یک سال پیش درست در چنین روزهایی، تیم سیاست خارجی رئیسجمهور منتخب آمریکا در حال سامان دادن به پروندههای به جا مانده از دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ بود. مهمترین پرونده، برجام و آینده آن بود. در حالی که ترامپ آخرین اقداماتش برای باقیماندن در کاخ سفید را با اصرار به پیش میبرد، رابرت مالی، مدیر پیشین گروه بینالمللی بحران به عنوان مسئول میز ایران در وزارت خارجه بایدن مهمترین ماموریتش یعنی احیای برجام را در دست گرفته بود.
سال ۲۰۲۱ برای سیاست خارجی ایران با امید به احیای برجام در زمانی کوتاه آغاز شد. جو بایدن در طول کمپین انتخاباتیاش وعده داده بود که اگر پا به کاخ سفید بگذارد، آمریکا را به توافق هستهای باز میگرداند. روز ۲۰ ژانویه، بایدن ساکن کاخ سفید شد ولی خیلی زود فهمید که احیای برجام به آن آسانی که او فکر میکرد نیست.
مذاکرات احیای برجام تازه سه ماه بعد از آغاز ریاستجمهوری بایدن آغاز شد، آن هم به صورت غیرمستقیم. ایران پس از ترور قاسم سلیمانی در روز ۱۳ دی ۱۳۹۸، رویکردی متفاوت در قبال آمریکا در پیش گرفت. سیاست دو کشور در قبال یکدیگر به شدت خصمانه شده بود و هر آن انتظار میرفت یک جرقه به آتش جنگی فراگیر بدل شود. یکی از تغییرات پس از مرگ قاسم سلیمانی این بود که دیگر مذاکره مستقیم با آمریکا انجام نمیشود. نه در بغداد بر سر مسائل عراق، نه در قطر بر سر افغانستان، نه در کانال محرمانه عمان و نه در وین برای مذاکرات هستهای.
از مارس ۲۰۲۱ تا پایان دسامبر هشت دور مذاکره برای احیای برجام برگزار شد. شش دور از این مذاکرات را تیم وزارت خارجه دولت روحانی پیش برد و دو دور آخر با تیم ابراهیم رئیسی بود.
هم محمد جواد ظریف در گزارش نهاییاش به مجلس یازدهم در مورد وضعیت مذاکرات هستهای و هم حسن روحانی در سخنرانیهای هفتههای پایانی ریاستجمهوریاش یک نکته را به دو زبان مختلف گفتند: «متن توافق برای احیای برجام آماده است ولی نظام تصمیم سیاسی برای عملیاتی شدن آن را نگرفته است.»
روحانی در جلسه روز ۴ تیرماه هیات دولت ایران گرفتاری دولتش برای احیای برجام را سه چیز دانست. بوروکراسی پارلمانی، بیاختیار بودن مذاکرهکننده ارشد و عدم تمایل سیاسی برای حل بحران:
«اگر بخواهند همین امروز میتوانیم تحریم را تمام کنیم. همین امروز میتوانیم تحریم را تمام کنیم. برویم و همین الان اختیارات را به دکتر عراقچی بدهیم، او هم به وین برود در عرض چند روز توافق را نهایی کند، اعلام شود، تحریم هم برداشته شود.»
و در بخش دیگری از سخنانش گفت: «اگر برخی مسائل تشریفات و بوروکراسیها نبود، تحریمها هم تمام شده بود. ما از این بوروکراسیها داد میزنیم از جمله بوروکراسی پارلمانی.»
منظور روحانی از بوروکراسی پارلمانی، سختگیری مجلس برای اجرای قانون «اقدام متناسب و متقابل دولت در اجرای برجام» بود. قانونی که در آن شروط احیای برجام ذکر شده است و البته اقدامات متقابل ایران تا پیش از احیای برجام هم به روشنی مشخص شده است.
اما سه عاملی که روحانی به عنوان موانع احیای برجام ذکر کرد، پوششی بودند برای اسم نبردن از تنها مانع موجود: اراده علی خامنهای.
همه آنچه ظریف در گزارش دورهای طولانیاش به مجلس نوشت و روحانی در گلایههای پایان دولتش بر زبان راند، تفصیلی بود برای نام نبردن از خامنهای و نگفتن از نقشی که او در احیا نشدن برجام ایفا کرده است. اما چرا خامنهای نخواسته است برجام زودتر احیا شود؟
یک مصاحبه جنجالی
در روز ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ یک فایل صوتی از مصاحبه محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه وقت جمهوری اسلامی منتشر شد. این فایل به مصاحبه تاریخ شفاهی مرکز تحقیقات استراتژیک با وزرای دولت روحانی مربوط میشد. مصاحبهای که قرار بر انتشارش نبود. فایلی که به بیرون درز کرد ۳ ساعت از ۷ ساعت مصاحبه ظریف بود ولی همین ۳ ساعت هم برای تغییر در ساحت سیاسی ایران کفایت میکرد.
این مصاحبه در زمانی منتشر شد که برخی از سیاسیون از ظریف خواسته بودند تا در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ کاندیدا شود. شاید انتشار این فایل صوتی با این هدف انجام شد تا تیم سیاست خارجی حسن روحانی برای همیشه از عرصه رسمی سیاست حذف شود، شاید هم هدفی دیگر دنبال میشد.
ظریف در این مصاحبه به صراحت از دخالتهای «میدان» یا همان سپاه قدس در سیاست خارجی گلایه کرد و گفت که اقدامات میدان همیشه برای دیپلماسی هزینهساز بوده است. او از جمله گفت که وزارت خارجه در تعیین سیاست خارجی جمهوری اسلامی نقشی ندارد و اساساً با وزیر خارجه در مورد این موضوعات مذاکره نمیشود.
انتشار این مصاحبه نقطه پایانی بود بر اصلیترین برنامه دو دولت حسن روحانی یعنی حل بحرانهای جمهوری اسلامی با استفاده از ابزار دیپلماتیک.
تعریضهایی که ظریف در این مصاحبه به قاسم سلیمانی داشت و صراحت او در انتقاد از نقش سپاه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی آنچنان به مذاق رهبر جمهوری اسلامی تلخ آمد که او در دیدار پایان کار دولت هم به شکل تحقیرآمیزی از تیم سیاست خارجی روحانی یاد کرد. خامنهای در دیدار آخر از بیاحترامی به دولتی که هشت سال بر سر کار بود هیچ کم نگذاشت. سخنرانیاش در کمتر از ۱۵ دقیقه انجام شد و عملاً دستاورد دولت روحانی را یک «هیچ» بزرگ خواند:
«دیگران باید از تجربههای شما استفاده کنند. خب حالا یک تجربه را من بخصوص یادداشت کردهام… این تجربه عبارت است از بیاعتمادی به غرب؛ آیندگان باید از این تجربه استفاده کنند. در این دولت معلوم شد که اعتماد به غرب جواب نمیدهد؛ به ما کمک نمیکنند و هر جا بتوانند ضربه میزنند؛ آنجایی که ضربه نمیزنند، آنجایی است که امکانش را ندارند؛ هر جا امکان داشتهاند ضربه زدهاند؛ این تجربهی بسیار مهمی است. مطلقاً نبایستی برنامههای داخلی را به همراهی غرب موکول کرد و منوط کرد، چون قطعاً شکست میخورد، قطعاً ضربه میخورد. شماها هم هر جایی که کارهایتان را منوط کردید به [همراهی] غرب، ناموفق ماندید؛ هر جایی که بدون اعتماد به غرب، خودتان قد علم کردید و حرکت کردید موفق شدید. نگاه کنید کار را؛ کارکرد دولتهای یازدهم و دوازدهم این جوری است. هر جا شما موضوعات را به توافق با غرب و به مذاکرهی با غرب و با آمریکا و مانند اینها موکول کردید، آنجا ماندید و نتوانستید پیش بروید.»
شدت گرفتن حملات اسرائیل، شکست در منطقه، مرگ سفیر
سال ۲۰۲۱ را به تعبیری میتوان سال رویارویی مستقیم اسرائیل با جمهوری اسلامی دانست. اسرائیل در چندین جبهه به مواضع جمهوری اسلامی حمله کرد. در داخل ایران حدود یک ماه پیش از آغاز سال نو میلادی، محسن فخریزاده، پدر برنامه هستهای ایران به شیوهای سینمایی و با استفاده از تجهیزات پیشرفته ترور شد. این ترور در شهر آبسرد دماند و در چند کیلیومتری پایتخت و با استفاده از هوش مصنوعی و ارتباطات راه دور انجام شد.
اسرائیل با برنامهریزی و اجرای دو عملیات انفجار بزرگ در قلب تاسیسات نطنز نشان داد که در برنامه خربکاریاش مصمم است. در تیرماه تاسیسات ساخت تجهیزات پیشرفته هستهای در کرچ با پهپاد منفجر شد. در شهریورماه یک انفجار دیگر نیز در موسسه تحقیقاتی جهاد خودکفایی در غرب تهران رخ داد. این انفجار مرکز تولید سوخت جامد برای موشکهای بالستیک را هدف قرار داده بود. انفجار دوم هم به زعم نشریه صبح صادق وابسته به سپاه پاسداران کار اسرائیل بوده است.
حمله سایبری به تاسیسات عرضه سوخت در ابتدای آبان نیز آخرین برنامه خرابکاری اسرائیل در قلب جمهوری اسلامی بود که همگی با موفقیت انجام شد.
اما اهداف اسرائیل تنها به داخل ایران محدود نبود. در سال ۲۰۲۱ کشتیهای ایرانی در دریای سرخ، بندر لاذقیه سوریه، دیرالزور و ابوکمال و فرودگاه دمشق اهداف وابسته به سپاه قدس هدف حملات مکرر اسرائیلیها قرار گرفتند.
ایران سالها است که در تلاش است تا یک پایگاه دائمی در شرق سوریه و در مجاورت گذرگاه مرزی القائم عراق ایجاد کند. این منطقه که از جنوب به ابوکمال از شمال به دیرالزور و از غرب به پالمیرا یا همان تدمر محدود میشود در سال گذشته بیش از ۱۰ بار هدف حملات اف۳۵ های رادار گریز اسرائیل قرار گرفت و چندین شبهنظامی وابسته به سپاه قدس کشته شدند و بخش زیادی از تاسیسات نظامی از بین رفت.
اما این تنها تحول منفی برای ایران در سوریه نبود. در مهرماه خبری در رسانههای عربی منتشر شد که جواد غفاری، فرمانده میدانی سپاه قدس از سوریه اخراج شده است. خروج غفاری از سوریه بعدتر توسط رسانههای وابسته به سپاه هم تأیید شد ولی آنها نوشتند که دلیل این رویداد نه نارضایتی بشار اسد از دخالتهای او در جنگ سوریه که به دلیل پایان ماموریتش بوده است.
مشابه همین اتفاق نیز در آذرماه در یمن رخ داد. حوثیها در آذرماه از عربستان خواستند که زمینه را برای خروج حسن ایرلو، فرمانده سپاه قدس که از سال ۱۳۹۷ به عنوان سفیر به یمن رفته بود فراهم کنند. در خبری که نخستین بار در مورد این موضوع منتشر شد آمده بود که حوثیها از مداخله ایرلو در تحولات داخلی یمن ناراضی هستند ولی روایت طرف ایرانی این بود که این سردار سپاه به کرونا مبتلا شده است و به همین دلیل درخواست شد تا از یمن خارج شود.
حسن ایرلو نهایتاً درگذشت. مرگ او همچنان در ابهام قرار دارد. برخی منابع می گویند او در حمله هوایی عربستان مجروح و یا حتی کشته شده است ولی روایت رسمی جمهوری اسلامی از مرگ او همچنان ابتلا به کرونا، تعلل سعودیها برای خروج او از یمن و پایان عمر در بیمارستان بقیهالله اعظم سپاه است.
عربستان، گفتگو بر سر هزاران بحران
تراژدی یمن که سالها است محل جنگ نیابتی عربستان و ایران شده همچنان ادامه دارد. ایران در یک سال گذشته تلاش کرد تا مشکلاتش با عربستان را حل کند. تاکنون ۴ دور مذاکره با سعودیها در بغداد انجام شده ولی هنوز به نتیجهای نرسیده است.
مشکلات ایران با سعودیها از لبنان و سوریه آغاز میشود و به عراق و یمن و آفریقا میرسد. تلاش ایران برای نفوذ در کشورهای شرق آفریقا در مجاورت دریای سرخ همیشه برای عربستان و البته اسرائیل یک پیام تهدیدآمیز تلقی شده است. در لبنان نیز اسرائیل و عربستان موضعی مشابه یکدیگر دارند. هر دو نفوذ ایران را بر نمیتابند. یکی حزبالله را تهدیدی موجودیتی برای خود میداند و دیگری حزب الله را مانعی بر سر نفوذ خود در میان جمعیت سنی و سیادت احزاب وابسته به سعودی تصور میکند.
بحران اقتصادی کنونی در لبنان نتیجه این کشمکش مزمن میان عربستان، اسرائیل و جمهوری اسلامی است. لبنان در یک سال گذشته ۹۰ درصد از ارزش پول ملیاش را از دست داده و خدمات پایهای مانند تأمین برق و آب سالم، غذا و دارو در این کشور در بحران است.
چنین وضعیتی سبب شده تا نفوذ ایران در لبنان بیش از پیش متزلزل شود. ایران که خود به دلیل تحریمها تحت فشار اقتصادی است اکنون ناچار است راهی برای رساندن غذا، دارو و سوخت به لبنان نیز بیابد تا از این رهگذر مانع اعتراض عمومی به گروه مورد حمایتش یعنی حزبالله شود.
در چنین وضعیتی، گفتگوهای ایران با عربستان سعودی در بغداد طیفی از چندین موضوع مناقشهبرانگیز را در بر میگیرد که در برخی موارد پیچیدگیشان از پیچیدگی بحران هستهای هم بیشتر است.
عراق، خون سلیمانی هدر رفت؟
اگرچه مرگ قاسم سلیمانی در بامداد ۱۳ دیماه ۱۳۹۸ با نام دونالد ترامپ گره خورده است ولی درستتر آن است که بگوییم حذف او بهای سنگینی بود که ایران برای سرکوب انقلاب تشرین در عراق پرداخت. تظاهرات در مناطقه عمدتاً شیعهنشین در جنوب و شرق عراق که از اکتبر ۲۰۱۹ آغاز شد، سببساز دورهای طولانی از بیثباتی سیاسی در عراق شد. عادل عبدالمهدی، دوست قاسم سلیمانی و مهره سپاه قدس را از نخستوزیری ساقط کرد، سطح تنش با آمریکا را به بالاترین حد ممکن رساند، قاسم سلیمانی را که برای تجدید آرایش گروههای شبهنظامی وابسته به ایران به بغدادکشانده بود قربانی کرد و در نهایت با برگزاری انتخابات پارلمانی زودهنگام، آرایش سیاسی عراق را به ضرر لایه اول نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در این کشور تغییر داد.
انتخابات پارلمانی عراق در روز ۱۰ اکتبر ۲۰۲۱ از چند جنبه شگفتیساز بود. در وهله نخست ائتلاف فتح که اجتماع بخش مهمی از نیروهای حشدالشعبی بود با شکستی سنگین مواجه شد. مقتدی صدر که تلاش کرد در انقلاب تشرین با معترضان همراهی کند و ندای استقلالطلبی سر دهد را به قدرتمندترین مهره برای جهت دادن به پارلمان تبدیل کرد و حال باید نخستوزیری تعیین شود که مورد قبول این جریان باشد.
در حقیقت، نتایج انتخابات ۱۰ اکتبر در عراق برای جمهوری اسلامی همان فاجعهای بود که برای جلوگیری از وقوعش، قاسم سلیمانی را در بحرانیترین وضعیت امنیتی ممکن مجبور به سفر بیبازگشت به بغداد کرد.
ائتلاف گروههای حشدالشعبی که عموماً در ائتلاف فتح حضور دارند از فردای روز انتخابات پارلمانی تلاش کردند تا نتایج را به چالش بکشند. آنها حتی تهدید کردند که این نتیجه سبب بیثباتی در عراق خواهد شد. در نهایت دادگاه عالی عراق نتایج را تأیید کرد و حال جانشین قاسم سلیمانی در سپاه قدس باید با موزاییک سیاسی جدید در عراق روبهرو شود.
ائتلاف «سائرون» وابسته به جریان مقتدی صدر، اکنون ۷۳ کرسی پارلمان را در اختیار دارد و بخت بلندی برای تعیین نخستوزیر آینده در ائتلاف با جریان اصلی سنیها با نام تقدم با ۳۷ کرسی و حزب دموکرات کردستان عراق با ۳۱ کرسی دارد. به نظر میرسد در نهایت ائتلاف دولت قانون به رهبری نوری مالکی نیز که به ایران نزدیک است ناچار به معامله بر سر جند وزارتخانه فرعی شود و با ۳۳ کرسی به سه جریان غالب پارلمان بپیوندد.
در نهایت نخستوزیر آینده عراق به احتمال زیاد مصطفی الکاظمی خواهد بود که سپاه قدس پس از بیثباتی پس از مرگ قاسم سلیمانی برای دورهای کوتاه تن به نقشآفرینیاش داده بود.
جریان صدر در عراق البته آنچنان که گفته میشود از سپاه قدس دور نیست. مقتدی صدر همچنان یک پا در ایران و یک پا در عراق دارد ولی نزدیکی او به جمهوری اسلامی مانند جریان عصائب و فتح نیست. او در سالهای گذشته تلاش کرده تا رابطهای متوازن با جمهوری اسلامی و دیگر بازیگران خارجی در عراق برقرار کند. از این جنبه سپاه قدس نقش کمرنگتری در پازل سیاسی عراق و روابط خارجیاش خواهد داشت هرچند نقشش هنوز به صفر نرسیده است.
این وضعیت برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی که از سال ۲۰۰۳ یک سرمایهگذاری سنگین و حیثیتی در عراق انجام داده چندان مطلوب نیست. به ویژه آنکه برای نگاه داشتن عراق در حلقه بازیگران گوش به فرمان، خون مهمترین فرمانده نظامیاش را هم خرج کرده است.
افغانستان، تسلیم در برابر سرنوشت
در ماه اوت ۲۰۲۱ سرانجام نیروهای نظامی آمریکا پس از دو دهه افغانستان را ترک کردند. هنوز صدها سرباز آمریکایی در فرودگاه کابل منتظر رسیدن هواپیماهای ترابریشان بودند که کابل سقوط کرد. گروه طالبان به دو دهه دولتسازی آمریکا در افغانستان پایان داد و خود زمام امور را به دست گرفت.
افغانستان در دو دهه گذشته از معدود موارد همکاری اطلاعاتی و نظامی آمریکا بود. کنفرانس بن در دسامبر سال ۲۰۰۱ به طرحی سیاسی منجر شد که در آن قرار بود نیروهای سیاسی وابسته به کشورهای مختلف بازیگران اصلی قدرت باشند و طالبان برای همیشه حذف شود. ایران در این دو دهه چندین بار تلاش کرد تا ارگ ریاستجمهوری افغانستان را به کنترل مطلق نیروهای نزدیک به خودش و ائتلاف سابق مجاهدین درآورد. این تلاشها همواره ناموفق بود. از دیگر سو طالبان نیز در افغانستان حضوری دائمی داشت و دستکم در جنوب و شرق این کشور به مواضع نیروهای ائتلاف بینالمللی و ارتش افغانستان حمله میکرد.
پس از مرگ قاسم سلیمانی ایران سیاست خارجیاش در منطقه را به صراحت اعلام کرد و بر آن پای فشرد: اخراج آمریکا از منطقه. از این رهگذر ایران در دو سال گذشته سیاست دور نگه داشتن طالبان از قدرت که از قضا طراحش قاسم سلیمانی بود را کنار گذاشت و به مصالحه و سازش با آنها روی آورد. به موازات این تغییر رویه در جمهوری اسلامی، گفتگوهای صلح میان طالبان با آمریکا و دولت افغانستان هم با فراز و فرودهای بسیار در جریان بود.
اگر به ابتدای سال ۲۰۲۱ بازگردیم به قطعیت میتوان گفت که سقوط کابل در ماه اوت نه در مخیله ایران میگنجید و نه آمریکا. جمهوری اسلامی تا پیش از رویدادهای دیماه ۱۳۹۸، از «خروج مسئولانه آمریکا» حمایت میکرد ولی رویدادهای پس از آن مرگ قاسم سلیمانی ایران را به خروج به هر قیمتی تغییر داد.
به نظر میرسد جمهوری اسلامی در تحلیلش از شرایط افغانستان چند اشتباه راهبردی داشته است. سردرگمی مقامهای تهران پس از سقوط کابل نشان میدهد که آنها در نهایت فکر میکردند که آینده افغانستان پس از خروج نظامیان آمریکایی، تشکیل دولتی ائتلافی است که در آن مجاهدین و طالبان سهمی متناسب دارند و توازن قدرت میان جناح ایران و پاکستان برقرار میماند. نتیجه اما به کابوسی برای سیاست خارجی ایران تبدیل شده است. هماکنون ایران تقریباً بخش مهمی از وزنههای مؤثر خود در کابل را از دست داده است و افغانستان همچون چند سال آخر دهه ۹۰ میلادی میتواند کشوری غیرقابل پیشبینی با رفتارهایی کنترلنشده برای جمهوری اسلامی باشد.
سال ۲۰۲۱ گرچه قاسم سلیمانی زنده نبود ولی هنوز آثار اقدامات گذشتهاش در سیاست خارجی جمهوری اسلامی سنگینی میکرد. اسماعیل قاآنی، فرمانده کنونی سپاه قدس، اقتدار و نفوذ قاسم سلیمانی را ندارد و وضعیت ایران در منطقه خاورمیانه به یک آشفتگی به تمام معنا رسیده است. هر دستاوردی که قاسم سلیمانی از ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۸ برای علی خامنهای اندوخته بود یکی یکی رنگ میبازد و جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته خود را بازآرایی کند.
در تهران تیم سیاست خارجی ابراهیم رئیسی تبحر دیپلماتهای حسن روحانی را ندارند و چندین پرونده حل نشده از لبنان تا شرق آفریقا و از موشکی و نظامی تا هستهای و اقتصادی گشوده است که همهشان بر رابطه ایران با کشورهای غربی و شرقی سایه انداخته است. به این واسطه، سال ۲۰۲۱ سال مخمصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی بود.
سیاستهای “عمق استراتژیک جمهوری اسلامی” بیش از هر چیز اکنون تبدیل به باتلاق و حفره هایی عظیم گشته, و عملا تنها حاصل ملموسی که برای مردم ایران به ارمغان آورده فقر عظیم اقتصادی, اجتماعی از یکسو, و احیا نمودن ناسیونالیسمی کاملا متضاد با اهداف ج.ا. می باشد؛ “نه غزه, نه لبنان, جانم فدای ایران.”
ناکامی ها, عقب نشینی ها و شکستهای ج.ا. در لبنان, سوریه, عراق, یمن یکی از اجزای اساسی بحران حقانیت حکومت اسلامی می باشد, که به طرزی مستقیم و آشکار نمایانگر متفاوت بودن و تضادهای مردم با الویت های ج.ا. است.
ادامهء شکستهای ج.ا. در منطقه در سال ۱۴۰۱ بحران حقانیت رژیم را هر چه بیشتر افزایش میدهد و در انضمام با بحران های داخلی (تورم, کسری بودجه, ادامهء تحریمها, بحران آب,…) هیت حاکمه را هر چه بیشتر تضعیف خواهد کرد.
آیا ادامهء روند سست شدن نهادهای اقتصادی کشور (حکام ج.ا. می دانند که تنها راه جبران کسر بودجه حذف ارز ترجیحی است, اما واقف به این نیز هستند که جامعه ای ایران دست کمی از یک بشکه باروت ندارد؛ تعویق حذف ارز ترجیحی بحران کسری بودجه را تشدید میکند, اما عجله و سرعت در حذف ارز ترجیحی انفجار بشکهء باورت را تسریع خواهد کرد؛ نه راه پس, به راه پیش), همراه با ناتوانی های هر چه بیشتر رژیم در پیشبرد سیاستهای خارجی منجر به ظهور یک شرایط انقلابی در کشور خواهد شد؟
شب دراز است و قلندر بیدار.
سیامک اسدیان / 03 January 2022