پایهی دموکراسی، جامعه در ابراز وجود آن در «سپهرِ عمومی» (Public Sphere) است. اینجا پهنهی تسهیل و تولید مطالبهگری چندجانبه، و شکلدادن فضایی مناسب برای فهم دیگری، بیان نظر و تشکلیابی است. بیش از دو دهه است که اینترنت و فضای مجازی در زندگی مردم ایران و جهان رخنه کرده است. در این باره بحث میشود که فضای مجازی تا چه حد تحقق یک پهنه همگانی ایدهآل است یا تا چه حد و چگونه به پهنه واقعی موجود یاری میرساند.
گرایشی قوی در بحثهای اندیشمندان حاکی از آن است که آنچه میبینیم دور از آن ایدهآلی است که مثلا یورگن هابرمارس، فیلسوف آلمانی، از آن به عنوان گفتمان عقلانی نام میبرد. محققان به عنوان دلایل جهانی تبدیل نشدن رسانههای اجتماعی به نوعی «سپهرِ عمومی» تفاهمی و عقلانی این گونه موانع را برشمردهاند: فیلترحبابی (filter bubble، گذاشتن کاربر در یک حباب و محدود کردن دسترسی او به اطلاعات)، دالان پژواک (echo chamber، تکرار دادهها در یک کانال و جهت معین) و اهداف عمیق تجاری و البته غرضورزیهای سیاسی.
در پیشزمینهی جنوبجهانی (Global South) از جمله ایران، موانع حتی صعبالعبورتری وجود دارد. موانعی چون دخالت دولتها در اینترنت و گردش آزاد اطلاعات، سانسور و پیگرد سازمانیافتهی فعالان فضای مجازی.
اما آیا میتوان امیدوار بود «کلابهاوس» برخی از این موانع را بشکند و چیزی به ارمغان بیاورد که فقدان کمرشکن آن در کشوری چون ایران احساس میشود؟
پیشینهی تاریک حکومت ایران در مواجهه با تکنولوژی
در سال ۲۰۰۹ میلادی درست هنگامی که به یقین تمام سازمانهای اطلاعاتی جهان، از جمله حکومتهای سرکوبکر، از رسانههایی چون فیسبوک و توییتر برای کشف رابطهها و مکالمههای مخالفان و تمایلات شهروندان استفاده میکردند، جمهوری اسلامی ایران سخت مشغول محدود سازی و ممنوع سازی این شبکهها بود. در دوران کوتاهی قبل از انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۸ دسترسی به فیسبوک و توییتر بدون استفاده از ویپیان (چیزی که از آن بهعنوان فیلترشکن یاد میشود) برای مردم ایران ممکن شد. اما بلافاصله بعد از انتخابات این رسانهها دوباره پشت سدِ فیلترینگ حکومت ایران قرار گرفتند، البته سدی شکننده.
در اصل هرگز قرار نبود توییتر یا فیسبوک موجب جنبشهای جدی و ناپسند (ناپسند از نگاه حاکمان مستبد) شوند. تنها نمونههای بسیار محدودی وجود دارد که این رسانهها کمک اندکی به سازمان یافتن تشکیلات مردمی کردهاند. بهارعربی شاید مهمترین نمونه باشد. اما مثلا با فیلتر توییتر در مصر، بهار عربی پایان نگرفت.
قضیه برعکس است. رسانههای اجتماعی آنلاین بیشتر متهماند به تولید و بازتولید صداهای یکسان و ساختن مرز مجازی میان افراد و عقاید موجود. و بدتر از آن، این رسانهها فقط ابتذال را بهطور گسترده ترویج کردهاند و خوشبینانهترین پژوهش علمی هم نمیتواند استدلال کند که فیسبوک یا توییتر موجب شکلگیری چیزی حتی شبیه به یک فضای مستقل همگانی برای تبادل اندیشه شدهاند.
این اما با ذهنیت مقامات ایران تفاوت دارد. نگاه فروکاهندهی مقامات ایران خیال میکند چنین رسانههایی نهفقط سودی ندارند که ممکن است باعث خسارتهایی شوند. نمونهی اخیر این رفتار حاکمیت ایران در بستن دسترسی شهروندانش به اپلیکیشن پیامرسانِ تلگرام مشهود است. این ذهنیت فرض میکند که فناوری قدرت شکل دادن به رفتار جامعه را دارد. این خیال همهگیر، افراد را از آکادمی گرفته تا شهروندان عادی در گفتمانهای مردمی درگیر میکند. مارشال مک لوهان، متفکر کانادایی علوم رسانه و چهرهای شناختهشده برای افکار عمومی، شاید یکی از نمادینترین چهرههای گمان شکلپذیری رفتار جامعه با فناوری رسانهای است. اما او تنها نیست. پس از ظهور اینترنت و پلتفرمهای مختلف رسانههای اجتماعی، مقامات ایران هم نوعی از نگرش فروکاهندهای را دنبال میکنند که شبیه به افکار مکلوهان است. فرض میکنند تکنولوژی بهتنهایی موجب تغییرات و انقلابها میشود. احتمالا همین طرز فکر باعث شده است که مقامات ایران دسترسی به تلگرام را (پساز شبکههای بیشمار دیگر) ممنوع کنند.
دربارهی احساس مقامات ایرانی نسبت به فناوریهای رسانهای و تلگرام توضیحاتی آکادمیک وجود دارد. این نوع نگرشها توسط دانشگاهیان رد و متهم به تقلیلگرایی و فروکاهنده بودن و باور سادهلوحانه به جبرگرایی تکنولوژیکی شده است. نظریههایی مانند ساخت اجتماعی فناوری ممکن است توضیح دهند که چرا مقامات ایرانی نمیتوانند با محدود کردن فناوریها به اهداف خود برسند. به هر حال، همان طور که باورمند به ساخت اجتماعی فناوری (Social Construction of Technology) استدلال میکنند، فناوری خود بهطور اجتماعی در مجموعهای بسیار پیچیده از بازیگران و ساختارها ساخته میشود. به عبارتی دیگر، تکنولوژی خود محصولی از کنشها و خواستهای اجتماعی است که در رابطهای چند وجهی با جامعه پیش میرود.
«کلابهاوس»، خانهای پر از تردید
«کلابهاوس» بعد از «اینستاگرام» دومین رسانهی اجتماعی گستردهای است که مقامات سختگیر ایران هنوز برای بستن و فیلتر کردن آن کاملا شمشیر را از رو نبستهاند. این فناوری ارتباط شنیداری برای گروههای چند نفره تا ۸۰۰۰ تن در یک اتاق را تسهیل میکند.
اکنون فضای «کلابهاوس» پر است از اتاقهای ایرانیانی که از موضوعات بسیار مختلف و گوناگونی سخن میگویند و تبادل نظر میکنند. از اتاقهای علمی، مذهبی، فلسفی، سیاسی و خبری تا اتاقهای پرشمار کمتر جدی، جوانانه و معطوف به وقتگذرانی. یککاربر عادی همیشه چیزی مناسب با علاقهاش در این فضا پیدا میکند. او گاهی میتواند به اتاقی بپیوند که دو شخصیت شناخته شدهی سیاسی مشغول مناظره یا پاسخ به سوالات شنوندگان هستند، یا میتواند موضوعی علمی، اعتقادی یا مذهبی را انتخاب کند، به راحتی وارد اتاق شود و بازهم به راحتی حرف بزند. معمولا اتاقها محترمانه اداره میشوند و مدیران اتاقهای جدیتر تلاش میکنند فرصتهای برابری را برای حاضران فراهم کنند.
این اندیشه شکل میگیرد که آیا «کلابهاوس» میتواند همان فضای گمشدهی گفتوگوی عمومی باشد؟ همانی که هابرمارس آن را «سپهرِ عمومی» (Public Sphere) مینامد و اندیشمندان پرشماری از جمله هانا آرِنت یا نانسی فریزر دربارهی آن بسیار نوشته شدهاند؟
در پیش گذاشتن چنین ادعایی نباید عجله کرد. تا جایی که به خود «کلابهاوس» مربوط میشود، میتوان پرسید: فرق بنیادین آن با همتای (هنوز) فیلتر نشدهاش، اینستاگرام، چیست؟ یا مگر باوجود محدودیتها انبوهی از ساکنان ایران و بهطور کلی جنوبجهانی عضو شبکههایی چون توییتر و فیسبوک نیستند؟ آیا «کلابهاوس» ماهیتی متفاوت از آنچه پیشتر بوده عرضه میکند یا ادامهی همان کارآفرینی تجارت محور با اتکا به مدل تجاری تبلیغاتی است (مشابه غولهای فنآوری که بیشتر درآمدشان از تبلیغات هدفمند است)؟
اگر ایرانیان در «کلابهاوس» به شکلی تقریبا بدون تبعیض و بیشتر از قبل محترمانه به گفتوگو مینشینند فقط بهدلیل وجود تکنولوژی «کلابهاوس» نیست. حتما دلایل دیگری هم دارد که شاید از وجود یک تکنولوژی نوظهور بسیار با سابقهتر باشند. البته شاید نباید ناامیدانه خیال کرد که «پس این هم راه بهجایی نمیبرد». بههرحال جامعه یک موجودیت بسیار پویا و زنده است و در پویایی و برای ارتقای خود حتما از تکنولوژی هم استفاده میکند.
این ادعای عجولانه که گویا «کلابهاوس» همان «سپهرِ عمومی» گمشدهاست، شاید ادامهی همان ذهنیت جبرگرایی تکنولوژیکی باشد که سالهاست حکومت ایران هم سادهلوحانه به آن گرایش دارد. در انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران هم تکنولوژی از جمله رادیو، نوار کاسِت، مطبوعات و شبنامههای ممنوع حتما نقشی بازی کردهاند. اما بهسختی بتوان نتیجه گرفت که انقلاب سال ۱۳۵۷ فقط در نتیجه این انواع تکنولوژی همرسانی اتفاق افتاد. مجموعهای بزرگی از عاملها در این حادثهی اجتماعی نقش داشتهاند و البته تکنولوژیهای ارتباطی هم یکی از آنهاست. هرچند بزرگپنداشتن جایگاه تکنولوژی اشتباه پرتکراری است. اما این چیزی از اشتباه بودن آن کم نمیکند.
اگر ایرانیان در «کلابهاوس» به شکلی تقریبا بدون تبعیض و بیشتر از قبل محترمانه به گفتوگو مینشینند فقط بهدلیل وجود تکنولوژی «کلابهاوس» نیست. حتما دلایل دیگری هم دارد که شاید از وجود یک تکنولوژی نوظهور بسیار با سابقهتر باشند. البته شاید نباید ناامیدانه خیال کرد که «پس این هم راه بهجایی نمیبرد». بههرحال جامعه یک موجودیت بسیار پویا و زنده است و در پویایی و برای ارتقای خود حتما از تکنولوژی هم استفاده میکند.
هیچ آمار دقیق و مستقلی از دسترسی شهروندان ایرانی به «کلابهاوس» و تکنولوژیهای مشابه در دسترس نیست. محققان رسانه دقیقا نمیدانند چندنفر از چه منطقهای و با چه پیشزمینهی اقتصادی و تحصیلاتیای از این ابزار استفاده میکنند. کلیگویی در علوم اجتماعی و انسانی احتمالا نمیتواند چندان راهگشا باشد. ما نمیدانیم که «کلابهاوس» بازتولید یک جمع بورژوایی شهر نشین با سطح مقبولی از رفاه اجتماعی است یا همهی اقشار جامعه در آن مشارکت دارند. قطعا البته میدانیم که «کلابهاوس» پارلمان انتخابی مردم نیست و احتمالا نمیتواند بهراحتی چیزی شبیه «سپهرِ عمومی» هابرمارسی باشد.
شاید بشود فرض گرفت چیزی که به چشم میآید ناشی از آبشدنِ یخ سنگین گفتوگو میان گروهها و عقاید مختلف جامعهی بسیار متنوع ایران است. حتما «کلابهاوس» و ابزارهای نوین ارتباطی در آن تاثیر دارند و آن را تسهیل میکنند. اما آغاز اصیل چنین رویکردی (اگر اساسا بشود چنین رویکردی را فرض کرد) حتما «کلابهاوس»، «اینستاگرام»، «تلگرام»، «توییتر» یا «فیسبوک» نیست. این ابزارها در بهترینحالت تسهیل کنندهی رویدادهای اجتماعی هستند. و البته دستکاریهای سیاسی و تجاری در آنها معمولا سمتوسوی معصومانهی اجتماعی را به مقاصد مورد تمایل خود میبرد.
شاید بهتر باشد بهجای جشن گرفت «کلابهاوس»، انواع جدید گفتوگوی خشونتپرهیز و محترمانه و البته منتقدانه میان شهروندان جشنگرفته شود. حتی اگر حکومت ایران دسترسی به این ابزار را محدود کند، حتما بازهم چنین ابزاری در اختیار شهروندان قرار خواهد گرفت. اما مهم است شهروندان مانع از دخالتهای سیاسی و تجاری با اهدافی ناپسند شوند. گفتوگو، احترام و انتقاد مهمتر از ابزار است و حتما راه بروز خود را (ابزار خود را) پیدا میکند.