با کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری، بخشی از فعالان سیاسی ایران به شدت هیجان زده شده و سعی در همراه سازی آرای نیروهای تحریم کننده انتخابات به نفع هاشمی رفسنجانی را دارند.
از سوی دیگر نیروهای معتقد به تحریم انتخابات نیز به شدت تلاش میکنند معتقدان به شرکت در انتخابات را قانع کنند که کارشان بیمعنی است؛ چرا که تضمینی برای خوانده شده رأی مردم و جلوگیری از تقلب گسترده وجود ندارد.
در این میان نظرات کنشگران سیاسی جوان به خصوص فعالان دانشجویی بسیار شنیدنی است. قطببندی و منطق حاکم بر این نظرات، اگر چه ممکن است حالت حساب دوارزشی صفر و یک را داشته باشد، اما از این لحاظ که بی پرده و بدون ملاحظات سیاسی و رسانهای به زبان آورده میشود، قابل اعتناست.
دانشجویان، بر خلاف استدلالهای دیپلماتیک فعالان شناخته شده، بیپرده و بدون ملاحظات سیاسی و رسانهای، در باره تحریم یا مشارکت در انتخابات حرف میزنند.
این نظرات به نوعی بازتاب مستقیم استدلالهای پنهان شده در پشت کلمات دیپلماتیک فعالان سیاسی مطرح در دو سوی این میدان رقابت است که سعی میکنند استدلالهای خود را برای شرکت در انتخابات یا تحریم آن با کلماتی موجه و جذاب ارائه کنند؛ ملاحظاتی که گاه درک منطق اصلی حرفهای آنان را دچار بدفهمی میکند.
آنچه در زیر میآید، حاصل ثبت نظرات عدهای از فعالان دانشجویی در باره انتخابات در روزهای اخیر است.
مشخص است که آنچه ثبتشده تعمیمپذیر به کل جامعه دانشجویی نیست، اما در میان همین اظهار نظرها، کم نیستند جملههایی که به اصطلاح “تیپیک” هستند.
حامد – دانشجوی علوم ارتباطات
«هر کس فکر میکند لیاقت داشتن یک ایران آباد را داریم، ایرانی که به دور از افراط و تفریط سیاسی اداره شود، ایرانی که در آن شان و احترام مردم کشور حفظ شود. باید تلاش کنیم از فضایی که بعد از ۴ سال دوباره به ما امکان حرف زدن و نفس کشیدن داده استفاده کنیم. آزادانه ابراز عقیده و بیان کنیم.
نباید اجازه دهیم جنبش به سمت فضایی رادیکال و غیرمنطقی برود. باید از بالا رفتن سطح مطالبات جلوگیری کنیم و شیب تحولات اجتماعی را در زاویهای نگاه داریم که مهرههای روی صفحه شطرنج نیفتند.
« باید از بالا رفتن سطح مطالبات جلوگیری کنیم و شیب تحولات اجتماعی را در زاویهای نگاه داریم که مهرههای روی صفحه شطرنج نیفتند.»
برای انجام همه این کارها تنها راهی که باقی مانده، رأی دادن به آقای رفسنجانی است. دروغهای زیادی علیه آقای رفسنجانی مطرح میشود. بیشتر این دروغها از طرف آدمهایی که خارج ایران هستند، برای بحرانی کردن شرایط درست میشود.
ما ۴ سال است که تحت فشار هستیم. تریبونها بسته است، بازداشت میکنند، نشریه نداریم. بعد از ۲۵ خرداد دیگر نباید اعتراض ادامه پیدا میکرد. خیلی تندرویهایی شد که حکومت برای کنترل نظم و امنیت فضا را بست. اتفاقاتی مثل بازداشتگاه کهریزک یا ندا آقا سلطان غیرقانونی بود اما نباید تندروی میشد.»
کیانا – دانشجوی رشته موسیقی
«راستش من آنقدر اطلاعات سیاسی ندارم که صحبت بکنم. دلایل پیچیده ندارم. احساسم به من میگوید باید رأی بدهم. این چهار سال به همه مردم ایران فشار آمده. وقتی پدر و مادرم را نگاه میکنم در چهره آنها مشخص است که خسته هستند. بیحوصلگی مردم. عصبی بودن آدمها.
هر روز مجبور هستم میدانها را دور بزنم تا از جلوی گشت ارشاد رد نشوم. مگر لباسهای من چه عیبی دارند. لباس ساده و بلند میپوشم که از دست گشت ارشاد خلاص شوم اما باز هم گیر میدهند. چند بار مرا گرفتند به جرم مانکن بودن. کارت دانشجویی نشان میدادم.
نمیدانم چرا پلیس ایران و مردم ایران فکر میکنند هر زنی کار هنری انجام میدهد خیابانی و… است.
« هر روز مجبور هستم میدانها را دور بزنم تا از جلوی گشت ارشاد رد نشوم. دارم از دست احمدینژاد دیوانه میشوم.»
آخرین بار هیچ بهانهای نداشتند و خانمی که ایستاده بود جلوی گشت ارشاد به من گفت “تحریکآمیز” راه میروم. الان که فکر میکنم باز کلی انرژی منفی به سرم هجوم میآورد.
راه رفتن آدمها دست خودشان نیست. هر کسی عادت دارد با یک استایلی راه میرود. دیگر دارم از دست این احمدینژاد و کارهایش دیوانه میشوم.»
مسعود – دانشجوی رشته کتابداری
«فکر میکنم خیلی چیزها دست رئیس جمهور نیست. یک سری چیزها در قانون و یک سری چیزها بدون قانون. مثلاً حکم حکومتی یا مثلاً سخنرانی رهبری. اینکه میگوید حق ندارید این کار را بکنید یا باید این کار را بکنید.
من برای آقای خاتمی و هاشمی احترام قائل هستم. فکر میکنم هر دو نفر باهوش و توانا هستند. با احساسات تصمیمگیری نمیکنند. اخبار را روزانه چک میکنم. تا حدودی در جریانات هستم. آقای خاتمی گفته بودند آمدن من بدون رضایت رهبری فایده ندارد. حرف درستی است. احمدینژاد خیلی از کارهایی که انجام میدهد به پشتوانه هماهنگی با رهبری است.
«رهبر اجازه نمیدهد پروژه هستهای را تعلیق کنند برای همین تحریمها برداشته نمیشود. فرقی نمیکند چه کسی بیاید.»
یکی از این کارها در دولت آقای خاتمی انجام میشد دولت را عدم کفایت میکردند! آقای هاشمی مثل همین حرفها را جور دیگری زدهاند.
واقعیت این است که حرف اصلی را رهبر میزند. رهبر اجازه نمیدهد پروژه هستهای را تعلیق کنند برای همین تحریمها برداشته نمیشود. فرقی نمیکند چه کسی بیاید.»
مجید – دانشجوی رشته نفت
اصلاً جای بحث ندارد: باید به هاشمی رأی داد! در این شرایط حساس کسی دنبال دلیل نیست. همه مردم به هاشمی رأی میدهند چون مخالف احمدینژاد هستند. در دانشگاه دو سری گروه مخالف رأی دادن به هاشمی هستند. بسیجیها که آنها هم از احمدینژاد خسته شدهاند و طرفدار لنکرانی و جلیلی هستند. یک مشت چپی هم هستند که تحریمی هستند و مسائل بیربط را وسط میکشند.
قتلهای زنجیرهای چه ربطی به هاشمی رفسنجانی داشته است که مجبور باشد جواب بدهد؟ قتلهای زنجیرهای کار سعید امامی بود که زیر نظر رهبری و سپاه کار میکرد. چپیها چون چند نفرشان را در قتلهای زنجیرهای کشتهاند دنبال انتقام گرفتن از هاشمی رفسنجانی هستند. اگر زورشان میرسد باید از رهبر انتقام بگیرند نه از هاشمی. به هاشمی ربطی ندارد.»
«اصلاً جای بحث ندارد: باید به هاشمی رأی داد! در این شرایط حساس کسی دنبال دلیل نیست. همه مردم به هاشمی رأی میدهند چون مخالف احمدینژاد هستند.»
مجید اضافه میکند: «مخالفان شرکت در انتخابات ایدئولوژیک هستند. یعنی از روی احساس تصمیم میگیرند. سیاست یعنی با عقل تصمیم گرفتن. اینکه آقای موسوی در زندان است دلیل نمیشود که رأی ندهیم. فرض کنید ۲۰ سال دیگر آقای موسوی را در حصر نگه دارند. نمیشود که ۲۰ سال رأی ندهیم. در سیاست نباید با احساس تصمیم گرفت.»
دلارام – دانشجوی رشته ادبیات
همین الان در بوفه دانشکده بحث بود. کاش شما آنجا بودید. همه حرف زدند. به اینجا رسید که چکار باید بکنیم که در انتخابات تقلب نشود. یعنی من فکر میکنم از نتیجه انتخابات مهمتر است. اگر جلوی تقلب را بگیریم همیشه امکانش هست که یک کاندیدای خوب در انتخابات پیروز شود اما اگر تقلب شود هیچ فایدهای ندارد. بهتر از آقای موسوی نداریم. تقلب شد و ریاست جمهوری که حق آقای موسوی بود به احمدینژاد رسید. بحث کردن درباره انتخابات و رأی آورن آقای هاشمی اشتباه است. باید بحث کنیم چطور جلوی تقلب را بگیریم.
− شما در انتخابات شرکت میکنید؟
دلارام: بله. به هاشمی رای میدهم.
− چند درصد احتمال میدهید آقای رفسنجانی رأی بیاورد؟
دلارام: ۵۰ درصد
− فرض کنید آقای رفسنجانی بتواند آرای مردم را به دست بیاورد. آیا امکان دارد حکومت با تقلب در انتخابات کس دیگری را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کند؟
دلارام: همین. حرف من همین است. امکان تقلب زیاد است.
«فرض کنید ۲۰ سال دیگر آقای موسوی را در حصر نگه دارند. نمیشود که ۲۰ سال رأی ندهیم. در سیاست نباید با احساس تصمیم گرفت.»
− فرض کنید آقای هاشمی رأی اول انتخابات را به دست بیاورد ولی حکومت تقلب کند و فرد دیگری را به عنوان رئیس جمهور اعلام کند. فکر میکنید چه اتفاقی بعد از آن میافتد؟
دلارام: مردم اعتراض میکنند
− مثل سال ۸۸؟
دلارام: نه. ولی اعتراض میکنند.
− چطوری اعتراض میکنند؟
دلارام: با نامه. روی سایتها، خبرگزاریها. کارهایی که میشود کرد. مقاله نوشتن…
− اعتراض خیابانی شکل میگیرد؟
دلارام: الان دیگر ریختن به خیابانها درست نیست. مردم ترسو شدهاند.
− حالا بیائید جمعبندی کنیم. هاشمی رفسنجانی ۵۰ درصد احتمال دارد رأی بیاورد. اگر احتمالاً رأی بیاورد به گفته شما به “احتمال زیاد” تقلب میشود. اعتراض موثری نمیتوان به راه انداخت و نهایتاً طبق طرح شما باید روی اینترنت نامه یا مقاله نوشت که تقلب شده است. این چه نتیجهای برای شما و مردم دارد؟
دلارام: تنها کاری که داریم همین است. این کار را هم نکنیم احمدینژاد خیلی راحت مشایی را رئیس جمهور میکند.
− پس از اول تا آخر حکومت کار خودش را میکند و فقط ما میخواهیم که راحت این کار را نکند و به سختی و زحمت بیافتد. درست است؟
دلارام: بله خوب این خیلی مهم است. حداقل تلاش خودمان را میکنیم.
«اگر جلوی تقلب را بگیریم همیشه امکانش هست که یک کاندیدای خوب در انتخابات پیروز شود اما اگر تقلب شود هیچ فایدهای ندارد.»
− شما فکر نمیکنید چیزی که اسم آنرا مزاحمت گذاشتهاید برای حکومت نعمت است؟
دلارام: چرا؟
− کدام حکومتی از مشارکت بالا در انتخابات بدش میآید؟
دلارام: حکومت دنبال مشارکت بالا است که اعتبار به دست بیاورد اما اگر مشارکت بالا باشد امکان تقلب سخت میشود.
− اگر چند درصد مردم در انتخابات شرکت کنند امکان تقلب موثر در نتیجه نهایی از بین میرود؟
دلارام: ببینید این که ساده است. یک میلیون تقلب راحت است. سه میلیون و اینها راحت است؛ اما ۱۰ میلیون رأی دیگر به این سادگیها نیست که تقلب کنند.
− فکر میکنید در این انتخابات بیشتر از سال ۸۸ در انتخابات شرکت میکنند؟
دلارام: نه. چون آقای موسوی در انتخابات بود مردم به خاطر او در انتخابات شرکت کردند.
− در انتخابات دوره قبل تقلب شد؟
دلارام: ۱۰۰ درصد تقلب شد. آقای موسوی رئیس جمهور ایران شد. پیام تلویزیونی آماده شد که پخش بشود. همه دنیا فهمید رایهای آقای موسوی را کمتر اعلام کردند. رایهای احمدینژاد را بیشتر اعلام کردند.
− اختلاف رأی آقای احمدینژاد و موسوی چقدر بود؟
دلارام: رأیها را برعکس اعلام کردند. رأی احمدینژاد مال آقای میر حسین بود.
− خوب پس ۱۱ میلیون رأی آقای موسوی را جابجا کردند.
دلارام: دقیقاً! رأی میر حسین حداقل دو برابر احمدینژاد بود.
سینا − دانشجوی رشته ریاضی
«انتخابات بحث امکان سنجی است. بهترین روش این است که ما از نوشتن برای صحیح فکر کردن استفاده کنیم. اسمها را روی کاغذ بنویسیم. سوالات مهم را در کنار اسمها اضافه کنیم. احتمالات مختلف را مثل گراف به هم وصل کنیم. گزینههای ضعیف را کنار بگذاریم و روی گزینههای قوی تمرکز کنیم.
«قبل از هر چیزی باید تعیین کنیم چرا وارد انتخابات میشویم یا نمیشویم و دنبال چه دستاوردی هستیم. به طور مثال نمیشود با حمایت از آقای هاشمی دنبال تغییر وضعیت اقتصادی بود.»
خوشبختانه حجم زیادی از اخبار و اطلاعات در دسترس است. از طریق اینترنت میتوان به کارهای آمار-پایه و نتیجه تحقیقات دست پیدا کرد. اطلاعات در انحصار افراد خاص نیست. هر کس میتواند با یک سرچ ساده اطلاعات زیادی درباره موضوع به دست بیاورد.
باید نسبت به مسائل نگاه علمی داشته باشیم. درباره انتخابات کارهای بسیار خوبی انجام شده است. احتمالات خوبی برای پیشبینی درصد شرکت کنندگان و تحریمیها داریم. روی تفکیک آرای جناحهای مختلف کار شده است.»
سینا میافزاید: «قبل از هر چیزی باید تعیین کنیم چرا وارد انتخابات میشویم یا نمیشویم و از انتخابی که میکنم دنبال به دست آوردن چه دستاوردی هستیم. به طور مثال نمیشود با حمایت از آقای هاشمی دنبال تغییر وضعیت اقتصادی بود. آمار تورم و کارنامه اقتصادی آقای هاشمی مثبت نبوده.
مسئله بعدی قواعد بازی است. هر بازی قانونهایی دارد که جبری است. یعنی وضع شده و قابل تغییر نیست. در مقیاس کوچک میتوان با توافق قوانین را تغییر داد اما بازیهای پر مخاطب و جدی قوانین اجباری دارند. کافی است شما سوال کنید چرا ما تحریم هستیم؟ اگر جواب این باشد که به خاطر آقای احمدینژاد تحریم هستیم، در این صورت با آمدن هر فرد دیگری تحریم برداشته میشود. اگر تحریم به دلیل پرونده هستهای است باید دو حالت را روی کاغذ در نظر بگیریم.
باید سوال کنیم احمدینژاد نمیخواهد… یا نمیتواند پرونده هستهای را حل کند. احمدینژاد تا به حال ۵ بار به صورت مستقیم و چند بار به صورت غیر مستقیم پیشنهاد مذاکره با آمریکا را داده است پس میخواهد پرونده هستهای را ببندد اما نمیتواند. سوال بعدی این است که چرا نمیتواند؟…به همین طریق باید جلو رفت و همه مسائل را بررسی کرد و بعد تصمیم گرفت.»
بزرگترین پشتوانه واقعیت، واقعیت بودن آن است
فرید دانشجوی ارشد رشته مکانیک است. خیلی آرام و شمرده صحبت میکند. بر موضعی پافشاری نمیکند چون اعتقاد دارد: «شخص هاشمی و انتخابات این دوره با ویژگیهایی که دارند محلی برای بحث نیستند. عدهای نا امید شدهاند و عدهای در تاریکی و لب پرتگاه سعی میکنند آخرین تیر خود را به امید اصابت به هدفی آن طرف پرتگاه پرتاب کنند. در این فضا بحث کردن بیفایده است. جز کینه و کدورت حاصلی ندارد».
«فرد باهوشی مانند هاشمی باید بداند امکان پیروزی ندارد. البته شاید برای پیروزی نیامده است.»
به نظر فرید اپوزیسیون ایران باید «خویشتنداری کنند و دست از سر هم بردارند. هر کس کار خودش را بکند. چرا برای تغییر چیزی که میدانیم تغییر نمیکند −و دلیلی هم برای تغییر آن وجود ندارد− همدیگر را آزده میکنیم؟ »
او ادامه میدهد: «من نمیفهمم هاشمی با چه تحلیلی وارد رقابت شده. بدون هاشمی قاعدتاً فردی مثل ولایتی به عنوان رئیس جمهور منصوب میشد. با آمدن هاشمی و مشایی گزینه حکومت فرد تندروتری مانند جلیلی خواهد بود.
این را بگویم که من در انتخابات شرکت میکنم و به هاشمی رأی میدهم اما کسی را تشویق به رأی دادن نمیکنم. تبلیغ سیاسی به همراه خود مسئولیت سیاسی را وارد میکند. جامعه به شدت نا امید ایران بیجانتر از آن است که با امید خیالی، سرد و بی تفاوتتر از حالتی شود که الان دارد.
در درجه اول فکر میکنم هاشمی رأی نمیآورد. هر کس به عنوان رقیب اصلی هاشمی خودش را نشان بدهد پیروز انتخابات است. این دو قطبی یک بار دیگر جواب میدهد.
در درجه دوم به جای یک نیرو، دو نیروی مدعی وجود دارد. حکومت و دولت. حکومت با شورای نگهبان و دولت با وزارت کشور امکان دستکاری نتیجه انتخابات را دارند. این دو نیرو یک ویژگی مشترک دارند و آن دشمنی با هاشمی و اصلاحطلبان است. فرد باهوشی مانند هاشمی باید بداند امکان پیروزی ندارد. البته شاید برای پیروزی نیامده است. همچنین شاید سنجش هوش و ذکاوت در مورد یک پیرمرد ۸۰ ساله موضوعیت خود را از دست داده باشد. به هر حال شرایط مشخص است.»
«باید مراقب باشیم جامعه را نا امیدتر از وضعیت فعلی نکنیم چون بینهایت خطرناک است. ناامیدی جامعه مناسبترین زمینه بروز فاشیسم است.»
فرید درباره امکان تغییر آدمها میگوید: «بزرگترین پشتوانه واقعیت، واقعیت بودن آن است. افکار انسانها تا چند سالگی دستخوش تغییر است؟ ما درباره افرادی خاص مثل فیلسوفان بزرگ یا متفکران برجسته صحبت نمیکنیم. درباره هاشمی رفسنجانی صحبت میکنیم. یک آخوند. این آدم ۴۰-۵۰ سال از آخرین فرصتهایی که برای تغییر کردن داشته، گذشته است. تغییرات در سنین پیری به خصوص در آدمهای کنار گذاشته شده از قدرت، تغییرات در سطح تحمل است. تغییر در روش تفکر نیست.»
فرید در پایان میگوید: «به نظرم جایی برای پرداختن به تبلیغات نیست چون چیزی برای تبلیغ کردن وجود ندارد. ایجاد یک فضای غیرواقعی در درجه اول قدرت تشخیص را از خود ما میگیرد. وقتی اطراف هاشمی شلوغ باشد او نیز نمیتواند واقعیت را به درستی متوجه شود. شاید بهترین کار این است که آرام بود و اجازه داد این آرامش در جامعه تردید خلق کند.
یک فرد عادی وقتی در روز انتخابات سوت زنان پای صندوق میرود و بدون وعده، هیجان و التهاب رأی خود را به هاشمی میدهد، اگر او رأی نیاورد یا اگر رأی بیاورد اما تغییری ایجاد نشود تبدیل به عنصر مخرب نمیشود. عنصر مخرب منظورم یک فرد ناامید است؛ یک نفر از تودهای که یک جامعه ناامید را شکل میدهد.
شرایط عینی میتواند روی فرد و در نتیجه روی جامعه تاثیر بگذارد اما این ناامیدی باعث میشود که شرایط ذهنی علیه شرایط عینی وارد عمل شود. این خطرناک است. من توصیهای نمیکنم که باید در انتخابات شرکت کرد یا نه. حتی یک دلیل برای تشویق یک تحریمی به شرکت در انتخابات ندارم. تنها حرفی که میزنم این است که مراقب باشیم جامعه را نا امیدتر از وضعیت فعلی نکنیم چون بینهایت خطرناک است. ناامیدی جامعه مناسبترین زمینه بروز فاشیسم است.»
دوست گرامی
من شما، خوانندگان شما و مصاحبه شوندگان شما را حواله میدهم به سخننان اُستاد بهرام مشيری، آدرس زير در يوتيوب:
http://www.youtube.com/watch?v=f0eJl80ECXw&feature=youtu.be
جا دارد تا قبلاز اظهارنظرهای گمراهکننده، کمی مطالعه بفرماييد.
حميد علمی
H.Elmei / 16 May 2013
اون دختری که راجع به گشت ارشاد گفته بود خیلی توهم داشت راجع به دوره اصلاحات . در دوره اصلاحات گشت ارشاد به بدحجاب ها گل نمی داد بلکه با خشونت “جمع” شون می کرد . تازه لباسهایی که اون زمان ما می پوشیدیم خیلی ساده تر و بلندتر از الان بود .کجا کسی جرات می کرد با کت و شلوار کشی تنگ بیاد بیرون . مانتوی روی زانو رو الان میگن مانتوی بلند ! برای ما مانتوی کوتاه بود و تذکر می دادند بهمون . یه توهماتی راجع به دوره اصلاحات بین نسل چهارم ایجاد شده که خیلی خنده داره .
نسل سوم / 16 May 2013
اگر متوسط سن دانشجو را ۲۰ سال بگیریم، این دوستان متولد سال ۷۲ هستند. در دوره دوم رفسنجانی به دنیا آمده اند و در شروع دوران اصلاحات تنها ۴ سال داشته اند! من متوجه نمی شوم که در نبود تاریخچه ای بی طرف، مکتوب و ثبت شده از وقایع آن دوران از یک طرف، و فقدان تجربه ی شخصی از طرف دیگر، این دوستان جز تصویری آرمان گرایانه و اسطوره وار از اصلاحات چه می توانند در ذهن داشته باشند! آآه که شمارشگر این حافظه ی تاریخی هر دوره صفر می شود.
گذشته از این سوال و جواب با دلارام به دلیل زیرکی مصاحبه کننده بسیار جالب و خواندنی بود.
اشکان / 16 May 2013
دوست عزیزی که به عنوان نسل سوم کامنت گذاشتید،ما شلوار برموداهایی که می پوشیدین رو دیگه یادمون هست تو دوره اصلاحات که گشت ارشاد هم نمیتونست از پستون بر نمیومد،درسته که این نسل چهارمی ها چیزی یادشون نمیآد اما شما هم لطفا مغلطه نفرمایید.
امیر / 16 May 2013
رای دادن با آقای هاشمی یا هر کس دیگه ای تاییدی بر این حکومته چشم پوشاندن و پا گذاشتن روی خون کساییه که کشته شدن. به فرض که رای دادیم و تقلب نشد و آقای هاشمی آمد با وجود قوانین و مقام و قدرت رهبری شرایط تفاوت چندانی نمیکنه. درسته که حتمی فضا کمی بازتر میشه مخصوصا برای ما دانشجوها ولی توجه داشته باشید آقای هاشمی همون کسیه که تو سال 84 هر کاری میکردیم که رای نیاره ببینید که بازی سیاست حالا ما رو به اینجا رسونده که از رای آوردنش خوشحال میشیم!
به نظرم رای دادن به این دولت خیانت به همه کساییه که در راه آزادی این مملکت تلاش کردند.
یک دانشجو / 16 May 2013
کیانوش سنجری :در دوره رياست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و رياست علی فلاحيان بر وزارت اطلاعات دولت او، دستکم ۷۷ روشنفکر و نويسنده و فعال سياسی منتقد و يا مخالف حکومت جمهوری اسلامی در داخل و در خارج از ايران به قتل رسيدند.
در پی قتل چند تن از رهبران کُرد مخالف حکومت جمهوری اسلامی در رستوران ميکونوس برلين در سال ۱۹۹۲، دادگاه ميکونوس در آلمان پس از پنج سال حکم صادر کرد. در اين حکم به جز عوامل اجرايی ايرانی و لبنانی، چهارتن از مقامهای جمهوری اسلامی نيز به دليل دست داشتن در طرح ترورها محکوم شدند: علی خامنهای (رهبر جمهوری اسلامی)، اکبر هاشمی رفسنجانی (رييس جمهور وقت)، علی اکبر ولايتی (وزير امور خارجه) و علی فلاحيان (وزير اطلاعات).
در زمان رياست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و رياست علی فلاحيان بر وزارت اطلاعات دولت او، فرج سرکوهی نويسنده و روزنامه نگار منتقد، در فرودگاه مهرآباد تهران ربوده و بازداشت شد. اکبر هاشمی رفسنجانی در يک کنفرانس خبری در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی بازداشت آقای سرکوهی را تکذيب کرد و به دروغ گفت که او در آلمان و هلند بسر می برد در حالی که آقای سرکوهی بعد از آزادی با انتشار نامه ای از بازداشت خود توسط وزارت اطلاعات دولت هاشمی و شکنجه خود در زندان پرده برداشت. اکبر هاشمی رفسنجانی سال ها بعد ادعا کرد که در مورد بازداشت فرج سرکوهی به او اطلاعات غلط داده بودند!
عزت الله سحابی فعال سياسی ملی مذهبی در سال ۱۳۶۹ اقدام به تهيه و انتشار نامهای انتقاد آميز خطاب به علی اکبر هاشمی رفسنجانی کرد که به نامه ۹۰ امضايی مشهور شد. برخی از کسانی که اين نامه را امضا کرده بودند در مدت کوتاهی مجبور به پس گرفتن امضای خود شدند و سپس ۲۳ نفر از امضا کنندگان نامه دستگير شدند که ابوالفضل بازرگان، ابراهيم يزدی و عزتالله سحابی جزو آنها بودند. عزت الله سحابی به مدت چند ماه تحت بازجويیهای سنگين برای اعتراف کردن” عليه خود و همفکرانش قرار گرفت. سحابی در اين مورد گفته است: “ما به آقای هاشمی نامه اعتراضی نوشتيم. اعتراض ما به آقای هاشمی اين بود که اولاً اوضاع اقتصادی کشور بسيار خراب است. فقر و اختلاف طبقاتی بسيار فاحش است. دوم اينکه وضع سياست خارجی ما به گونهای است که ما در انزوای کامل قرار گرفتهايم و همهٔ دنيا با ما مخالف هستند. در رابطه با اين نامه، ۲۳ نفر را بازداشت کردند که يکی از آنها من بودم… بعد از دستگيریها، در کميسيون برنامه و بودجه مجلس، چند تن از نمايندگانی که مرا میشناختند، به آقای هاشمی اعتراض کردند که چرا عزت الله سحابی را گرفتی؟ آقای هاشمی پاسخ داده بود: رويش زياد شده بود، میخواستيم رويش را کم کنيم !
farid / 17 May 2013
باید به هاشمی رای بدیم اگه ندیم میشه باز همون آشو همون کاسه
نیک / 17 May 2013
تحربم انتخابات به دلیل “فقدان شرایط انتخابات ازاد ” اگر فعالانه و بر اساس برنامه باشد کاری سیاسی و درست است
اما اگر نحربم انتهابات به این دلبل باشد که نوبسنده می گوبد “از سوی دیگر نیروهای معتقد به تحریم انتخابات نیز به شدت تلاش میکنند معتقدان به شرکت در انتخابات را قانع کنند که کارشان بیمعنی است؛ چرا که تضمینی برای خوانده شده رأی مردم و جلوگیری از تقلب گسترده وجود ندارد”
نشان از خام بودن تفکر سیاسی تحربم کننده ها دارد !
چون چنبن تفکری بدین معنا است که ما خود از انتخاباتی خارج می کنبم که طرف مقابل قصد دارد ما را با
تغییر ارا از ان کنار یگذارد !
بهترین شیوه ازمون یک گزاره ازمون ابطال پذبری است . چهار سال پیش شرکت کنندگان در انتخابات با اعتراض به ” تقلب گسترده” ازادی را به سطوح بسیار بالاتری بردند و بر گزاره بالا که از سوی تحربم گران ارانه شده بود مهر ابطال زدند و این ازمونی قاطع بود !
شاهد / 17 May 2013
«فرد باهوشی مانند هاشمی باید بداند امکان پیروزی ندارد. البته شاید برای پیروزی نیامده است.»
رسانه ها ممکن است برای یک مدت (کوتاه و یا طولانی)ازیک فرد خوب ،بد و ازفرد بدی، خوب
بسازند،ولی زمانش که برسد و طرف همان اعمال ناشایست و غیر انسانی خود را انجام دهد،همه
رأی دهندگان به وی متوجه اشتباه خود خواهند شد.
متاسفانه همین رسانه های غیر مسئول،حزبی و یا وابسطه به اجانب هرگز توان این جنایات و
مردم فریبی خود را نمی پردازند و حاظر هم نیستند که بگوید که احمقانی بیش نبوده اند و با
سیاسی کاری و مردم فریبیشان به مردم و کشور و دمکراسی خیانت کرده و ضرر رسانده اند.
در پایان نصیحتی هم به آقای بهروز دانشجو میکنم:
هموطن تیتر مقاله ات با نوع تفکر احمدی نژاد و رفسنجانی و بقیه دیکتاتوران فرقی نمی کند
و به نظر من شما هم دارای همان فرهنگ هستید!
رفسنجانی میگوید که یا خودش و یا دست چپش موسوی باید رئیس جمهور شود واحمدی نژاد
هم چون خودش طبق قانون نمی تواند رئیس جمهور بماند،خواهان رئیس جمهور شدن دست
راستش مشائی است و جنابعالی هم دستور فرموده اید که باید به رفسنجانی رأی داد.
باید ،باید،باید و ووووووووووووووووووو باید
سؤال این است که چرا شمایان(دستور دهندگان) مستقیما و بدون پروا خود را برای تسخیر
جایگاه ولایت فقیه ،اعلاحضرت ،دبیر کل کمیته مرکزی و غیره… کاندید نمی کنید؟مگر
کدام یک از شما پی زوری ها توان و فهمش از اقای خامنه ای کمتر است؟
هموطن یک احمق هم میتواند با آویزان شدن به یک قلدر، برای مدتی و حتی برای دوران
عمر خود مورد لطف و حمایت قلدر باشد و چون انگلی از غارتگری و جنایات او ادامه حیات
دهد،ولی باید مادام العمر هم بله قربان بکوید و برای هر اقدامی هم باید کسب اجازه نماید،
حتی اگر روزی تمایل به *** خوردن داشته باشد.لذا رسانه ها و سیاسیون غیر مسئول و
غیر دمکرات باید بفهمند که بهبود اقتصاد بدون اندیشیدن و سیاست ورزی،موجب
تخریب کشور و یأس سیاسی در جامعه خواهد شد.
دست گدایی دراز کردن ، مطیع فرمان شدن و منابع کشور را در اختیار استکبار و استعمار
قرار دادن از عهده هر ننه قمری بر می آید،ولی مستقل بودن و مستقل اندیشیدن و
مستقل زندگی کردن کارافراد خاص ، متفکر،باشخصیت و دمکرات و نیز انقلابیون است.
mmansour piry khanghah / 17 May 2013