کابل ــ اگر حکومتی می­‌بود، وظیفه­‌اش را درک می‌کرد که همانا تأمین امنیت شهروندان است. حالا که چنین نیست و جامعه در وضع طبیعی خود به سر می‌برد، به نفع طالبان شده که هر روز صدها انسانی را سر ببرند و آنرا دشمنی شخصی قلمداد کنند. هزاران خانواده داریم که هیچ نمی‌دانند دشمن‌شان کیست و چرا به قتل رسیده اند؟ اما نقش عنعنه­‌ی [سنت] خصومت را نباید نادیده گرفت.

جامعه خصم

یکی از میراث‌های عنعنوی [سنتی] جامعه افغانستان، خصومت سلسله­‌داری است که تاریخی دراز و طولانی دارد. سند مکتوبی که قدامت معین آن را نشان بدهد، در دست نیست. بناء از خواص اولیه بشری، این خاصیت هنوز در انسان­‌های جوامع مدرن به شکلی و انسان­‌های جوامع سنتی به شکلی دیگری وجود دارد.

جامعه افغانی پیوند نسلیِ جالبی دارد. هر فرزند پسر، رشته‌­دار حقوق پدر است. او جایگزین پدر خواهد بود، اما اگر پدر یا عضو دیگر خانواده گاهی به دلایلی از طرف کسی به مشکل برخورده باشد، باید انتقام او گرفته شود. انتقام­جویی خصلت بنیادین افغان‌هایی است که به سنت خویش شدیداً پای‌بند هستند.

از میراث‌های ناملموس این است که به هر نوعی شده انتقام را فراموش نباید کرد. پسر به شرطی مرد دانسته می‌شود که انتقام پدرش را بگیرد. ضرب المثل مشهوری­‌است: «افغان صد سال بعد انتقام پدر را گرفت و با خود گفت هنوز عجله کرده ام».

خصومت اجتماعی به شکل دوام‌دار قابل پیش­‌بینی است. این نه به این راحتی‌ها تمام‌شدنی است و نه گذشتنی. و اما مهم این است که در شرایط خاص، ربط وثیقی با سیاست، حاکمیت و تغییرات اساسی زیست جدید در جهان پیدا می‌کند.

نیاز به دولت

وضع طبیعی از نظر هابز «وضعیت بالقوه جنگی» بین افراد جامعه است. نیاز به دولت و حاکم مقتدر برای این بوده که هر کسی هر کاری که فکر می‌کند درست است و مفید که در آن دیگران قربانی می‌شوند،‌ انجام ندهد. رفع مشکل هرج­‌ومرج طبیعی انسان­‌ها با وجود دولت و حکومت مقتدر ممکن است. اما، اگر طالبان دولت و یا حکومت‌اند، برای وضع طبیعی جاری چه پیامی دارند؟

اساسا ما برای اینکه دچار تخاصم و بی‌­عدالتی اجتماعی نباشیم، نیاز به دولت داریم. دقیقاً برای اینکه امنیت هر کدام ما تأمین باشد، نیاز به حکومت داریم. حالا اینجا چیزی – چنده و گُنده – ساخته اند که نه شناخته می‌شود و نه درک! آن را امارت نام نهاده‌اند. امارتی که می‌تواند هنگام قطحی و گرسنگی به مردم بگوید که ما دست‌تان را نگرفته ایم، شما می‌توانید لقمه بردارید! اما اینکه خوان‌تان خالی­‌ست، خوان همه جهان خالی­‌ست، ما چه کنیم!؟

چه آرمانی! همین حکومت و امارت که مسئول امنیت هر یک ماست، ما را کشته می‌رود.

حکومت تروریست

در سایه این نظام، دائماً صدها انسان در محیط شهر و ده، قربانی می‌شوند، گردن زده می‌شوند، اعدام می‌شوند، زنده به گور می‌شوند و گم می‌شوند، اما نه حقوق بشری، نه سازمانی، نه رسانه­‌ای، نه امدادگری است که ببیند و کاری بکند.

حکومت، نه تنها نیست، و اگر هست، نه تنها به وظیفه اش که امنیت شهروندان است عمل نمی‌کند، بلکه خود بهانه­‌ای در دست دارد. آن بهانه عرف قدیمی مردم افغانستان است که خصومت دارند و آنرا به هر شکلی که شده،‌ دوام می‌دهند. با استفاده از این خصلت ضد بشری، امارت سوء استفاده‌های عجیب و غریبی کرده و می‌کند. هر که را به مزاج و منافع خود موافق نمی‌یابند، آن را نیست و نابود می‌کنند، فردایش می‌گویند به اثر خصومت شخصی که از قبل داشتند، به قتل رسیدند.

امکان این وضعیت به ساختار جامعه افغانی مربوط است، به شرایط پیش‌آمده، و به فرصت‌­طلبی و بی­‌قانونی این آدمک­‌های بدوی مربوط است که از کشتار هیچ ابایی ندارند. مهم­ترین عامل دیگر اسلحه و “بازار سفید” آن است!

حالا نه تنها کاری نمی‌کنند، بلکه همه عوامل را آزاد و مختار گذاشته اند. عوامل دست به دست هم داده و کار می‌کنند.

بازار سفید” اسلحه

در مورد فعالیت­‌های مافیا در سطح جهانی، اصطلاحات “پول سیاه” و “بازار سیاه” و … استفاده می‌شود. آنچه معلوم است این است که همه کشورها به شکلی این نوع فعالیت‌ها را دارند، اما بعضی دولت‌ها و حکومت­‌ها اساساً “حکومت‌های سیاه” هستند. در این حکومت­‌ها قاچاق انسان،‌ مواد مخدر، اسلحه و پول فقط گاهی برای خبرها مهم دانسته می‌شوند؛ در غیر آن به شکل آشکار معاملات آن جاری است.  

در کابل، قندهار، مزار و بازارهای بعضی از ولایات فروش اسلحه چنان عادی است که فروش نان خشک از نانوایی! هیچ‌کسی نتوانسته بپرسد چرا؟ آیا این وسیله، هزارم درصد هم اگر شده، به مرگ انسان در این سرزمین رابطه دارد یا خیر؟ حالا بیشتر از پیش در عقب مسجد پل خشتی، ده‌ها هزار اسلحه خرید و فروش می‌شوند، در حالی‌که قوانین حفاظت از محیط زیست هم شکار حیوانات را ممنوع اعلام کرده است و لزوماً باید خرید و فروش حتا سلاح شکار نیز ممنوع باشد. اما شکار انسان چه؟ هیچ.

این فرصت هنوز مجال آن را داده است تا مسیر پرداختن به اصل تخاصم ممکن باشد، رشد داشته باشد، و یک بهانه­‌ی خوب عرفی به دست طالبان بدهد. طالبان خیلی بی­‌شرمانه استدلال می‌کنند: این قتل‌ها که صورت می‌گیرد، دشمنی­‌های شخصی بین مردم بوده؛ نه امارت و نه هیچ دشمن سیاسی دیگری آنان را کشته، بلکه دشمنان شخصی‌شان آنها را کشته‌اند». بسیار خوب، پس شما اینجا چه کاره اید؟‌ وقتی ادعاهای حکومت‌داری می‌کنید، شرم‌تان نمی‌آید از این استدلال؟