مقدمه

سر انجام، پس از هفته‌ها که دولت آقای جو بایدن هشدار می‌داد که روسیه در آستانه حمله نظامی به اوکراین است، ارتش روسیه حمله خودرا به آن کشور آغاز کرد. این حمله برای مردم عادی روسیه و اوکراین بجز مشکلات، از دست دادن عزیزان خود، و ویرانی حاصل دیگری نخواهد داشت.

نگارنده در همین خطوط اول این مقاله حمله روسیه به اوکراین را محکوم می‌کند، چرا که او و همفکران صلح جو هستند و با هرگونه جنگ، بجز جنگ میهنی در دفاع از مرز‌ها و یکپارچگی کشور، مخالف هستند. اگرچه، همان طور که در ادامه مقاله بحث می‌شود، نگارنده معتقد است که روسیه نگرانی‌‌های مشروع امنیتی و سیاسی دارد، ولی‌ تا زمانی‌ که اوکراین به روسیه حمله نکرده، حمله روسیه به آن کشور تجاوز لخت است. اگر رهبری روسیه در جنگ خود در اوکراین مرتکب جنایات جنگی شود نیز باید به آنها در دادگاه‌های بین المللی رسیدگی نمود.

مطابق معمول، این جنگ واکنش اپوزیسیون واقعی‌ جمهوری اسلامی (آن بخش از اپوزیسیون که از امنیت ملی‌ و یکپارچگی کشور دفاع کرده، و نه تنها مخالف تحریم اقتصادی، جنگ نظامی، و تجزیه طلبی است، بلکه با نظام ولایت فقیه نیز کاملا مخالف است) و همچنین اپوزیسیون دنباله رو آمریکا را (یعنی آن بخش کوچک ولی‌ پر سر و صدا که تمامی بلندگوها را در اختیار دارد، و از تحریم و جنگ نظامی در پوشش مداخله به اصطلاح بشردوستانه حمایت کرده و بخشی از آن به نام فدرالیسم از تجزیه کشور نیز حمایت می‌‌کند) بر انگیخت. هدف مقاله کنونی تحلیل واکنش اپوزیسیون دنباله رو آمریکا است.

با وجود این که روسیه دارای نگرانی‌‌های مشروع برای امنیت ملی‌ خود و تهدید آن توسط پیمان ناتو است، باید هجوم آن را به اوکراین محکوم کرد؟ بدون شک و لحظه‌ای تردید. تجاوز، تجاوز است. تجاوز خوب و تجاوز بد نداریم، کما اینکه تروریسم خوب و تروریسم بد نداریم. ولی‌ اعتراض به تجاوز روسیه به اوکراین و محکوم کردن آن فقط از طرف آنهایی قابل قبول، صادقانه، و مردمی است که خود در جایگاه اخلاقی‌ درست به لحاظ جنگ و صلح قرار داشته باشند.

در آغاز، موضوع اصلی یعنی شکاف بین روسیه و غرب درباره اوکراین را باید مرور و تحلیل کرد تا بعد بتوان درباره موضع اپوزیسیون دنباله رو آمریکا نظر داد.

همانطور که در آغاز ذکر شد، نگارنده با هجوم روسیه به اوکراین مخالف است، ولی‌ این بدین معنی‌ نیست که روسیه از زاویه سیاسی، امنیتی، و حتی تاریخی محق نیست. جنگ راه حل نیست، ولی‌ درغیاب جنگ روسیه دارای نگرانی‌‌های مشروع برای امنیت ملی‌ و یکپارچگی خود است.

بُعد سیاسی-امنیتی-تاریخی بحران اوکراین

به گمان نگارنده اگر از بعد سیاسی-امنیتی-تاریخی به موضوع بنگریم، خواهیم دید که، به دلایل زیر، حق با روسیه است:

■ اول: دولت جرج بوش پدر به شوروی سابق در سال ۱۹۸۹ قول داده بود که اگر دویست و هشتاد هزار نیروی خودرا از اروپای شرقی‌ خارج کند، پیمان ناتو خودرا به اروپای مرکزی و شرقی‌ گسترش نخواهد داد. درباره این موضوع بحث بسیار است، و برخی‌ چنین تضمینی را منکر شده‌اند. ولی‌ جدید‌ترین اسناد منتشر شده وجود این قول و تضمین را تایید می‌کند. در شماره ۱۸ فوریه ۲۰۲۲ خود، مجله اشپیگل آلمان اسنادی را منتشر کرد که درباره مذاکرات بین آمریکا و متحدان اروپایی آن بود. در آن مذاکرات، ریموند سایتز (Raymond Seitz) که معاون وزیر خارجه آمریکا در امور اروپا و کانادا در سال ۱۹۹۱ بود، به صراحت چنین گفته بود:

“ما برای شوروی این موضوع را روشن کردیم − هم در مذاکرات ۴+۲ [مقصود شوروی و آلمان شرقی‌ از یک طرف، و آمریکا، فرانسه، بریتانیا و آلمان غربی از طرف دیگر است] و هم در مذاکرات دیگر − که ما قصد نداریم که از خروج نیروهای شوروی از اروپای شرقی‌ سود بریم. [پیمان] ناتو نباید خودرا به شرق اروپا گسترش دهد، چه بطور رسمی‌ و چه بطور غیر رسمی.‌”

بر طبق این اسناد، در همان مذاکرات یک دیپلمات بریتانیا گفته بود، “عضویت کشور‌های اروپای شرقی‌ در ناتو غیر قابل قبول است.” نماینده آلمان غربی نیز گفته بود، “ما در طول مذاکرات ۴+۲ اینرا [برای شوروی] روشن کردیم که ناتو به شرق [رودخانه] الب گسترش نخواهد یافت. در نتیجه ما قادر نخواهیم بود که به لهستان و کشور‌های دیگر [در شرق رود الب] عضویت در پیمان ناتو را پیشنهاد کنیم.”

خوانندگان گرامی‌ توجه کنند که حتی برلین، پایتخت کنونی آلمان، نیز در شرق رود آلب قرار دارد، و شهر مهم هامبورگ در کنار ساحل آن است. حالا هامبورگ و برلین کجا، و اوکراین کجا. ولی‌ بیل کلینتون قول کشور خود و اروپا را فراموش کرد، و گسترش پیمان ناتو را آغاز کرد. به تدریج ۱۷ کشور دیگر به ناتو پیوستند. جرج بوش پسر می‌خواست گرجستان و اوکراین را وارد ناتو کند. روسیه از پیوستن گرجستان جلو گیری کرد، و حال بحران درباره اوکراین است.

همانطور که ملاحظه می‌شود، دیپلمات‌های بریتانیا، آمریکا و آلمان در مذاکرات خود در سال ۱۹۹۱ صریحا ذکر کرده بودند که کشور‌های عضو پیمان ورشو نباید عضو ناتو شوند. بنا بر این حتی اگر تقاضای عضویت در ناتو از طرف خود این کشور‌ها بود، پیمان ناتو می‌توانست به راحتی‌ آنرا رد کند. ولی‌ سیاست دولت بیل کلینتن گسترش پیمان ناتو به شرق اروپا بود.

■ دوم: هدف توافق مینسک که برای آن در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ مذاکره و توافق شد، حفظ یکپارچگی اوکراین، و دادن برخی‌ از خودمختاری‌ها به جمعیت روسی الاصل آن کشور بود، و توسط خود رژیم اوکراین (که در سال ۲۰۱۴ با حمایت امریکا شکل گرفته بود و بر طبق اعتراف ویکتوریا نالند، فرد سوم وزارت خارجه کنونی آمریکا، دولت اوباما برای آن ۵ میلیارد دلار هزینه کرده بود) امضا شده بود. ولی‌ رژیم کنونی توافق مینسک را به هم زد. فاشیست‌ها و نازی‌های اوکراین به حملات خود به مردم روسی الاصل اوکراین ادامه داده‌اند. حتی پس از “انقلاب مخملین” در اوکراین در سال ۲۰۱۴ (بخوان کودتا) قوانینی‌ را در پارلمان اوکراین تصویب نمودند که اوکراینی‌هایی را‌ که در زمان جنگ دوم جهانی‌ با رژیم اشغالگر نازی همکاری کرده بودند “قهرمان” کشور معرفی‌ نامیدند. نفوذ فاشیست‌ها و نازیست‌ها در اوکراین تا این حد است. چگونه روسیه، که ۲۷ میلیون شهروند خودرا در جنگ با آلمان نازی از دست داد، باید این تهدید را نادیده بگیرد؟

■ سوم: به گمان بسیاری از کارشناسان، آمریکا و متحدان ناتو آن قصد محاصره چین و روسیه را دارند، و هر دو کشور از آن آگاه هستند. در عین حال، استراتژیست‌های امریکایی، از قبیل زبیگنیف برژینسکی، مشاور امنیت ملی‌ آقای جیمی کارتر [که ۵ سال پیش از دنیا رفت] بطور آشکار درباره ضرورت تجزیه روسیه صحبت کرده و نوشته‌اند. آمریکا همچنین از تجزیه طلبان مسلمان چین، و همچنین جدایی دایمی تایوان از آن حمایت می‌کند. هیچ نظام سیاسی در دنیا، از دموکراتیک‌ترین تا فاشیستی ترین، دربرابر چنین اهدافی‌ سکوت نمیکند.

نفرت برژینسکی، که در اصل اهل لهستان بود، از روسیه دایمی بود، و فرق نمی‌کرد که تحت حکومت تزار‌ها باشد، یا حزب کمونیست، و یا الیگارش‌های بعد از سقوط شوروی. وقتی‌ او مشاور امنیت ملی‌ آقای کارتر شد، گفته می‌شد، ” برژینسکی اولین لهستانی در ۲۰۰ سال گذشته است که قادر است به روس‌ها زور بگوید.” در کتاب ۱۹۹۷ خود، “صفحه بزرگ شطرنج (The Grand Chessboard) “ برژینسکی نوشت که باید روسیه را به چند ناحیه خودمختار و − اگر ممکن باشد − مستقل تجزیه کرد.

■ چهارم: از اینها گذشته، چگونه است که دولت جان کندی رئیس جمهور آمریکا آماده بود که به جنگ اتمی‌ با شوروی رود، چون موشک‌های شوروی در کوبا مستقر شده بودند که آمریکا آنرا به درستی‌ برای امنیت ملی‌ خود تهدید بزرگی‌ می‌دید، ولی‌ همان حق را روسیه درباره پیمان ناتو و موشک‌های آن در رومانی و لهستان، و در صورت عضویت اوکراین در ناتو در آنجا ندارد؟ چگونه است که به محض اینکه دولت‌های نیکاراگوئه و ونزوئلا با چین و روسیه روابط نزدیک تری برقرار می‌کنند، آمریکا تهدید آنها را آغاز می‌کند؟

امریکایی‌ها بنا بر اعتراف خود، پنج میلیارد دلار در اوکراین هزینه کردند تا دولت بطور دموکراتیک انتخاب شده ویکتور یانوکوویچ را با “انقلاب مخملین سرنگون کرده، میخیل ساکاشویلی، نوکر خودرا، از گرجستان به اوکراین آورده تا به دولت کودتا خدمت کند، و بعد آن کشور را تبدیل به تیول فاشیست‌ها و نازیست‌ها کنند، ولی‌ انتظار دارند که روسیه هیچ واکنشی نداشته باشد؟

اگر استدلال این است که اوکراین یک کشور مستقل است که برای خود تصمیم می‌گیرد، پس چرا آمریکا و متحدان ناتو آن همین حق را برای کشور‌های امریکای لاتین قائل نیستد؟ بر طبق دکترین جیمز مونرو، پنجمین رئیس جمهوری آمریکا، آن ناحیه را از ۱۸۲۳ “حیاط خلوت” خود دانسته و بارها در آنجا کودتا کرده، از نظام‌های فاشیستی و دیکتاتوری‌های راست افراطی نظامی حمایت کرده، و بلا‌هایی‌ برسر مردم آن ناحیه آورده که در تاریخ بی‌ نظیر است. حتی سه سال پیش، وقتی‌ دولت دانالد ترامپ فشار خودرا بر دولت ونزوئلا به شدت افزایش داد، جان بولتون، مشاور امنیت ملی‌ ترامپ با صراحت گفت، “ما هنوز به دکترین مونرو معتقد هستیم.”

واکنش اپوزیسیون دنباله رو آمریکا

مستقل از سابقه تاریخی عملکرد بد روسیه در برابر ایران، از معاهده‌های گلستان و ترکمنچای گرفته تا حمایت از ضد انقلابیون مشروطیت، و عملکرد آن درباره دریای خزر بعد از سقوط شوروی (نگارنده تمامی این تاریخچه را در فصلی در کتاب “تحریم به مثابه جنگ Sanctions as War/“که ماه پیش منتشر شد مرور و بررسی کرده است (، در داخل کشور، به دلیل نزدیکی‌ حاکمیت با روسیه، تمایلات ضد روسی شدید شده است، و بنا بر این واکنش به حمله روسیه به اوکراین عموما منفی‌ بوده است.

به گمان نگارنده این کاملاً قابل درک است. مردم که از نظام ولایت فقیه به ستوه آمده‌ا‌ند، روشن است که به روسیه بعنوان متحد حاکمیت نگریسته، و واکنش منفی‌ به آن دارند، کما اینکه در دوران محمد رضا شاه واکنش مردم به آمریکا بسیار منفی‌ بود. واکنش منفی‌ در مقابل روسیه به حدی است که کار به اغراق کشیده است. یک وبسایت داخل کشور که معمولاً مطالب و مواضع خوبی‌ دارد، با آب و تاب گزارش داد که جنگ “روزی ۲۰ میلیارد دلار برای روسیه هزینه دارد” که بسیار مضحک است. نکته جالب اینکه وبسایت‌های اپوزیسیون دنباله رو آمریکا خارج از کشور نیز آنرا نقل قول کرده‌اند.البته، مطابق همیشه، موج سواران نئو لیبرالی چون صادق زیبا کلام که همه خوبی‌های عالم و آدم را در غرب و نئولیبرالیسم می‌بیند و همه بدی‌های عالم را محصول چپها و ناقدان آمریکا قلمداد می‌کند، نیز پا پیش گذاشته، و با مردم اوکراین “همدردی” می‌کنند و حتی از آنها عذر نیز می‌خواهند.

حاکمیت نیز کجدار و مریز عمل کرده است. برخی‌ در داخل قدرت از حمله روسیه به اوکراین حمایت کرده‌ا‌ند، و آنرا نتیجه زیاده خواهی‌ آمریکا می‌دانند، و برخی‌ نیز از آن انتقاد کرده و هشدار داده‌اند. روزنامه‌های پشتیبان حاکمیت اصولگرایان – “انقلابیون” کنونی‌ − به جای دستکم اظهار تأسف از وجود قربانیان جنگ در دو طرف، با خوشحالی تیتر زده‌اند که آمریکا به دفاع از اوکراین برنخواست، در حالی که غرب بخوبی آگاه است که اعزام نیرو برای درگیری مستقیم با ارتش روسیه می‌تواند منجر به جنگ هسته‌ای شود، و بنا بر این با تحریم‌های اقتصادی به جنگ روسیه رفته است.

در میان اپوزیسیون دنباله رو آمریکا نیز واکنش به حمله روسیه به اوکراین، همانطور که انتظار می‌رفت، بسیار منفی‌ بوده است. ولی‌ چون آن نقد‌ها و حمله‌ها نه بر اساس اسناد موجود در مورد رابطه روسیه، پیمان ناتو و اوکراین، بلکه بر اساس سنت قدیمی‌ روسیه‌ستیزی در ایران است  یا به دلیل اینکه روسیه را متحد حاکمیت در تهران تلقی‌ می‌کنند، نگارنده آنها را مورد بحث قرار نمیدهد.

اما به گمان نگارنده نکته مهم این است: مخالفت با حمله روسیه به اوکراین − که نگارنده خود نیز با آن همراه است − از طرف چه کسانی و چه گروه‌هایی‌ صادقانه، منصفانه، و باور کردنی است، و محک برای تشخیص اینگونه مخالفت‌ها چیست؟

محک، روشن است: مخالفت با حمله روسیه به اوکراین از طرف آنهایی که از حمله آمریکا به افغانستان، عراق، لیبی‌، و سومالی، مداخله مسلحانه آمریکا در سوریه به سود گروه‌های جهادی، و حمایت از جنایات جنگی رژیم‌های عربستان و امارات در یمن حمایت کرده و می‌کنند، فقط در راستای همان “همسو بودن” با سیاست‌های آمریکا است، و کوچکترین ارتباطی‌ با انسانیت، صلح‌جویی، مخالفت با خشونت، و یا دلسوزی برای مردم اوکراین ندارد. روا نیست از تجاوز‌های امپریالیستی غرب به مردم بیگناه خاور میانه حمایت کرد، ولی‌ حمله روسیه به اوکراین را محکوم نمود. یکی‌ از مهم‌ترین مشکلات روابط بین المللی همین یک بام و دو هوا بودن غرب است.

آیا کسانی که از حمله پیمان ناتو به لیبی‌ تحت لوای به اصطلاح مداخله بشردوستانه حمایت کردند، همان مداخله فاجعه آمیز را برای سوریه تجویز کردند، از هجوم به افغانستان پشتیبانی کردند، برای مردم ایران تحریم‌های کمر شکن اقتصادی به مثابه “جراحی سرطان” تجویز کردند، و دقیقا در زمانی‌ که جرج بوش پسر به دنبال بهانه‌ای بود که به ایران حمله کند، اعلام کردند که “ما باید با دولت بوش همسو شویم” هیچگونه اعتبار سیاسی، و یا حتی انسانی‌ دارند که حال تجاوز روسیه به اوکراین را محکوم کنند؟ خیر، مگر در عالم تخیل خود.

آیا اعضای شورای خودخوانده رهبری گذار از جمهوری اسلامی، که با پشتیبانی از مفهوم خاصی‌ از فدرالیسم که می‌تواند بعنوان اسب تروای تجزیه ایران عمل کند، و مفهوم دروغین “ملیت‌های ایرانی” در حقیقت از تجزیه کشور دفاع می‌کنند، و “کارشناس حقوقی” آن به صراحت گفت که “ما می‌خواهیم ایران را به جایی‌ ببریم که لیبی‌ را بردند”، هیچگونه اعتبار و یا صداقتی برای محکوم کردن حمله روسیه به اوکراین دارند؟ خیر. اکثریت عظیم آنها، اگرنه همه آنها، فرصت طلبان سیاسی هستند که می‌خواهند از هر نمدی برای خود کلاهی بدوزند. 

آمریکا، پیمان ناتو و حاکمیت ملی‌ کشور ها

اصولا باید از خود پرسید: کارنامه پیمان ناتو، که حال این چنین از اوکراین، استقلال سیاسی آن، و یکپارچگی آن دفاع می‌کند، در سایر نقاط جهان چیست؟ آیا پیمان ناتو محملی برای صلح و توسعه کشور‌ها یا برای تحمیل خواسته‌های اروپای غربی و آمریکا بر مردم سایر نقاط جهان بوده است؟

به برخی‌ از موارد زیر، که فقط صفحه‌ای از مثنوی هفتاد من کارنامه پیمان ناتو می‌باشد دقت کنید:

  • این همان پیمان ناتو است که در جنگ ایران و عراق در حمایت از عراق و کشور‌های عرب متحد آن کشور در آن ناحیه نیروی دریایی کشور‌های عضو خودرا به خلیج فارس فرستاد تا نفتکش‌های این کشورها را در خلیج فارس محافظت و تا تنگه هرمز اسکورت کنند، در همان حالی که عراق به خارک حمله می‌کرد، کشور‌های عرب که قادر بودند نفت خود را بفروشند، کمک‌های مالی‌ چند ده میلیارد دلاری در اختیار رژیم صدام حسین قرار دادند.
  • این همان پیمان ناتو است که برای نزدیک به ۴ ماه یوگسلاوی را در سال ۱۹۹۹ بمباران کرد تا کوزوو از آن جدا شود. به زبان دیگر، پیمان ناتو طرفدار تجزیه یوگسلاوی [صربستان] بود، ولی‌ حال حامی‌ یکپارچگی اوکراین. در آن حملات دستکم ۴۹۰ نفر و احتمالا تا حدود ۲۰۰۰ نفر جان باختند.
  • این همان پیمان ناتو است که ۲۰ سال افغانستان را اشغال کرد؛ در جنگی که علیه طالبان راه انداخت دستکم ۲۴۱۰۰۰ نفر جان باختند که از این گروه دستکم ۷۱۰۰۰ نفر مردم غیر نظامی بودند؛ در پایان با همان تروریست‌های طالبان وارد مذاکره شد و نیروهای خود از آن کشور خارج کرد، و کشور را به آن گروه ارتجاعی واگذار نمود.
  • این همان پیمان ناتو است که در سال ۲۰۱۱ با سوءاستفاده از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل به لیبی‌ حمله کرد و از جنگی که توسط گروه‌های ارتجاعی اسلامی راه افتاده بود حمایت کرد، و آن کشور را عملا تجزیه نمود و تیول گروه‌های تروریستی کرد. در آن جنگ بین ۹۰۰۰ تا ۲۵۰۰۰ نفر جان باختند؛ ۵۰۰۰۰ نفر مجروح شدند؛ دستکم ۱۰۰۰۰ نفر ناپدید شدند؛ ۱۱ سال بعد از آن جنگ هنوز بر طبق گزارش سازمان ملل ۱,۳ میلیون نفر از مردم نیاز به کمک‌های انسانی‌ دارند، ۲۱۷۰۰۰ نفر در داخل لیبی‌ آواره شده ا‌ند؛ ده‌ها هزار نفر از لیبی‌ گریختند، و لیبی‌ تبدیل به بازار برده فروشی شد. علاوه بر این در جنگ داخلی‌ لیبی‌ بین سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۲۰ حدود دستکم ۱۵۰۰۰ نفر کشته شده ا‌ند، که نتیجه مستقیم مداخله پیمان ناتو در لیبی‌ است. در ۲۳ ژانویه سال ۲۰۱۲، یک شهروند لیبیایی به “دیدبان حقوق بشر” گفت: “من فقط پاسخ به یک سوال را از ناتو می‌خواهم: چرا خانه من را ویران کردید و خانواده من را کشتید؟”

خوانندگان گرامی‌ این کارنامه پیمان ناتو را مقایسه کنند با ادعا‌های یک فعال سیاسی که اخیرا چنین نوشت: “ناتو نیز مثل هر سازمان امنیتی-نظامی جهانی عملکردش باید مورد نقد قرار بگیرد و قطعاً مشکلاتی هم دارد اما ناتو در گسترش و حفظ دمکراسی و صلح در دنیا و در نتیجه رشد اقتصادی نقش مهمی داشته است. “

منتقدانی که به حمله روسیه به اوکراین حمله می‌کنند، بدون اینکه کوچکرین انتقادی به جنگ‌های آمریکا و متحدان در افغانستان و خاورمیانه در طول ۲۰ سال گذشته داشته باشند، چنان می‌نویسند که گویی آمریکا و متحدان اروپایی آن مظهر دفاع از استقلال سیاسی، حاکمیت ملی‌، و اصول دموکراتیک در کشور‌های جهان هستند. بنا بر این بی‌ لطف نیست نگاهی‌ به کارنامه این کشور‌ها داشته باشیم:

از سال ۱۹۴۸ تا کنون آمریکا در تغییر رژیم (regime change) در ۲۸ کشور دنیا )از جمله ایران در سال ۱۳۳۲) شرکت داشته است که همگی‌ آنها غیر قانونی بوده‌اند. علاوه بر اینها، آمریکا به جمهوری دومینیکن در سال ۱۹۶۵، به گرنادا در سال ۱۹۸۳، به پاناما در سال ۱۹۸۹، و به عراق در سال ۲۰۰۳ هجوم نظامی برد، که همگی‌ آنها غیر قانونی و بدون حمایت از طرف شورای امنیت سازمان ملل بودند. اینها به غیر از، بعنوان مثال، این موارد است: جنگ در ویتنام، عملیات جنگی پنتاگون در غرب آفریقا که هنوز ادامه دارد، کمک‌های نظامی مخفی‌ به نیروهای فاشیستی آنگولا در جنگ داخلی‌ آن در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، و حمایت از هجوم کوبایی‌های تبعیدی به کوبا در واقعه خلیج خوک‌ها در سال ۱۹۶۱. همچنین آمریکا دارای ۸۰۰ پایگاه نظامی در سراسر جهان است.

درباره فرانسه چطور؟ از پایان دوران استعمار در اوایل دهه ۱۹۶۰، نیروهای نظامی فرانسه در این کشور‌ها مداخله کرده ا‌ند: بنین، کنگو، ساحل عاج، اریتره، اتیوپی، جیبوتی، لیبریا، جمهوری دموکراتیک کنگو، رواندا، سومالی، لبنان، عراق، کامبوج، یوگسلاوی سابق، کلمبیا، افغانستان، هایتی، لیبی‌، مالی‌، چاد، نیجر، موریتانی، برکینا فاسو، جمهوری افریقای مرکزی، و سوریه (که به همراه آمریکا سوریه را موشک باران کرد). چند تا از اینها با مجوز سازمان ملل بود؟

بریتانیا چطور؟ نه تنها بریتانیا در تمامی مداخلات نظامی آمریکا در خاورمیانه شرکت کرده است، بلکه با آرژانتین جنگ امپریالیستی ۱۹۸۲ را درباره مستعمره خود جزایر فالکلند (جزایر مالویناس در لاتین) داشت که مالکیت آن متعلق به آرژانتین است، و تا این لحظه که این مقاله نوشته می‌شود، هنوز در تصرف بریتانیا است.

همان فعال سیاسی در همان مقاله درباره مداخله‌های آمریکا و غرب در کشور‌های دیگر چنین ادعا نمود: “پوتین برای این کشور‌ها استقلال سیاسی قائل نیست. در حالیکه غرب چنین نگاهی‌ بطور اصولی نداشته، و منشور سازمان ملل و قوانین بین المللی را برای حاکمیت ملی‌ دولت‌های مشروع رعایت می‌کند.” 

نگارنده نه تنها طرفدار روسیه و پوتین نیست، بلکه به شهادت صفحه فیسبوک خود بارها درباره اتحاد جمهوری اسلامی با پوتین و روسیه هشدار داده است. بنا بر این درستی‌ یا اشتباه بودن ادعای این فعال سیاسی درباره پوتین برای او اهمیت ندارد. ولی‌ حتی یک نگاه اجمالی‌ به کارنامه آمریکا و متحدان اروپایی آن، که دربالا بدان اشاره شد، نشان می‌دهد که ادعا‌های این فعال سیاسی، که سابقه‌ای بس طولانی در حمایت از مداخلات و جنگ‌های آمریکا و متحدان در خاورمیانه دارد، تا چه حد بی‌ اساس است.

این موضوع که با وجود این تاریخ نوشته شده درباره پیمان ناتو، و مداخلات امپریالیستی آمریکا و متحدان در سراسر جهان که اکثریت قریب به اتفاق آنها از منظر قوانین بین المللی و منشور سازمان ملل غیر قانونی بودند، کسی‌ یا گروهی به ستایش این پیمان و آمریکا و متحدان برخیزد و ادعا کند که آنها قوانین بین المللی را مراعات می‌کنند − امری که بسیاری از مقامات خود این کشور‌ها ادعا نمی‌کنند − و در عین حال با شدت و غلظت تمام به روسیه برای حمله خود به اوکراین حمله کند، واقعا عجیب، غیر قابل درک، و گمراه کننده برای آنهایی است که خود فرصت تحقیق ندارند. این روشنگری نیست، بلکه تاریک سازی و گول زدن مردم است. 

کلام پایانی

آیا، با وجود این که به گمان نگارنده (و در حقیقت بخش مهمی‌ از مترقیان و ضد جنگ‌های آمریکا) روسیه دارای نگرانی‌‌های مشروع برای امنیت ملی‌ خود و تهدید آن توسط پیمان ناتو است، باید هجوم آن را به اوکراین محکوم کرد؟ بدون شک و لحظه‌ای تردید. تجاوز، تجاوز است. تجاوز خوب و تجاوز بد نداریم، کما اینکه تروریسم خوب و تروریسم بد نداریم.

ولی‌ اعتراض به تجاوز روسیه به اوکراین و محکوم کردن آن فقط از طرف آنهایی قابل قبول، صادقانه، و مردمی است که خود در جایگاه اخلاقی‌ درست به لحاظ جنگ و صلح قرار داشته باشند.

معیار و محک برای تشخیص صداقت محکوم کنندگان نه سخت پیدا می‌شود، نه مبهم است: فقط آنانی در جایگاهی‌ به حق و اخلاقی‌ برای محکوم کردن تجاوز روسیه به اوکراین قرار دارند که مداخله‌های امپریالیستی غرب در سراسر جهان را نیز محکوم کنند، بخصوص مداخلات در خاورمیانه را که در طول ۲۰ سال گذشته  که منجر به ویرانی بی‌ نظیر، جان باختن دستکم ۱,۵ میلیون نفر مردم بیگناه، یتیم شدن ده‌ها هزار کودک و نوجوان، و آواره شدن میلیون‌ها نفر شده است.