نگرانی نسبت به “زوال” خانواده ایرانی و برنامه‌های گوناگون برای “تحکیم” آن سرفصل مشترکی است که در سال‌های اخیر در سیاست‌های اصلی حاکمیت و رسانه‌های نزدیک به آن دیده می‌شود. محدودسازی اشتغال زنان، تشویق به افزایش جمعیت و ترویج و تکریم نقش‌های “مادری” و “همسری” برای زنان و اولویت دادن آن به سایر نقش‌های فردی زنان از جمله برنامه‌هایی است که در ادامه همین نگرانی در دستور کار قرار گرفته است.

khanevadeh.irani

آنچه اما از نظر دورمانده و کمتر به آن توجه می‌شود، تغییری است که در دهه‌های اخیر در مفهوم و کارکرد خانواده رخ داده؛ تغییری که بدون به رسمیت شناخته شدن در برنامه‌ها و سیاستگزاری‌های دولتی، در بطن جامعه پذیرفته شده است و قدم به قدم جلو می‌رود.

مرد، رئیس خانواده نیست

در تعریف‌های رایج، خانواده شامل نهادی است که هسته اصلی آن یک زن و مرد هستند که در چهارچوب ازدواج باهم زندگی می‌کنند و به دنبال فرزند‌آوری و تولید مثل‌ هستند. بر اساس قوانین ایران، ریاست خانواده با مرد است و پیامد این ریاست، حاکمیت پدرسالاری و کم‌رنگ بودن نقش زن در اداره و تصمیم‌گیری برای خانواده است.

“بحران در روابط خانوادگی” بیشتر از آنکه به دلیل تغییر نقش‌های جنسیتی در خانواده ایرانی یا تغییر شکل‌های از پیش شناخته شده نهاد خانواده باشد، در نپذیرفتن این تغییرات از سوی حاکمیت و جامعه و اصرار آنها بر تکرار الگوهای پیشین است.

تغییرات صورت گرفته در خانواده‌های ایرانی و اخبار منتشر شده درباره تهدید نهاد خانواده، نشانگر آن است که آنچه از دیدگاه رسمی حاکم بر جمهوری اسلامی مورد تهدید قرار گرفته “زوال” چنین تعریفی از خانواده است. این در حالی است که به دنبال تغییرات دنیای مدرن که پیامدهای آن در جامعه ایرانی نیز قابل مشاهده است، نسل جدید خود را مجبور به محدود ماندن در چنین چهارچوبی نمی‌کند و در پی تجربه شکل‌های نوین خانواده است.

نخستین تغییری که در نگاه اول دیده می‌شود، تغییر نقش‌های جنسیتی در خانواده است. با وجود اینکه قانونگزاران و مجریان قانون همچنان سرسختانه بر ریاست مردانه خانواده‌ها تاکید دارند، بالا رفتن آمار زنان تحصیلکرده و عزم جزم زنان برای فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خارج از خانه، این قانون نوشته شده را در عمل تغییر داده است. در بسیاری از خانواده‌ها نیز مردان، به ویژه مردان جوان خانواده‌ها به اختیار یا اجبار از کرسی ریاست پایین آمده‌اند و خانواده را به صورتی مشارکتی و با همراهی همسرشان اداره می‌کنند.

در مواردی هم که مردان با پشتوانه حمایت‌های قانونی و سیاست‌های دولتی حاضر به پذیرش تغییر نقش‌های جنسیتی در خانواده نیستند، این زنان خانواده‌‌اند که شکل بازی را عوض می‌کنند و با درخواست طلاق، از چارچوب خانواده مردسالار خارج می‌شوند.

بر اساس گزارش ارائه شده از سوی مرکز آمار ایران در سال گذشته آمار طلاق در ایران شش درصد افزایش داشته است و در ازای هر ۵٫۲ ازدواج یک طلاق به ثبت رسیده و شمار زیادی از این درخواست‌های طلاق از طرف زنان بوده است. این خواست زنان برای جدایی زنان و به تبع آن بالا رفتن آمار طلاق در سال‌های اخیر یکی از کانون‌های مهمی است که سیاستگزاران دولتی با دست گذاشتن بر روی آن، نسبت به زوال خانواده ایرانی هشدار می‌دهند.

در واقع حاکمیت بدون دیدن تغییراتی که منجر به بالا رفتن آمار طلاق شده و بدون توجه به نقش خود برای لزوم فراهم کردن شرایط امن و برابر برای زنان و مردان در خانواده، به دنبال تکرار الگوهای پیشین خانواده است. در این میان حتی گاه دیده می‌شود که مسئولان به جای چاره‌جویی برای زنانی که به جای “سوختن و ساختن” در شرایط آزاردهنده، طلاق را انتخاب می‌کنند، به شکل مستقیم “افزایش سطح تحصیلات زنان و ورود آنها به بازار کار” را که امکان تشکیل زندگی مستقل را برای زنان مطلقه فراهم می‌کند، به عنوان تهدیدی برای بنیاد خانواده اعلام می‌کنند.

در بسیاری از خانواده‌ها نیز مردان، به ویژه مردان جوان خانواده‌ها به اختیار یا اجبار از کرسی ریاست پایین آمده‌اند و خانواده را به صورتی مشارکتی و با همراهی همسرشان اداره می‌کنند.

به عنوان مثال آیت‌الله خامنه‌ای در ۲۱ اردیبهشت ماه جاری بار دیگر نقش اصلی زنان را در چارچوب خانه تعریف کرد و با تاکید بر “تکریم و احترام زنان در خانه” گفت که برخی “امور عاطفی، تربیتی و حتی مدیریتی در خانه، فقط با ظرافت روحیه زنان، قابل انجام است”.

تفسیر صریح‌تر سخنان رهبر جمهوری اسلامی ایران را شاید بتوان در گفته‌های چندی پیش احمد علم‌الهدی، عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه مشهد دید که با “وقیح دانستن” برابری زن و مرد گفته بود: “عامل اصلی طلاق در خانواده‌ها تغییر نقش‌آفرینی زن و مرد در خانواده است”.

زنان سرپرست خانواده؛ یک آسیب یا یک پدیده؟

 با وجود همه این مخالفت‌ها شکل جدیدی از خانواده که شامل مادر و فرزندانش هست، راه خود را پیدا کرده‌ و به مرور زمان تعداد این خانواده‌ها در ایران در حال افزایش است.

آمارهای رسمی حاکی از افزایش ۵۸ درصدی زنان سرپرست خانواده در طی ده سال گذشته است و خرداد ماه سال گذشته اعلام شد که نزدیک به یک میلیون و‪۱۶۰هزار زن سرپرست خانوار شهری، ‪ ۴۷۹هزار زن سرپرست خانوار روستایی و یک‌هزار و ۲۱۱ زن سرپرست خانوار عشایری در ایران به‌سر می‌برند.

با این حال رسانه‌ها بدون به رسمیت شناختن این شکل جدید خانواده، همواره از “آسیب‌پذیر” بودن این زنان، “ناتوانی‌شان از اداره زندگی” و نیازشان به “حمایت” می‌گویند و مسئولان نیز در پی یافتن راهکاری برای کاهش تعداد زنان سرپرست خانواده و و لزوم زمینه‌سازی برای “ازدواج مجدد” آنها هستند.

مردانی که پس از طلاق یا مرگ همسرشان، به همراه فرزندان‌شان فرم جدیدی از خانواده را تشکیل می‌دهند نیز البته کمتر به عنوان یک خانواده به رسمیت شناخته می‌شوند، اما در هرحال جامعه و رسانه‌ها کمتر “نگران” آنها هستند.

خانواده بدون کودک، خانواده نیست

تغییر در شیوه اداره خانواده تنها تغییری نیست که مقاومت‌های رسمی را در پی داشته است. نداشتن فرزند‌، تک فرزندی و حتی تعداد کم فرزندان نیز که در دهه‌های اخیر به الگوی پذیرفته شده بسیاری از خانواده‌های ایرانی تبدیل شده، در سال‌های اخیر مقاومت سیاستگزاران نظام را به دنبال داشته است و گاه از آن به عنوان نقشه “دشمنان” یاد می‌شود.

در واقع در شرایطی که زوج‌های جوان ترجیح می‌دهند همگام با یکدیگر، بدون فرزند یا با تعداد فرزندان کمتر جلو بروند، حکومت با در دستور کار قرار دادن سیاست افزایش جمعیت درایران، این شکل از خانواده کم‌تعداد را به شدت مورد هجمه قرار داده است. این دیدگاه البته با شعارهای خانواده محور به پیش می‌رود و با تحمیل بار سنگین فرزندآوری بر دوش زنان و محدودسازی اشتغال آنها به بهانه فرصت داشتن برای مادری، تلاش می‌کند با بازگرداندن زنان به کنج خانه و پذیرش نقش‌های سنتی پیشین از سوی آنها، از نهاد خانواده “حمایت” کند.

با همه فشاری که عدم پذیرش تغییر نقش‌های جنسیتی در خانواده از سوی حاکمیت و حتی بخش‌هایی از جامعه بر دوش زوج‌های جوان می‌گذارد، این تغییر، همه تغییری نیست که در مفهوم و کارکرد خانواده ایجاد شده است.

بر اساس آمارهای رسمی اعلام شده از سوی مسئولان ایران، شمار زیادی از جوانان خود را ملزم به ازدواج برای زندگی مشترک نمی‌دانند و تعداد دختران و پسران جوانی که بدون عقد ازدواج زیر یک سقف زندگی می‌کنند در حال افزایش است.

تجربه‌ای که چندی پیش مرتضی طلایی، رئيس کميسيون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر تهران از آن به عنوان یک “آسیب اجتماعی” و “پیامدی خطرناک” یاد کرده و خواهان کنترل آن شده بود.

زوج‌‌های همجنس؛ خانواده‌ای که انکار می‌شود

بر اساس آمارهای رسمی اعلام شده از سوی مسئولان ایران، شمار زیادی از جوانان خود را ملزم به ازدواج برای زندگی مشترک نمی‌دانند و تعداد دختران و پسران جوانی که بدون عقد ازدواج زیر یک سقف زندگی می‌کنند در حال افزایش است.

علاوه بر این تغییرات در خانواده‌هایی با زوج‌های دگرجنسگرا، تشکیل خانواده از سوی زوج‌های همجنس و تمایل آنها برای فرزندخواندگی از جمله پدیده‌هایی است که نه تنها پذیرفته نمی‌شود، بلکه کاملاً انکار می‌شود و حتی در فهرست هشدارها و نگرانی‌های حکومت نیز قرار ندارد.

 در واقع جامعه و حکومت در یک همدستی پنهان سعی می‌کنند حتی به وجود این شکل از خانواده که تجربه زیسته شماری از جوانان ایرانی است، اشاره نکنند. بسیاری از این افراد همجنسگرا زیر فشار خانواده برای ازدواج با یک فرد از جنس مخالف قرار دارند و در نهایت حتی اگر موفق شوند که با رهایی از این فشارها به صورت مستقل و با زوج همجنسگرای خود زندگی کنند، نه می‌توانند به شکل علنی خود را یک خانواده بنامند و نه حق و حقوقی برای ثبت آن دارند. با همه اینها، خانواده‌های همجنسگرا زیر بار فشار و انکار جامعه و حکومت در حال شکل‌گیری است و جبهه‌گیری در برابرش فقط آن را به سمت زیرزمینی شدن سوق می‌دهد.

راهی برای بازگشت به الگوی پیشین نیست

چنانکه آنتونی گیدنز، جامعه‌شناس بریتانیایی[1] می‌گوید، “یک انقلابی جهانی در گرایش‌های جنسی، ازدواج، خانواده و طرز تلقی مردم درباره خود و نیز روابط‌‌شان در جریان است.” او با اذعان به اینکه بسیاری از تغییراتی که در زندگی خانوادگی رخ می‌دهند، نگران‌کننده‌ هستند، تاکید می‌کند که راهی برای بازگشت به “الگوهای خانواده در گذشته” وجود ندارد.

همزمان با این تغییرات جهانی، خانواده ایرانی نیز در معرض این تغییرات و طی مرحله گذار از خانواده سنتی به خانواده مدرن است، اما چنانکه حسین ابوالحسن تنهایی و عالیه شکربیگی، دو جامعه‌شناس ایرانی[ ۲] معتقدند: “این مرحله گذار به معنای فروپاشی خانواده ایرانی نیست، هرچند بسیاری بدون فهم دقیق از تحولات درونی جامعه و خانواده ایرانی می‌کوشند تا با به‌کارگیری مفاهیمی چون انحطاط اخلاقی، سکولاریسم، شکاف نسلی، تجددگرایی، فروپاشی ارزش‌های اجتماعی و خانوادگی شواهدی را مبنی بر فروپاشی اجتماعی و فرهنگی خانواده ایرانی ارائه دهند.”

این دو جامعه‌شناس در پاسخ به این پرسش که آيا خانواده ايرانی دچار زوال است تا گذار می‌گویند: “خانواده در عصر جهانی شدن به حيات خود ادامه خواهد داد و از بين نخواهد رفت، اما الگوهای خانواده و روابط حاكم بر آن و ساختار قدرت در درون خانواده دستخوش دگرگونی‌هايی خواهد شد و انسان‌ها شكل‌های جديد و در عين حال متنوع‌تری از رو ابط خانوادگی را تجربه خواهند كرد.”

بر اساس این دیدگاه “بحران در روابط خانوادگی” بیشتر از آنکه به دلیل تغییر نقش‌های جنسیتی در خانواده ایرانی یا تغییر شکل‌های از پیش شناخته شده نهاد خانواده باشد، در نپذیرفتن این تغییرات از سوی حاکمیت و جامعه و اصرار آنها بر تکرار الگوهای پیشین است.

پا‌نویس:

۱-Giddens, Anthony“The Global Revolution in Family and Personal Life.” ” Family in Transition. Ed. Jerome H. Skolnick and Arlene M. Skolnick. New York: HarperCollins, 1994.

 ۲- جهانی شدن، تجددگرايی و خانواده در ايران ( گذار یا فروپاشی)، حسین ابوالحسن تنهایی و عالیه شکربیگی، مجله جامعه شناسی و علوم اجتماعی، فروردین ۱۳۸۷ – شماره ۱۱