Opinion-Zamaneh

سیاسیون ولایتمدار را، که گروهی هستند که امروز خود را تابع خامنه‌ای معرفی می‌کنند، از جهت رابطه با بیت ولی فقیه می‌توان به چهار گروه تقسیم کرد:

۱) آنها که قبل از نزدیک شدن به خامنه‌ای و بیت سوابق روشنی در فعالیت سیاسی و اجتماعی داشته‌اند و زندگی سیاسی آنها با ارتباط با خامنه‌ای شروع نشده است.

برخی از ولایتمداران امروز یک دوره عضو انجمن‌های اسلامی (مشتق در دهه‌های پنجاه و شصت، نه انجمن‌های حکومت ساخته‌ امروز) یا عضوی از گروه‌های زیر زمینی تروریستی بوده‌اند.

سعید جلیلی

این افراد هویت سیاسی خویش را از خامنه ای نمی‌گیرند اما به دلیل امتیازات نظام استبدادی برای خود، از خامنه‌ای و وضعیت موجود دفاع می کنند.

حتی یک نوشته یا سخنرانی یا فعالیت سیاسی و اجتماعی برای بسیاری افراد، جدا از خانه زادی ولی فقیه نمی‌توان پیدا کرد.

 این افراد در شرایط بحرانی به سرعت می‌توانند به “خواص بی‌بصیرت”، “ساکتین فتنه” یا “فتنه‌گر” و “منافق” تبدیل شوند. خامنه‌ای کمترین اعتماد را به این افراد دارد. اعضای موتلفه و برخی گروه‌های نزدیک به آنان چنین وضعیتی دارند.

۲) آنها که سوابق سیاسی و اجتماعی دارند اما به شدت در حوزه‌ عمومی و حتی میان بخشی از طرفداران نظام بدنام هستند.

بدنامی آنها به علت دخالت در فعالیت‌های تروریستی و قتل و آدمکشی و شکنجه‌گری در دوران جمهوری اسلامی است و نه دوران پهلوی که برای برخی نوعی مبارزه به شمار می‌آمد.

علی فلاحیان، مصطفی پورمحمدی از این قبیل هستند. خامنه‌ای و بیت در عرصه‌ عمومی وانمود می‌کنند که با این افراد فاصله دارند اما آنها هم مورد انتصاب واقع می‌شوند و هم در شرایط بحرانی مورد استفاده قرار می‌گیرند.

۳) آنها که هیچ هویتی بدون بیت نداشته‌اند و اکنون نیز برای بسیاری از مردم ناشناخته‌اند و بیشتر در پشت صحنه به فعالیت سیاسی و اقتصادی و امنیتی مشغول هستند؛ سازمان دهندگان حزب پادگانی و اعضای بلند مرتبه بیت کمتر برای مردم شناخته شده‌اند. از این گروه می‌توان به اصغر حجازی، محمدرضا گلپایگانی و وحید حقانیان اشاره کرد. اینها بیشتر افراد امنیتی و اطلاعاتی هستند.

افراد خانه‌زاد از ابتدای ورود به فعالیت، به خدمت مرکز و محور قدرت می پردازند و  از هرگونه ریسک سیاسی تا زمانی که نظام استبدادی مادام‌العمر در جریان است می‌پرهیزند.

۴) آنها که بدون کار در بیت هیچ گونه هویتی نداشته‌اند اما امروز در عرصه‌ سیاست نام و نشانی دارند. حتی یک نوشته یا سخنرانی یا فعالیت سیاسی و اجتماعی برای این افراد جدا از خانه زادی ولی فقیه نمی‌توان پیدا کرد.

 میلیون‌ها نفر از ایرانیان در جنگ ایران و عراق شرکت داشته‌اند و شرکت در جنگ برای کسی امتیاز سیاسی نمی‌سازد. برخی در جنگ زخمی و کشته شدند و  برخی دیگر سالم برگشتند. هاشم آغاجری و سعید جلیلی هر دو در جنگ پایشان را از دست دادند. یکی امروز غلام خانه زاد رهبر است و دومی حکم اعدام گرفت.

سعید جلیلی
سعید جلیلی (سمت چپ) در سال ۱۳۷۱

این افراد از ابتدای ورود به فعالیت، به خدمت مرکز و محور قدرت می پردازند و به این ترتیب از هرگونه ریسک سیاسی تا زمانی که نظام استبدادی مادام‌العمر در جریان است می‌پرهیزند.

اگر این افراد شامه‌ تیزی داشته باشند ولی فقیه بعدی را تشخیص داده و روابط خود با وی را نیز تحکیم می‌کنند تا برای وی نیز غلامی کنند.

 البته دیکتاتورها دوست ندارند از غلام خانه‌زاد دیکتاتور قبلی استفاده کنند. سعید جلیلی از این حیث نیز نشان داده که ظرفیت مناسبی برای “سیاستمداری به عنوان غلام خانه‌زاد” را دارد.

سعید جلیلی از دسته چهارم است. بدون پیوستن به بیت، او امروز همانند ده‌ها هزار معلول دوران جنگ باید با عوارض جسمانی ناشی از آن دوره کلنجار می‌رفت و اگر خوش شانس بود، کارش به آتش زدن خود در برابر بنیاد در اعتراض به فقدان خدمات نمی‌کشید.

اعضای دسته‌ چهارم معمولا در یک دوره در گروه سوم فعالیت می کنند تا روزی که خامنه‌ای تشخیص دهد. می‌توان آنها را از پستو به عرصه‌ عمومی آورد. برای انجام این کار افراد باید نشان داده باشند که ظرفیت تفکر انتقادی و مستقل را نداشته و کاملا مطیع رهبر هستند.

سعید جلیلی از کسانی است که بدون پیوستن به بیت، امروز همانند ده‌ها هزار معلول دوران جنگ باید با عوارض جسمی و روحی ناشی از آن دوره کلنجار می‌رفت.

سلطان صاحبقران و ابواب جمعی‌اش

رفتارهای چندین ساله‌ خامنه‌ای در عرصه‌ سیاست ایران به خوبی نشان می‌دهد که وی شیفته‌ مدل قاجاری حکومت است البته اگر خود وی در مقام سلطان صاحبقران نشسته باشد.

خامنه‌ای به جای کار با سیاستمدارانی که در احزاب سیاسی بالا آمده‌اند، ترجیح می‌دهد خود این سیاستمداران را در محیط بیت پرورش دهد.

 درس‌های خارج وی در بیت با همین نیت تشکیل شد. آنها باید هر روز در محیط بیت باشند، برای نمازهای ظهر و عصر و بعد مغرب و عشا در پشت سر وی عبودیت ورزند (نه به خدا بلکه به نماینده‌ وی) و رسم نوکری و خانه‌زادی را به جای آورند. بوسیدن دست خامنه‌ای یکی از این رسوم است.

بیت رهبری

فردی که سال‌ها کرامت انسانی خود را زیر پا نگذاشته باشد و به پادویی در بیت مشغول نباشد، نمی‌تواند سیاستمدار مطیعی برای بیت باشد.

شاهان عثمانی نیز از همین روش برای پرورش سیاستمداران خود استفاده می‌کردند. آنها در یک دوره‌ طولانی، افراد را در پایتخت و تحت رسوم مطیع پرورانه قرار می‌دادند تا بتوانند امپراطوری خود را بدون ریزش اداره کنند.

سه امتیاز منفی

اما بیت برای نشاندن جلیلی بر کرسی ریاست جمهوری با سه چالش عمده روبروست:

خامنه‌ای به جای کار با سیاستمدارانی که در احزاب سیاسی بالا آمده‌اند، ترجیح می‌دهد خود این سیاستمداران را در محیط بیت پرورش دهد.

۱. وی کارنامه‌ای غیر از شعار دادن در مذاکرات اتمی و عمل کردن به صورت ضبط صوت خامنه‌ای در این مذاکرات ندارد؛

۲. حتی یک جناح و جریان سیاسی وی را به عنوان نامزد خود در نظر نگرفته است. بیت برای روی کار آوردن جلیلی در این مقام باید از پشت به همه‌ گروه‌ها و ائتلاف‌های هوادار خنجر زند.

حتی گروه سیاسی نزدیک به جلیلی یعنی جبهه‌ پایداری وی را به عنوان نامزد خود معرفی نکرده است. نامزد جبهه‌ پایداری باقری لنکرانی است.

آمدن جلیلی حتی در جبهه‌ پایداری موجب شکاف شده است. شاخه‌ اصفهان این گروه بر خلاف شورای مرکزی که نامزدش به تایید مصباح هم رسیده، جلیلی را به عنوان نامزد خود معرفی کرده است.

۳. او حتی در یک مورد نشان نداده (و نمی‌توانسته نشان دهد) که سیاستمدار مستقلی است و می‌تواند حرف‌ها و نظرات خودش را بیان کند. آنچه تاکنون از وی شنیده‌ایم تکرار سخنان خامنه‌ای (عینا از روی دفترچه‌ یادداشت وی) بوده است. چنین سیاستمداری را کسی باور نمی‌کند.

دیگر سیاستمداران دست پرورده‌ بیت نیز کم و بیش با همین مشکلات روبرویند اگر حکومت بخواهد آنها را از صندوق انتخابات نمایشی و مهندسی شده بیرون آورد.

تنها برگ برنده‌ جلیلی: دشمنی با هاشمی

با آمدن هاشمی، آرایش سیاسی نیروهای ولایتمدار کاملا تغییر خواهد کرد. آنها ممکن است برای مقابله باهاشمی مجبور به اتحاد با یکدیگر شوند و در این میان قالیباف یا باهنر یا ولایتی چهره‌هایی نیستند که بتوانند تیم احمدی‌نژاد، پایداری، موتلفه و جامعتین (دو جامعه‌ روحانیت مبارز و مدرسین قم) و بیت را در کنار هم قرار دهند.

جلیلی اشتون
کاترین اشتون و سعید جلیلی، روسای هیات مذاکرات اتمی

آنها در نهایت ممکن است همان طور که علی‌رغم میل بسیاری از اقتدارگرایان، از احمدی‌نژاد در برابر هاشمی در سال ۱۳۸۴ و در برابر موسوی در سال ۱۳۸۸ حمایت کردند، این بار به چهره‌ای بسیار شبیه به وی تن در دهند. خامنه‌ای برای فروش غلامان خانه‌زاد خود به ولایتمداران معمولا از اختلافات آنها سود می‌جوید.

جلیلی کارنامه‌ای غیر از شعار دادن در مذاکرات اتمی و عمل کردن به صورت ضبط صوت خامنه‌ای در این مذاکرات ندارد.

اما همان طور که گذاشتن ۲۴ میلیون رای به سبد احمدی‌نژاد او را متوهم ساخت و در برابر بیت قرار داد، همین سرنوشت ممکن است منتظر سعید جلیلی نیز باشد.

اگر بیت و خامنه‌ای از رفتار احمدی‌نژاد درسی آموخته باشند این بار ممکن است دشمنی با رفسنجانی به ارتقای یکی دیگر از سینه چاکان بیت به ریاست جمهوری و بعد عرض اندام کردن وی در برابر خامنه ای نینجامد.این چالش برای نظام های استبدادی لاینحل به نظر می‌رسد.

دریغ از پارسال

البته یک تفاوت مهم میان احمدی‌نژاد و جلیلی وجود دارد: احمدی‌نژاد از نسلی از فعالان سیاسی بود که خود به طور مستقل در انجمن های اسلامی دانشجویی پا به عرصه‌ سیاست گذاشت، اما جلیلی در نظام دست پروردگی جامعه‌الصادق و سپس بیت بالا آمده است که این امر البته وی را برای خامنه‌ای مطلوب‌تر می‌سازد. اما همچنان دشواری فروش وی به مردم، عدم تجربه‌ کار اجرایی در سطوح بالا و فقدان تجربه‌ کار تیمی در مسئولیت‌های بزرگ برای بیت و خامنه‌ای مطرح است.

اما همه‌ هزینه‌های این سعی و خطاها را ضعیف ترین اقشار مردم ایران با فلاکت بارتر شدن زندگی خود می‌پردازند. آنها وقتی به کارنامه‌ رفسنجانی در سال ۷۶ نگاه کردند، دوره‌ فلاکت بار جنگ را ترجیح دادند. آنها وقتی امروز به کارنامه‌ احمدی‌نژاد می‌نگرند، حسرت دوره‌ رفسنجانی و خاتمی را می‌خورند و رفسنجانی با علم به این نکته وارد میدان انتخابات شده است.  این بار ممکن است مردم  با آمدن کسی مثل قالیباف یا جلیلی، حسرت دوره‌ی احمدی‌نژاد را بخورند.