پس از سقوط دولت یانوکوویچ[۱] در پی اعتراضات جنبش یورومیدان[۲] ، ناآرامیهایی از سوی هواداران روسیه در شرق اوکراین بهوجود آمد. این ناآرامیها به دنبال الحاق کریمه و جنگ دونباس که منجر به تشکیل جمهوریهای خلق دونتسک و لوهانسک شد، بالا گرفت.
با رسیدن ولودیمیر زلنسکی به ریاست جمهوری اوکراین و پیش گرفتن سیاست پیوستن و همکاری با ناتو و فرمان خلع اشغال و ادغام مجدد سرزمینهای اشغالشده، تنشها شدیدتر شد و در نهایت منجر به حملهی نظامی گستردهی روسیه در ۲۴ فوریه امسال به خاک اوکراین شد. یورش روسیه به اوکراین بزرگترین یورش نظامی به خاک اروپا پس از جنگ جهانی دوم است.
این روزها بحثهای بسیاری درباب تهاجم روسیه به اوکراین و به دنبال آن تغییر در نظم جهانی و آرایش نیروهای امپریالیستی شکل گرفته است. پاسخ به این پرسش که آیا نظمی جهانی که تحت هژمونی آمریکایی ساخته شده است، در حال فروپاشی است یا خیر هدف این متن نیست؛ مسئله نگاهی مجدد به سرشت جنگ از خلال جنگ میان اوکراین و روسیه است.
جنگ مسئلهای است که در سالهای اخیر سایهی آن همواره بر فراز ایران قرار داشته و موضوعی است که اینجا هر روزه دربارهی آن صحبت میشود. اما بحثهای روزمره و تجربیات جنگ در این جغرافیا و کشورهای همسایه باعث شده است که فراموش کنیم سرشت جنگ چیست. از همین رو به آرای کارل فون کلاوزِویتس[۳] ، اندیشمند نظامی پروسی، رجوع میکنیم تا سرشت جنگ و برخی از مفاهیم مرتبط با مسئلهی جنگ در اندیشهی کلاوزویتس را واکاوی کنیم.
در پی تهاجم روسیه به اوکراین، به نقل از برخی مقامات دفاعی ایالات متحده پیشبینی میشد که کییف طی تنها نود و شش ساعت سقوط کند[۴] ، اما کماکان بعد از گذشت بیش از دو ماه نه تنها کیف سقوط نکرده که حتی نیروهای ارتش روسیه از مناطق شمالی اوکراین خارج شدهاند و در مناطق روستبار نیز شاهد مقاومت علیه ارتش روسیه هستیم.
اما چه عاملی سبب این مقاومت است؟ برای پاسخ به این پرسش به سراغ کلاوزویتس میرویم.
نبرد ینا-اورشتات[۵] : نقطهی عزیمت اندیشهی کلاوزویتس در باب جنگ
کارل فون کلاوزویتس، فرزند یک افسر پروسی در سال ۱۷۸۰ متولد شد و تنها هنگامی که ۱۲ سال داشت، به ارتش پروس ملحق شد. در سال ۱۸۰۱ او وارد «کالج جنگ» [kriegsschule] شد و آنجا با شارنهورست یکی از بهسازان[۶] بزرگ ارتش پروس آشنا شد و به توصیهی شارنهورست[۷] در سال ۱۸۰۳ به درجهی آجودانی شاهزادهی پروس آگوست کنت نائل شد. در سال ۱۸۰۶ به همراه ولینعمت درباری خویش رهسپار نبرد علیه ناپلئون شد، نبردی که منجر به شکست خفتبار و خونینی شد، که کلاوزویتس در نامهای به همسر خود آن را این گونه بیان میکند: «سربازان هم جسماً و هم از منظر روحی کاملا نابود شدهاند»[۸] .
در پایان نبرد اورشتات کلاوزویتس به همراه شاهزاده آگوست به دست فرانسویان اسیر شد. در سوی دیگر در نبرد ینا ارتش پروس به کلی توسط ارتش ناپلئون نابود شد؛ ارتشی که کماکان با تکیه بر اصول فردریک دوم هدایت میشد: گرانترین و مجهزترین ارتش وقت اروپا. نابودی که به بیان کلاوزویتس «تمام عیارترین نابودی بود که تا به حال در یک میدان نبرد رخ داده». اهمیت این نابودی تمام عیار هنگامی مشخص میشود که جملهی فردریک دوم در باب ارتش پروس را به یاد آوریم؛ «پروس بر شانههای چنین ارتشی به مانند جهان بر دوش اطلس امن است»[۹] .
این نبردها با آنچه که کلاوزویتس در نوجوانی مشاهده کرده بود بسیار تفاوت داشتند؛ یعنی با نبردهایی که مبتنی بر مانورهای ارتشهای گران قیمتی بود که تلاش میکردند تا با کمترین تلفات ممکن خطوط پشتیبانی دشمن را قطع کنند. این شکست و سالهای اسارت در فرانسه منجر به ریشه دواندن نفرتی عمیق از هر آنچه که فرانسوی بود در کلاوزویتس شد.
اما کلاوزویتس این شکست را چگونه تفسیر میکرد؟ در یک سو او عواملی را موثر میدانست که شارن هورست، پدر معنوی کلاوزویتس، سابقاً بدانها اشاره کرده بود: «بد اقبالیهای پیاپیای که دولتهای متحد در جنگهای انقلاب فرانسه با آنها رو به رو شدهاند، ارتباط تنگاتنگی با اوضاع داخلی آنان و همینطور شرایط ملت فرانسه دارد»؛ به بیان دیگر تغییرات انقلابی در جنگاوری فرانسویان که حاصل انقلاب فرانسه و نبوغ ناپلئون بود. در سوی دیگر او «جبن اخلاقی»[۱۰] سیاستمداران و رهبران نظامی پروس که توانایی واکنش به این دگردیسیها را نداشتند، موثر میدانست.
در نتیجهی تفسیرِ کلاوزویتس از این شکستها، مفهومپردازی وی از سوژهی نهفته در جنگ به شیوهای بنیادین تغییر کرد. حال دیگر این دولت پروس و ارتش آن به مثابهی یکی از نهادهای دولت نبود که هدف تجزیه و تحلیل قرار میگرفت، بلکه ملت آلمان به مثابهی سوژهی جنگافروزی بود. او در هنگام اسارت در فرانسه به همسر خود نامهای مینویسد، و در باب رخوت ملت تنبل آلمان مینویسد:
«من با تازیانه این حیوان تنبل را وادار به حرکت خواهم کرد و به او خواهم آموخت که زنجیر اسارت را پاره کند. آنگاه به دور از بزدلی و ترس به خود اجازه میدهد که به پا خیزد. من در سراسر آلمان به اشاعهی کرداری خواهم پرداخت که مانند پادزهر نیروی ویرانگر طاعونی را که روح ملت را میپوساند ریشهکن کند.»[۱۱]
به بیان جرج نواک «هر انقلاب بزرگی ارتش کهن را در هم میشکند و ارتش نوینی به تصور خویش فراهم میآورد»[۱۲]. انقلاب فرانسه نیز چنین مسیری را پیش گرفت و در اوت ۱۷۹۲ فرمان سربازگیری اجباری از تمام افراد ذکور صادر شد. این نخستین ارتش مردمیای بود که برای یک جنگ رهایی بخش ملی فراخوانده میشد، ارتشی متشکل از شهروندان که درست در مقابل ارتشهایی که تحت هدایت یک شاهزاده و پر از افراد مزدور بودند قرار داشت.
این ارتش مخوفترین و ماندگارترین یادگاری ژاکوبنها بود که توسط ناپلئون به ارث برده شد. در واقع ارتش انقلابی فرانسه تمام قوانین نظامی آن ایام را نقض میکرد، زیرا سیاستمداران آنان کلیهی عرفهای سیاسی و اقتصادی آن ایام را دور ریخته بودند. ارتش آنان به منبعی عظیم از نیروی انسانی متصل بود، و این منبع عظیم میتوانست ضامن استراتژی واحدهای ایثارگری باشد که به وسیلهی پشتیبانی توپخانه و سواره نظام مخوف ناپلئون در نبرد ینا ارتش پروس را تار و مار کرد، و سپس کل اروپا را درنوردید.
کلاوزویتس دریافته بود که برای آنکه بتوان به چنین شیوهای جنگید، باید یک ملت تاسیس کرد، اما باید در نظر گرفت که تاسیس ملت بستگی به روابط قدرت میان ملل گوناگون در فراشد ایجاد شدن دارد. ملت به صورت خود به خودی ایجاد نمیگردد، و عناصر از پیش موجود به دلخواه درون یک ملت پیوسته نمیشوند؛ ابزاری مورد نیاز است که از این بههمپیوستگی حاصلشده، حفاظت کند و نهایتاً مرزهای آن را گسترش دهد؛ و این ابزار چیزی نیست جز دولت ملی. اما کارکردهای نظامی وحدتبخش، دفاعی و فاتحانه تنها هنگامی شکل میگیرد که دولت ملی به صورت همزمان کارکردهای دیگری منجمله کارکردهای حقوقی، سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک را بردوش گیرد.
کلاوزویتس در مقالات متعدد خود مانند نهادهای نظامی ما[۱۳] این در همتنیدگی کارکردهای دیگر دولت ملی با ارتش به مثابهی یکی از نهادهای آن را طرح میکند. از این روست که در اندیشهی کلاوزویتس سوژهی سیاسی نهفته در جنگ چنین پررنگ است. کلاوزویتس در نهایت «جنگ ادامهی سیاست است اما به شیوههای دیگر» را طرح میکند، یعنی جنگ را ــ این کنش خشونتآمیزی که به بیان او خشونت را تا انتهای مرزهایش بردن است ــ به زندگی سیاسی ملت پیوند میزند و فرماندههان نظامی را تابع رهبران سیاسی میکند.
شاید اگر عمر او اندکی بلندتر میبود، و میتوانست اثر گران خود «در باب جنگ»[۱۴] را تمام کند، و آن گونه که باب میلاش بود مورد بازنگری قرار دهد، در میان عناصر سه گانهی جنگ یعنی خشونت نهفته در ذات جنگ، نقش تدبیر عقلانی در شکلدهی و کنترل جنگ، و بعد سرنوشتساز جنگ (بخت)، بر عنصر دوم با این هدف که ابزار نظامی باید تحت کنترل سیاسی قرار بگیرد، بیشتر تاکید میکرد.
زلنسکی، حزب خادم ملت و سیاستورزی به شیوهای پوپولیستی
پیش از پاسخ به پرسش علل مقاومت مردمی در اوکراین باید اشاره کرد که نمیتوان نقش تجهیزات اهدایی دولتهای غربی به این کشور را البته نادیده انگاشت، و همچنین باید در نظر گرفت که با تکیه بر ماهیت دوگانهی جنگ کلاوزویتسی در واقع روسیه اقدام به آغاز یک «جنگ محدود»[۱۵] علیه اوکراین به قصد به دست آوردن منافع سیاسی محدود کرد و در سطحی گستردهتر میتوان آن را جنگ محدود روسیه علیه ناتو و متحدانش خواند. اوکراین بر خلاف حملهی آمریکا به عراق با یک «جنگ تام»[۱۶] که به قصد نابودی تمام منابع و نیروهای دشمن است مواجه نشد.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، و تشکیل جمهوریهای مستقل، پروسهی دولت-ملتسازی اوکراین با مشکلات عدیدهای رو به رو بوده و همواره جامعهی آنها دچار چندپارگی بوده است. از سوی دیگر شاخص فساد بسیار بالای نخبگان سیاسی سنتی و به یغما رفتن منابع عمومی در سالهای پس از فروپاشی و سالهای قحطی و گرسنگی اواخر دههی نود منجر به فاصلهی فزایندهی میان دولت و ملت اوکراین شده است. اعتراضات یورومیدان نیز به قطبیسازی جامعه اوکراین شتاب بخشید و جامعهی اوکراینی را بیش از پیش چندپاره کرد.
اگر ملت اوکراین دچار چنین چندپارگی شده است و فاصلهی میان دولت و ملت چنین زیاد است که گویی سر لویاتان از اندام آن تقریباً منفصل گشته و دیگر نمیتوان به شیوهی کلاوزویتسی یعنی ملت به مثابهی سوژهی جنگافروزی بدان پاسخ داد، پس آبشخور مقاومت مردمی در برابر ارتش روسیه از کجا شکل گرفته است؟
پاسخ این پرسش را اما در ولودیمیر زلنسکی و حزب خادم ملت جستو جو خواهم کرد؛ با نگاهی به انتخابات ریاست جمهوری اوکراین در سال ۲۰۱۹ میلادی، جایی که ولودیمیر زلنسکی رییسجمهور روس تبار فعلی اوکراین موفق شد در دور دوم انتخابات با ۷۳ درصد آرا پتروشنکو کاندید متمایل به غرب را شکست دهد.
نکتهی عجیب در این مسئله نهفته است که زلنسکیِ بدون تجربهی سیاسی توانست از ۲۴ ایالت اوکراین در ۲۳ ایالت پیروزی را به دست آورد، همچنین آراء ولودیمیر زلنسکی در ایالتهای شرقی که جمعیت روستبار بیشتری دارد، از وزن بیشتری برخوردار است. و همچنین با نگاهی به انتخابات پیش از موعد پارلمان اوکراین در سال ۲۰۱۹ در مییابیم که حزب تازه تاسیس خادم ملت توانست از میان ۴۵۰ صندلی پارلمان اوکراین ۲۵۴ صندلی را از آن خود کند؛ حزبی که در آن زمان تنها حدود دو سال از تاسیسش میگذشت.
برخلاف ادعای پروپاگاندای روسی و به اصطلاح هواداران تانکهای روسی در ایران، زلنسکی را نمیتوان سیاستمداری دانست که در طیف راست افراطی قرار میگیرد. بلکه زلنسکی را میتوان پوپولیستی دانست که نه به مانند ترامپ و مارین لوپن (جبههی ملی فرانسه) در سمت راست محور پوپولیسم [یا پوپولیسم راستگرا] و نه به مانند احزاب پودموس[۱۷] و سیریزا[۱۸] در سمت چپ محور پوپولیسم [با به عبارتی پوپولیسم چپگرا] قرار میگیرد.
مقصود از پوپولیسم معنایی نیست، که عمدتاً توسط رسانههای جریان اصلی استفاده میشود، یعنی عوامگرا یا عوامفریب. بهترین راه برای کاویدن سرشت پوپولیسم، بررسی این مفهوم از خلال تجزیه و تحلیلهای ارنستو لاکلائو[۱۹] در کتاب در باب عقل پوپولیستی[۲۰] است، جایی که در آن مفهوم صوری پوپولیسم را بسط داده است. لاکلائو استدلال میکند که پوپولیسم شیوهی برساختن امر سیاسی[۲۱] است که مرتبط با محتوای به خصوص ایدئولوژیک یا کردارهای یک گروه سیاسی مشخص نیست. در واقع شیوهی مفصلبندی[۲۲] تقاضاها که میتوانند اشکال بسیار متفاوتی به خود گیرند، منطقی همارزانه را تعقیب خواهد کرد که موجب خلق مفهوم «مردم»[۲۳] از خلال زنجیرهی همارزی[۲۴] میشود که با تعدد و چندگانگی تقاضاهای ناهمگن ارتباط مییابد.
باید توجه داشت همانطور که شانتال موفه در کتاب در دفاع از پوپولیسم چپ بیان میکند «این مردم را نباید به مثابهی یک مورد ارجاع تجربی یا انگارهای جامعهشناسانه فهمید»[۲۵]. در واقع برای آن که هویت مردمی وجود باشد، ضروری است که مرزبندی درونی که همان تجلی امر اجتماعی[۲۶] است، برقرار شود. به بیانی دیگر پوپولیسم بیشتر یک ظرف [شکل، فرم] است تا محتوا، و میتواند جهتهای ایدئولوژیک بسیار متفاوتی به خود گیرد.
در واقع علت پدیدار شدن، احزاب و فیگورهای سیاسی پوپولیست در اوکراین نیز کم و بیش به مانند سایر نقاط اروپا به این دلیل است که آن تقاضاهای ناهمگون نمیتوانند خود را از طریق کانالهای سنتی ابراز کنند. و این امر در اوکراین به دو علت رخ داده است.
علت اول این است که در اوکراین اجماعی در میانه یافت میشود، یعنی میان نخبگان سنتی اوکراین به مانند پتروشنکو و یولیا تیموشنکو و حتی سیاستمداران متمایل به روسیه تفاوتی وجود ندارد، هرچند شاید تفاوتهای چشمگیری در مسائل دیپلماتیک میان آنها وجود داشته باشد، اما این مسئله تفاوتی را در برآورده کردن تقاضاهای متعدد ناهمگن جامعهی اوکراین ایجاد نمیکند. همانطور که ولودیمیر آریتوخ[۲۷] جامعهشناس اوکراینی در مصاحبه با نشریهی ژاکوبن شرح میدهد، موضوع پیوستن یا عدم پیوستن به ناتو یا گرایش به بلوکهای متخاصم شرق و غرب جز دغدغههای اساسی بخشهای عظیمی از مردم اوکراین نیست و این بستر حاصلخیزی را برای احزابی فراهم میکند که خود را به مثابهی صدای مردم علیه دستگاه سیاسی موجود بلند میکند.
دومین عاملی که باید برای فهم این موقعیت پسا-سیاسی در نظر گفت، اشکال جدید انقیاد مرتبط با جهانیسازی سرمایه در عصر جدید است، که برخی آن را «زیست-سیاست»[۲۸] میخوانند. این دو مورد دگردیسیهای را ایجاد کردهاند که منجر به خلق «وضعیت پوپولیستی»[۲۹] در اوکراین شده است.
با نگاهی به کمپین تبلیغاتی زلنسکی که با شعار «سرزمین رویاها» مزین شده است، در مییابیم که زلنسکی با تکیه بر گفتمان ضد-فساد و ساخت یک ما متشکل از آنهایی که در پایین قرار دارند، در برابر نخبگان سنتی که در بالا قرار دارند، در تلاش است که یک «مردم» را برسازد. زلسنکی این مردم را مکرراً در مصاحبههای خود به زبان روسی با جملهی «همهی ما اوکراینی هستیم» خطاب قرار میدهد.
او با این شعار در برابر شعار «زبان، ایمان، ارتش» پتروشنکو مقابله میکرد. در شعار پتروشنکو عبارت «زبان» به پروسهی اوکراینیسازی پتروشنکو اشاره داشت، و «ایمان» آن محدود به کلیسای ارتدوکس اوکراین بود و «ارتش» به اهمیت حیاتی تقویت ارتش برای یورش تهاجمی احتمالی روسیه علیه اوکراین اشاره میکرد.
در واقع زلنسکی تلاش میکرد که از طریق سیاستورزی به شیوهی پوپولیستی و ایجاد یک زنجیرهی همارزی برای تقاضاهای ناهمگن شرقِ اصطلاحاً آبی، و غربِ اصطلاحاً نارنجی، یک «مردم» واحد ایجاد کند؛ مردمی که یک تودهی واحد ــ یعنی جایی که تفاوتها پنهان میشود ــ نبود، بلکه یک مردم با حفظ تمایزات درون آن بود.
شاید پیروز شدن ۲۳ ایالت از میان ۲۴ ایالت نشاندهندهی موفقیت سیاستورزی پوپولیستی زلنسکی و حزب خادم ملت باشد. اما وجه تمایز زلنسکی با فیگورهایی مانند مارین لوپن و ترامپ در شیوهی برساخت مردمیشان است. تقابل «ما»ی ساختهشده به وسیلهی زلنسکی نه در مواجهه با یک اقلیت قومی یا مهاجران [به مانند ترامپ و مارین لوپن که حتی رتوریک اقتصادی چپی را وام گرفته اند] بلکه در مواجهه با نخبگان سنتی عرصهی سیاست اوکراین بروز پیدا میکند. پس بررسی شعارهای انتخاباتی زلنسکی و شیوهی سیاست ورزی و حزب خادم ملت نشان میدهد که نه تنها زلنسکی بر خلاف ادعاهای پروپاگاندای روسی یک فیگور راست افراطی نیست، بلکه میتوان آن را پوپولیستی میانهرو دانست که موفق شده است در جریانات انتخاباتهای ۲۰۱۹ ریاست جمهوری و پارلمان یک «مردم» در سرتاسر غرب نارنجی و شرق آبی تشکیل دهد.
«مردم» به مثابهی سوژهی جنگ افروزی؟
مردم شکلگرفته به وسیلهی زلنسکی و حزب خادم ملت سوژهای جمعی است که توانسته در همان چهارچوب لیبرال دموکراتیک یورشی جدید را در قلمروی سیاسی ترتیب دهد. اما تاثیر شکلگیری این مردم در سالهای منتهی به جنگ در ارتباط با مفهوم «جنبههای روانی» جنگ کلاوزویتس از اهمیت شایانی برخوردار است.
شاید گرانترین هدیهای که کلاوزویتس برای ما به یادگار گذاشته است، اختصاص دادن بخش عظیمی از کتاب «در باب جنگ» به آنچه باشد که وی «جنبههای روانی» میخواند. جنبههای روانی به شدت تحت تاثیر دیدگاه عمومی قرار دارند، و بر کیفیتهای ناهویدایی مانند دلاوری، رشادت و شجاعت تاثیر گذار هستند.
این مساله مهم است که کلاوزویتس را از معاصران خودش همچون ژومینی[۳۰] و دیتریش فون بلو[۳۱] ــ که به شدت درگیر مثلثات و محاسبات ریاضیاتی بودند ــ متمایز میکند. در واقع کلاوزویتس کمیتهای مهم جنگ را معجونی از عناصر مادی و روحی میداند. کسی همچون دیتریش فون بلو در آثاری مثل روح نظام جدید جنگ و استراتژی ناب و علمی صرفاً بر موارد مادی مانند تدارکات و محاسبات ریاضیاتی تکیه میکند، اما این کار در نهایت بسیاری از عناصر دیگر حائز اهمیت جنگ یعنی جنبههای روانی را نادیده میگیرد که پیشنیازهای مهمی برای غلبه بر اصطکاکهای ذاتی جنگاند و حال بعد از گذشت حدود دو ماه از آغاز جنگ اوکراین این اصطکاکهای ناشی از جنگ بیش از پیش نمایان میشوند.
عنصر «عدم قطعیت» در جنگ نیز در دیدگاه کلاوزویتس بسیار حائز اهمیت است. همین عدم قطعیت است که موجب بیاعتبار شدن نظریات کسانی چون دیتریش فون بلو در دیدگاه کلاوزویتس میشود. کلاوزویتس محاسبات جنگی را متکی بر متغیرهایی از پیش نامعلوم میداند. عنصر عدم قطعیت از آنجایی حاصل میشود که پیبردن به قصد و عمل دشمن ناممکن است، و نیازمند آن است که یک قدرت سیاسی فائقه بر سر کار باشد تا تصمیمات مقتضی را به ارتش دیکته کند.
در اوکراین آبشخور این «جنبههای روانی» که تحت تاثیر دیدگاه عمومی قرار دارد ــ همانطور که در سطور بالاتر نشان داده شده است ــ در شیوهی سیاستورزی زلنسکی و حزب خادم ملت نهفته است. دولت-ملت اوکراین به دلیل عوامل متعدد تاریخی از بدو فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با مشکلات بسیار عدیدهای دست به گریبان بوده و اعتراضات سال ۲۰۱۴ بر این اختلافات به شدت دامن زده است. زلنسکی اما در سال ۲۰۱۹ موفق شد که این شکاف را با شیوهی سیاستورزی خود تا حدی ترمیم کند، شیوهای که مبتنی بر برساختن یک «مردم»- یک «ما»- از خلال برقراری یک زنجیرهی هم ارزی بود.
با آغاز جنگ حال یک «آنان» دیگر در برابر آن «ما»ی شکلگرفته به وسیلهی زلنسکی پدیدار شده است که حق حاکمیت ملی اوکراین را نقض، و آشکارا به خاک آن کشور تجاوز کرده. حال این «مردم» تبدیل به سوژهی جنگافروزی بر علیه ارتش روسیه شده است و منبع مورد نیاز «جنبههای روانی» اوکراین در این جنگ را تامین میکند؛ جنبههای روانیای که از طریق رشادت، دلاوری و سایر فاکتورهای اخلاقی و روحی موجب بوجود آمدن «عنصر عدم قطعیت» در جنگ میشود. البته نمیتوان نقش کمکهای تسلیحاتی غرب، تحریمهای شدید اقتصادی آمریکا و اتحادیهی اروپا علیه روسیه، نقش هژمونی فرهنگی غرب و تشکیل یک «ما»ی بزرگتر توسط اروپاییها- «ما»یی که گویی صرفاً برای جلوگیری از گسترش جنگ به خاک اروپا شکل گرفته است- غافل شد. اما به سان کلاوزویتس باید جنگ را ملغمهای از فاکتورهای معنوی و مادی دانست که با نادیده گرفتن یکی از آنها نمیتوان به خوبی مختصات جنگ را واکاوی کرد.
با تکیهی صرف بر عناصرِ مادیای که نشان میدادند ارتش اوکراین تنها ۹۶ ساعت پس از یورش روسیه به اوکراین قادر به دفاع از پایتخت این کشور خواهد بود و سپس شکست خواهد خورد، نمیتوان به تحلیلی از چگونگی شکلگیری مقاومت در برابر یورش نظامی روسیه در اوکراین رسید، و فقط با بررسی همهی جوانب [مادی و معنوی] است که میتوان به تحلیلی صحیح از وضعیت جنگ رسید.
منابع:
Clausewitz, Carl von. 1976. On War. Edited and Translated By Michael Howard and Peter Paret. Princeton University Press.
Clausewitz, Carl von. 1992. Historical and Political Writings. Edited and Translated By Peter Paret and Daniel Moran. Princeton University Press.
Clausewitz, Carl von. 1942. Principles of War. Translated and Edited by Hans W.Gatzke. Dover Publications.
Herberg-Rothe. Andreas. 2007. Clausewitz’s Puzzle, The Political Theory of War. Oxford University Press.
Howard, Michael. 1992. Clausewitz. Oxford University Press.
Laclao, Ernesto. 2005. On Populist Reason. New York and London, Verso.
Jana Tsoneva in interview with Volodymyr Aritukh. 2022. A Ukrainian Socialist Explains Why the Russian Invasion Shouldn’t Have Been a Surprise. Jacobin Mag.
Clausewitz, Carl von. 2005. On The Nature of War. Edited and Translated By J.Graham. London. Penguin Book.
هاوارد، مایکل. ۱۳۷۷. کلاوزویتس و نظریهی جنگ. ترجمهی دکتر غلامحسین میرزا صالح. نشر طرح نو.
موفه، شانتال. ۱۳۹۸. در دفاع از پوپولیسم چپ. ترجمهی حسین رحمتی، نشر اختران.
نواک، جرج، ۱۳۹۳. انقلاب و دموکراسی. ترجمهی پرویز بابایی. موسسهی انتشارات نگاه.
اطلاعات مرتبط با نتایج و درصد آرای انتخاباتهای ریاست جمهوری و پارلمان سال ۲۰۱۹ اوکراین از سایت کمیسیون مرکزی انتخابات اوکراین استخراج شده است.
––––––––––––––––––––––––
پانویسها
[۱] Viktor Fedorovich Yanukovich
[۲] Euromaidan
[۳] Carl von Clauswitze
[۵] Battle of Jena-Auerstedt
[۶] reformist
[۷] Coumt Gerhard Johann David von Scarnhorst: (۱۷۵۵-۱۸۱۳) در سال ۱۸۰۸ به سمت وزارت جنگ پروس نائل شد و ریاست ستاد ارتش پروس را برعهده گرفت، او در هنگام جنگ در ناحیهی لوتسن آلمان زخمی شد و در سال ۱۸۱۳ بر اثر این جراحت جان باخت.
[۸] بنگرید به:
Clausewitz, letter from 28 January 1807. In: Clausewitz, Carl von, Politische Schriften und Briefe. Munich, 1922, edited by Hans Rothfels, p. 12;translated by Gerard Holden; cited as Clausewitz, Politische Schriften.
[۹] بنگرید به:
Frederick the Great, speaking after the Prussian victory at Hohenfriedberg (1745), quoted by Muenkler in Gewalt und Ordnung, p. 55; translated by Gerard Holden.
[۱۰] Moral Cowardice
[۱۱] هاوارد، مایکل. ۱۳۷۷. کلاوزویتس و نظریهی جنگ. ترجمهی غلامحسین میرزا صالح. صفحهی ۴۵.
[۱۲] نواک، جرج، ۱۳۹۳. انقلاب و دموکراسی. ترجمهی پرویز بابایی. موسسهی انتشارات نگاه.
[۱۳] Our Military Institutions. 1819.
[۱۴] Vom Kriege
[۱۵] Limited War
[۱۶] Total War
[۱۷] podemos
[۱۸] syriza
[۱۹] Ernesto Laclao
[۲۰] On Populist Reason
این کتاب با مشخصات زیر به فارسی ترجمه شده است:
لاکلائو، ارنستو. در باب عقل پوپولیستی. ۱۴۰۰. ترجمهی علی ربیع. نشر نیماژ. تهران.
[۲۱] the political
[۲۲] articulation
توجه داشته باشید، که در علم سخنوری و رتوریک این عبارت با پساساختارگرایی ارتباط دارد، و به بیانی اشاره دارد که این تقاضاهای ناهمگن را به هم مرتبط میکند.
[۲۳] the people
[۲۴] chain of equivalence
[۲۵] موف، شانتال. در دفاع از پوپولیسم چپ. ۱۴۰۰. ترجمهی حسین رحمتی. نشر اختران. ص ۸۴.
[۲۶] the social
[۲۷] Volodymyr Aritukh
[۲۸] bio-politics
[۲۹] populist situation
[۳۰] Antoni Henri Barone de Jomini: مورخ و نظریهپرداز و ژنرال سوییسی که در هم ارتش ناپلئون و هم ارتش تزار نیکلای اول خدمت کرده است.
[۳۱] Dietrich Adam Heinrich Bulow: افسر و نظریهپرداز آلمانی ارتش پروس که از ۱۷۸۹ به کار نوشتن روی آورد و ۱۶ جلد کتاب تالیف کرد، در سال ۱۸۰۷ به دلیل انتقادات شدید زندانی شد و تا آخر عمر در زندان ماند.
بسیار جالب .
تیرداد / 10 May 2022
واقعاً میزان چشم پوشی شما چپ ها از جنایت های پوتین تأسف باره! آیا حقیقتاً مطابق با گفته ی این مقاله “در واقع روسیه اقدام به آغاز یک «جنگ محدود»[۱۵] علیه اوکراین به قصد به دست آوردن منافع سیاسی محدود کرد و در سطحی گستردهتر میتوان آن را جنگ محدود روسیه علیه ناتو و متحدانش خواند. اوکراین بر خلاف حملهی آمریکا به عراق با یک «جنگ تام»[۱۶] که به قصد نابودی تمام منابع و نیروهای دشمن است مواجه نشد.”؟
خیر! نویسنده عامدانه فراموش کرده است که حمله ی اول ارتش پوتین به پایتخت اوکراین، کیف، بوده است و قصد دستگیر کردن یا کشتن رئیس جمهور قانونی این کشور را داشت و تنها بعد از تلفات فراوان راضی به محدود کردن جنایت های خود به شرق اوکراین شد.
حمایت از هر متجاوزی و تحت هر عنوان خجالت آور است. نفرت پراکنی علیه آمریکا آنقدر چشم شما به حقایق بسته که حتی حاضر نیستید عمل متجاوزانه ی پوتین را شجاعانه محکوم کنید.
یک ایرانی / 11 May 2022