حمید نوری ۶۰ ساله، دادیار سابق قوه قضائیه زمانی که برای دیدار با اقوامش به کشور سوئد سفر کرده بود، شنبه ۹ نوامبر ۲۰۱۹ / ۱۸ آبان ۱۳۹۸ در فرودگاه بین‌المللی آرلاندای استکهلم با حکم دادسرای این شهر به صورت موقت بازداشت شد و یک سال و ۹ماه در بازداشت موقت ماند. دادستانی سوئد ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۱ (۵ مرداد ۱۴۰۰) در اطلاعیه‌ای تحت عنوان «پیگرد جنایات جنگی در ایران» خبر از تحویل رسمی کیفرخواست حمید نوری به دادگاه داد. بر اساس این کیفرخواست حمید نوری با دو اتهام اصلی روبه‌روست: جنایت جنگی (نقض حقوق عمومی بین‌الملل، از نوع سنگین) و قتل. هر دوی این اتهام‌ها به دلیل نقش مستقیم در کشتار بیش از ۱۰۰ تن از مخالفان و زندانیان سیاسی در سال‌های پایانی جنگ ایران و عراق (در دهه ۶۰ و مشخصاً سال ۱۳۶۷) علیه نوری مطرح شده است.

روز پنج‌شنبه دوم دسامبر/ ۱۱ آذر، چهل‌و‌هشتمین جلسه دادگاه حمید نوری (بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العاده یا برگزارنشده) در سالن ۳۷ دادگاه بدوی استکهلم آغاز شد. پیش از این قرار بود حمید اشتری، زندانی سیاسی و از جان‌به‌دربردگان اعدام‌های سال ۶۷ در این جلسه به عنوان شاهد شهادت دهد، اما با توجه به تمام نشدن روند بازپرسی از حمید نوری، جلسه پنج‌شنبه هم به بازپرسی از او اختصاص یافت تا وکیلان مشاور شاکیان و شاهدان و وکیلان مدافع خود او بتوانند سؤالاتشان را از نوری بپرسند.

جلسه دادگاه با دقایقی تأخیر، از حدودِ ساعت ۹:۱۵ به وقت محلی آغاز شد. در شروع جلسه توماس ساندر، رئیس دادگاه به بیان اظهارات مقدماتی و خوشامدگویی به حاضران پرداخت. او گفت که این جلسه هم به شنیدن اظهارات حمید نوری اختصاص دارد و وکیل مشاور، کنت لوییس، یک‌ساعت‌و‌نیم فرصت خواسته است تا از نوری سوال بپرسد. او گفت که این وکیل مشاور به تازگی مدارکی را به دادگاه ارائه داده است و به همین دلیل بازپرسی او از حمید نوری را می‌توان به جلسات رزرو و روز ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ موکول کرد. کنت لوئیس اما گفت: «هنگام دفاع اصغر مهدی‌زاده، وکیلان مدافع نوری شب قبلش مدارکی ارائه دادند و ما اعتراضی نکردیم….»

لوییس از رئیس دادگاه خواست که بازپرسی از حمید نوری درباره مدارک تازه را به زمان دیگری موکول نکند چون: «این مدارک معمولا مدارک رسمی از ایران و مطالب چاپ شده در روزنامه‌های ایران هستند و یک فایل صوتی هم هست که متهم و وکیلان مدافعش می‌توانند در اتاق بازداشت به آن گوش کنند.»

وکیلان مدافع حمید نوری پرسید که آیا با این پیشنهاد موافقند و آنان مخالفت شدید خود را ابراز کردند. وکیل نوری گفت که آنان تا به حال تا حد زیادی خودشان را با روند دادگاه هماهنگ کرده‌اند و لازم است تا این مدارک تازه را بررسی کنند تا بتوانند به دفاع از حقوق موکل خود بپردازند.

رئیس دادگاه با پذیرش استدلال وکیلان مدافع حمید نوری گفت که نظر او هم همین است و به این ترتیب بازپرسی از نوری در مورد این مدارک تازه به ۲۴ فوریه موکول شد.

بازپرسی پرتنش کنت لوییس از نوری

در ادامه جلسه، کنت لوییس شروع به پرسیدن سوالاتش از حمید نوری کرد. او ابتدا به زبان فارسی به متهم “صبح به‌خیر” گفت و سپس در ادامه سوال‌هایش به پرسش درباره «حکم» و «فتوا» پرداخت و حمید نوری در پاسخ به او گفت: «من نگفتم که آنچه شما می‌گویید حکم است یا فتواست. من گفتم این چیزی‌ست که منتظری می‌گوید خمینی‌ نوشته. اما او مرده است و با توجه به ضد و نقیض‌گویی‌های موجود، نمی‌توان به گفته‌هایش استناد کرد.»

حمید نوری در ادامه و در پاسخ به سوال کنت لوییس، وکیل مشاور، بار دیگر به حسینعلی منتظری حمله کرد و او را فردی ساده و زودباور خواند. نوری گفت اعدام مهدی هاشمی در سال ۶۶ باعث شد تا منتظری آرام آرام به مخالفت با آیت الله خمینی بپردازد چون مانع اعدام مهدی هاشمی نشده بود.

در میان صحبت‌های حمید نوری، کنت لوییس، وکیل مشاور خطاب به نوری گفت که این حرف‌ها تکراری‌ست: «ما این داستان را تا به حال چند شنیدیم و شما مدام تکرارش می‌کنید….»

نوری: خب سوال شما تکراری‌ست. شما گوش نمی‌دهید وگرنه سوال تکراری نمی‌پرسیدید….

حمید نوری دو دقیقه وقت خواست تا ماجرا را توضیح دهد و در پایان این دو دقیقه، توماس ساندر، رئیس دادگاه خطاب به حميد نوری گفت:

«حمید نوری، شما در این دو دقیقه هم به تکرار حرف‌های قبلی پرداختید. لطفا به سوال گوش کنید و جواب تکراری ندهید.»

حمید نوری این موضوع را پذیرفت. سپس در پاسخ به سوالات کنت لوییس گفت نه هر کس که با مجاهدین همکاری می‌کرد، بلکه هر کسی که اسلحه برداشته و بردارد، محارب است نه هر کسی که با مجاهدین همکاری کند.

کنت لوییس در پاسخ گفت: «من با شما مهربانی می‌کنم و به شما می‌گویم مدارکی که به وکیل شما ارائه داده‌ام و روز ۲۴ فوریه درباره آن صحبت خواهیم کرد، نشان می‌دهد که یکی از رهبرانِ فعلی رژیم، نظری خلاف نظر شما دارد ….»

حمید نوری: من با حرف کسی کاری ندارم و حرف و نظر خودم را می‌گویم ….

کنت لوییس: یعنی منتظری چون اسلحه برنداشته بوده، محارب نبوده؟

نوری: … من این سوال را نمی‌فهمم. نمی‌دانم منظورتان چیست و نمی‌توانم به این سوال پاسخ بدهم.

کنت لوییس در ادامه خطاب به حمید نوری گفت: «موکلان من به من گفته‌اند آنچه شما از روی کتاب منتظری می‌خوانید و تاریخ‌هایی که می‌گویید نادرست هستند. اول محرم می‌شود ۲۳مرداد. شما دیروز گفتید که اول محرم ۲۴مرداد بوده (نوری: بله بله) اما من می‌گویم که اول محرم ۲۳مرداد بوده و دوم محرم، ۲۴مرداد.»

حمید نوری: من برای شما متأسفم. خیلی هم متأسفم و برای موکلانتان هم خیلی متأسفم ….

کنت لوییس، وکیل مشاور شاکیان سازمان مجاهدین خلق، در ادامه درباره وقایع ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ از حمید نوری سوال کرد.

نوری در پاسخ به سوالات او گفت: «… دقت کنید آقای کنت! من نمی‌خواهم در دامی که شما برایم پهن کرده‌اید گرفتار شوم…. اینکه ممنوعیت فعالیت این گروه از چه زمانی اعلام شد الان یادم نیست. نمی‌خواهم حرف اشتباهی بزنم. تا مطمئن نباشم حرفی نمی‌زنم اما از ۳۰خرداد که جنگ مسلحانه را اعلام کردند و شروع به کشتار مردم ایران کردند، ….»

کنت لوییس: اینها را قبلا شنیدیم.

حمید نوری: دوست داشتم باز هم بشنوید ….

کنت لوییس: شما نمی‌خواهید جواب بدهید. بهتر است بگویید نمی‌خواهید یا یادتان نمی‌آید. یادتان نمی‌آید این گروه از چه زمانی ممنوع شد ….

حمید نوری:‌ بگذارید خودم جواب بدهم. شما نباید به جای من حرف بزنید چون ناراحت می‌شوم…

کنت لوییس: آیا شما یادتان هست کسانی که اینجا شهادت دادند و گفتند قبل از سال ۶۰ دستگیر شده‌اند؛ زمانی که هنوز ممنوعیتی اعلام نشده بود؟

نوری:‌این نظر شماست. من قبول ندارم. شما اول بیا ثابت کن که اینها در زندان بوده‌اند …. آقای کنت! … آقای قاضی ایشان اصلا نمی‌گذارد من حرف بزنم …. شما فقط صحبت‌های ایشان را شنیده‌اید که در زندان بوده‌اند. باید استعلام بشود از ایران. من می‌گویم اینجا دادگاه بین‌المللی است و همه چیز باید مستند باشد. به نظر من از ایران باید استعلام بشود که آیا اینها اصلا در ایران بوده‌اند یا نه. تا استعلام نشود من قبول ندارم.

کنت لوییس در واکنش به گفته‌های حمید نوری گفت: «یعنی آنها دروغ می‌گویند؟»

نوری: آقای قاضی بگویید از طرف من صحبت نکند. من می‌گویم در دادگاه بین‌المللی نمی‌توان این حرف‌ها را به عنوان سند قانونی قبول کرد.

کنت لوییس: آیا خبر دارید که ۷۰ نفر از اعضای مجاهدین توسط دوستان شما یعنی اعضای سپاه تا قبل از ۳۰خرداد سال ۶۰ کشته شدند؟

نوری:‌نه! دروغ است. اول “گروه اِم” [سازمان مجاهدین] کشتار مردم ایران و پاسداران انقلاب اسلامی ایران را شروع کردند. اول اینها شروع کردند به کشتار مردم مظلوم ایران. شما فقط حرف‌های اینها را شنیده‌اید آقای کنت!

کنت لوییس: چرا ما باید حرف‌های آنها را باور نکنیم و حرف‌های تو را باور کنیم؟ شما خودتان مگر استعلام کرده‌اید از ایران که این افراد زندان نبوده‌اند؟

نوری:‌ من نگفتم حرف‌های آنان را قبول نکنید. دارم پیشنهاد می‌دهم که اگر می‌شود از نظام جمهوری اسلامی استعلام بگیرید. اما چون اینها دروغگو هستند، از نظر من همه حرف‌هایشان دروغ است. اگر شما دوست داری نظر من را قبول کن، اگر هم دوست نداری باز هم به نظر من، نظر من را قبول کن!

در ادامه این جلسه، کنت لوییس خطاب به حمید نوری گفت: «شما که ۳۰خرداد ۶۰ تهران نبودید اما شاید شنیده باشید چه اتفاقاتی افتاده است؟»

حمید نوری: بله! من آن زمان سرباز بودم اما بگذارید موضوعی را به شما بگویم. من آمدم مرخصی. خیلی از مسائل را وقتی می‌آمدم مرخصی متوجه می‌شدم. یک موضوعی هست که اگر دوست داشته باشید برای شما بگویم….

کنت لوییس: سوال من این است که آیا شما ۳۰خرداد ۶۰ مرخصی داشتید و در تهران بودید؟

نوری:‌ نه! اگر هم مرخصی بوده‌ام یادم نیست.

کنت لوییس: می‌دانی که آن روز تظاهراتی بوده که ۵۰۰ هزار نفر از مردم به دعوت مجاهدین در آن شرکت کرده بودند؟

نوری در پاسخ به این سوال وکیل مشاور سازمان مجاهدین گفت: «نه! دروغ است. یک جعل بزرگ تاریخی است. اینها در طول عمرشان اصلا چنین جمعیتی را از نزدیک ندیده‌اند. ببینید اینجا چقدر نظرم را صریح اعلام می‌کنم. دروغ است. مطمئنم و دلیل دارم. آقایِ کنت! اجازه بده که من دلیلم را هم بگویم ….

کنت لوییس: اصلا آن روز تظاهراتی بوده؟

نوری:‌ بله، تظاهرات نبوده. شروع جنگ مسلحانه بوده. ریختند بیرون و شروع کردند به مردم شلیک کردن و کشتن مردم مظلوم ایران.

کنت لوییس در جواب گفت: «آیا این‌طور نبوده که پاسدارها شروع به شلیک کرده‌اند؟ یعنی برعکس این نبوده؟»

حمید نوری: نه! دروغ است. شما مطالعه بفرمایید. مشکل من این است که شما مطالعه نکرده‌اید. شما فقط حرف اینها را شنیده‌اید.

در ادامه جلسه بازپرسی از حمید نوری، او در بخشی از اظهاراتش خطاب به کنت لوییس گفت: «مثل همیشه، من و شما آبمان در یک جوی نمی‌رود اما دوست دارم با شما صحبت کنم. الان جواب شما را می‌دهم. آن کتابی که ادعا دارید “سازمان اِم” نوشته به من بدهید تا بخوانم و نظرم را بدهم. از خانم دادستان تقاضا می‌کنم بعد از دو سال این مدارک را به من بدهید که اگر داده بودید من الان جواب ایشان را می‌دادم. چیزی را که نخوانده‌ام چرا در دام شما گرفتار شوم؟»

کنت لوییس به این گفته‌ها واکنش نشان داد و همزمان توماس ساندر، رئیس دادگاه هم خطاب به حمید نوری گفت: «ببینید حمید نوری، شما نیازی نیست جواب بدهید ….»

کنت لوییس: این موارد را شما گفتید. خود شما گفتید که اینها را در اینجا خواندم. من که نگفتم.

نوری:‌ بله! اما من باید این کتاب را بخوانم که ببینم چه گفته ….

رئیس دادگاه: بله! درست است ….

لوییس:‌ اما شما عینا همین‌ها را گفتید. شما این موارد از کجا می‌آورید و می‌گویید. من می‌خواهم این را بدانم ….

نوری: شما بازجویی‌ها را گوش نداده‌اید دیگر. مشکل من با شما این است که گوش ندادید آخر. اگر رئیس اجازه بدهد بگویم چه گفتم.

رئیس دادگاه: حتما…. بعد هم من فکر می‌کنم باید صداهایمان را پایین بیاوریم.

با ورود کنت لوییس به صحبت‌های رئیس دادگاه، او ۱۵دقیقه تنفس اعلام کرد. توماس ساندر گفت: «ما نمی‌توانیم با چنین لحنی صحبت کنیم. ما اینجا مترجم داریم و باید منتظر بشویم که آنها ترجمه جمله را تمام کنند. من باید یک نظم و سر و سامانی به این وضعیت بدهم ….» به دنبال این گفته‌های رئیس دادگاه، جلسه برای ۱۵ دقیقه تعطیل شد.

بازگشت به مسأله جنگ و زندان گوهردشت

دادگاه پس از استراحت کوتاهی با تذکر رئیس دادگاه درباره ممنوعیت روشن بودن تلفن‌های همراه حاضران در دادگاه آغاز شد و کنت لوییس به پرسش‌هایش از حمید نوری متهم به دست‌داشتن در کشتار زندانیان سیاسی ادامه داد.

لوییس، وکیل شماری از شاکیان درباره واکنش مردم ایران به حمله سازمان مجاهدین در مرداد ۶۷ پرسید و حمید نوری گفت که مردم خیلی ناراحت شدند و خمینی به صیاد شیرازی فرمان داد که با سازمان مقابله کنند.

لوییس: خمینی به همه گفت به طرف جبهه‌ها بروید؟

نوری: به همه نه. صیاد شیرازی را به عنوان فرمانده معرفی کرد. رزمنده‌هایی که مرخصی بودند دوباره بسیج شدند و مردم زیادی هم آماده شدند و به جبهه رفتند. ۵ مرداد بود. یکی دو روز طول کشید و ۷ مرداد اکثر کسانی که از این گروه در حمله شرکت کرده بودند، کشته شدند.

لوییس: سوال من این است که آیا در زندان اوین پس از حمله شما را برای خدمت فراخواندند چون شمار زیادی عضو مجاهد داشتید؟

نوری: ربطی ندارد حمله سازمان «م» در مرز به زندانیانی که در زندان هستند. اینها دو مقوله جدا هستند. زندانی‌ها اکثرا درون زندان تواب بودند و داشتند تحمل کیفر می‌کردند. ربطی به عملیات ندارد. البته نظر شخصی من است.

لوییس: پس فکر نکردی که وضعیت این طوری است بروم زندان یا جبهه؟

نوری: از زندان مرخصی بودم، به زندان‌ها ربطی نداشت. من به جبهه حساس بودم. مرز کشور برایم مهم است. پسرم به دنیا آمده بود، سه بار جبهه رفتم.

آنگاه حمید نوری معروف به عباسی نام عملیاتی را برد که در جنگ در آنها شرکت کرده بود اما کنت لوییس سخنان او را قطع کرد و دوباره پرسید: «چون به دادگاه گفته‌اید نخستین بار ۱۳۶۴ جبهه بودید.» نوری پاسخ داد: «نه، ۵۹. گویا جلسات دادگاه را گوش نمی‌دهید.»

دو طرف بار دیگر با یکدیگر جر و بحث مختصری کردند و حمید نوری کارنامه حضورش در جنگ را تکرار کرد. لوییس خواست نوری جواب آره و نه بدهد: «آیا ۱۳۶۴ هنگام به دنیا آمدن پسرتان در جبهه بودید؟»

نوری: خیر. مرخصی بودم وقتی به دنیا آمد.

لوییس: شما می‌گویید همه کسانی که در گوهردشت بودند، همه دروغ می‌گویند چون زندان گوهردشت وجود ندارد.

نوری: نه، نمی‌گویم همه شان. می‌گویم این داستان ساختگی است نه اینکه کسانی که زندان بوده اند دروغگویند.

لوییس: سوال من سر نام این زندان است. تا آنجا که من فهمیدم، وقتی سال ۶۴ به زندان گوهردشت می‌روید وقتی برادرتان شهید شد، آن زمان نام زندان چه بود؟

نوری: رجایی‌شهر فکر کنم. روی تابلوش نوشته بود یا آموزشگاه رجایی‌شهر یا ندامتگاه رجایی‌شهر. وقتی اوین بودم، زندانی‌هایی که از رجایی‌شهر به اوین منتقل می‌شدند همه می‌گفتند «ما از زندان رجایی‌شهر آمده ایم». هیچ کس در زندان اوین نمی‌گفت زندان گوهردشت ــ جرم بود و باهاش برخورد می‌کردند.

لوییس گفت که در فوریه هنگام سخنانش مدارکی ارائه خواهد داد که نام زندان ۱۳۶۷ رسماً عوض شده است. نوری پاسخ داد که «من هر چه می‌گویم، نظر من است.»

لوییس: نه، خیلی مهم است هر چه مطمئن نیستید، بگویید به ما که مطمئن نیستید.

نوری: من هر چه می‌گویم حدودی است جز بعضی چیزها مثل شهادت برادرم که قطعی است.

کنت لوییس پس از آن درباره ناصریان (مقیسه)، رئیس نوری در مقطعی در زندان اوین پرسید: «آخرین باری که او را دیدید کی بود؟»

نوری: افطار ۱۳۹۸. پس از آن مراسم سالگرد شهید لاجوردی را هرسال داریم. مراسم دیگری هم دارید که کل بچه‌های زندان‌های تهران در مسجدی در خیابان شهید قرنی دور هم جمع می‌شوند. شاید در آن دو مراسم بوده باشد اما الان چیزی در ذهن ندارم.

وکیل مشاور شماری از شاکیان سپس درباره فایل صوتی تحویل‌داده‌شده توسط نصرالله مرندی (یکی از شاکیان) پرسید که حمید نوری گفت حداقل آن را ۱۰۰ بار گوش داده است. لوییس پرسید: «صدای او را نمی‌شناختید؟»

نوری: در این نوار نشناختم. اگر شما این نوار را بپذیرید من هم می‌پذیرم. شما می‌پذیرید؟

لوییس: دلیلی ندارم شک کنم به آن. با موکلان خود صحبت کردم و گفتند که صدای ناصریان را می‌شناسند.

نوری: موکلان شما ۳۳ سال پیش حمید عباسی را از زیر چشم‌بند دیده اند و از روی عکس آن را شناخته اند اما عکس دوستان خودشان را نمی‌شناسند. این از موکلان شما!

لوییس: این جواب سوال من نبود.

نوری: فرض کنیم نوار درست است. در آن نوار یک تیکه‌اش می‌گوید: حمید عباسی از ۱۳۶۰ مدیر دفتر من بوده است. من سال ۶۰ سرباز بوده ام. صدایش را پخش کنید.

رئیس دادگاه مداخله کرد و نظر دادستان را درباره این موضوع پرسید. دادستان گفت: «ما از این مطلع هستیم اما چون نتوانستیم تشخیص بدهیم این صداها به چه کسی تعلق دارند، از آوردن آن در پرونده خودداری کردیم. البته این نظر ما دادستان‌هاست و جلوی کس دیگری را که می‌خواهد از آن استفاده اثباتی کند، نمی‌گیرد.»

رئیس دادگاه سپس از وکلای مدافع پرسید که آیا از این نوار صوتی اطلاع دارند و آنها پاسخ دادند همان‌طور که دادستان گفت، کسی به این مدرک استناد نکرده است، ولی اگر می‌خواهند به آن استناد کنند، وکیلان باید فرصت بررسی آن را داشته باشند.

بحث و جدل بر سر فایل مورد نظر و ترجمه آن هنوز ادامه یافت، هرچند لوییس بازجویی از فایل صوتی را به فوریه موکول کرد. این وکیل مشاور شماری از شاکیان تنها از نوری خواست به این پرسش پاسخ دهد که آیا به نظر او صدای درون فایل صوتی به ناصریان تعلق دارد یا نه. نوری گفت که نمی‌تواند با قطعیت پاسخ دهد و او صدا را نشناخته.

متهم به دست داشتن در کشتار در جهاد مریوان

لوییس سپس پرسش‌های خود را ادامه داد: «خدمت سربازی را ۵۶ تا ۶۰ انجام دادید، نه؟»

نوری: نه، از خرداد ۵۹ تا خرداد ۶۱. در جهاد مریوان بودم.

لوییس: این جهاد که می‌گویید، چه طور نهادی است؟ متعلق به ارتش است یا سپاه پاسداران؟

نوری: هیچ کدام. جهاد نهادی است که همچون سپاه بعد انقلاب تأسیس شد. کارش سازندگی در روستاها و شهرهای ضعیف بود. بعد اینکه جنگ شروع شد، پشتیبانی جبهه‌های جنگ در اختیار جهاد قرار گرفت. اسمش هم گذاشته بودند ستاد پشتیبانی جبهه‌های جنگ.

لوییس: آیا متعلق به سپاه بود یا نه؟

نوری: نه. سازمانی بود موازی سپاه.

لوییس: تو سرباز بودی. چه طور بود؟ چه کسی در خط مقدم می‌جنگید؟

نوری: ارتش و سپاه با هم می‌جنگیدند، کنار هم بودند، کسی جلوتر نبود. جهاد سازندگی کار کمک به جبهه‌ها را انجام می‌داد.

لوییس: تو در جهاد بودی و وقتی سربازی هم تمام شد، آنجا ماندی. وقتی اضافه ماندی، کجا ماندی؟ پیش سپاه پاسداران یا جای دیگری؟

نوری: چرا به حرف من گوش نمی‌دهی؟ در جهاد، در جهاد. به سپاه چه کار داری؟

لوییس: خودتان تعریف می‌کردید، در کردستان بودید و از آن زمان “گروهک‌”هایی مخالف رژیم وجود داشت.

نوری: بله.

لوییس: آیا مجاهدین هم آنجا بودند و علیه رژیم می‌جنگیدند؟

نوری: خیلی کم. بیشتر کمونیست‌ها بودند.

لوییس: فقط می‌خواهم بدانم چه کسانی در کردستان ضدرژیم بودند و می‌جنگیدند؟

نوری. گروه‌های کمونیستی. گروه «م» بودند اما خیلی کم بودند.

لوییس: آیا این که می‌گویی، معنایش این است خود کردها برای یک کردستان مستقل در حال مبارزه بودند؟

نوری: خیر. این گروه‌های ضدانقلاب به جان کردهای شریف استان کردستان افتاده بودند. از مردم کردستان بسیجی تشکیل شده بود به نام «پیشمرگ‌های مردم کردستان». در کنار سپاه پاسداران بودند و گروه‌های مخالف را نابود کردند و الان هیچ اثری از آنها نیست.

لوییس: پس شما می‌گویید مجاهدین از سال ۵۹ در اصل مسلحانه ضدرژیم داشتند فعالیت می‌کردند…

نوری: مسلحانه نه. مخالفت‌هایشان را شروع کرده بودند. بعد انقلاب اکثر آنها اسلحه داشتند و تحویل نداده بودند اگرچه اطلاعیه رسمی دولت خواهان تحویل اسلحه‌ها شده بود. رسماً ۱۳۶۰ اعلام جنگ مسلحانه کردند.

لوییس: می‌دانستید که مجاهدین حمله عراق به ایران را محکوم کرد؟

نوری: بله

لوییس: می‌دانستید که نیروهای خودشان را به جبهه فرستاده بودند؟

نوری: این را نمی‌دانستم. بعید هم می‌دانم. اگر هم فرستاده بودند برای خیانت و اطلاعات جمع کردن از جبهه‌ها بوده. نظر شخصی من است.

لوییس: بعد از انقلاب بحث سر این نبود که قانون اساسی جدیدی تدوینی شود؟

نوری: ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ جمهوری اسلامی در رفراندوم رأی آورد و پس از آن قانون اساسی نوشته شد و مردم رفتند پای صندوق‌های رأی.

لوییس: اگر آدم نظر دیگری داشت بر خلاف نظر اکثریتی که برنده شده بود، آیا جرم بود؟

نوری: جرم نبود اما به نظر من کار پسندیده‌ای نبود که نظرش را از اکثریت مردم ایران عوض کند.

لوییس: آیا درست است که خمینی ممنوع کرد مسعود رجوی را از حضور در انتخابات؟

https://www.radiozamaneh.com/680392

نوری: به نظرم، بله.

لوییس: وقتی او حق شرکت در انتخابات را نداشته، آدم از کجا بفهمند مردم او را می‌خواستند یا خمینی را؟

نوری: مردم که امام خمینی را انتخاب کرده بودند و تمام شده بود. مسعود رجوی رفراندوم قانون اساسی را تحریم کرد. بعد ایشان کاندید شد که می‌خواهم رئیس‌جمهوری شوم. خمینی گفت نه، چون رئیس جمهوری مجری مصوبات قانون اساسی است.

کنت لوییس پس از آن به سراغ لاجوردی رفت و از نوری پرسید:

«آیا می‌دانید قبل از سقوط شاه لاجوردی چه می‌کرد؟»

نوری: نه

لوییس: آیا درباره فدائیان اسلام شنیدی؟

نوری: بله

لوییس: آیا می‌دانید او از رهبران فدائیان اسلام بوده؟

نوری: شاید، من در جریان نیستم

لوییس: آیا می‌دانید فدائیان اسلام گروه مسلح بودند؟

نوری: بله، تعدادی‌شان بله. ولی آیت الله خمینی هرگز اظهارنظر نکرده بود. اوبا ترور و تروریست مخالف بود. از هیچ گروه مسلحی تا انقلاب حمایت نکرد.

لوییس: لاجوردی تروریست بود؟

نوری: نه.

لوییس: خوب، او هم مسلح بود.

نوری: این نظر شماست. احتمال دارد، من خبر ندارم. می‌پرسید لاجوردی در فدائیان بوده و می‌گویم نمی‌دانم. این جرم است که نمی‌دانم؟

لوییس: نه، فقط جالب است.

نوری: خیلی چیزها جالب است.

لوییس: شما گفتید مجاهدین نمی‌خواهند به این دادگاه بیایند و دلیل‌تان این است که کسی در برنامه‌ای تلویزیونی به آنها توهین کرده و برای همین آنها به دادگاه آمده اند.

نوری: خیر. این طور نگفتم. گفتم ایرج [مصداقی] در میهن تی‌وی با سعید بهبهانی، گروه «م» و شخص مسعود و مریم را به باد فحش گرفت که چرا نمی‌‌گذاری این بچه‌ها بروند از حمید نوری شکایت کنند؟

لوییس: این بی‌ادبی که کرده برای شهادت دادن مجاهدین بوده یا شهادت ندادن آنها؟

نوری:‌ که بیایند شکایت کنند…آخر خیلی فحش زشتی داده به مریم

لوپیس:‌ سوال من از شما این است که با توهین کردن چه طور می‌توانید کسی را به شهادت تشویق کنید؟

نوری: خیلی سوال خوبی می‌کنی اما گروه «م» را شما نمی‌شناسی. او می‌گوید چرا نمی‌گذارید بروند شکایت کنند و سپس می‌گوید ببینید مردم اینها جنایتکارند که نمی‌روند شکایت کنند.

https://www.radiozamaneh.com/676480

لوییس: باز جواب سوال مرا نمی‌دهی.

بحث و جدل درباره این موضوع اندکی دیگر ادامه یافت.

کنت لوییس سپس سوال نهایی خود را پرسید که به گفته او بر اساس یک ضرب‌المثل ایرانی است: «آقای نوری! شما کی از خر شیطان می‌خواهی پایین بیایی؟»

قاضی مداخله کرد و گفت که طرح چنین سوالی بر خلاف تمام اخلاقیات وکلاست. لوییس پاسخ داد که سوال کرده و قاضی گفت: «نه! شما سوال نکردید. این بر خلاف اخلاقیات وکلا است و شایسته این جلسه دادگاه نیست. من از حمید نوری بابت این صحبت عذرخواهی می‌کنم.»

لوییس عذرخواهی کرد و گفت از روی عصبانیت این سخن را گفته. جلسه در اینجا برای ناهار به مدت یک ساعت و نیم متوقف شد.

وکیل مدافع نوری:‌ تمرکز بر عباسی‌های دیگر

نوبت بعدازظهر به وکیلان مدافع اختصاص داشت.

وکیل مدافع توضیح داد برای اینکه تکرار مکررات نشود، دامنه سوال‌ها را محدود کرده است. او نخستین پرسش را این‌گونه آغاز کرد:

«شما در اوین استخدام بودید و نه در رجایی‌شهر، درست است؟»

نوری: بله

وکیل مدافع: این هم درست است که شما هرگز نه دادیار بوده اید و نه معاون دادیار؟

نوری: بله

وکیل: در این مقطعی که صحبت‌اش هست [کشتار ۶۷]، شما به خاطر تولد دخترتان مرخصی گرفته بودید، درست است؟

نوری: بله

وکیل: شما در چند مورد توضیح دادید که چرا نیروهای مخالفان دولت این سخنان را درباره شما می‌گویند. به خاطر اینکه قضیه روشن شود، بگذارید بپرسم این توضیحات شما درک شخصی شما است، بله؟

نوری: بله.

وکیل: حالا برویم سراغ اسم عباسی. شما گفتید که زمانی که در سازمان زندان‌ها شاغل بودید، شما با اشخاصی تماس داشته اید که نام مستعار یا اصلی آنها حمید عباسی بوده. نه؟

https://www.radiozamaneh.com/683833

نوری: فقط اینکه با اسم «سازمان زندان‌ها» شاید بعداً به مشکل بربخورید. من استخدام دادستانی انقلاب اسلامی تهران بودم. تا سال ۶۳، ۶۴ دادستانی انقلاب تهران با زندان اوین یکی بود. از سال ۶۳، ۶۴ قسمت زندان‌ها از دادستانی جدا شد. اسمش اول بود «شورای سرپرستی زندان‌ها». من هیچ وقت نیروی سازمان زندان‌ها نبودم. استخدام دادستانی بودم.

وکیل: ولی وقتی شما در زندان اوین کار می‌کردید، شما با کسانی ارتباط داشتید که نام‌شان عباسی بوده، درست است؟

نوری: بله

وکیل: این اسم عباسی چقدر معمول است در ایران؟

نوری: خیلی زیاد

 وکیل لیست قربانیان کشتار ۶۷ در ایران تریبونال را نشان داد که در آن نیز ۱۸ نفر با نام عباسی یا نزدیک به آن به چشم می‌خورد. او چنین ادامه داد:

«با توجه به توضیحاتی دادم، آن موقع در دهه ۶۰ ایران اسم عباسی چقدر معمول بود؟»

نوری: خیلی زیاد. نه فقط دهه ۶۰. الان هم زیاد است.

وکیل: سوال دیگر … اسم کوچک شما حمید چقدر معمول است؟

نوری: خیلی زیاد … خیلی بیشتر از عباس و عباسی. تمام خانواده‌های ایرانی دست کم یک اسم حمید داخل‌شان است.

وکیل: از شما پرسیده شده بود “وقتی شما در بخش مالی زندان اوین کار می‌کردید، آیا توجه‌تان به اسم حمید عباسی جلب شد؟” و جواب شما این بود که نه، حمید نوری را متوجه شدم اما حمید عباسی برای شما جلب توجه نکرده بود. سوالم این است: چرا؟

نوری: حرف‍تان درست بود. من پس از سال ۶۴ و رفتن به دادیاری نام‌ حمید عباسی را انتخاب کردم. قبل آن در قسمت مالی نام‌ام حمید نوری بود و این نام برایم جلب توجه می‌کرد. سال ۶۳ نامم عباسی نبوده که عباسی نظرم را جلب کند.

مسأله چشم‌بند و لُنگ از نگاه تیم متهم

وکیل: حالا بحث چشم‌بندها. شما استخدام بودید و ۱۰ سال در اوین کار کردید. ابتدا پاسدار و سپس کارمند دادیاری بودید. ما این طور فهمیدیم وقتی شما در اوین کار می‌کردید، این چشم‌بندها بیرون بند قرار داشتند و وقتی زندانی‌ها می‌خواستند بیرون بند بروند پاسدارها به آنها چشم‌بند می‌دادند. آیا درک من درست است؟

نوری. بله. فقط توضیح کوتاهی بدهم. کارتن‌های مقوایی بود که جعبه موز بود و در آنها بیرون بند چشم‌بندها را گذاشته بودیم. حالا یا ما پاسدارها به زندانی‌ها یک چشم‌بند می‌دادیم یا خود زندانی از کارتن بیرون بند یک چشم‌بند برمی‌داشت. در اوین کارگاهی خیاطی داشتیم که ۵۰۰ زندانی تواب در آن کار می‌کردند و در آن شبانه‌روز خیاطی می‌کردند. چشم‌بندها تولید خود خیاطی اوین بود، به رنگ‌های مختلف اما از یک مدل و جنس آنها از پارچه‌هایی بود که با آنها عینک را تمیز می‌کنند (تریکو). به هیچ وجه نمی‌شد هیچ‌جا را به جز جلوی پا را دید.

وکیل: بسیاری از آدم‌هایی که آمدند اینجا و صحبت کردند، گفتند هر کدام یک چشم‌بند داشته اند و آن را دستکاری کرده بودند تا بتوانند ببینند. شما در رجایی‌شهر کار نکرده‌اید بلکه در اوین کار کرده‌اید. اما طبق درک شما، به طور کلی، آیا ممکن بود آنها چشم‌بند شخصی داشته باشند و چشم‌بند خودشان را انتخاب کنند؟

نوری در پاسخ چنین امکانی را انکار کرد:

«خیر. من ۱۰ سال در زندان اوین کار کرده ام و چندبار به زندان قزل حصار و چند بار به زندان رجایی‌شهر رفته ام. حتی یک مورد چشم‌بند به جز چشم‌بندهای تولید کارگاه اوین ندیدم. تمام چشم‌بندها یک مدل بود اما در رنگ‌های مختلف. جزء محالات است که یک زندان فوق‌العاده امنیتی به نام اوین با داشتن رئیس یا دادستانی مثل لاجوردی که خودش قبل از انقلاب زندان بوده، چنین کاری اتفاق افتاده باشد. هیچ کس نمی‌توانست چشم‌بند شخصی داشته باشد. جرم بود. با عقل جور در نمی‌آید. حالا در مورد لُنگی بگویم. خیلی الفاظ اینجا واقعیت‌شان گفته نشده. اصلا چیزی به نام لنگی نداریم. این اختراع ایرج [مصداقی] است. لنگی چیست؟ شاید ظاهر صحبت‌ها جالب نباشد اما مجبورم توضیح بدهم. اسم این لنگ حمام است و ۴۰، ۵۰ سال پیش در زمان شاه به هر کسی که حمام عمومی می‌رفتند، یک لنگ به آنها می‌دادند و از کمر به پایین لنگ می‌بستند. بعد از برگشتن از حمام لنگ خیس را می‌گرفتند و لنگ خشک به آنها می‌دادند. ما پسرها با بابامان حمام می‌رفتیم و آن زمان بابت لنگی پول می‌گرفتند. اصلا چیزی به نام لنگی نداریم. هنوز هم به آن در ایران می‌گویند لنگ حمام. حالا با این لنگ جاهای بد بدن را می‌پوشاندند. بزرگترین توهین به یک زندانی در ایران است که بگویند با لنگ صورت‌ات را بپوشان. در آن ده سال یک نمونه هم ندیدم. اگر می‌دیدم بزرگترین برخورد را با پاسداری که این برخورد را با زندانی کرده، می‌کردم. پدر آن پاسدار یا نگهبان را درمی‌آوردیم.»

تلاش وکیل مدافع برای اثبات تناقض در روایت‌ها

وکیل نوری در ادامه سوالات سعی در بیرون کشیدن تناقض در میان شهادت‌ها و خاطرات داشت. او ابتدا پرسید:

«حالا در مورد کتاب‌ها می‌خواهم بپرسم. دادستان درباره حسین فارسی پرسید و واردشدن ایشان به زندان رجایی‌شهر در بهمن ۶۶. فارسی می‌گوید وقتی به زندان می‌آید، هنگام ورود عباسی را دیده بود و برخلاف کسان دیگر، این شخص لباس شخصی نداشت. اگر درست متوجه باشم شما کتاب حسین فارسی را مطالعه کردید، درست است؟»

حمید نوری: بله

وکیل: شما در جواب دادستان گفتید حسین فارسی درباره حمید عباسی مطلبی ننوشته. خود آقای فارسی این صحبت را در دادگاه تأیید کرد. سوال من از شما این است: آیا آقای فارسی در مورد آمدن‌اش به زندان رجایی‌شهر در کتابش نوشته است و اسم عباسی را نیاورده است، یا اینکه کلا در مورد ورود به زندان حرفی نزده؟

https://www.radiozamaneh.com/684094

نوری: بله در کتابش این داستان را نوشته. ۲۰ بهمن ۱۳۶۶. کاملاً نوشته. در کتاب «یک کهکشان ستاره». در کتاب نام عباسی را دراین‌رابطه نیاورده.

وکیل: اسم کس دیگری را آورده؟

نوری: بله، لشکری و پاسدارهایی که او و بقیه را زده اند. کاملا تعریف کرده که هوا چه طور بود، لختمان کردند، … توضیحات کامل داده.

وکیل: شما درکتان این طوری است که هرجا موقعیت مناسب است، اسم عباسی را وسط می‌اندازند. آیا این یکی از آن موقعیت‌هاست؟

نوری: بله

وکیل: مهدی اصلانی هم این کار را کرده. حالا در این مورد هم می‌پرسم، در مورد «کلاغ و گل سرخ». آنجا هم نوشته نگهبانی با رادیو بی‌سیم آمد و در را باز کرد و اسم ۱۰ نفر را برای رفتن جلوی هیأت خواند. اینجا اولین بار بود که اصلانی کلمه هیأت را برای اولین بار می‌شنید. در تلویزیون میهن‌تی‌وی می‌گوید حمید عباسی بود که در را باز کرد و افراد را نزد هیأت فراخواند. آیا این هم از همان داستان‌هاست که می‌گویید و چیزی است که قبلا نگفته‌اند و الان وسط می‌اندازند؟

نوری: متأسفانه بله

وکیل: تا جایی که می‌دانم، کتاب «کلاغ و گل سرخ» را خوانده ای.

نوری: اگر شما ناراحت نشوی، حداقل ۱۰ بار.

وکیل: آیا اصلانی در مورد دوران ادعاشده اعدام‌ها هم نوشته؟

نوری: هیچ اسمی از عباسی نیاورده.

وکیل: در مورد دوران اعدام‌ها نوشته کی شروع شده و از چه زمانی تا چه زمانی؟

نوری: بله، کاملاً

وکیل: در تمام اینها که با جزئیات شرح داده، هیچ جا در کتاب اسم عباسی را نیاورده. درست است؟

نوری: صحبتش را هم نکرده

وکیل: آیا اصلانی نام کسان دیگری را آورده؟

نوری: بله، مثل ایرج اما اسم‌های کمتری آورده. لشکری و ناصریان را هم که می‌دانید.

وکیل: حالا در مورد کتاب‌های ایرج [مصداقی]. شما در بازجویی‌های خودت درباره کتاب‌های ایرج زیاد صحبت کردید و نظرتان را هم گفته‌اید. یک تعدادی از کتاب‌های ایرج مدرک است و به آنها استناد شده. گفتید تمام کتاب‌های ایرج را خوانده‌اید؟

نوری: بله

وکیل: کامل خوانده‌اید؟

نوری: بله

وکیل: در مورد کتاب «تمشک‌های ناآرام». به بیشتر قسمت‌های این کتاب در این پرونده استناد شده. تمرکز را بگذاریم بر رجایی‌شهر و مقطع زمانی که ایرج آنجا بود. ایرج در مورد چه مقطع زمانی می‌نویسد؟

نوری: از اوایل مرداد روز به روز نوشته است. قبل آن را ۱۰ روز، ۱۵ روز، یک ماه نوشته است. اما داستان روزهایی که ادعا شده را برای هر روز نوشته و برای هر کدام هم شاید ۱۰ صفحه نوشته باشد.

وکیل: ایرج در دو دوره زمانی در رجایی‌شهر بوده، درست است؟

نوری: بله

وکیل: خوب، راجع به دوره دوم حرف می‌زنیم. آیا از ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ است؟

نوری: بله

وکیل: بعد از آن به اوین می‌رود.

نوری: از آبان ۶۵ تا ۲۶ بهمن ۶۷ در رجایی‌شهر بوده.

وکیل:‌ به نظر من این کتاب با خیلی جزئیات نوشته شده و اسامی زیادی آنجا ذکر شده. از لحاظ زمانی هم از گذشته شروع کرده و به جلو آمده. بسیاری از اتفاقات را که در دادگاه از آنها صحبت شد نوشته، اتفاقاتی مثل انتخابات پارلمانی و اتاق گاز و … موافقید با حرف من؟

نوری: بله.

وکیل: ما بازپرسی‌های افراد مختلف را در دادگاه شنیدیم. نظرات فرق می‌کرد. زمانی که آنها می‌گفتند حمید عباسی به رجایی‌شهر آمده با نظر تو فرق داشت. بعضی‌ها گفتند ۱۳۶۶ آمده، بعضی‌ها گفتند ۱۳۶۵. یکی هم گفت ۱۳۶۴. ایرج برای نخستین بار اسم عباسی را در مورد چه زمانی می‌آورد؟

نوری: ۱۵ مرداد ۱۳۶۷، در کتابش نخستین بار نام حمید عباسی را می‌آورد.

وکیل: دفعه دوم چه زمانی است؟

نوری: ۲۲ مرداد

وکیل: باز هم اسم عباسی آورده می‌شود در دوران ادعاشده در مورد اعدام‌ها؟

نوری: خیر

وکیل: آیا ایرج در کتاب‌هایش جایی نوشته که عباسی کسی بود که اسامی را برای بردن به نزد هیأت مرگ صدا می‌زد؟

نوری: نه

وکیل: آیا نوشته این شخص زندانی‌ها را نزد هیأت می‌برده؟

نوری: نه

وکیل: اسامی آنها را می‌خوانده؟

نوری: نه

وکیل: آیا برده داخل اتاق پیش هیأت؟

نوری: نه

وکیل: اطلاعات شفاهی یا کتبی به زندانی‌ها داده؟

نوری: نه

وکیل: اسامی کسانی که باید برای اعدام برده می‌شوند را خوانده؟

نوری: نه

وکیل: آیا دستور داده به زندانی‌ها برای برده شدن به محل اعدام در صف بایستند؟

نوری: نه

وکیل: اینکه زندانی‌ها را اسکورت کند و آنجا ببرد؟

نوری: نه

وکیل: در خود اعدام‌ها شرکت بکند؟

نوری: نه

وکیل: البته این را می‌دانم که ایرج در کتابش نوشته زندانی‌ها برای اعدام انتخاب می‌شدند و در این راهروی مرگ بودند. ولی اسامی دیگری را نوشته که این کارها را می‌کردند.

https://www.radiozamaneh.com/670833

نوری: بله

وکیل: پس اشاره کردیم که اسم عباسی از ابتدا آورده نشده و هر جا ضروری دیده‌اند، بعداً آن را مطرح کرده اند. و آنهایی که این کار را کردند، نام‌شان حسین فارسی و مهدی اصلانی است. ایرج هم آیا این کار را کرده است؟

نوری: فرمانده اصلی ایرج است. بله این کار را کرده

وکیل: خیلی کوتاه یک مثال بزنید.

نوری: یک نمونه می‌گویم. مثلا اسمی که بارها اینجا شنیده‌اید: ناصر منصوری. ایرج داستان ناصر منصوری را در کتابی نوشته به نام «عدالتخانه و آبادگرانش»، جلد دوم. یا کتاب «رقص ققنوس‌ها». یک بار نوشته نگهبانی صدایش کرد و یک بار نوشته پاسداری صدایش کرد. نگهبان و پاسدار در بازجویی‌هایش همه شدند عباسی. در دادگاه هم که می‌بینید یک‌سره می‌گوید عباسی.

وکیل: در میان کسانی که ادعا کرده اند در راهرو بوده اند و پیش هیأت رفته اند، آیا کسی بوده که اندازه ایرج نزد هیأت رفته باشد؟

نوری: تا الان رتبه اول را دارد. شش روز در راهرو بوده. چهار روز هم می‌گوید داخل آن دادگاه رفته. بیشتر از همه.

وکیل: تو گفتی ایرج نوشته فقط هشت روز در رجایی‌شهر اعدام‌های مجاهدین رخ داده.

نوری: بله

وکیل: او گفته اگر کسان دیگری بیایند و این را کم و زیاد بکنند و تاریخ دیگری بگویند، غلط گفته اند.

نوری: بله. ولی به فارسی گفته هرکس این را بگوید دروغگو است.

وکیل: این تعداد روزهایی که اینجا نوشته که دادستان هم کیفرخواست را بر اساس آن تنظیم کرده. همانطور که می‌دانید، لیست‌های زیادی در این پرونده مطرح شده. این لیستی که می‌بینید، لیست رویایی است. دادستان به آن استناد کرده. این لیست را می‌شناسید؟

نوری: اصلا حفظم.

وکیل: این لیست دیگری است که لیست مجاهدین است. فهرست زندانی‌هایی که می‌گویند در گوهردشت اعدام شده اند. این هم آشناست؟

نوری: بله، دیده‌ام.

وکیل: ما این دو لیست را کنار یکدیگر گذاشته‌ایم، بر مبنای تاریخ‌هایی که ایرج نوشته و لیست جدیدی تهیه کردیم. در لیست رویایی اعدام‌هایی رخ داده در تاریخ‌هایی به جز آنکه ایرج نوشته. در لیست مجاهدین هم روزهایی هست به جز روزهایی که ایرج نوشته. چرا به نظرت این لیست‌ها این طوری شده، حمید؟

نوری: این همان حرف من است دیگر. غوغایی است در این داستان. جوابی ندارم بگویم. به حرف‌های روزهای قبل ارجاع می‌دهم.

رئیس دادگاه در این لحظه درخواست استراحت کرد.

پس از استراحت، وکیل مدافع به سوال‌ها ادامه داد.

وکیل مدافع: یکی از شاکیان حسن گلساری، وقتی می‌خواست حمید عباسی را توصیف کند، از لغت بور استفاده کرد. وقتی لغت بور را می‌شنوید، به عنوان ایرانی چه می‌فهمید؟

نوری: هم برای من و هم برای ایرانی‌ها، بور به کسی است شبیه توماس… یا یک خانم دیگر که اجازه ندارم بگویم.

وکیل مدافع: شما گفته بودید به بخش‌هایی از زندان رجایی‌شهر رفته بودید. وقتی پلیس در این مورد از شما سوال می‌کند، پاسخی که به پلیس می‌دهید چه گفتید؟

نوری: حداقل ۲۰ بار این سوال از من شد. من دائماً گفتم که اصلاً وارد قسمت داخلی زندان یعنی داخل بندها نشده ام.

وکیل: وقتی درباره بور از شما پرسیدم، توماس را نشان دادید. این طوری می‌فهمم که به زعم شما بور یعنی کسی که موهایش روشن است، پوستش روشن است، درست است؟

نوری: بله.

وکیل: سوال نهایی از شما. در مورد این ماکت است که سازمان «م» بسیار دیروقت در روند دادگاه ماکتی [از زندان رجایی‌شهر] درست کرده. تمام کسانی که در آلبانی از آنها بازپرسی شده، این امکان را داشتند که روی این ماکت نشان بدهند آنها را کجا برده اند و کجا نگه داشته اند. می‌دانم نظراتی دارید در مورد این ماکت.

وکیل مدافع با اجازه رئیس دادگاه حمید نوری را به نزدیکی ماکت فراخواند. اما قبل از آن نوری خواست که نقشه هوایی زندان را نشان بدهند تا او توضیحات خود را ابتدا از روی آن بدهد.

حمید نوری در ادامه به زعم خود به تناقضاتی در روایت شاهدان و شاکیان اشاره کرد و به پرسش‌هایی از قاضی پاسخ داد. دادستان نسبت به سخنان نوری اعتراض کرد اما وکیل مدافع پاسخ داد و رئیس دادگاه نیز سوال خود را در مورد یک ساختمان از حمید نوری تکرار کرد. متهم به دست داشتن در کشتار زندانیان سیاسی توضیحات بیشتری ارائه داد.

نوری سپس به نزدیکی ماکت رفت و به زعم خود بار دیگر تناقضات دیگری را در اظهارات شاکیان مختلف ارائه داد. جلسه ۴۷ دادگاه حمید نوری به این ترتیب به پایان رسید.