مردم رفتند جلوی راهنمایی و رانندگی. علی و دوستانش بیرون ساختمان بودند حتی جلوی در هم نبودند، بلکه آنطرف خیابان روی جدولها ایستاده بودند. چند نفر مشغول شکستن درها بودند و وارد حیاط میشدند که سربازها از بالای ساختمان شروع به تیراندازی کردند، ولی به بیرون شلیک کردند نه به داخل حیاط راهنمایی و رانندگی. علی اولین کسی بود که آن روز گلوله خورد. گلوله به قلبش اصابت کرد و علی روی زمین افتاد. همه فرار کردند، بعد علی را با تاکسی به بیمارستان رساندند.
سید علی فتوحی یکی دیگر از جانباختههای اعتراضهای سراسری آبان ۹۸ در شهر قدس است. شهر قدس یکی از شهرهای کوچک در جنوبغربی تهران است که در جریان اعتراضهای آبان ۹۸ یکی از بزرگترین اعتراضها در آن شکل گرفت و به همین میزان نیز سرکوب معترضان خشونتبار بود و تعداد زیادی از شهروندان در روزهای ۲۴، ۲۵ و ۲۶ آبان ۹۸ با تیراندازی مستقیم نیروهای امنیتی کشته شدند.
سید علی فتوحی روز شنبه ۲۵ آبان ۹۸ با اصابت گلوله جنگی به قلبش زخمی شد و ساعاتی بعد در بیمارستان جان سپرد.
◼️ طاهره بجروانی، همسر سیدعلی فتوحی در گفتوگو با زمانه از نحوه کشته شدن همسرش و نیز فشارهای امنیتی طی دو سال گذشته گفته است:
طاهره بجروانی میگوید از روز جمعه که خبر گران شدن بنزین اعلام شد، در شهر قدس اعتراضهایی جریان داشت، اما از روز شنبه شنبه ۲۵ آبان ۹۸ اعتراضها جدیتر و حضور گستردهتر مردم شکل گرفت:
«روز شنبه از ساعت ۱۲ به بعد تقریبا مردم در خیابان بودند و آن روز علی به دلیل تعطیلی خانه بود، ولی من هیچ تماسی با علی نداشتم، چون بیرون شلوغ بود گفتم اگر به علی بگویم احتمال دارد بیرون بیاید، برای همین گفتم تماس نگیرم تا بخوابد. ساعت حدود ۵ بعدازظهر بود که با من تماس گرفت، گفت مردم بیرون هستند و خیابانها شلوغ است، گفتم میدانم؛ تو بیرون چکار میکنی؟ گفت آمدم بیرون کار داشتم ولی دیدم شلوغ است و منم با مردم در خیابان هستم. من گفتم ولی بهتر است به خانه برگردی و در شلوغی نمان.»
علی فتوحی بعد از گذشت نزدیک به ۱۵ دقیقه دوباره با همسرش تماس میگیرد و میگوید خیابان اصلی شهر قدس خیلی شلوغ است و تعداد محدودی که صورتهایشان را پوشاندهاند در حالی تخریب مغازهها و پمپ بنزین و غیره هستند:
«علی وقتی اینها را توضیح میداد گفتم خیلی خطرناک است، گفتم تو که با آنها نیستی؟ گفت نه اینها اصلا مردم عادی نیستند… ولی مردم پشت سر آنها هستند. این گذشت و کمی در مورد شلوغیها توضیح داد و بعد با خنده گفت فکر کنم فقط شرکت شما سر کارند وگرنه همه مردم بیرون هستند. به علی گفتم میترسم و از او خواستم به خانه برگردد، گفت نترس اگر خواستی من دنبالت میآیم. کمی بعد دوباره تماس گرفت و گفت دنبالم میآید، بعد از ۱۰ دقیقه باز تماس گرفت و گفت خودت بیا خانه مادرت من با دوستانم هستم و نمیتوانم آنها را تنها بگذارم، به خانه مادرت برو من هم آنجا میآیم.»
علی فتوحی در روز شنبه ۲۵ آبان به همراه دوستانش در خیابان بلوار کلهر بود، یکی از اصلیترین بلوارهای شهر قدس که ورودی شهر هم به شمار میآید و از کانونهای اصلی اعتراضها در آبان ۹۸ بود.
مردم در آن روز به سمت یک مرکز راهنمایی و رانندگی ناجا که در بلوار کلهر بعد از گورستان «بهشت فاطمه» قرار داشت حرکت میکنند:
«مردم به سمت یک مرکز راهنمایی و رانندگی میروند -یک مقر نظامی بود تا جایی که من رفتم دیدم- و تا آن قسمت مردم رفته بودند و علی هم همراه آنها بود. ساعت ۵:۱۰ دقیقه که با هم صحبت کردیم. من کارم را تمام کردم و دوباره با علی تماس گرفتم، ولی تلفناش در دسترس نبود. وقتی تلفناش در دسترس نبود من خیلی نگران شدم، از سر کار بیرون آمدم و با ماشین به خانه مادرم رفتم. در مسیر دیدم خیابانها خلوت است ولی همه چیز بهم ریخته. مثل زمانی بود که رایگیری میشد، خیابانها پر از کاغذ و آشغال بود.»
طاهره بجروانی زمانی که به منزل مادرش میرسد متوجه میشود که علی هنوز نیامده و تماس هم نگرفته است، اما مادرش به او میگوید فردی با برادرش تماس گرفته و گفته علی حالش خوب نیست. طاهره بجروانی مجددا با علی تماس میگیرد اما علی به تماسهای او پاسخ نمیدهد، به همین خاطر با برادرش تماس میگیرد:
«به برادرم زنگ زدم گفت پیش علی هستم، گفتم علی کجاست؟ گفت بیمارستان است، ولی نترس دستاش گلوله پلاستیکی خورده. گفتم گلوله پلاستیکی یعنی چی؟ از کجا آمده؟ گفتم گوشی را به علی بده، گفت الان داخل بخش است و نمیگذارند، چند دقیقه دیگر بیرون میآید صحبت میکنیم. من قطع کردم و کمی بعد دوباره به برادرم زنگ زدم، گفتم تو را به خدا بگذار با علی صحبت کنم، من نگران هستم، برادرم گفت علی نمیتواند الان صحبت کند. من هم گفتم پس به بیمارستان میآیم، برادرم گفت خودت میدانی ولی ما چند دقیقه دیگر برمیگردیم.»
بعد از این تماس طاهره بجروانی به همراه خواهرش پیاده راهی بیمارستان «۱۲ بهمن تامین اجتماعی» شهر قدس میشود، زیرا به دلیل بستن خیابانها امکان رفتن با ماشین وجود نداشت. او در بیمارستان برادرش و دوستان علی را میبیند، اما از علی خبری نیست:
«دیدم علی نیست، همه ایستاده و ناراحت بودند، خیلی ترسیدم، رفتم داخل بخش و از پرستار پرسیدم همسرم را اینجا آوردهاند و دستاش گلوله خورده. اسم همسرم را پرسید من هم گفتم علی فتوحی، پرستارها به همدیگر نگاه کردند و بعد گفتند اگر آقای داخل اورژانس همسر شماست بروید او را ببینید. وقتی وارد اتاق شدم دیدم لباس علی را درآوردهاند و فقط یک اکسیژن به او وصل است. علی را صدا کردم، ولی جواب نداد. جیغ زدم، فریاد زدم، علی را صدا کردم، دست و صورتش را گرفتم، هرچقدر صدا زدم دیدم جواب نمیدهد… گوشم را کنار دهن علی گرفتم و در آن لحظه فکر میکردم تنها چیزی که میتواند مطمئنم کند که زنده است نفس کشیدنش است. گوشم را که کنار دهناش گرفتم دیدم صدای نفساش شنیده میشود و کمی خیالم راحت شد، در ذهنم با خودم گفتم احتمالا بیهوش شده.»
طاهره بجروانی میگوید به بدن علی فتوحی نگاه کرده و یک زخم خیلی کوچک در زیر قفسه سینهاش وجود داشته است:
«رفتم سراغ پرستار و گفتم چرا اینطوری شده؟ پرستار گفت چیز مهمی نیست الان دکتر میآید… گفتم چرا دکتر نیست، چرا هیچ دستگاهی به علی وصل نیست، چرا هیچ کاری نمیکنید؟ پرستار گفت الان دکتر میآید و او را میبیند. ما نزدیک ۳۰ یا ۴۰ دقیقه آنجا بودیم و من مدام سراغ دکتر را میگرفتم و هر بار با بهانهای به من میگفتند دکتر نیست، منتظر آمبولانس هستند، منتظرند راه باز شود و میآیند تا به او سر بزنند.»
با این وجود زمان به سرعت میگذشت و هیچ پزشکی به وضعیت علی فتوحی رسیدگی نمیکرد. همسر علی فتوحی هر بار که سعی میکرد پیش علی برود او به بهانه اینکه ممکن است به دستگاه بخورد از اتاق بیرون میکردند، در حالی که به گفته طاهره بجروانی تنها یک دستگاه تنفسی به همسرش وصل شده بود.
نهایتا بعد از گذشت حدود ۴۵ دقیقه یک پزشک زن میآید و بدون هیچ بررسی و معاینهای به آنها میگوید گلوله به قلبش اصابت کرده و هیچ کاری از دستشان بر نمیآید:
«انگار پتک سنگینی به سرم بزنند… آنجا تازه فهمیدم گلوله به قلبش خورده. من آن زخم کوچک را دیده بودم و مدام پیش علی میرفتم دستاش، صورتش و موهایش را نوازش میکردم، صدایش میکردم، ولی زخم به قدری کوچک بود یا من شاید ندیده بودم همچنین چیزی را حس نکردم جای گلوله باشد، و خانم دکتر با لبخندی به من گفت من کاری از دستم برنمیآید و من سر او جیغ زدم و گفتم شما که هنوز هیچ کاری نکردهاید، شما حتی یک بار نیامدی او را ببینی، چطور میتوانی به همین راحتی بگویی کاری از دستم بر نمیآید؟ شما حداقل بیا ببین، تلاشات را بکن بعد بگو کاری از دستات برنمیآید، ولی دکتر هیچ جوابی نداد و رفت…»
طاهره بجروانی میگوید آن زمان علی فتوحی هنوز زنده بود و نفس میکشید:
«من اصلا نمیتوانستم این حرف دکتر را هضم کنم، دیدم علی زنده است، نفس میکشند و فقط روی تخت بیهوش است… در همین حین دوباره دو مرد به بهانه اینکه ممکن است به دستگاه برخورد کنم، من را از اتاق بیرون کردند. من در این حال نمیدانستم باید چکار کنم، در همین حین داماد آنها آمد و رفت داخل اتاقی که علی آنجا بود، داد زد این علی است چرا اینطوری شده؟ من ترسیدم و رفتم پرده را کنار زدم، دیدم علی را داخل یک کیسه مشکی قرار دادند و میخواهند ببرند، علی فقط از سینه تا صورتش باز بود… من جیغ زدم، آنها را هُل دادم و گفتم حق ندارید علی را ببرید، او زنده است، چطوری جرأت کردید او را داخل این کیسه بگذارید؟ من کیسه را تا نصفه باز کردم، دهن علی را با تنظیف بسته بودند، من دهن علی را باز کردم و گفتم او زنده است باید نجاتش بدهید… شاید حدود ۵ دقیقه من همینطوری روی علی افتاده بودم و داد میزدم و هیچ دکتری نمیآمد، فقط دو نفر از مردهایی که آنجا کار میکردند حال من را که دیدند کمی صبر کردند. بعد از ۵-۶ دقیقه برادر و خواهرم آمدند و من را از علی جدا کردند. آنها پیکر علی را برداشتند و روی یک برانکارد گذاشتند، آنجا من تازه دیدم که روی تخت پر از خون است، و از آن خون روی زمین چکید و تازه فهمیدم که پشت علی شکافته شده بود…»
سپس پیکر علی فتوحی را سوار آمبولانس کرده و به پزشک قانونی کهریزک منتقل میکنند. طاهره بجروانی میگوید حدود یک ساعت و نیم در حیاط بیمارستان به سر میبرد و بعد از گذشت نیم ساعت دیده که افراد زیادی را میآوردند که همگی زخمی شده بودند:
«در حال خودم بودم، گریه میکردم، نزدیک ۳۰ دقیقه بعد چند نفر دیگر را آوردند، یک آقایی دست و چشماش تیر خورده بود، بعد از او ۵-۶ نفر را آوردند که بدنشان گلوله خورده بود، اکثرا همه جوان بودند، بین ۱۸ تا ۲۰ ساله و همه هم چند تا گلوله خورده بودند و تمام لباسهایشان خونی بود، تنها علی یک گلوله خورده بود.»
به گفته طاهره بجروانی بسیاری از زخمیها را حتی به اتاق اورژانس منتقل نمیکردند. همین که میدیدند فوت کرده داخل آمبولانس میگذاشتند و زمانی که آمبولانس پر میشد به پزشک قانونی کهریزک میفرستادند:
«یک مادری ساعتها بالای سرش پسرش ایستاده بود، ولی کسی نیامد به پسرش رسیدگی کند چون داخل آمبولانس هم جا نبود. ساعت ۱۰ یا ۱۱ شب بود که ما را به خانه فرستادند، واقعا نمیدانستیم باید چکار کنیم، در شوک بودیم، این اتفاق به نظرم معمولی نبود، حتی وقتی علی را بردند نمیتوانستم درک کنم و بفهمم او چرا گلوله خورده و چرا اصلا به مردم شلیک کردند، بدون اینکه حتی به آنها اخطار بدهند یا حداقل بگویند ما قصد تیراندازی داریم هرکسی اگر به خانه بازنگردد او را میزنیم، حتی این کار را هم نکردند… یعنی مردم به خیابان که آمدند وقتی غروب شد شروع به تیراندازی کردند و برایشان هم مهم نبود که چه کسانی تیر میخورند.»
علی فتوحی متولد ۱۵ شهریور ۱۳۶۱ بود و هنگام مرگ ۳۷ سال داشت.
طاهره بجروانی به زمانه میگوید از دوستان علی درباره نحوه مرگ علی فتوحی پرسیده است و آنها گفتهاند زمانی که مردم مقابل راهنمایی و رانندگی میروند چند نفر سعی میکنند درها را بشکنند و وارد حیاط ساختمان میشوند، اما علی به همراه دوستانش آن سوی خیابان روی جدولها ایستاده بود:
«چند نفر داشتند درها را میشکستند و وارد حیاط میشوند که سربازها از بالای ساختمان شروع به تیراندازی میکنند، ولی به بیرون شلیک میکنند نه به داخل حیاط راهنمایی و رانندگی. علی اولین کسی بود که آن روز گلوله خورد. علی روی زمین میافتد و همه فرار میکنند، بعد علی را با تاکسی به بیمارستان میرسانند.»
علی فتوحی اصالتا اهل اردبیل است. فردای آن روز، یعنی یکشنبه ۲۶ آبان خانواده او از اردبیل به شهر قدس میآیند تا کارهای تحویل پیکر را انجام بدهند، اما پزشکی جنازه را تحویل نمیدهند و آنها را به فرمانداری و فرمانداری نیز خانواده را به دادگستری ارجاع میدهد. به گفته طاهره بجروانی هر بار که خانواده علی فتوحی برای تحویل پیکر او به کهریزک مراجعه میکردند به آنها میگفتند هنوز نوبتشان نشده است:
«هر یک ربع ۱۰ جنازه از کسانی که گلوله خورده بودند را تحویل میدادند و چون نمیرسیدند به همین خاطر جنازهها را میبردند شهرک اندیشه و اطراف تهران تحویل میدادند. این روند ۳ روز طول کشید و نهایتا سهشنبه (۲۸ آبان) پیکر علی را تحویل دادند.»
بعد از گذشت سه روز برای تحویل پیکر علی فتوحی همانند بسیاری دیگر از خانوادههای جانباختههای آبان ۹۸ تعهدهای کتبی مختلفی گرفته شد، از جمله اینکه نباید به هیچ عنوان علت و نحوه مرگ علی فتوحی جایی مطرح شود، نباید با رسانهها صحبت کنند و خارج از تهران به خاک سپرده شود:
«حتی تهدید کردند اگر بخواهیم کاری بکنیم یا حرفی بزنیم، حتی اگر پیکر را دفن کرده باشیم، پیکر را در میآورند و به جایی میبرند که کسی نداند کجاست. با این تهدیدها ما تقریبا یک سکوت مطلق داشتیم و هیچی نگفتیم… گفتیم حداقل پیکر علی را به ما تحویل میدهند. بعد از ۳ روز با ماشینی که متعلق به سپاه بود و یک ماشین سواری دیگر که آن را اسکورت میکرد، خودشان پیکر علی را تا اردبیل آوردند. حتی اجازه ندادند خانواده کارهای غسل و کفن را انجام دهد. پیکر علی را با دستمال سفیدی پیچیده بودند و داخل مُشما گذاشته بودند. حتی اجازه ندادند آن را باز کنیم، تنها دایی و برادر بزرگش توانسته بودند پیکرش را در غسالخانه ببیند، آن هم در حضور ماموران سپاه.»
از خانواده علی فتوحی خواسته شد محل خاکسپاری را اعلام کنند تا توسط نیروهای امنیتی تایید شود. پدر علی فتوحی ۲۷ سال پیش فوت کرده بود و خانواده تصمیم داشتند علی را در طبقه بالای مزار پدرش به خاک سپرده شود:
«خود مامورها رفتند، آن قبر را باز کردند و وقتی مورد تاییدشان قرار گرفت اجازه دادند پیکر به آنجا منتقل شود. حتی اجازه ندادند کسی برای مراسم خاکسپاری بیاید، گفتند فقط خانواده درجه یک، من به عنوان همسرش، مادر، خواهر و برادرهایش میتوانند بیایند، حتی اجازه ندادند من و مادرش جنازه را ببینم، فقط یک لحظه از لای مُشما دیدیم.»
نهایتا تحت شرایط شدیدا امنیتی پیکر علی فتوحی در روز چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۸ در کنار پدرش به خاک سپرده شد. خانواده بعدا در مسجد، هم در اردبیل و هم در شهر قدس مراسم ختم برگزار کردند و به گفته همسر علی فتوحی نیروهای امنیتی در همه مراسمها حضور داشتند و اوضاع را زیر نظر میگرفتند. به گفته طاهره بجروانی ماموران امنیتی به آنها گفته بودند حتی هنگام سوگواری و گریه هم اجازه ندارند در مورد علت کشته شدن علی فتوحی چیزی به زبان بیاورند.
طاهره بجروانی میگوید علی فتوحی بدون هماهنگی و اخذ اجازه از خانواده کالبد شکافی شد:
«زمانی که دایی و برادر علی پیکرش را دیده بودند، متوجه شدند که علی سینهاش شکافته شده، از زیر گردن تا شکم و پشت سرش و دوخته شده. این خیلی من را آزار میداد، حتی دو سه باری که از فرمانداری شهر قدس، یک بار از فرماندهی سپاه تهران و یک بار هم امام جمعه قلعه حسنخان و چند آخوند دیگر با فرمانده سپاه شهر قدس به منزل ما آمدند، همیشه میپرسیدم شما بدون اجازه ما کالبدشکافی کردید، حق این کار را نداشتید و جوابشان این بود که روند قانونی است. گفتم روند قانونی برای کسی است که علت مرگش مشخص نباشد، ولی این مشخص است در خیابان گلوله خورده و کشته شده. میگفتند این کار را برای همه انجام میدهند که بعدا حرفی حدیثی نباشد. ما همه میدانیم علی توسط چه کسانی کشته شد، اینکه وابسته به چه ارگانی بودند را نمیدانم، ولی اینطوری که دوستان و کسانی که آنجا بودند تعریف کردند، قاتلان لباس نظامی به تن داشتند.»
زمانی که میخواستند پیکر علی فتوحی را به خانواده تحویل بدهد برای آنها در دادگستری پروندهای تشکیل شده بود و از آنها خواسته شد به عنوان مدعیالعموم شکایت را پیگیری کنند. مادر علی فتوحی به دلیل کهولت سن و مسافت طولانی امکان رفت و آمد به تهران را نداشت، به همین دلیل برادر علی فتوحی به همراه همسرش امور را پیگیری و شکایتی برای یافتن قاتل را تنظیم کردند.
همسر و خانواده علی فتوحی بارها به منظور پیدا شدن قاتل روند اداری را پیگیری کردند:
«چندین بار احضار شدیم و یک بار فکر میکنم رئیس دادگستری بود که به دفترش رفتیم، گفت چند نفر دستگیر شدند و تعدادی سلاح پیدا شده، ولی هنوز ما در حال تحقیق هستم. من گفتم به این کار اعتراف کردند؟ گفت نه اعتراف نکردند ولی کار خودشان است، ما در حال پیگیری هستیم و شما باید بروید کارهای قانونی را انجام بدهید، ادعای خسارت و دیه کنید. من حتی در شکایتنامهای هم که تنظیم کردم نوشتم برای من مهم نیست این چیزها و مهم است که قاتل همسرم پیدا شود و به چه گناهی و به چه دلیل کشته شده. ماهها فقط ما را احضار میکردند و نامه مهر و موم شده میدادند که از این اداره به آن اداره میبردیم. آخرین نامهای که از دادگستری به من دادند به فرمانداری بردم، آنجا نامه را باز کرد و گفت همسر شما به دلیل جایی که کشته شده اسمشان به عنوان اغتشاشگر ثبت شده… من با فرماندار بحثم شد و گفتم به چه حقی و به چه جرمی اسم همسر من را اغتشاشگر زدید؟ اگر سندی دارید بیاورید و نشان بدهید. زمانی که من این حرف را زدم فرماندار گفت من پرونده را از تهران پیگیری میکنم، یک هفته دیگر بیایید. یک هفته شد شش ماه و نزدیک دومین سالگرد آبان بود که زنگ زدند و گفتند باید به این آدرس در تهران بیایید با شما صحبت کنیم، من گفتم بابت چه کاری؟ گفت بابت همسرتان. گفتم قاتل پیدا شده؟ گفت نه میخواهیم در مورد همین چیزها صحبت کنیم، گفتم زمانی با من تماس بگیرید که قاتل همسرم پیدا شده باشد، گفتند میخواهیم مشکلات شما را حل کنیم، گفتم من هیچ مشکلی ندارم و من نرفتم…»
اما دوباره از فرمانداری شهر قدس با همسر علی فتوحی تماس گرفته میشود و از او میخواهند به فرمانداری مراجعه کند. ولی طاهره بجروانی به تماسها پاسخ نمیدهد، به همین جهت با برادش تماس میگیرند. به برادر او گفته میشود اگر به فرمانداری مراجعه نکند برای طاهره بجروانی و خانوادهاش «بد» خواهد شد که به گفته طاهره بجروانی نوعی «تهدید غیرمستقیم» بود:
«حتی زمانی که به منزل ما هم آمدند من را تهدید کردند. برادرم گفت اشکالی ندارد بیا با هم برویم ببینیم چه میگویند. همین که به آنجا رسیدم تماس گرفتند که همسر سیدعلی فتوحی آمده، گفتند به آنها اطلاع بدهید که اسم علی از اغتشاشات خارج شده و خود فرماندار به من گفت خواهر اینطوری میگویند، گفتم اصلا برای من مهم نیست، من اینجا نیامدهام که شما اسماش را بردارید، بعد دو سال برای من اهمیتی ندارد اسماش اغتشاشگر، شهید یا هرچیزی باشد. گفتند اشتباه شده و منم گفتم همچنین چیزی اشتباه نمیشود. یک نفر که نه هزاران نفر کشته شدند و شما اسمش را اشتباه نگذارید. پرسیدم بر چه اساسی اسم شوهر من را اغتشاشگر گذاشتید و الان با چه سند و مدرکی از اغتشاشگر برداشتید؟ گفت آنموقع پرونده زیاد بوده و اجمالی نگاه کردند و اشتباهی نوشتهاند اغتشاشگر. ما حدود ۳-۴ ساعت در فرمانداری بودیم و ۳ نفر از سپاه و ۲ نفر هم از خود فرمانداری هم حضور داشتند، میگفتند دیه بگیر که گفتم شما دارید به من توهین میکنید، همسر من کشته شده و من میخواهم قاتلش پیدا شود، شما حرف از دیه میزنید؟»
در فرمانداری به همسر علی فتوحی پیشنهاداتی میشود و چنین جلوه میدهند اگر او مشکلی دارد ــ مثلا مشکلی در زمینه مسکن، شغل یا غیره ــ سعی خواهند کرد او را کمک کنند:
«گفتم من مشکلی ندارم جر اینکه همسرم بیگناه و بدون هیچ دلیلی در کشور خودش کشته شده آن هم به دست کسانی که موظف بودند از جان مردم دفاع کنند. یکی از آنها گفت شما از کجا میدانید اینها را کی زده؟ گفت منافق، گفتم ببخشید منافق میآید یک نفر دو نفر نه هزاران نفر را بزند، اگر منافقها قرار بود بیایند مردم را بکشند پس شما چکاره هستید؟ مگر وظیفه شما دفاع از مردم نیست؟ بعد گفتند از همکارهای ما هم ۵-۶ نفر شهید شدند ما بگوییم کار همسر شما بود؟ گفتم اگر شما سند و مدرکی دارید که همسر من چنین کاری کرده بله بگویید. پرسیدند شما میدانید چه کسانی همسر شما را کشته؟ گفتم نمیدانم وظیفه شماست که به من بگویید. صحبتها خیلی طولانی شد و در آخر گفتم هیچ حرفی ندارم و تنها خواستهام این است قاتل همسرم پیدا شود. یکی از آنها گفت خواهر شما سعه صدر داشته باشید، به جبهه این مادرها نروید آنها با جاسوسها، رسانههای غربی و منافقین در ارتباطند، مماشات کنید و با ما همکاری داشته باشید، کمتر استوری بگذارید، صبر کنید و اینها… من هم گفتم همه مادرهایی که شما میگویید دو سال پیش همه سر خانه و زندگیشان پیش فرزندانشان بودند، ببینید چرا و به چه دلیل دادخواه هستن و با رسانههای دیگر صحبت میکنند، وقتی شما صدایشان نیستید مجبورند با رسانههای دیگر صحبت کنند.»
طاهره بجروانی میگوید نهایتا درخواست فرمانداری و نیروهای امنیتی این بود که آنها سکوت کنند و به او گفتند قاتل همسرش هیچوقت پیدا نخواهد شد: «امیدوارند اتفاق آبان به مرور زمان فراموش بشود و مردم یادشان برود چه اتفاقی افتاده است، برداشت من این بود از صحبتهایشان…. خودشان کشتند نتیجتا نمیآیند برای آنها هم کاری کنند. در نهایت هم پرونده را بدون هیچ پیگیری بستند.»
علی فتوحی زمانی که تنها ۷ سال داشت پدرش فوت کرد. او فرزند آخر خانواده بود و به گفته همسرش، مادر علی او را در “ناز و نعمت” بزرگ کرده بود. همسر علی فتوحی میگوید او انسانی بسیار مهربان، متین، سر بهزیر و فهمیده بود و در هر شرایطی میتوانست همراه و رفیق باشد. علی عاشق فوتبال بود و در اردبیل دوستان و همتیمیهایش او را «مارادونای اردبیلی» صدایش میکردند.
طاهره بجروانی درباره رابطه علی با او و خانوادهاش میگوید:
«علی خیلی با مادرش رابطه خوبی داشت، زمانی که باهم ازدواج کردیم من شناخت زیادی نداشتم ولی هر روز که با علی بیشتر زندگی میکردم و بیشتر میشناختمش، به او میگفتم قهرمان، میخندید و میگفت مسخره میکنی… میگفتم نه واقعا خصوصیاتی داری که مانند یک قهرمان هستی. خیلی دلسوز بود. اگر میدید کسی مشکلی دارد اگر میتوانست کمکش میکرد. بارها به حیوانات کمک میکرد، من میگفتم علی نکن ولی انجام میداد. عاشق بچه بود. با خانواده خیلی رابطه خوب و صمیمی داشتند که من لذت میبردم، با خودم میگفتم وقتی به مادرش اینقدر احترام میگذارد صد در صد در زندگی خودش هم چنین اتفاقاتی خواهد افتاد و همین هم شد، علی حتی در بدترین شرایط هم عصبانی نمیشد و پرخاشگری نمیکرد، نهایتا فقط اخم میکرد و ساکت میشد.»
بعد از کشته شدن علی حال روحی و جسمی مادرش رو به وخامت گذاشت و دیگر هرگز غذاهایی که علی دوست داشت را نخورد:
«مادرش بعد از مرگ علی داغان شد، هنوز هم یک پایش مدام بیمارستان است، غذاهایی که علی دوست داشت را نمیخورد، علی وقتی غدا میخورد مادرش مینشست و نگاهش میکرد. وقتی خواب بود مادرش میآمد نگاهش میکرد و انگار که فقط از وجود علی لذت میبرد، بعد از علی حتی چیزهایی که برای بدنش نیاز بود را نخورد. چندین بار بستری شدند و چند وقت پیش هم بستری شد که پزشکها گفتند سکته کرده و به بدنش آسیب زده، حتی یک بار با شوک نجات پیدا کردند و الان تقریبا زمینگیر شدند. مادرش هر روز گریه میکند…»
طاهره بجروانی نیز میگوید بعد از کشته شدن همسر زندگی برایش در آبان و همان بیمارستان متوقف شده است:
«من خودم زمانی که در بیمارستان علی را داخل کیسه گذاشتند تمام شدم… خیلیها میگویند کنار بیا با این موضوع اتفاقی است که افتاده، قسمت بوده، ولی این کار قسمت نیست، یعنی کار خدا یا هیچکس نیست، کار یک عده قدرتطلب و جاهطلب است که جان مردم برایشان هیچ ارزشی ندارد. من هنوزم نتوانستم با این اتفاق کنار بیایم، آبان برای من تمام نشده، حس میکنم در همان بیمارستان هستم و فقط زمان میگذرد و من هیچ کاری نمیتوانم انجام بدهم. فکر میکنم باید برای علی کاری میکردم ولی نتوانستم، یا نشد انجام بدهم. زمان برای من متوقف شده از آن روز، هنوز نتوانستهام هضم کنم افرادی که متعلق به این کشور هستند، در این کشور به دنیا آمدند و در این شهرها بزرگ شدند، از آب و خاک این کشورند، توسط یک عده که بر مسند قدرت هستند به جای اینکه پول و ثروت را برای رفاه و آرامش مردم هزینه کنند، اتاق فکر درست میکنند که چگونه جنایت کنند و بکشند…»
طاهره بجروانی میگوید آبان ۹۸ یک واقعه تاریخی است که با برنامهریزی قبلی صورت گرفته و مردم را قتل عام کردند:
«همه اینها برنامهریزی شده، چون اینقدر سریع اتفاق افتاد. در غروب روزی که مردم شروع کردند به اعتراضات تیراندازی کردند و مردم را کشتند، بعد فرستادند کهریزک سلاخی کردند، بعد تحویل دادند و بردند دفن کردند و همه را اکثرا به شهرستان فرستادند. این اتفاق نمیتواند یک دفعه پیش بیاید، به نظرم برای قتل مردم نقشه کشیدند. حالا بعد از این چه اتفاقی قرار است بیافتد مهم نیست، آبان فقط علی نبود. خیلیها کشته شدند.»
طاهره بجروانی میگوید بعد از کشته شدن علی فتوحی دیگر زندگی ندارد، فقط سعی سر کار میرود و برمیگردد تا روزها بگذرند:
«زندگی خلاصه شده در اینستاگرام که قبلاً اصلاً اهمیتی نمیدادم و داشتم زندگیم را میکردم، شاید روزی هزار بار شکر میکردم برای همین زندگی ساده، قشنگ و امنیت و آرامشی که کنار علی داشتم، احساس میکردم علی برای من همه است و واقعا برای من همه بود، اگر برای بقیه یک نفر یک انسان است به اسم علی فتوحی که در آبان کشته شده، برای من همه زندگی و دار و ندار و آرزوهایم بود… هر چیزی که میتوانستم داشته باشم… روزی نیست به این چیزها فکر نکنیم، به این بغضها…»
علی فتوحی تنها یکی از قربانیان کشتار معترضان در شهر قدس است. زمانه پیشتر گزارشهایی درباره دیگر جان باختههای آبان ۹۸ در شهر قدش منتشر کرده است. اسم علی فتوحی در لیست سازمان عفو بینالملل وجود دارد.
تاکنون تعداد دقیق کشتهشدگان آبان ۹۸ مشخص نیست. حکومت و مقامهای حکومتی از وزیر کشور گرفته تا فرماندهان سپاه تماما در قبال این کشتار سکوت اختیار کردهاند.
روایت داستان زندگی و مرگ علی فتوحی و دیگر کشتهشدگان، فقط ثبت جنایت سرکوب در جمهوری اسلامی نیست بلکه تلاشی برای پاسداشت خاطره آنها در راستای دادخواهی است. با گذشت دو سال از اعتراضهای آبان ۹۸ هنوز ابعاد مختلف این سرکوب خونین مشخص نیست و مقامهای جمهوری اسلامی از اعلام دقیق تعداد کشتهشدگان سر باز میزنند.
فشارهای امنیتی بر خانواده و بازماندگان جان باختههای آبان ۹۸ همچنان ادامه دارد. تعداد زیادی از شهروندان معترض نیز بازداشت شدهاند که بسیاری از آنها با دریافت احکام سنگین در زندان به سر میبرند.
من برادر جاوید نام ناصر رضایی هستم و ممنون از نوشتههای شما
منصور رضایی / 26 April 2022