در تهران و شهرهای بزرگ وضعیت فوق العاده امنیتی برقرار شده است. به ویژه امروز (سه‌شنبه ۳۱ اردیبشهت) حضور نیروهای ویژه محسوس است.

رژیم می‌ترسد که با خیزشی شبیه چهار سال پیش مواجه شود. اما حتی خوش‌بین‌ترین افراد شانسی برای تکرار اعتراضات مردمی بعد از انتخابات ۱۳۸۸ قائل نیستند اما ناخودآگاه با شنیدن کلمه “انتخابات” ذهن‌ها به یاد خاطراتی می‌افتد که با حضور مردمی شجاع در خیابان‌های ایران رقم خورد.

لباس‌شخصی‌های موتورسوار

گزارش زیر حاصل گفتگو با تنی چند از ماموران نیروی انتظامی و معترضانی است که در اعتراضات پس از خرداد ۱۳۸۸ در خیابان‌ها مقابل یکدیگر حضور داشته‌اند و شاهد عینی اتفاقات بوده‌اند.

به خدا نیروی انتظامی با یگان ویژه و نوپو فرق دارد!

علی اکبر در دانشکده افسری نیروی انتظامی مشغول به تحصیل است. می‌گوید قصد دارد با درس خواندن خود را از حوادثی مانند درگیری‌های بعد از انتخابات رها کند و در یک بخش اداری امورات خود را بگذراند. از او پرسم:

● در زمان اعتراضاتی که بعد از انتخابات ۸۸ رخ داد، عضو نیروی انتظامی بودید؟
●● بله

● مردم را هم می‌زدید؟

●● کتک زدن مردم کار نیروی انتظامی نبود.

● منظورتان این است که کسانی که با لباس پلیس در خیابان‌ها مردم را می‌زدند در اصل پلیس نبودند. اگر پلیس نبودند چرا لباس پلیس به تن داشتند؟

●● پلیس بودند، اما کار نیروی انتظامی کتک زدن مردم نیست. بسیجی‌ها بودند و سپاهی‌ها. از نیروی ما (نیروی انتظامی) یگان ویژه بود و “نوپو”. اینها مردم را می‌زدند. خود پرسنل نیروی انتظامی اهل این کارها نیستند. خیلی جاها ما وارد شدیم. رژه می‌رفتیم. تونفا در هوا تکان می‌دادیم. وقتی ما می‌زدیم طوری نبود که کسی زخمی بشود یا جایی بشکند. ولی سپاه و بسیج مثل نیروی انتظامی نیست. دستشان باز است.

● این “نوپو” که گفتید همان ضد شورش‌هایی هستند که با لباس سوسکی می‌آمدند؟
●● نوپو یعنی “نیروهای ویژه پیرو ولایت”.

"نیروهای ویژه پیرو ولایت"
“نیروهای ویژه پیرو ولایت”

● کار این نیروها چیست؟ چه فرقی با نیروهای ضد شورش معمولی دارند؟

●● طبق آموزش نیروی انتظامی مرحله وارد شدن نوپو فرق دارد. اول نیروی انتظامی وارد می‌شود، پشتیبانی با یگان امداد است، آنها هم اگر نتوانند، نوپو می‌آید. اوضاع مثل انتخابات که بشود، از سپاه هم می‌آیند. بسیج حساب و کتاب خودش را دارد. فقط توی دست و پا هستند اما اختیارات آنها از اختیارات نیروی انتظامی بیشتر است. ما باید به قانون جواب…

● نگفتید فرق اصلی نیروی ضد شورش یا نوپوها چیست؟

●● آموزش بیشتری دیده‌اند. وسایل کامل‌تری دارند و اختیارات بیشتری. تخصص توپو ضد گروگان‌گیری است.

● چه اختیاراتی؟

●● ببین آقا؛ اگر مامور نیروی انتظامی از اسپری استفاده کند − اشک آور، گلوله یا هر چی − باید گزارش بنویسد که چرا استفاده کرده، کجا استفاده کرده. شما اصلاً در خطر مرگ هم باشی کاری ندارند. باید حتماً گزارش بدهی وگرنه بازجویی و دادگاهی می‌شوی. اما بسیجی‌ها و نوپو این مراحل و این سختگیری‌ها را ندارند.

● یعنی اختیارات بسیج از نیروی انتظامی بیشتر است؟

●● نیروی انتظامی شاکی است. روز عاشورا یک بسیجی می‌آمد، نصف گونی نارنجک دست پرتاب اشک آور همراهش بود. بلد نیستند استفاده کنند. اشتباه می‌زدند. نیروی خودمان آماده نبود، مردم با پا شوت کردند طرف ما و پرسنل نیروی انتظامی داشتند خفه می‌شدند. ما خیابان طالقانی بودیم. اعتراض کردیم که جلوی این افراد را بگیرید اما مافوق ما گفت برای خودتان درد سر نتراشید. کار خودتان را بکنید و دخالت در کار اینها نکنید که برایتان دردسر درست می‌کنند.

● یگان امداد؟ منظورتان واحدهای پزشکی است؟
●● نه. یگان امداد ضد اغتشاش است. موارد نقطه‌ای و جمع و جور را نیروی انتظامی با پشتیبانی یگان امداد رسیدگی می‌کند. مثل ضد شورش‌ها هستند.

● متوجه نشدم یعنی در نیروی انتظامی دو نوع نیروی ضد شورش داریم؟
●● یگان ویژه ضد شورش است. یگان امداد ضد اغتشاش
● شورش با اغتشاش چه فرقی دارد؟
●● مقیاس شورش وسیع است.در اغتشاش محیط آلوده کوچک است. شورش رهبر دارد اما اغتشاش ناهماهنگ است.

● اوضاع امثال چطور است؟ آماده باش هستید؟
●● قرار است دوباره شلوغ کنید؟

● من نمی‌دانم. اختیار و تصمیم با خود مردم است. حالا اگر ممکن است سؤال مرا جواب بدهید.
●● هنوز شروع نشده. برنامه گشت‌های موتوری تغییر کرده و دستور العمل فرماندهی ناجا برای آمادگی بیشتر ابلاغ شده اما آماده باش از روز تبلیغات شروع می‌شود. الآن دارند یگان ویژه و نوپو را تجهیز می‌کنند.

● در انتخابات ۸۸ هم آماده باش بودید؟
●● همه آماده باش بودند. نیروها را تقسیم کرده بودند. من پنج ماه نتوانستم زنم را ببینم.

● پنج ماه آماده باش بودید؟
●● بله. تازه شانس آوردیم که هر روز نبود. یک ماه قبل از انتخابات، چهار ماه بعد از انتخابات همه را نگه داشتند. زن و بچه پرسنل عذاب کشیدند. خود بچه‌های نیرو عذاب کشیدند. بچه‌ها زخمی می‌شدند. زندگی جهنم شده بود. نیروی انتظامی خیلی اذیت شد.

● خیلی ببخشید اما فکر نمی‌کنید کم لطفی می‌کنید؟ شما قضایا را برعکس تعریف می‌کنید. این مردم بودند که کتک می‌خوردند و زخمی می‌شدند. در مواردی کشته شدند.

●● به خدا نیروی انتظامی با یگان ویژه و نوپو فرق دارد. مردم باتوم را از دست سرباز وظیفه می‌گرفتند، فکر این را نمی‌کردند که بنده خدا باید یک سال بیاید و برود تاوان پس بدهد. خودتان قضاوت کنید سربازی که بشود باتومش را گرفت − یعنی آموزش ندیده − اهل زدن و کشتن نیست. بعد هم ما کسی را نکشتیم. نیروی انتظامی که نباید جواب کارهای نوپو و سپاه را بدهد.

● کشتن مردم بی گناه کار سپاه بود یا نوپو؟

●● من از کار سپاه سر در نمی‌آورم. چیزی که من دیدم لباس شخصی‌ بودند. مسلح بودند هر کاری دلشان می‌خواست، می‌کردند. دستور فرماندهی بود. ما پشتیبانی می‌کردیم و فقط می‌گفتیم چشم. کادرهای نیرو انتظامی هماهنگ شده بودند زیر دستور این لباس شخصی‌. درباره چیزی که می‌دانم حرف می‌زنم. یکی از وظایف نوپو مقابله با آدم ربایی است. همیشه در ماموریتی که دارند دسته با تک تیر انداز حمایت می‌شود. در خیابان هم فرقی ندارد. خط اول با سپر و تونفا و لباس مخصوص است. پشت سر آنها اشک آور زن‌ها هستند. نیروی مسلح دسته، که اسلحه‌شان وینچستر است پشت سر آنها هستند. بچه‌های یگان ویژه وینچستر دارند اما دسته‌های نوپو با دو تک تیر انداز حمایت می‌شوند. اجازه ندارند بی جهت شلیک کنند، فقط افراد اصلی و سر دسته‌ها را می‌زنند. یا اینکه مافوق درخواست آتش کند.

خدا کند بخیر بگذرد!

محمد جوانی اهل یکی از روستاهای استان خراسان است. سرباز وظیفه و عضو نیروی ضد شورش است. نگرانی در او موج می‌زند و تعداد سؤالاتی که از من می‌پرسد بیشتر از سؤالاتی است که من از او می‌پرسم. دوست دارد بداند امسال نیز مردم قصد دارد به خیابان بریزند یا نه؟

police1

● با نزدیک شدن به انتخابات برنامه‌های شما در پادگان تغییری نکرده است؟

●● حالا شما اول بگو، خداوکیلی مردم قرار است دوباره بریزند شلوغ کنند؟

● اگر سؤالات مرا جواب بدهید قول می‌دهم همه سؤال‌های شما را جواب بدهم.

●● خوب چی بگم؟

● با نزدیک شدن با انتخابات برنامه‌های شما در پادگان تغییری نکرده است؟

●● یعنی چی؟

● یعنی اینکه مثلاً آماده باش داده‌‌اند، مانور برگزار کرده‌اند یا از این کارها؟

●● کلاس تشکیل دادند

● کلاس چی؟

●● فرماند‌هانی که موقع شلوغی‌های قبلی بوده‌‌اند کلاس می‌گذارند که ما چکار کنیم که مثل چهار راه کالج نشود.

● چهار راه کالج چه اتفاقی افتاده است؟

●● اعتشاش شده بود. مردم به یگان ویژه حمله کرده بودند و آنها را زده‌اند. موتورها را آتش زده‌اند. پول‌های بانک را دزدیده‌اند. چند نفر سرباز را کشته‌اند…

● شما این حرف‌ها را باور می‌کنی؟

●● عکس دارند. راست است.

● چه عکسی؟

●● عکس اینکه مردم با سنگ یگان ویژه را می‌زنند و موتورها را آتش زدن.

● عکسی نشان شما داده‌‌اند که مردم، سربازی را کشته باشند؟

●● آره. سرم را انداختم پائین. دلم به هم خورد. دو تا را دیدم. یکی توی سردخانه بود. شکمش را چاقو زده بودن. یک سربازی را هم با آجر زده بودند توی سرش و مرده بود. بقیه را نگاه نکردم.

● فکر می‌کنید راست می‌گویند یا دروغ؟

●● راسته. مردم خوف می‌کنند، سنگ پرت می‌کنن.

● فامیلی یا آشنایی در تهران نداری؟

●● دارم. پسر عمویم چند سال است تهران بنایی می‌کند. برادر داماد و…

● از اقوامت پرسیده‌ای که فرماندهانت راست می‌گویند یا نه؟

●● نه

● چرا؟

●● وقت نمی‌کنم. خسته‌ام. وقتی می‌روم پیش فامیلم فقط می‌خوابم.

● چرا خسته‌ای؟ بچه‌های روستایی که به کار و زحمت عادت دارند.

●● هر روز تمرین می‌دهند. استراحت نداریم.

● چه تمرینی؟

●● موتور جدید وارد کرده‌اند. آموزش می‌دهند برای شورش و انتخابات

● چه جور موتورهایی هستند؟
●● موتور است. فرقی که ندارد. هر کدام ۱۷ میلیون. بغلش مثل جک، چرخ دارد. وقتی خم می‌شود سوارش را زمین نمی‌زند. موتورهای جان داری هستند. لاستیک می‌اندازند جلوی فرمان و پهلوی موتو که وقتی ضربه خورد یا سنگ زدند، چیزی نشود.

نیروی انتظامی هم مثل بقیه این وحشی‌ها!

یکی از دانشجویان دانشگاه تهران که با تمام شدن دوره کارشناسی خود آماده رفتن به سربازی می‌شود درباره عملکرد و نقش نیروی انتظامی نظر متفاوتی دارد. او را از ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد محروم کرده‌اند آما آنچه سبب نا امیدی او شده است نه وضعیت زندگی خود که وضعیت سیاسی ایران است. می‌گوید:

«همیشه از این فرصت‌ها به دست نمی‌آید. از مشروطه تا الآن بیشتر از ۱۰۰ سال گذشته. صد سال یک قرن است. فکرش را که می‌کنم حس بدی پیدا می‌کنم. توی ۱۰۰ سال ۳ بار مردم وقت داشتند که وضعیت را تغییر بدهند. هر بار با اشتباه بچه‌گانه و خرابکاری یک عده شکست خوردیم.

لباس شخصی‌ها
لباس شخصی‌ها

مردم از نیروی انتظامی می‌ترسند. از باتوم، الگانس، کلاه کج‌‌ها،…! چه اشکالی دارد به جای اینکه مردم از آنها بترسد آنها از مردم بترسند. توی خیابان چند بار دیدم پلیس یا بسیجی را گرفتند ولی یک عده کاسه داغ‌تر از آش شدند و اجازه ندادند مردم آنها را ادب کنند. روز عاشورا نرسیده به چهار راه کالج مردم شروع کردند به شعار دادند. “مرگ بر خامنه‌ای” می‌گفتند و “ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما” و شعارهای دیگر. یک مرد در حدود ۵۰ ساله با ریش پروفسوری در جمعیت می‌چرخید و می‌گفت شلوغ نکنید، خشونت نکنید و از این حرف‌ها. نیروهای ضد شورش از دو طرف پل حافظ با موتور آمدند و صف بستند. چند متر بعد از دهانه پل. به خدا اولین موتوری که آمد این آدم فرار کرد. من همیشه این آدم‌ها را نگاه می‌کردم که ببینم وقتی درگیری می‌شود چکار می‌کنند. فقط یک خانمی بود که فکر کنم ۶۰ ساله بود. در میدان هفت تیر بسیجی‌ها ریخته بودند و سه-چهار جوان هم و سن و سال خودم را می‌زدند. خیلی بد با زنجیر و چوب. سر و صورت همه‌شان خونی بود. این خانم رفت خودش را پرت کرد روی جوان‌ها که دیگر آنها را نزنند. سر خودش را هم شکستند. این تیپ آدم‌ها همیشه فرار می‌کردند.روز قدس چند نفر را دیدم. ۱۸ تیر هم دیدم. بقیه روزهایی که تظاهرات می‌کردیم.

نیروی انتظامی، بسیج، سپاه، لباس شخصی و یگان ویژه مردم را می‌زدند. کلی فیلم و عکس از راهپیمایی و تظاهرات مردم باقی مانده. اینطوری نبود که نیروی انتظامی بهتر از بقیه باشد. مثل بقیه بود. می‌دانید، اینقدر معطل کردیم که به خودشان آمدند و با فکر و زمان، طرح ریختند و همه را گرفتند. نباید به آنها فرصت می‌دادیم. مردم توقع داشتند که آقای موسوی و کروبی به آنها بگویند انقلاب کنید. کاری که می‌کردیم درست بود. داشتیم انقلاب می‌کردیم اما نگذاشتند. آقای موسوی و کروبی نمی‌توانستند همه چیز را بگویند. در چهارچوب قانون حرف می‌زدند اما زندانی شدند. ارتباط و نامه‌ها قطع شد و هر کس در خارج کشور ادعا کرد که نماینده آنهاست و حرف‌هایش درست است.
مردم مگر چقدر کشش دارند؟ با حرف‌های بی خود مردم را خسته کردند. کیج شدند. دیگر کسی به خیابان نیامد. حالا باید چند سال دیگر صبر کنیم تا یک فرصت دیگر به دست بیاید. با این همه هزینه

لباس شخصی‌ها بدتر بودند!

آلاله فروشنده است و به دلیلی موقعیت مکان مناسبی که داشته است بسیاری از اعتراضات خیابانی در تهران را از نزدیک دیده است. می‌گوید:

«بعضی وقت‌ها صاحب مغازه از ترس مغازه را می‌بست یا پلیس دستور می‌داد که مغازه را ببندیم. آن وقت من و بقیه دخترها می‌رفتیم بین مردم. یا از پشت نرده‌ها نگاه می‌کردیم. نیروی انتظامی بهتر صحبت می‌کرد. لباس شخصی‌ها بدتر بودند. فحش‌های خیلی بد می‌دادند. با مشت می‌کوبیدند به شیشه ویترین. داد می‌زدند اگر زودتر نبندید شیشه‌ها را خورد می‌کنیم.

مردم را کتک می‌زدند. فرق‌شان این بود که لباس شخصی‌‌ها فحش می‌دادند و به جاهای حساس ضربه می‌زدند. نیروهای ضد شوروشی که سوار موتور بودند مردم را بدون دلیل می‌زدند. از پشت هم می‌زدند. روبه‌روی مغازه با باتوم کوبیدند روی سینه‌ یک دختر. کفش‌هایش لژدار بود و نتوانست خودش را نگه دارد. از پهلو سرش خود به نرده کنار خیابان. او را آوردند داخل مغازه. مردم می‌گفتند به آمبولانس زنگ نزنید چون در بیمارستان دستگیرش می‌کنند. ولی آقای “…” سرمان داد کشید. گفت برای خودتان دردسر درست نکنید. زنگ زد به آمبولانس. جرات نکردم بروم بیمارستان و به او سر بزنم.»

خودمان را به جان خودمان می‌اندازند

green_movement_2

آقا ناصر بازنشسته شهرداری است. موهای سفید او حکایت از انبوهی تجربه دارد. می‌گوید: «از قدیم گفته‌اند تفرقه بنداز و حکومت کن. مردم ما مردم قدیم نیستند. نه اینکه قدیم خیلی فرق می‌کرد اما ته‌مانده غیرت و انسانیتی مانده بود. مردم ضد هم هستند. این رژیم کاری کرده که کسی از کسی خبر نمی‌گیرد. دیگر مردم همسایه بالا و پائین خودشان را نمی‌شناسند. نمی‌دانند همسایه دست راست و چپ‌شان چه کسی زندگی می‌کند. نوه بزرگ من سرباز است. افتاده است ارومیه. مدام از ترک‌ها بد می‌گوید. انگار دشمنی خونی دارد. آمده بود مرخصی و تعریف می‌کرد که بازی فوتبال بوده و رفته مردم را زده. چنان با افتخار می‌گفت که هر کس نمی‌دانست فکر می‌کرد رستم را کت بسته گرفته. برایش نصیحت کردم که خامی نکن. لعن و نفرین مردم را برای خودت نخر. معلوم نیست چطوری داخل مغزشان کرده‌اند که ترک‌ها دشمن ایرانی‌ها هستند.

اینها جوان‌اند. خام‌‌اند. با یک سخنرانی جوش می‌آیند و باور می‌کنند. فکر می‌کنند کسی که دو تکه آهن روی شانه‌اش دارد استغفرالله، خداست. بعد ازانتخابات مردم می‌گفتند از لبنان و فلسطین نیرو آورده‌اند. لبنان کجا بود؟ از شمال می‌برند جنوب، از جنوب می‌برند تهران، از تهران می‌برند آذربایجان. مردم را از هم متنفر کرده‌اند. حرف‌های زشت و قوم پرستی همه جا پر شده. این شهر با آن شهر دعوا دارد. این استان با آن استان دشمن است. ترک‌ها از کردها خوششان نمی‌آید، کردها از ترک‌ها خوششان نمی‌آید. همه را با همه دشمن کرده‌اند. وقتی کله جوان را پر می‌کنند و قلبش را پر از نفرت می‌کنند خیلی راحت باتوم را بر می‌دارد و مردم را می‌زند. حکومت بلد است. خودمان را با جان خودمان می‌اندازند و پابرجا می‌ماند. من باور نمی‌کنم کسی سر سفره پدر و مادرش بزرگ شده باشد و نان حلال خورده باشد آن وقت دست روی مردم بلند کند یا وحشی‌گری و ظلم کند.»