسلامی که به دست نیروهای امنیتی ربوده شدند، وجود ندارد. در دههای گذشته دهها تن از شهروندان و فعالان مدنی و سیاسی بازداشت و به سرنوشت نامعلومی دچار شدند.
اسامی و پرونده ۵۱۸ نفر همچون سعید زینالی (دانشجوی ناپدید شده واقعه کوی دانشگاه در تیرماه ۷۸) که قربانی ناپدیدسازی قهری در جمهوری اسلامی شدهاند در کار گروه ناپدیدشدگان قهری سازمان ملل متحد به ثبت رسیده است. تحقیقات سازمانهای حقوق بشری نشان میدهد که تعداد افرادی که در ایران به شکل «قهری» ناپدید شدهاند بسیار بیشتر از آمار ثبت شده از سوی سازمان ملل متحد است.
سازمان ملل متحد با افزایش آمار قربانیان ناپدید شده در بعضی از مناطق جهان، در سال ۲۰۱۱، روز ۳۰ اوت/ ۸ شهریور را به عنوان «روز جهانی حمایت از ناپدیدشدگان قهری» اعلام کرد.
چرا یوسف سیلاوی را بازداشت کردند؟
دختران یوسف سیلاوی میگویند که پدرشان از کارکنان سازمان آب و برق (توربین نیروگاه رامین اهواز) بوده و اصلا فعالیت سیاسی نداشته، اما منصور سیلاوی، دایی آنها که پسر عموی پدرشان هم بوده، یکی از مؤسسان «حزب تضامن دموکراتیک اهواز» در لندن در سال ۲۰۰۳ بود.
مُنا سیلاوی در همین ارتباط میگوید:
«این حزب معتقد است که حل نهایی برای عدالت بین ملل مختلف و اقلیتهای ساکن در ایران، ایرانی غیرمرکزی، سکولار و فدرال است. این حزب در سال ۲۰۰۵ هم جزو بنیانگذاران سازمان ایران فدرال بود که ائتلافی از احزاب ملیتهای مختلف ایران بود. من در سال ۲۰۰۵ به سوریه رفتم و آنجا مشغول به تحصیل شدم. در همان سال نامه محمدعلی ابطحی بین مردم عرب پخش شد؛ آنچه که بین عربها معروف به “انتفاضه نیسان” (ماه آوریل) شد. در آن زمان جمعیت بزرگی از اهوازیها به سوریه پناهنده شدند و من و دانشجویان به آنها کمک کردیم.»
مُنا معتقد است پروندهسازی برای پدرش از اینجا شروع شده، به این خاطر که پدرش در آن برهه زمانی برای دیدن او به سوریه سفر کرده است:
«در نهایت در سال ۸۸ پدرم را دستگیر کردند. به باور من بازداشت او به اتهام تشکیل تظاهرات در اهواز در دوران جنبش سبز بوده و چه بسا برای فشار بر من و خواهرم این اقدام را انجام دادند. چون قبل از دستگیری پدرم، از سال ۸۷ تا تاریخ دستگیری توسط سفارت ایران بازجویی میشدم و به کرات از من درخواست همکاری داشتند، اما من مخالفت کردم. پس از دستگیری پدرم و شروع اعتراضات در سوریه برای مدتی دست از سر ما برداشتند تا بالاخره با کمک دوستان سوری از دمشق خارج شدیم و به ترکیه رفتیم.»
مُنا میگوید به تلاشها و فعالیتهای خود تا روشن شدن سرنوشت پدرش کماکان ادامه خواهد داد، اما از مقامات جمهوری اسلامی درخواستی ندارد: «فاقد الشیء لا یعطي». او این ضرب المثل عربی را چنین توصیف میکند:
«این ضرب المثل عربی، یعنی وقتی طلب چیزی را از کسی که آن را ندارد داشته باشی، آن شخص چیزی را به شما نخواهد داد. در طبیعت این حکومت هم عدالتی نیست که از آنها بخواهیم عادلانه به پرونده پدرم رسیدگی کنند.»