حمید نوری ۶۰ ساله، دادیار سابق قوه قضائیه زمانی که برای دیدار با اقوامش به کشور سوئد سفر کرده بود، شنبه ۹ نوامبر ۲۰۱۹ / ۱۸ آبان ۱۳۹۸ در فرودگاه بینالمللی آرلاندای استکهلم با حکم دادسرای این شهر به صورت موقت بازداشت شد و یک سال و ۹ماه در بازداشت موقت ماند. دادستانی سوئد ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۱ (۵ مرداد ۱۴۰۰) در اطلاعیهای تحت عنوان «پیگرد جنایات جنگی در ایران» خبر از تحویل رسمی کیفرخواست حمید نوری به دادگاه داد. بر اساس این کیفرخواست حمید نوری با دو اتهام اصلی روبهروست: جنایت جنگی (نقض حقوق عمومی بینالملل، از نوع سنگین) و قتل. هر دوی این اتهامها به دلیل نقش مستقیم در کشتار بیش از ۱۰۰ تن از مخالفان و زندانیان سیاسی در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق (در دهه ۶۰ و مشخصاً سال ۱۳۶۷) علیه نوری مطرح شده است.
جلسه پنجاه و دوم دادگاه حمید نوری (بدون در نظر گرفتن جلسات فوقالعاده یا برگزار نشده)، ۱۳ دسامبر/ ۲۲ آذر، در محل سالن ۳۷ دادگاه بدوی استکهلم برگزار شد. در این جلسه رحمت علی کرمی در جایگاه شاهد قرار گرفت و شهادتش را به دادگاه ارائه داد.
پیش از آغاز دادگاه، حمید اشتری، زندانی سیاسی دهه ۶۰ و از شاکیان دادگاه حمید نوری در اتاقی در کلابهاوس درباره رحمت علی کرمی توضیحاتی داد. او گفت که رحمت را «رحمان» صدا میکردهاند، او شاگرد مدرسه دارالفنون بوده و در زمان دستگیری دانشآموز بوده است. به گفته اشتری، رحمت علی کرمی به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود. او از هواداران سازمان مجاهدین خلق بوده و به همین دلیل دستگیر شده است. اشتری «رحمان» را انسانی خوب و زحمتکشی معرفی کرد که فارغ از مواضع سیاسیاش تلاش میکند تا جانب انصاف را نگه دارد.
دادگاه حمید نوری طبق معمول با صحبتهای توماس ساندر، رئیس دادگاه آغاز شد. او پس از خوشامدگویی به رحمت علی کرمی، دادستانها و وکیلان مدافع را به او معرفی کرد. سپس از او خواست تا به دلیل کمبود وقت به سوالها به شکل کوتاه، مختصر و مفید پاسخ دهد. رئیس دادگاه سپس از رحمت علی کرمی خواست تا سوگند شهادت یاد کند. او این سوگند را خواند و شاهد پس از مترجم، آن را تکرار کرد. پس از سوگند، رئیس دادگاه به شاهد گفت و از او خواست که اگر از موضوعی مطمئن نیست به دادگاه بگوید. رئیس دادگاه سپس از دادستان خواست تا بازپرسی را آغاز کند.
پیش از آنکه دادستان شروع به پرسش کند، رحمت علی کرمی ضمن تشکر از دادگاه به ارائه توضیح درباره نامش پرداخت و گفت که از کودکی «رحمان» صدایش کردهاند و او خودش را به نام رحمان میشناسد و نام شناسنامهای او رحمت است. رحمت علی کرمی بخشی از این توضیحها را به سوئدی گفت که رئیس دادگاه به او گفت اگر سوئدی صحبت میکند نباید از مترجم استفاده شود. پس از این توضیح، دادستان شروع به سوال کردن از رحمت علی کرمی کرد. او در پاسخ به سوالهای دادستان گفت:
«من ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ در تهران دستگیر شدم، ۱۷ سال و چند ماهم بود. به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر شدم. من تا آذر ۱۳۷۰ یعنی ۱۰ سال و خردهای در زندان بودم. من در زندان اوین، قزلحصار، دوباره اوین، گوهردشت و دوباره اوین بودم.»
رحمت علی کرمی در ادامه به توضیح جزییات تاریخهای جابهجاییاش به زندانهای مختلف پرداخت و در ادامه گفت:
«… شهریور ۶۵ دوباره منتقل شدم به اوین. هر کدام از این انتقالها یک دلایلی داشته. به هر حال ۲۹بهمن ۶۶ منتقل شدم به گوهردشت که بعد از یکسال یعنی باز در بهمن ماه (۶۷) به زندان اوین منتقل شدم تا زمان آزادی. دلیلی که بر انتقال ما به گوهردشت عنوان شد، تنبیه بود اما من تصور دیگری از آن دارم که هر وقت خواستید میتوانم دربارهاش صحبت کنم.»
رحمت علی کرمی در ادامه گفت که از سال ۶۶ مواضع مقاومتی زندانیان تشدید شده و آنان در پاسخ به اینکه اتهامشان چیست، دیگر نمیگفتهاند “منافقین” بلکه میگفتهاند “مجاهدین”. او سپس در اشاره به برخی جزییات گفت:
«…در اصل یک بنبستی بین ما و مسئولان زندان به وجود آمده بود و به دلیلِ فشار زندان ما دست به اعتصاب غذا زده بودیم. ما سه روز اعتصاب غذا اعلام میکردیم و بیشتر نمیگفتیم چون آنها هم مقابله به مثل میکردند به این ترتیب که اگر ما سه روز اعتصاب غذا میکردیم، آنها هم سه روز به ما غذا نمیدادند و میشد شش روز. این ترم مقابله به مثل را از جنگ ایران و عراق گرفته بودند و همانجا هم استفاده میکردند. روزی که ما را به زندان گوهردشت منتقل کردند ما در اعتصاب غذا بودیم اما دلیل اعتصاب غذایمان فشارها در زندان اوین بود. ما ۱۷۰- ۱۸۰ نفر بودیم. ۱۲۵ نفر هوادار مجاهدین و بقیه هم بچههای چپ بودند ….»
رحمت علی کرمی (رحمان) در ادامه در مورد انتقال زندانیان از زندان اوین به زندان گوهردشت گفت:
«دست راست هر کس به دست چپ نفر دیگر دستبند زده شده بود. ما که رسیدیم هوا تاریک شده بود. زمستان بود و هوا سرد. ما که رسیدیم گفتند ساکهایتان را بگذارید پایین و بیایید. ما را لخت و فقط با شرت بردند به یک سالن، آنجا یک تونل درست کردند و با کمربند -کمربندهای خودمان-، کابل و … شروع کردند به زدن ما. آنجا فرقی نمیکرد که مجاهد باشی یا چپ ….»
رحمت علی کرمی در ادامه به حمله داود لشکری به بک زندانی به نام سیروس اشاره کرد و گفت که او از زیر چشمبند این حمله را دیده که داود لشکری متوجه شده است:
«او آمد یک کشیده محکم به گوش من زد که من نشستم. من از این موقعیت استفاده کردم و چون خسته بودم نمیخواستم بلند نشوم اما سیروس اصلا نمیتوانست بلند شود. داود لشکری هم متوجه شد و به من گفت که فلان فلان شده تو چرا نشستی؟!»
رحمت علی کرمی در ادامه به دادن آش به زندانیان و شکسته شدن اعتصابِ غذا اشاره کرد و گفت با توجه به اینکه اعتصاب غذا مربوط به زندان اوین بوده است، زندانیان پس از قدری مقاومت در نهایت آش را میخورند. علی کرمی همچنین درباره شناختش از داود لشکری گفت که یک زندانی به نام بهمن موسیپور در زندان اوین به او گفته که در زندان گوهردشت فردی به نام لشکری از مسئولان زندان است. او گفت که موسیپور در سال ۶۷ اعدام شده است. به گفته علی کرمی، لشکری در موقع ورود آنان به زندان گوهردشت در میان سالن ایستاده و گفته است:
«اینجا گوهردشت است. ما اینجا چشم هم درآوردهایم ….»
رحمت علی کرمی در ادامه گفت تنها کسی که در زندان گوهردشت میشناخته، حمید عباسی بوده که در دادگاه با نام حمید نوری شناخته میشود:
«من سال ۶۲ حمید عباسی را در زندان اوین دیده بودم. …آن زمان من را برای بازجویی مجدد برده بودند. من در آموزشگاه در سالن شش بودم. وقتی پاسدارها میآمدند ما چشمبند نداشتیم و آنها را میدیدیم. پاسدارهایی که در آموزشگاه کار میکردند میآمدند جلو، زندانی را که چشمبند نداشت صدا میزدند، میگفتند چشمبند بزن بیا بیرون. این وقتی بود که در بند عمومی بودیم. در اتاق در بسته پاسدار میآمد در اتاق و این را میگفت….»
رحمت علی کرمی در ادامه شهادتش گفت که از شب انتقالش به زندان گوهردشت در سال ۶۶، حمید عباسی (نوری) را در آنجا دیده است. او گفت:
«با وجود اینکه نقش محوری را در آن زمان داود لشکری را بر عهده داشت، اما من چون در آن جمع عباسی میشناختم، نگاهم روی او متمرکز بود.»
علی کرمی در ادامه گفت که به دنبال انتقال به زندان گوهردشت، چشمبندهای زندانیان دست خودشان بوده و او در این زمان از “لُنگ” به عنوان چشمبند استفاده میکرده است. او در ادامه به ارائه توضیح درباره لُنگ و تفاوتهای آن پرداخت و گفت که زندانیان از خانوادههایشان میخواستهاند تا برایشان لُنگ بیاورند. علی کرمی همچنین گفت که لُنگ با “لُنگی”متفاوت است و لُنگی صفت است. او از مترجم خواست که از لُنگی به جای لُنگ استفاده نکند اما مترجم گفت که در سوئدی این کلمه به کار میرود اما او از این به بعد همان لنگ خواهد گفت. رحمت علی کرمی در ادامه گفت:
«ما دو نوع لُنگ داریم. یک لُنگ کلفت است که در حمام قسمت پایین بدن را برای خشک کردن پوشش میدهد. اما لُنگ بالاتنه نازک است…. ما این لُنگ قسمت بالا را که نازک بود به عنوان چشمبند استفاده میکردیم. به راحتی میشد از تارهای آن چند تا را بیرون کشید تا ببینی ….»
در اینجا توماس ساندر، رئیس دادگاه از رحمت علی کرمی خواست تا از شکل جمع درباره موضوعها صحبت نکند و به شکل خاص صحبت کند نه به شکل عام. او خواست تا علی کرمی روایتش را به شکل مفرد ارائه کند. او در پاسخ گفت دقیقا میفهمد که رئیس دادگاه چه میگوید اما:
«این یک عادت است. چون یک جوری بوده که همه کار ما جمعی بوده، این عادت شده اما سعی میکنم که از کلمه من استفاده کنم.»
رئیس دادگاه گفت: خیلی ضروری است که این کار را بکنید و رحمت علی کرمی در پاسخ گفت حتماً و در ادامه گفت:
«وقتی این لنگ را به چشم میبستی به راحتی میتوانستی ببینی. اما چرا برای ما اینقدر مهم بوده که ببینیم را یک توضیح کوچکی بدهم ….»
دادستان پرسید: حالا شما به ما بگویید که چه میبینید و چه کسانی را میبینید؟
رحمت علی کرمی: چیزی که من دارم میبینم، از توی راهرو [تونل] دارند ما را رد میکنند. چون تعدادمان زیاد است اینکه بتوانی سریع رد بشوی امکانپذیر نیست. برای همین تقریبا همه این کابل و کمربندها را دارند میخورند. در اصل این شروعی بود برای ایجادِ رعب و وحشت برای ما. آن راهرو کاملا روشن بود. مهتابیهای خیلی قوی داشت. اتاقها هم همچنین. بعد ما را تقسیم کردند توی اتاقها. توی اتاقها هم یکی یکی میآمدند و میزدند. نه به آن شکل شدید البته چون از روز بعدش شروع شد. وارد روز بعد بشوم؟
دادستان: نه. شما گفتید که همان روز اول حمید عباسی (نوری) را دیدید. قبل از اینکه به بعد برسیم، من میخواهم بدانم که شما از او چه میبینید، او چه میکند و ….
علی کرمی: تمام پاسدارهایی که آنجا بودند، همهشان میزدند. همچنین آقای حمید نوری یا حمید عباسی. یعنی هیچ فرقی نداشت. همهشان میزدند.
دادستان: شما او را کجا میدیدید؟
– من او را کنار داود لشکری میدیدم؛ در همان اتاقی که گفتم دیدم سیروس را میدیدند و من آنجا از داود لشکری کتک خوردم.
رحمت علی کرمی در ادامه گفت:
«اما وقتی در سالن میزدندت، تو دیگر نگاه نمیکردی که کیست دارد من را میزند. برای همین آنجا دیگر نمیفهمیدی چه کسی دقیقا شما را زده. در آن لحظه فقط فکر میکنی که ضربه به جاهای حساس بدنت نخورد. اصلا برایت مهم نیست که چه کسی دارد تو را میزند. … من در آن اتاق دیدم که او [حمید عباسی] ایستاده بود. آنجا کسی را نمیزدند جز سیروس که کتک خورد و کشیدهای که من خوردم.»
دادستان در ادامه از شاهد خواست تا به پیوست “بی B” نگاه کند و بگوید که از اسامی این پیوست کسی یا کسانی با او بودهاند که در سال ۶۶ از زندان اوین به زندان گوهردشت منتقل شده باشند؟ رحمت علی کرمی (رحمان) در پاسخ گفت:
«… شماره ۱۸، مجید صاحب جمع اتابکی، شماره ۱۹، حسین فارسی که با من در یک اتاق بود آنجا هم. یک هفته در آن اتاق که کتک میزدند هماتاق بودیم. ما در زندان گوهردشت یک هفته در اتاق در بسته بودیم و بعد انداختندمان در فرعیها. شماره ۲۳ حمید نجاتی خلاقدوست…. اما من بقیه را هم میشناسم. ببخشید یک اسم را جا انداختم. شماره ۳ مسعود اشرف سمنانی که با او در اوین هماتاق بودیم و با هم به زندان گوهردشت منتقل شدیم.»
دادستان: شما در گوهردشت در کدام بندها بودید؟
رحمت علی کرمی: همانطور که گفتم، وقتی بچههای چپ را جدا کردند، ما حدود ۱۲۵ نفر را که اتهام مجاهدین داشتیم، به اضافه حدود هفت، هشت، ۱۰ نفر دیگر که اتهامهای مذهبی داشتند اما مجاهد نبودند، مثل گروهِ فرقان، گروه موحدین، آرمان مستضعفین …
دادستان: لطفا به سوال من گوش کنید. شما را به کدام بند بردند؟
علی کرمی: هفته اول یا بعد از هفته اول؟
دادستان: در زمانی که در گوهردشت بودید …
– در همان شب و در همان سالن که بودیم، رفتیم به اتاق در بسته برای یک هفته که هر روز یکی یکی میبردند بیرون، میبردند توی یک اتاقی، یکی یکی سوال و اتهام میکردند و میزدند. بعد از یک هفته این ۱۲۵ نفر را در پنج فرعی تقسیم کردند. اما در این آدمها، استثنا لشکری من را داد دست یک پاسداری و گفت که این ببر به فلان فرعی. اسمش را گفت اما من نمیدانم چند بود. برایِ من خیلی عجیب بود. توی راه مدام فکر میکردم که چرا از بچههایی که با هم بودیم من را انتخاب کرده و جدا میکند؟ … من را بردند به یک فرعی که بچههای قدیمی گوهردشت در آن بودند. اما من در آن فرعی دو ساعت بیشتر نبودم؛ البته در این موضوع یک نکته مهم خوابیده اما فکر میکنم الان جایِ طرحش نباشد. بعد از این فرعی، من را بردند به فرعی ۱۷ فکر میکنم. بچههای مذهبی دیگر که اتهام مجاهدین نداشتند هم در این فرعی بودند. تا اواخر خرداد ۶۷ من در این فرعی بودم و بعد ما را بردند به سالن یک گوهردشت. بعد از آن، چون میدانم بعد از پذیرش قطعنامه بود یعنی بعد از ۲۷ تیرِ سال ۶۷، ما را از سالن یک بردند به بند کنار جهاد.
دادستان: علت این جابهجایی چه بود؟
رحمت علی کرمی در پاسخ به این سوال دادستان گفت:
«دلیلی که میآوردند این بود که فاضلاب مشکل پیدا کرده است اما این نمیتوانست دلیل قانعکنندهای باشد چون سالنهای خالی زیادی بود که میتوانستند ما را ببرند به آن سالنها.»
دادستان: قبل از اینکه یک استراحت بگیریم، لطفا یک بار دیگر به لیست “بی B” نگاه کنید. آیا در این لیست کس دیگری هم بود که با شما در این بند کنار جهاد باشد؟
رحمت علی کرمی (رحمان): قبل از اعدامها یا بعد از اعدامها؟
دادستان: قبل از اعدامها.
– شماره ۶، مهدی اسحاقی. شماره ۷، محسن اسحاقی. ۱۴، احمد ابراهیمی. … اینها را یادم میآید.
دادستان در اینجا از رئیس دادگاه خواست تا تنفس اعلام کند. با موافقت توماس ساندر، ۱۵ دقیقه تنفس اعلام شد تا دادگاه و روند بازپرسی از شاهد، پس از آن پی گرفته شود.
دادگاه پس از پایان زمان تنفس، از سر گرفته شد و رحمت علی کرمی (رحمان) به ادامه سوالهای دادستان پاسخ داد. او گفت:
«تقریبا اوایل مرداد [۶۷] بود که حمله مجاهدین شروع شد. ما هنوز تلویزیون داشتیم چون یادم است وقتی این اتفاق افتاد بچهها نقشه درست کردند تا ببینند تا کجا پیشروی شده. برای ما جالب بود که بفهمیم. چند روز بعدش تلویزیون را جمع کردند، روزنامهها را هم برداشتند. یکسری از بچهها معتقد بودند ما باید اعتراض کنیم که چرا ما را منتقل کردهاند به بند کنار جهاد. آنها میگفتند ما را باید ببرند به همان سالنهای قبلی، مثل بقیه بچههایی که مثلا در سالن دو بودند. آنها معتقد بودند که باید اعتصاب غذا بکنیم. یکسری از بچهها هم معتقد بودند که نه! شرایط مشخص نیست و با این حملهای که سازمان کرده، معلوم نیست چه اتفاقاتی دارد میافتد و نباید دست به اقداماتی مثل اعتصاب غذا زد. اما به هر صورت در رأیگیری، اعتصاب غذا تصویب شد. تقریبا اواسط مرداد بود. تاریخ دقیقش یادم نمیآید. یک روز ناصریان (محمد مقیسه)، به اضافه حمید نوری که معمولا با او بود و چند نفر از پاسدارها (ناصریان تنها بند نمیآمد)، یکی از بچهها که الان ایران است رفت و جلوی ناصریان را گرفت. او اعتراض کرد که ما را از این بند منتقل کنید. ناصریان گفت آنهایی که نمیخواهند، بیایند. یکسری از بچهها توی اتاق بودند و اصلا در جریان نبودند. من هم توی حیاط بودم؛ با فاصله چون توی این حیاط همیشه میتوانستیم برویم و قدم بزنیم. حدود -عدد معمولا در ذهن من ۴۸ است- ۴۸ نفر را برد. من از قدیم که با بچهها صحبت میکردیم هم من روی ۴۸تأکید داشتم. ناصریان و حمید نوری این ۴۸ نفر را بردند. گفتند وسایلتان را جمع کنید برویم. از این ۴۸ نفر، ۱۶ نفر برگشتند.»
دادستان: آیا این ۴۸ نفر بر مبنای خاصی انتخاب شدند؟
رحمت علی کرمی (رحمان): هیچ مبنای خاص و انتخاب خاصی وجود نداشت. این ۴۸ نفر کسانی بودند که فکر میکردند به سالن دیگری میروند. آنها چشمبند زدند و از کل حیاط زندان رفتند بیرون که یک دیوار خاصی دورش بود. …من شاید به فاصله ۱۵ تا ۲۰ متر از این گروه بودم -دقیق نمیتوانم بگویم. اولش که محمد -که در ایران است- رفت سمت ناصریان نزدیکتر بودم. …تقریبا همه بچهها و خود من در حیاط بودیم.
سوال بعدی دادستان از رحمت علی کرمی این بود که آیا او هم میخواسته است منتقل بشود به جا (بند) دیگری. او در پاسخ گفت:
«من هم میخواستم اما نه در آن موقعیت، چون خطر را احساس میکردیم. میکردم و میکردیم. نه همه اما بخش عمدهای.»
دادستان: شما به مهدی و محسن اسحاقی هم اشاره کردید. یادتان میآید که آنها پیش شما ماندند یا منتقل شدند؟ یکیشان یا هر دویشان یا ….
محسن علی کرمی در پاسخ گفت:
«تا جایی که یادم است، محسن رفت. مهدی را شک دارم اما برادر سومشان منوچهر ماند.»
دادستان: گفتید ۱۶ نفر از اینها برگشتند. چه وقتی برگشتند؟
علی کرمی: فکر میکنم اواخر مرداد بود. فکر میکنم. بچههایی که آمدند (۱۶ نفر) بحث دادگاه را کردند که اعدام میکردند. … قبل از این، یکی دو نفر را از بند جهاد برده بودند فکر میکنم چون یکیشان را میشناختم که بعدا اعدام شد. او رحمان چراغی بود که سالها قبل در قزلحصار با او هماتاق بودم. یکیشان که برگشت هم مهدی شاهمیرزادی بود که من مدتهای زیادی با او بودم. سالها بعد از قتلعامها هم با او همبند بودم. او اعدام نشد.
دادستان: از کجا میدانی که رحمان چراغی اعدام شد؟
– اکثر بچههایی که برنگشتند همه میدانستیم اعدام شدهاند. خانوادهها اکثرا با هم در رفتوآمد بودند. ما از زندانیهای دیگر هم میشنیدیم که چه کسانی اعدام شدهاند و چه کسانی نشدهاند.
دادستان: در مورد رحمان چراغی خود شما از کجا میدانید که او اعدام شده؟ آیا با خانوادهاش تماس داشتید؟
رحمت علی کرمی در پاسخ به این سوال دادستان گفت که با خانواده رحمان چراغی تماسی نداشته است. او گفت:
«با توجه به اینکه او دیگر برنگشت، برداشت ما این بود که اعدام شده. البته برداشتهای ما بر اساس واقعیتها و آنچه رخ میداد بود. عینی و واقعی بود و ذهنی نبود. مثالهای مختلفی میتوانم بزنم. مثلا کسی که با ما از اوین آمد به گوهردشت، رضا فِلانیک (فلاحنیک) است، بچهمحل من است. خانهاش روبهروی خانه من است. عین برادر بزرگتر من بوده. من که آزاد شدم پدر و مادرش را دیدم. یا مسعود کشاورز که باز هم با ما منتقل شده بود به گوهردشت. بچهمحل ماست. یا ممد (محمد) رضا دلجو ست که حتی برادرش جواد دلجو هم در زندان بود. جواد دلجو اعدام نشد. ما سال ۷۲ همراه با ایرج مصداقی و نصرالله مرندی به خانه جواد دلجو رفتیم که برادرش اعدام شده بود و محرز بود اعدامش.»
دادستان در اینجا خطاب به دادگاه گفت که نام رحمان چراغی در لیست “A آ” ردیف ۹۹ است.
او سپس از علی کرمی پرسید: «میدانی رضا فلانیک کجا اعدام شده؟»
رحمت علی کرمی (رحمان) در پاسخ گفت:
«زندان گوهردشت. ما با هم در زندان اوین بودیم. ۲۹ بهمن زمانی که ما را به زندان گوهردشت منتقل کردند، آنجا در فرعیهای مختلف تقسیم شدیم و من دیگر با رضا همبند و همسلولی نبودم.»
این شاهد دادگاه حمید نوری در ادامه و در پاسخ به سوالهای دادستان گفت:
«محمدرضا دلجو هم در گوهردشت اعدام شد. او هم از کسانی بود که با ما از اوین به گوهردشت منتقل شده بود. یک اسم دیگر هم بگویم. علی آذَرَش که من برادرش را بعدا در سوئد دیدم. او هم کسی بود که در گوهردشت اعدام شد. اسمش یک ادامه و پسوند دیگری هم داشت.»
دادستان: غیر از دو باری که اشاره کردید که یکبار این ۴۸ نفر را بردند و یک بار هم دو نفر را بردند؛ آیا باز هم پیش آمد که کسانی را ببرند؟
رحمت علی کرمی: آن دو نفری که گفتم، من دو نفرشان را به یاد دارم. یعنی نمیگویم دو نفر را بردند و ممکن است بیشتر بوده باشند. اما یک نفر دیگر که بعد از این ۴۸ نفر صدا زدند و بردند بیرون، رسول تبریزی است. او را تنها صدا زدند تا جایی که یادم است. رسول در فرعی هم با من بود. یعنی از اوین با هم آمدیم گوهردشت و در گوهردشت هم با هم بودیم اما او اعدام نشد. او را آوردند توی بند که انزجارنامه بخواند.
دادستان: بعد از اعدامها در بند کنار جهاد چه شد؟
رحمت علی کرمی در پاسخ به این سوالِ دادستان گفت:
«بعد از اعدامها، بعد از یک مدتی از این سالن جهاد منتقل کردند به سالن روبهروییاش. البته قبل از اینکه ما را ببرند، دوباره ما را بردند به سالنهای بالا و با یکسری از بچهها که زنده مانده بودند قاطی کردند. سالنش را یادم نمیآید. اصلا احساس میکنم بعد از اعدامها، تاریخها در ذهن من همه به هم ریختهاند. من تاریخهای قدیم را برای هر کدام یک چیز دقیقی دارم. اینکه کدام سالن بودم یادم نمیآید اما بعد از یک مدت، ما را دوباره برگرداندند پایین. … دوران اعدامها که تمام شد همه ما را از سالن کنار جهاد بردند به سالنهای اصلی زندان گوهردشت. ما مدت کمی آنجا بودیم تا اینکه دوباره منتقل شدیم به یک سالن دیگر. بعد باز در کمتر از یک ماه (در مجموع) به سالن اصلی جهاد انتقالمان دادند. یکسری از بچهها را که زنده مانده بودند هم آورده بودند به همین سالن.»
دادستان: شما گفتید که حمید عباسی (حمید نوری) را در جهاد دیدی. آیا وقت و جای دیگری هم او را دیدید؟
رحمت علی کرمی: در بهمن ماه که سالگرد انقلاب است یک ملاقات حضوری دادند؛ بعد از چند وقت. آنجا یک برنامه -به اصطلاح جشنی-برپا کرده بودند و خانوادهها را آورده بودند آنجا تا ملاقات حضوری بدهند. من برای اولین بار بود که آنجا ملاقات حضوری داشتم- در طولِ دوران زندان. این ملاقات در همان سالنی انجام شد که بچهها تعریف کرده بودند اعدامها توی آن صورت گرفته بود. ملاقاتی که در آنجا صورت گرفت در یک شرایط خاصی بود یعنی اصلا آدم متوجه هیچ چیز نمیشد. یعنی حتی من که برای اولین بار مادرم را بعد از سالها در آغوش میگرفتم؛ اصلا چیز خاصی در یادم نمیماند برای اینکه در آن لحظه فقط در فکر بچهها بودم -نه من، همه بچهها- در فکر بچههایی بودیم که در آن سالن اعدام شده بودند. چون توی همان سالن مادر من از رضا [فلانیک] از من میپرسید چون هنوز به خانوادهشان به آن شکل چیزی نگفته بودند و خانوادهها فکر میکردند که شاید بچههایشان زنده باشند. مادر من میخواست از او خبر بگیرد. از آن سالن چیز زیادی به خاطر من نمیآید چون به اصطلاح جشن بود.
دادستان: از کارکنان زندان چه کسانی آنجا بودند؟
رحمت علی کرمی در پاسخ به این سوال دادستان گفت:
«تقریبا اکثر پاسدارها، ناصریان (محمد مقیسه) و حمید نوری وجود داشتند آنجا. پاسدارهای دیگر زیاد مهم نبودند. حضورشان یعنی. حضور اصلی برمیگشت به ناصریان و حمید عباسی (نوری). اینجور مواقع همه پاسدارها را میآورند به خاطر اینکه بتوانند کنترل داشته باشند. من از این جشن هیچ چیزی یادم نمیآید. یعنی آن را با یک شرایط دیگری در جایِ دیگری قاطی کردم. یک موقعی بود که ملاقات حضوری نبود و ناصریان (محمد مقیسه) آمد صحبت کرد. …»
دادستان: پس در مورد این جشن، آیا مطمئن هستید که ناصریان و حمید عباسی (نوری) را دیدهاید یا مرددید؟
رحمت علی کرمی: من مطمئنم که آنها را آنجا دیدم اما اگر آنجا ناصریان صحبتی داشته من اصلا متوجه آن نبودهام چون اصلا برایم مهم نبوده. چون صحبت کردن با خانوادهام و انتقال افراد برایم مهمتر بود.
دادستان: متوجه هستم که در چنین شرایطی تمام توجه شما باید به خانوادهتان باشد اما سوالم از شما این است که آیا ناصریان و حمید عباسی (نوری) هم آنجا بودند یا نه؟
علی کرمی: «جواب شما بلیست. آنها آنجا بودند.»
دادستان: شما حمید عباسی (نوری) را در گوهردشت در موقعیت دیگری هم دیدید؟
– یادم نمیآید … تا رفتیم اوین. نقشی که او آنجا داشت در اصل کمک دادیار بود یا کارهای دادیاری را انجام میداد. مصاحبهها را انجام میداد برای آزادی …. آنجا شاید یکی دو بار دیدمش اما موضوعی که خیلی در ذهنم ماند وقتی بود که مهدی اسحاقی را زده بود چون مهدی هماتاق من بود. … الان چیز دیگری به خاطر ندارم.
دادستان: اگر درست فهمیده باشم گفتید مصاحبه میکرد. شما از کجا میدانید که او این کار را میکرد؟
– برای اینکه بچههایی که میرفتند -معمولا این مصاحبهها ۲۰-۳۰ نفری بود- مصاحبه برای آزادی، وقتی برمیگشتند میگفتند که مصاحبه را حمید عباسی (نوری) انجام داده است.
دادستان: خود شما که آنجا حضور نداشتید؟
– نه، من موقعی که میخواستم آزاد بشوم شرط مصاحبه را برداشته بودند.
دادستان: «شما گفتید حمید عباسی (حمید نوری) در اوین کمک دادیار بود. او کمک دادیار چه کسی بود؟»
رحمت علی کرمی: ناصریان (محمد مقیسه)
دادستان: در گوهردشت او چه میکرد و کارش چه بود؟
– توی گوهردشت هم دستیارِ ناصریان بود و همان کار را میکرد.
دادستان: شما این را از کجا میدانید؟
– توی فرعی که بودیم -همان فرعی ۱۷؛ یکی از بچهها بود که آزاد شد. اسمش محمد بود. او مصاحبه برای آزادی را قبول کرده بود و وقتی برگشت تعریف کرد. یکی دیگر از بچهها بود به نام جمشید. او الان زنده و در ایران است؛ نه! فکر میکنم توی انگلیس است؛ فکر کنم. جمشید مریض بود و از درد کمر رنج میبرد. او دادیاری زیاد میرفت برای اینکه مرخصی استعلاجی بگیرد. او تعریف میکرد که حمید عباسی یا حمید نوری آنجاست.
دادستان: خود شما هیچوقت با دادیاری در گوهردشت در تماس بودید؟
– دادیاری … فکر نمیکنم. یادم نمیآید. یک بار من را برای آزمایش سل -بعد از اعدامها- بردند به انستیتو پاستور در تهران اما ارتباط بیشتری به یادم نمیآید.
دادستان در ادامه درباره ارتباط شاهد با حمید نوری پرسید و رحمت علی کرمی در پاسخ به این سوال دادستان گفت:
«یک مورد ارتباط من با حمید نوری همان روز اول انتقال به زندان گوهردشت بود که گفتم. دومیاش هم فکر میکنم در آموزشگاه بود اما مطمئن نیستم … چون همه اینها میآمدند به آنجا و یک چیز طبیعی بود.»
این شاهد دادگاه حمید نوری در ادامه و در پاسخ به سوالهای دادستان گفت:
«چیزی که وجود دارد … چون در آن زمان یعنی بعد از اعدامها دیگر بحث کتک زدن و اینها نبود، ارتباط خاصی هم وجود نداشت. … وقتی من به ذهنم فشار میآورم، از مقطع بعد از اعدامها در اوین جزییات زیادی یادم نمیآید چون بحث فقط تقسیم زندانیان است و معمولا هم مسئولان زندان در چنین مواردی حضور دارند و هستند …. میدانم که حمید عباسی (حمید نوری) هم آنجا بود اما من جزییات حضور او را به خاطر ندارم.»
دادستان: گفتید که او (حمید نوری) مهدی اسحاقی را کتک زده. این ماجرایش چیست؟
رحمت علی کرمی در پاسخ به این سوال گفت:
«همان روزهایی بود که خمینی مرده بود. مهدی اسحاقی هماتاق من بود. درست روبهروی من با همین فاصله سه متری در نظر بگیرید؛ داشت با چکش کار میکرد و با چوب میز درست میکرد. کنار مهدی کسی بود به نام -فقط اسم کوچکش را میگویم- ابراهیم. ابراهیم کنار مهدی نشسته بود. خمینی که مرده بود او ترسیده بود و فکر میکرد دوباره اعدام میکنند. ما میدانستیم که او خطرناک است و هر لحظه میتواند برود گزارش بچهها را به پاسدارها بدهد. یک شعری گفته شده بود که میگفتند خمینی آن را گفته. این شعر را مهدی اسحاقی هنگامی که با چکش میزد روی میخ، میخواند: من به خال لبتای دوست گرفتار شدم…. بعد خودش میخ را میکوبید و میخواند که: “میخواستی نشی”. من روبهروی مهدی بودم و بغلدستیاش ابراهیم را به او اشاره میکردم. این ابراهیم قبلا با مهدی خیلی رفیق بود. خیلی دوست بودند. من اشاره میکردم و او با ابرویش میگفت که نه …. یعنی مسألهای نیست. مهدی دوباره تکرار کرد و باز آخرش گفت “میخواستی نشی”. … بار سوم که این را گفت، ابراهیم از در اتاق رفت بیرون. رفت به پاسدارهای بیرون بند گزارش مهدی را داد. مهدی را بردند، سه ماه انفرادی بود، بعد از سه ماه برگشت. قشنگ یادم است از در که آمد تو به او گفتم: “آقا مهدی، میخواستی نشی …. ” مهدی تعریف کرد که حمید عباسی (حمید نوری) چگونه او را زده و به انفرادی فرستاده بود.»
دادستان: شما در بازجوییهایتان نام چند نفر را بردید و گفتهاید که این افراد اعدام شدهاند. من میخواهم نام چند نفرشان را با شما مطرح کنم. آیا شما حمزه شلالوند را میشناسید؟
رحمت علی کرمی در پاسخ به این سوال و پرسش بعدی دادستان گفت:
«بله! او اعدام شد. فکر میکنم و مطمئن نیستم که در زندان گوهردشت بوده باشد. … به خاطر اینکه اواسط خرداد سال ۶۷، وقتی در هواخوری زندان بودیم، از طبقه سوم که انفرادی بود، حمزه من را به نام صدا کرد. او داد زد: رحمان! پاسدارها که شب آمار میگرفتند من را به اسم رحمت صدا میکردند. پاسداری که نگهبان بود و مقابلِ در میایستاد، احساس کرد که یک صدایی شنیده. این صدا صدای حمزه بود. یعنی اواسط خرداد ماه حمزه توی انفرادی بود. بچههایی که توی فرعی بودند، میدادند که من یک رابطه خاصی با حمزه داشتم و سالهای مختلفی با او هماتاق بودم …. این آخرین باری بود که من صدای او را شنیدم و به این جریان که تعریف کردم هیچ شکی ندارم.»
دادستان در ادامه اسامی زندانیان دیگری را با رحمت علی کرمی در میان گذاشت:
ابراهیم اکبری صفت؟
– بله، ما از سال ۶۵ در اوین با هم بودیم. بعد منتقلمان کردند به گوهردشت و در اتوبوس در راه گوهردشت کنار هم بودیم. ابراهیم هم اعدام شد. … من آخرین بار او را در همان اتوبوس دیدم که از من سوال کرد الان چه اتفاقی میافتد؟ من هم در جواب او گفتم الان میرویم برای پذیرایی و باید منتظر یک کتک اساسی باشیم. پس از آن تونل و بعد از اینکه ما را در فرعیهای مختلف تقسیم کردند، من دیگر با او نبودم. با خانواده او هم تماسی نداشتم.
دادستان: اکبر شاکری؟
– … اکبر شاکری …. با این اسمها که میبرید من را میبرید به گذشته. انسانهای دوستداشتنیای که من هرگز نمیتوانم فراموششان کنم. من سالهای مختلفی با او بودم. در اوین با هم بودیم. با همان اتوبوسها هم ما را بردند به گوهردشت. بعد از آن ما را جدا کردند و من دیگر او را ندیدم …. با توجه به اینکه افراد زنده مانده را در نهایت یکجا جمع کردند، او هم اعدام شده.
دادستان: جلال لایقی؟
– لایقی … بله. جلال لایقی دو بار دستگیری بود. کسانی را داشتیم که دوباره دستگیر شده بودند و به آنها میگفتیم “دو بار دستگیری”. او هم از کسانی بود که بهمن ماه ۶۶ با ما از زندان اوین به زندان گوهردشت منتقل شد. او در آن پنج فرعیای بود که با هم در آنها تقسیم شده بودیم و من بعد از آن دیگر او را هرگز ندیدم ….
دادستان: ایرج لشکری؟
رحمت علی کرمی که حالا منقلب شده است، گفت:
ایرج … تقریبا از سال ۶۲ من در پریودهای مختلف با او بودم. از قزلحصار، بعد ۶۵ آمدیم اوین و با هم بودیم. بعد با هم منتقل شدیم به گوهردشت. در تمام آن حدود ۱۲۵ نفری که ما بودیم، بیشترین کتک را ایرج خورد. ایرج را اول بردند به انفرادیها و بعد منتقلش کردند به فرعیها …. او هم اعدام شد. … مثل بقیه بچههایی که دیگر هرگز برنگشتند.
دادستان: محمد جنگزده؟
– من از سال ۶۱ با او بودم. تقریبا تا سال ۶۴ در جاها و پریودهای مختلفی با او بودم. او به گوهردشت منتقل شد و من به اوین. بعد که ما را منتقل کردند به گوهردشت و از فرعیها به سالن یک، در سالن یک دوباره “ممد جنگزده” را دیدم. او هم از بچههایی بود که اعدام شد ….
دادستان: او را از کجا میدانید که اعدام شد؟
رحمت علی کرمی پاسخش در مورد نفرات قبلی را تکرار کرد:
«او هم مثل بقیه بچههایی بود که رفتند و دیگر برنگشتند ….»
دادستان در ادامه خطاب به رحمت علی کرمی گفت که نامهای دیگری را هم با او در میان خواهد گذاشت اما پیش از استراحت برای ناهار، میخواهد از او بپرسد که آیا میتواند قدری درباره جزییات ظاهری حمید عباسی (نوری) صحبت کند؟ رحمت علی کرمی در پاسخ به این سوال دادستان گفت:
«قد بلند، لاغر، چهره روشن، لباسی که من به یاد دارم بیشتر لباس شخصی بود. این شاخصهاش بود. حرف زدنش آرام بود. قیافه خشنی از خودش نشان نمیداد؛ وقتی مقایسهاش میکنم با ناصریان (محمد مقیسه) چون ناصریان بازجوی من هم بوده. او بوده که من را شکنجه کرده.»
دادستان: وقتی میگویید چهرهاش روشن بود یعنی چه؟
– در فارسی ما تقریبا به سفید میگوییم روشن. یک مقداری از من روشنتر.
دادستان: برای شما روشن چیست؟
– رنگ صورت. ما در فارسی خودمان سبزه داریم، سیاه داریم، سفید داریم …. وقتی میگوییم روشن منظورمان چهره ایشان نیست مثلا (کسی را نشان میدهد). یعنی کمرنگتر است چون ما بر اساس ایران میسنجیم رنگها را چون ما در ایران هم سیاه داریم، هم سبزه داریم، هم روشن داریم هم بور داریم. بور ایشان محسوب میشود (دادستانِ دیگر را نشان میدهد).
دادستان: وقتی یک کسی بور است، هم صورتش سفید است هم موهایش؟
– موهایش [حمید نوری] مشکی بود ….
دادستان: شما الان گفتید بور. وقتی میگویید بور یعنی موهایش هم روشن است. هم صورتش هم موهایش؟
– معمولا بور که میگوییم یعنی موهایش هم بور است ….
دادستان: بسیار خوب. گفتید که او [حمید نوری] لباس شخصی داشت. هم آن زمان که شما او را در زندان اوین دیدید لباس شخصی داشت هم در گوهردشت؟
– تا جایی که یادم میآید در اوین نه اما در گوهردشت لباس شخصی داشت.
دادستان: در اوین لباس او چه بود؟ دقت کنید که بحث سال ۶۲ را میکنیم.
– سال ۶۲ لباس دادستانی داشتند که سبز رنگ بود. چون این نیروهایی که ما به آنان میگفتیم پاسدار، استخدام دادستانی بودند و پاسداران انقلاب اسلامی نبودند. یعنی جزو قوه قضاییه محسوب میشدند. آنها لباسِ سبز زیتونی داشتند…
دادستان: شما اولین بار چه زمانی مطلع شدید که تحقیقات پلیس درباره این فرد در سوئد در جریان است؟
– دستگیری او یا تحقیقات؟
دادستان: از دستگیریاش شروع کنید.
– من چند روز قبلش میدانستم. از طریق ایرج مصداقی فهمیده بودم. موقعی که او دستگیر شد، فکر کنم. اولین کسی که به من زنگ زد، ایرج [مصداقی] بود که آن زمان آمریکا بود. او از من پرسیده بود حاضری شهادت بدهی و من هم گفته بودم که حتما هستم. و فکر میکنم اولین بازجویی من هم ۲۰ نوامبر بود؛ چند روز بعد از دستگیریاش…
دادستان: عکسی از او (حمید عباسی یا حمید نوری) دیدید؟
– توی سایتها دیدم. بله.
دادستان: چه عکسی دیدید؟
– اولین عکسی که من دیدم عکسی بود که توی هواپیما بود که حتی در بازجویی از من سوال کردند از کجا فهمیدید هواپیماست… به خاطر اینکه آرم ایران ایر پشت صندلی بود. یک عکس دیگر هم بود که در همین سایتها زده بودند مالِ پاسپورتش بود.
دادستان: وقتی شما عکس حمید نوری را دیدید چه احساسی پیدا کردید؟
– عکس را که دیدم احساس کردم که فقط یک آدمی را سنش را زیاد کردهاند. تفاوت آنچنانی نداشت. موهایش سفید شده بود…
دادستان: شما اسم حمید نوری را از پیش میشناختید؟
– بله!
دادستان: چطور؟
رحمت علی کرمی در پاسخ به دادستان:
«اولین بار ایرج [مصداقی] به من گفته بود. سال ۲۰۰۳، ۲۰۰۴، همان موقع که کتابهایش را نوشته بود. او به من گفت میدانی اسم اصلی حمید عباسی، حمید نوری است؟ چون میدانستیم که همه اینها اسم مستعار دارند؛ البته نه پاسدارهای معمولی. مثلا پاسبخشهایی که بودند، مثل عباس فتوت، عباس خزایی، اسم اصلیشان است. حالا چرا این را میگویم؟ عباس فتوت چند ماه پیش فوت کرد. اسم اصلیاش در عکس و آگهی مراسم ترحیمش هست که یکی از بچهها عکسش را برای من فرستاده بود. اما ناصریان میدانیم که اسم اصلیاش مقیسه است…
دادستان: حالا در این سالن دادگاه که شما بارها به حمید نوری اشاره کردید، او را چگونه دیدید؟
علی کرمی: انگار که همان روز اول است که من او را میبینم. با همان لبخندش، با همان نگاه و صورت؛ فقط پیرتر شده. یعنی یک ذره، یک ذره من شک ندارم که خودش است.
با این پاسخ به سوال دادستان، جلسه بازپرسی از رحمت علی کرمی در نوبت صبح به پایان رسید. دادگاه پس از صرف ناهار از سر گرفته شد و شاهد جلسه به سوالهای وکیلان مدافع حمید نوری و وکیلان مشاور پاسخ داد. گیتا هدینگ وایبری، وکیل مشاور درباره برخی اسامی از رحمت علی کرمی سوال کرد. او بر اساس لیستی از موکلان خود این اسامی را با علی کرمی در میان گذاشت تا مطلع شود که آیا او در زندان گوهردشت با این افراد ملاقاتی داشته است یا نه؟ دادگاه پرسش و پاسخها را به این ترتیب شنید:
وکیل مشاور: محمود میمنت؟ شماره آ-۶.
رحمت علی کرمی: بله، میشناسمش. او از کسانی بود که با ما از اوین به گوهردشت منتقل شد.… آخرین باری که من او را دیدم زمانی بود که منتقل شدیم به گوهردشت.
وکیل مشاور: علی حاجینژاد؟
– تا جایی که یادم است او از بچههایی بود که در بند کنار جهاد با ما بود. از همان بچهها که رفتند و برنگشتند؛ در دوران اعدامها.
وکیل مشاور: سید عقیل میرمحمدی برنجستانکی؟
– او هم تا جایی که یادم است در اوین با ما بود، موقع انتقال به گوهردشت. فقط اشاره کنم که من اکثر این بچهها را در پریودهای مختلفی دیدهام و با ایشان بودهام. حالا ممکن است در یک جاهایی محلهای بعدیشان را اشتباه بکنم …. اما آنچه مطمئنم را میگویم که مطمئن هستم.… در مورد عقیل، آخرین بار فکر میکنم او را در گوهردشت دیدهام.
– وکیل مشاور: آخرین نفر هم فردیست به نام عادل طالبی کلهران؟
– عادل طالبی را من یادم نمیآید اما یک اسم دیگری هم داشتیم از طالبی اما فکر نمیکنم به چنین نامی من کسی را بشناسم که هوادار مجاهدین بوده باشد. هادی طالبی داشتیم ما.
وکیل مشاور: او مجاهد نبوده. از بچههای مارکسیست بوده.
– پس نمیشناسمش. ممکن است به قیافه دیده باشمش اما به نام نمیشناسمش.
پس از سوالهای گیتا هدینگ وایبری، یوران یارلمشون، دیگر وکیل مشاور هم گفت که چند سوال از رحمت علی کرمی دارد. او از علی کرمی پرسید که آیا عادل روزدار را میشناسد؟
این شاهد دادگاه حمید نوری در پاسخ به این وکیل مشاور گفت که چنین کسی را نمیشناسد.
وکیل مشاور: حیدر نیکو؟
– نیکو من میشناسم اما اسم …. یک لحظه …. یک نیکو داشتیم اما به نام حیدر نه، نمیشناسم.
وکیل مشاور: شما گفتید همه اسامی لیست “بی” را میشناسید. درست است؟
– بگذارید ببینم …. فقط شماره ۱۲ را به خاطر نمیآورم اما اسمش برایم آشناست ….
وکیل مشاور: حسن گلزاری؟
– بله ….
وکیل مشاور: بگذارید اینطور بپرسم. در این لیست ۲۳ نام وجود دارد. چند نفر از این ۲۳ نفر را قبل، حین یا بعد از اعدامها میشناختی؟
– در مجموع باید بگویم همهشان را جز شماره ۱۲ که یادم نمیآید، میتوانم یکی یکی بگویم از کجا و چطور میشناسمشان.
وکیل مشاور: این افراد که زنده هستند ….
– من نگفتم اعدام شدند. گفتم میتوانم بگویم کجا دیدهام و از کجا میشناسمشان.
وکیل مشاور: آخرین سوال من از شما این است: شما درباره لُنگ و کیفیت آن صحبت کردید و گفتید که به عنوان چشمبند از آن استفاده میکردید. این لُنگها کجا بودند؟ داخل بند، بیرون بند یا جای دیگری؟
– هر کسی قبل از اینکه از اتاقهای در بسته بیاید بیرون -باید مورد به مورد بگویم- ….
وکیل مشاور: درباره گوهردشت لطفا بگویید.
– هیچ جا فرقی نمیکند. داستانی که میگویم جایی فرق نمیکند. در اتاق در بسته، قبل از اینکه از اتاق بیایی بیرون باید چشمبندت را زده باشی. اولین کارکردش این است که در تو وحشت ایجاد کند. وقتی چشمت بسته است تو شناختی از محیط اطرافت پیدا نمیکنی که در مقابلش عکسالعمل نشان بدهی. در بند عمومی، قبل از اینکه از بند خارج بشوی باید چشمبند روی چشمت باشد.
وکیل مشاور: آیا شما چشمبند خودتان را داشتید یا آن را از جایی برمیداشتید؟ سوال بر سر این است ….
– دقیقا! ببینید من یک دوره بیش از ۱۰ ساله را در زندان گذراندم. در هر پریودی تابع اینکه شما در کدام بند بودید و چقدر از چشمبند استفاده میکردید، جریان فرق میکرد. مثلا ما در قزلحصار که بودیم، زیاد از بند بیرون نمیرفتیم. فقط تنبیهی بود که آنوقت چشمبند میزدیم اما بیشتر توی بند خودمان بودیم. …
در اینجا رئیس دادگاه از شاهد خواست تا پاسخ دقیق به سوال مشخص را بدهد.
رحمت علی کرمی: من چشمبند شخصی خودم را داشتم. یک لنگ داشتم که مخصوصا در مواقع انتقال و … سعی میکردم از آن استفاده کنم. وقتی هم ما را به گوهردشت منتقل میکردند به همین ترتیب بود. هیچوقت توی هیچکدام از زندانهایی که من بودم، بیرون از در بند چشمبند نزدم بلکه قبل از اینکه خارج بشوم این کار را کردم. یعنی چشمبند در اختیار خودمان بود. اکثر قریب به اتفاق، چشمبند مال خود زندانی بود. حالا یکوقت یکی نداشت شرایط دیگری بود اما قبل از خروج باید چشمبند زده میشد.
وکیل مشاور: من جواب سوال را گرفتم. ممنونم.
– خواهش میکنم.
پس از یوران یارلمشون، بنکت هسلبری، وکیل مشاور دیگر هم گفت که از رحمت علی کرمی سوال دارد. هسلبری گفت که او هم قصد دارد چند نام را با این شاهد در میان بگذارد:
او با این نام شروع کرد: حسین حاجیمحسن؟
– اسم آشناست اما متأسفانه یادم نمیآید ….
وکیل مشاور: مجید ایوانی؟
– نه متأسفانه.
وکیل مشاور: بیژن بازرگان؟
– اسم که ۱۰۰درصد آشناست اما اینکه کجا با او بودهام اصلا یادم نمیآید.
وکیل مشاور: محمود علیزاده اعظمی؟
– نه متأسفانه ….
با پایان سوالهای وکیلان مشاور، وکیلان مدافع حمید نوری فرصت سوال و جواب از رحمت علی کرمی را یافتند. وکیل حمید نوری در اولین سوال خود از این شاهد پرسید:
«من درباره نامت میخواستم سوال کنم. همین رحمت و رحمان. البته صحبت شما در این مورد را متوجه شدم اما وقتی شما در زندان خودت را به اشخاص معرفی میکردی، نامت را رحمان میگفتی. درست است؟
رحمت علی کرمی (رحمان): بله!
وکیل حمید نوری: عالی! در مورد پیوست “بی” که هم دادستانها از شما سوال کردند هم وکیلان مشاور، شما گفتید که تقریبا همه را میشناسید. و من میدانم که شما دوست صمیمی ایرج مصداقی هستید.
– بله!
وکیل حمید نوری: و دوست صمیمی برادران اسحاقی ….
– بله! به خاطر اینکه من تقریبا با همه اینها بودم.
وکیل حمید نوری: من یک سوال کنترلی از شما دارم؛ شما گفتید که حمید عباسی یا حمید نوری چنین است و چنان است. قدش بلند است، صورتش روشن است و …. حالا سوال من این است که آیا شما در برنامهای یا مصاحبهای، گزارشی، تحقیقی، سخنرانیای شرکت کردهاید درباره حمید نوری، یا خودتان صحبت کردهاید قبل از اینکه موکل من دستگیر بشود؟
– هرگز!
وکیل حمید نوری: هرگز؟ … بعد از دستگیری او چطور؟ قبل از بازجویی پلیس از شما. آیا جایی گزارشی، خبری، مصاحبهای انجام دادهاید؟
– نه!
وکیل حمید نوری: بعد از بازپرسی پلیس تا به امروز چطور؟ سخنرانیای، مصاحبهای چیزی نداشتی؟
– سخنرانی نه، دو مصاحبه کوتاه داشتم با دو تلویزیون فارسی زبان.
وکیل حمید نوری: از نظر زمانی یادت میآید کی این کار را انجام دادی؟
– بله! تقریبا اوایل دادگاه حمید نوری بود.
وکیل حمید نوری: هر دو در آن اوایل بوده؟
– بله!
وکیل حمید نوری: گفتی کجا با شما مصاحبه کردند؟
– در استکهلم.
وکیل حمید نوری: نام تلویزیونها منظورم است ….
– صدای آمریکا یادم میآید. دیگری هم ایران اینترنشنال بوده.
وکیل حمید نوری: برگردیم به بازجویی شما در نزد پلیس سوئد. آیا شما برای دیگران تعریف کردهاید که در نزد پلیس چه گفته و چه نگفتهاید؟
– مطمئنا نگفتم چون مصاحبه و بازجویی من ساعتهای زیادی بوده اما به طور کلی با یکی دو نفر از دوستانم صحبت داشتهام نه اینکه نداشته باشم.
وکیل حمید نوری: یعنی حرفهایتان را با هم مقایسه کردهاید و بعد آمدهاید گفتهاید این را گفتهام و تو این را بگو و …؟
– من یک عادتی دارم، اعتماد به نفسم بالاست. چیزی که درست است همان را میگویم کوتاه هم نمیآیم. حالا غلط باشد، بعدا میفهمیم که غلط بوده.
وکیل حمید نوری در ادامه سوالهای خود از رحمت علی کرمی پرسید که آیا او جوابهایش را با دیگر شاهدان مقایسه کرده است که علی کرمی در پاسخ به او گفت:
«نه! به آن شکلی که شما فکر میکنید نبوده. یک بحث و صحبت کلی با هم کردیم. میخواهید یک مثال بزنم؟»
وکیل حمید نوری: بله، بفرمایید.
رحمت علی کرمی: به عنوان مثال در کتاب ایرج [مصداقی] نام ۳۳ نفر آمده که از بند کنار جهاد اعدام شدهاند. اسامی ۶۰ نفر است که برده شدهاند اما من هنوز روی ۴۸ نفر خودم هستم. اختلاف ۳۲ و ۳۳ را من اینجا میتوانم شرح بدهم و بگویم که چرا در کتاب ایرج، -یک نفر بیشتر از چیزی که من میگویم آمده. توضیح بدهم؟
وکیل حمید نوری: نه …. نمیخواهد. به جای آن میخواهم بپرسم که آیا با مهدی اسحاقی نشستهاید صحبت بکنید و مسائل را با هم مطرح بکنید؟
– من چند سال بود که مهدی اسحاقی را ندیده بودم. شاید بیشتر از ۱۰ سال، چون او در آلمان است. موقعی که آمد اینجا من رفتم خانه برادرش و او را دیدم. این بحث آنجا شده اما معنیاش این نبوده که من مسائلم را با او مطرح کنم چون من هر بار شاید بیش از سه-چهار ساعت بازجویی شدم و نمیشده که بیایم آنجا آنها را مطرح کنم.
وکیل حمید نوری: نه، نه اینکه همه بازجویی را با او مطرح کرده باشید و جزییات را گفته باشید. اصلا آدم نمینشیند جزییات را مطرح کند چون زمان زیادی میبرد اما در کلیات یا مواردی که شک و تردید وجود داشته، شاید صحبت کرده باشید. مثلا اگر نکتههای خاص متفاوتی وجود داشته باشد. بگذار دقیقتر و جزییتر بگویم. ما اینجا شهادتِ مهدی اسحاقی را شنیدهایم. او موضوعی را عنوان کرد که من از او پرسیدم و او گفت که این موضوع مورد نظر من را با شما در میان گذاشته.
– جواب من مشخص بود. گفتم که ما با هم صحبت کردیم اما اینکه برای شما چه چیزی مهم بوده، من چیزی نمیتوانم بگویم. ما هر موقعی که بنشینیم -با هم صحبت بکنیم، درباره خاطرات زندانمان صحبت میکنیم.
وکیل حمید نوری در ادامه گفت که از این موضوع میگذرد و شاید به آن برگردد. او سپس به کتابهای ایرج مصداقی پرداخت و رحمت علی کرمی هم گفت که این کتابها را در همان زمان انتشار خوانده است:
«آن زمان به اعدامها نزدیکتر بود و یادآوری خوبی بود. من همان موقع آن چهار جلد را خواندم.»
وکیل حمید نوری: نویسندههای دیگر چه؟ کتابهای آنها را هم خواندهاید؟
– نه متأسفانه. نخواندم به این دلیل که احساس کردم کتاب ایرج جامع است، قبل از همه اینها نوشته شده، به زمان اعدامها نزدیکتر است و …. بقیه کارها احتمالا یک چیزی توی مایههای کتاب ایرج [مصداقی] است با کمی بالا و پایین. آنها هم بعدترها نوشتهاند. من میدانم چه کسانی نوشتهاند اما نخواندهام. خیلی از حرفها را آنها برای ایرج تعریف کرده بودند؛ جاهایی که ایرج نبوده را به او گفته بودند دربارهاش و اسمهایشان هم در کتاب ایرج [مصداقی] هست اگر بخوانید، همانطور که نام من هم در ارتباط با یک موضوعی در کتاب او وجود دارد.
وکیل حمید نوری: بسیار خوب، ادامه میدهیم. دادستان سوالی از شما کرد که سعی میکنم یادم بیاید او چطور این سوال را پرسید. او گفت که شما نامهای زیادی را در بازجویی پلیس آوردهاید. شما اسامیای را که در روایت آزاد خودتان در نزد پلیس گفتید، یادتان میآید؟
– … من به پلیس گفتم که وقتی اسامی دیگر یادم بیاید به آنها خبر میدهم.
وکیل حمید نوری: پلیس از شما پرسیده اسامی کسانی که با آنها از زندان اوین به زندان گوهردشت منتقل شدید را -بگویید و شما گفتهاید بعدا خبر میدهم به شما ….
رحمت علی کرمی: بله!
وکیل حميد نوری: شما هشت روز بعد از بازجویی خودتان اسامی را برای پلیس ایمیل کردهاید. درست است؟
– احتمال دارد. تاریخ را نمیدانم.
وکیل حميد نوری: و درست وقتی همین سوال را درباره افرادی که با آنها در فرعی بودهاید از شما -پرسیدهاند، گفتهاید بعدا خبر میدهید ….
– بله! به خاطر اینکه …
وکیل حمید نوری: و بعد دوباره چند روز بعد ایمیل فرستادهاید که این اسامی هستند ….
– فکر میکنم درست باشد.
– حتی این سوال درباره زندانیان در بند جهاد هم به همین ترتیب پرسیده شده و پاسخ شما همین بوده ….
– بله! مطمئنا همین بوده.
وکیل حمید نوری: و بعد از چند روز دوباره جواب این سوال و اسامی را ایمیل کردهاید ….
رحمت علی کرمی: بله! دقیقا.
وکیل حمید نوری: چرا؟ چرا همان وقت به پلیس پاسخ ندادهاید؟
– اول یک توضیح بدهم درباره یک مورد که گفتید فرعی. برای اینکه سالها از ماجرا گذشته بود و من میخواستم تا جایی که میتوانم اسامی را به خاطر بیاورم و کسی را جا نیندازم. اسامیای را که من در فرعی به کار بردم، به جز یک نفر به نام محمدرضا آزادمنش که در آن ۳۳ نفر کتاب ایرج مصداقی آمده که در جای دیگری اعدام شده، بقیه افراد زنده هستند. خیلیهایشان در اروپا هستند. یعنی میتوانید بفهمید … مثلا محمد سرخیلی در آلبانی است. … برخی از آنها در ایران هستند. منظورم این است که این اسامی جایی نیامدهاند که من بروم نگاه بکنم.
وکیل حمید نوری در ادامه گفت برایش جالب است که رحمت علی کرمی هیچ نامی نگفته و تنها گفته که اسامی را بعدا خواهد گفت. او اضافه کرد که میتواند اینطور برداشت کند که او میخواسته اسامی را کنترل کند یا از جایی بردارد… رحمت علی کرمی در پاسخ به او گفت:
۱۰۰ درصد اشتباه میکنید. این از این. میخواهید بیشتر شرح بدهم؟
وکیل حمید نوری: نه! فکر میکنم که برویم سراغ سوال بعدی ….
او در ادامه درباره بند جهاد از شاهد سوال کرد. رحمت علی کرمی در پاسخ، آنچه را که پیش از این در اظهاراتش در این مورد بیان کرده بود، تکرار کرد. موضوع «بند جهاد» و «بند کنار جهاد» هم در اینجا بار دیگر تکرار شد. علی کرمی در همین مورد در پاسخ به سوال وکیل مدافع حمید نوری گفت که احتمالا در بازجویی پلیس هم به جایِ بند کنار جهاد گفته است بند جهاد. او سپس در پاسخ به سوال وکیل مدافع حمید نوری گفت جوابی را که درباره انتقال به بند جهاد به پلیس داده به خاطر نمیآورد اما هر چه زمان میگذرد این پازل برای او شکل دقیقتری پیدا میکند. وکیل نوری اما گفت که اظهارات امروز او در دادگاه با آنچه در نزد پلیس گفته متفاوت است و از توماس ساندر، رئیس دادگاه خواست تا اجازه دهد این بخش از بازجویی رحمت علی کرمی (رحمان) در محضر دادگاه خوانده شود. رئیس دادگاه اجازه داد و وکیل مدافع حمید نوری بخشی از اظهارات رحمت علی کرمی را در نزد پلیس خواند. سپس گفت که در این دادگاه با افرادِ دیگری هم صحبت شده و کتابهای ایرج مصداقی هم در این مورد وجود دارد. رحمت علی کرمی در واکنش به گفتههای وکیل مدافع #حمید_نوری گفت:
«خب … من ۲۰ نوامبر ۲۰۱۹ اولین بازجوییام بوده. آن روز برای من یکی از بهترین روزهای عمرم بوده که به لحاظ تاریخی احساس میکردم یک عملی دارد صورت میگیرد چون من آن موقع به عنوان یک شاکی پرونده محسوب میشدم. مطمئنا در تاریخها در آن مقطع اشتباه شده. اگر دقت بکنید من آنجا درباره گوهردشت دارم صحبت میکنم. همین الان خواندید. من اشتباهی آنجا میگویم اوین که بعد دادستان تعجب میکند و میپرسد اوین؟ چون من دارم درباره گوهردشت صحبت میکنم. این اشتباه زمانی هم یک چیز طبیعی است….»
وکیل حمید نوری: پس شما اشتباه گفتهاید؟
رحمت علی کرمی: بله! دقیقا. چون من دارم فکر میکنم عملیات مجاهدین سوم مرداد بوده، ما ۲۷ تیر که پذیرش قطعنامه بوده ما در سالن یک بودیم….
وکیل حمید نوری: بسیار خوب! پس شما گفتید اشتباه گفتهاید.
وکیل حمید نوری در ادامه درباره زمان انتقال زندانیان از زندان اوین به زندان گوهردشت سوال کرد و پرسید او بر چه اساسی میگوید ۲۹ بهمن ۶۶ به زندان گوهردشت منتقل شده است؟ چرا دقیقا ۲۹ بهمن؟
رحمت علی کرمی: نمیدانم چرا این تاریخ در ذهن من اینچنین ثبت شده. شاید افراد دیگر تاریخ دیگری داده باشند…
وکیل حمید نوری: بله! چنین تاریخی را نگفتهاند.
رحمت علی کرمی: پس با آنها هماهنگ نکردهام…
وکیل حمید نوری: حسین فارسی گفته است ۲۰ بهمن.
– من با حسین فارسی یک هفته در اتاق در بسته بودم و کتک خوردم. ما با هم از اوین به گوهردشت منتقل شدیم. او میگوید ۲۰ بهمن، من میگویم ۲۹ بهمن. ممکن است آنچه او میگوید درست باشد و من اشتباه بکنم اما در اصل ماجرا تغییری ایجاد نمیکند.
رحمت علی کرمی در ادامه گفت او در دادگاه آنچه را دیده میگوید و کاری به حرف دیگران ندارد. رئیس دادگاه هم در اینجا خطاب به وکیل مدافع حمید نوری گفت که او نمیتواند در -مورد گفتههای دیگران از شاهد سوال کند:
«شاهد مسئول گفتههای خودش است و نمیتوان در مورد اظهارات دیگران نظر او را پرسید.»
وکیل حمید نوری در ادامه درباره برخورد رحمت علی کرمی با موکلش در زندان اوین در سال ۶۲ سوال کرد و او در بخشی از پاسخ خود گفت این پاسدارها در سالهای اولِ دهه ۶۰ همگی باید در اعدامها شرکت میکردهاند. علی کرمی گفت دلیل این امر این بود که یک نفوذی سازمان مجاهدین در میان پاسدارها به کچویی، رئیس زندان شلیک کرده بود. وکیل مدافع حمید نوری صحبتهای رحمت علی کرمی را قطع کرد و از او خواست تا پاسخ سوال را به طور مشخص بدهد. رئیس دادگاه هم از رحمت علی کرمی خواست تا به سوال پاسخ بدهد و او هم گفت که در سالن شش زندان اوین حمید نوری را دیده است. علی کرمی در ادامه در پاسخ به سوال وکیل نوری گفت که ماجرای کتک زدن مهدی اسحاقی به وسیله حمید نوری را در بازجویی پلیس بیان نکرده است. پس از این پاسخ شاهد، وکیل مدافعِ حمید نوری گفت که دیگر سوالی ندارد اما لازم است با موکلش مشورت کند و ببیند که او سوالی دارد با نه. شخص حمید نوری هم اعلام کرد که سوالی ندارد و به این ترتیب رئیس دادگاه ختم بازپرسی از رحمت علی کرمی (رحمان) را در مقام شاهد اعلام کرد. او از علی کرمی پرسید که آیا برای حضور در دادگاه درخواست وجهی دارد که رحمت علی کرمی در پاسخ گفت از دادگاه تشکر میکند و هیچ تقاضایی هم ندارد.
در پایان این جلسه، توماس ساندر، رئیس دادگاه اعلام کرد که جلسه بعدی دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری روز چهارشنبه ۱۵ دسامبر/ ۲۴ آذر برگزار خواهد شد. در این جلسه که از روزهای رزور دادگاه است، منوچهر اسحاقی که نوبت شهادت او به ادامه شهادت متهم(حمید نوری) اختصاص داده شده بود در دادگاه شهادت خواهد داد. زمان برگزاری دادگاه در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم، ساعت ۹ به وقت محلی خواهد بود.
واقعا چه دردی کشیدند این عزیزان و این تازه بخش بسیار کوچکی از دردهای ایرانیان در آبیش از 40سال است که توسط ج.ا. بر سر مردم ما آورده شده . نابود باد ظلم و سرنگون باد ج.ا.
گلستان / 13 December 2021
پخش زندهء محاکمهء حمید نوری در کلاب هاوس, در اتاق “محاکمهء حمید نوری (عباسی)”
جلسهء ۵۲ و تحلیل آن؛ امروز چهارشنبه ۱۵ دسامبر/ ۲۴ آذر
حسنک / 15 December 2021