فضای ایران، فضای یأس، سرخورگی، نا امیدی، بی اعتمادی، خشم، کینه، نفرت، خشونت، انتقام، استیصال و بی آیندگی است. اگر چه همه اینها نوعی کنش و رفتار هستند، اما فضای سیاسی ایران فضای بیعملی است. نیروها در انتظارند، اما نه نور امیدی در آینده میبینند، نه امیدی به تغییر دارند، نه برنامهای جهت تغییر دارند، نه نیروی اجتماعی تحول بخشی مییابند.
ایران جامعه جنبشی در مفهوم اخص کلمه یعنی بستر جنبشهای اجتماعی متشکل و دارای هدفهای روش با رهبری مورد اجماع نیست. هر نوع اعتراض سیاسی به معنای وجود جنبش اجتماعی نیست. به همین دلیل جامعهشناسی سیاسی میان شورش، کودتا، تروریسم، جنگ چریکی، جنگ داخلی قومی و مذهبی، جنبش اجتماعی و انقلاب تمایز قائل شده و اینها را از یکدیگر تفکیک کرده است. البته برخی از صاحبنظران ایرانی از واژه «جنبش» در معنایی موسع استفاده میکنند و هر نوع حرکت و اعتراضی را جنبش مینامند و لزوماً مقصودشان «جنبش اجتماعی» به معنای جامعهشناختی کلمه نیست.
اعتراضهای سیاسی دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ را در نظر بگیرید. این دو از مصادیق «شورش» هستند، نه جنبش اجتماعی. استفاده از عناوین ارزشی غیر جامعهشناختی چون خیزش ملی، قیام ملی، و…سرشت آنها را تغییر نمیدهد. به تعبیر دیگر، مفاهیم جامعهشناختی برای توصیف، طبقه بندی و تبیین حرکتهای اجتماعی هستند. اما افراد و گروهها بسته به جایگاه شان از مفاهیم برای ارزشگذاری (تمجید و تخفیف) استفاده میکند. برخی افراد و گروهها شورش را با بار ارزشی منفی و جنبش اجتماعی را با بار ارزشی مثبت به کار میبرند. در حالی که جامعهشناسان ضمن تفکیک أنواع حرکتهای اجتماعی و سیاسی، پیامدهای مثبت و منفی آنها را هم نشان میدهند.
در ایران بسترها و علل و دلایل اعتراض سیاسی به حد کافی وجود دارد، اما در این سیاق تاکنون بیشتر شاهد شورش بودهایم تا جنبش اجتماعی. حتی اعتراضهای سیاسی پس از انتخابات ۱۳۸۸ را به معنای دقیق جامعهشناختی نمیتوان جنبش اجتماعی نامید. با نادیده گرفتن دقتهای جامعهشناختی میتوان آن را «جنبش انتخاباتی» خواند.
شورشها
شورشها فاقد رهبری، فاقد سازمان، فاقد اهداف و مطالبات روشن، فاقد تداوم (با عمر بسیار کوتاه) و دارای تخریبهای فراوان و خسارات مالی بسیار هستند. وقتی خشم و نفرت در اثر تبعیض و ستمگری رفته رفته انباشته میشود، یک جرقه کافی است تا معترضان به سرعت خشم انباشته و مظلومیتِ به حقِ ناشی از تبعیض و ستم طولانی مدت خود را تخلیه سازند. غارت و تخریب و به آتش کشیدن أموال عمومی و خصوصی بخشی از ظهور خشم آنی معترضان است.
حکومتها هم- اعم از دموکراتیک و غیر دموکراتیک- به سرعت شورشها را سرکوب میکنند. منتهی تلفاتِ انسانی سرکوبِ شورشها در جوامع غیر دموکراتیک بسیار بیشتر از شورشهای جوامع دموکراتیک است. شورشهای سال ۱۹۹۲ لس آنجلس آمریکا، ۲۰۰۵ فرانسه و ۶ تا ۱۰ اوت ۲۰۱۱ انگلیس سه نمونه خوب برای درک و فهم شورشها هستند.
شورش سال ۱۹۹۲ لس آنجلس به دنبال انتشار فیلم کتک زدن رادنی کینگ آمریکایی/ افریقایی تبار توسط پلیس و تبرئه ۴ پلیس متهم از سوی هیئت منصفه رخ داد. در این شورش که از ۲۹ آوریل ۱۹۹۲ آغاز شد، معترضان در واکنش دست به غارت و آتش زنی اماکن عمومی زدند. حدود ۱۱۰۰ ساختمان آسیب دیدند و کل خسارت مالی بیش از یک میلیارد دلار آن زمان شد. سرکوب همزمان شورش توسط پلیس و ارتش؛ ۵۵ کُشته، ۲۵۰۰ زخمی و ۱۱ هزار نفر بازداشتی از معترضان بر جای گذاشت. ویکتور مأتیسون و رابرت باد دو محقق در مقالهای تحقیقی، خسارت مستقیم و غیر مستقیم آن شورش را ظرف ۱۰ سال حدود ۴ میلیارد دلار برآورد کرده اند.
شورشهای سه هفتهای ۲۷ اکتبر تا ۱۷ نوامبر سال ۲۰۰۵ فرانسه پس از مرگ دو نوجوان ۱۵ و ۱۷ ساله فرانسوی/آفریقایی تبار در هنگام فرار از دست پلیس در اثر برق گرفتگی رخ داد. بیش از ۹۰۰۰ دستگاه اتومبیل و ۳۰۰ ساختمان به آتش کشیده شد و ۴۷۴۰ نفر از معترضان هم بازداشت شدند. صدها نفر هم زخمی شدند. شورش ۲۰۰۵ وقتی سرکوب شد که دولت در کشور «وضعیت فوقالعاده» اعلام کرد و با برقراری مقررات منع آمدوشد، منع تجمعات عمومی و جستوجوی خانهبهخانه تکلیف معترضان را یکسره کرد.
شورش سال ۲۰۱۱ انگلیس به دنبال قتل جوان سیاه پوستی به نام مارک دوگان با تیراندازی توسط پلیس در تاتنهام آغاز شد. غارت، سرقت، آتش زنی، تخریب أموال عمومی و خصوصی بخشی از تجلی احساسات معترضان به عمل پلیس در چندین شهر بود. این شورش با ۵ کشته، ۲۰۲ زخمی و ۷۷۰ بازداشتی پایان یافت.
در مقایسه با این سه شورش، جنبش حقوق مدنی آمریکا به رهبری مارتین لوتر کینگ، یک جنبش اجتماعی سازمان یافته واقعی با دستاوردهای تاریخی بلند مدت بود. نفی خشونت برای مارتین لوتر کینگ هم هدف و هم وسیله بود. او آرمانی داشت، آرمان رفع تبعیض نژادی و تحقق برابری. به کتاب مقدس استناد میکرد و از برابری همه آدمیان دفاع میکرد. او به همه سیاه پوستان امید میداد. امیدی که از راه مبارزه غیر خشونت آمیز و صلح آمیز و سازمان یافته به واقعیت تبدیل شد. گرچه پس از خفه کردن جرج فلوید توسط پلیس و راه افتادن جنبش «زندگی سیاه پوستان مهم است»، جو بایدن بارها گفت و نوشت که رنگین پوستان آمریکا گرفتار نژاد پرستی سیستماتیک ۴۰۰ ساله هستند (از جمله بنگرید به: مقاله، مقاله، فیلم، فیلم، و…) و این امری نیست که یکشبه حل شود. اما جنبش حقوق مدنی دستاوردهای بی نظیر تاریخی داشت.
ایران به معنای دقیق جامعهشناختی فاقد جنبش اجتماعی است. به جای در انتظار شورشها نشستن، باید جنبش اجتماعی ساخت.
استیصال و ناامیدی بیقدرتان
در ایران همه در چنبره ناامیدی و استیصال گرفتار شدهاند. اصلیترین علت چیست؟ فقدانِ قدرت علت العللِ ناامیدی و استیصال و بی آیندگی است. بدون قدرت نمیتوان وضعیت را تغییر داد و بر سمت و سوی نادرستی که جمهوری اسلامی بر ایران و ایرانیان تحمیل کرده فائق آمد.
قدرت چگونه ساخته میشود؟ به تعبیر دیگر مردم چگونه قدرتمند میشود؟ سادهترین پاسخ این است که باید دولت به مثابه رژیم سیاسی را فتح کرد و بدین ترتیب قدرتمند شد. اما قدرت را باید در جامعه ساخت. نباید چشم انتظار تغییر دولت نشست.
فهم دقیق این مدعا نیازمند تفکیک دو آموزه از یکدیگر است:
الف- دولت بسیار مهم است و نقش کلیدی دارد و مهمترین بازیگر در کل جامعه است.
ب- بدون جامعه مدنی گسترده و قوی نمیتوان نظام آزاد و دموکراتیک ساخت و آن را تثبیت کرد. به تعبیر دیگر، حتی اگر رژیم سیاسی از راه انقلاب مردمی یا تحریمهای کمرشکن و یا حمله نظامی خارجی فرو بپاشد؛ در غیاب جامعه مدنی، دموکراسی و آزادی و حقوق بشر نخواهیم داشت. تأکید بیش از حد بر ضرورت ساختن جامعه مدنی، محصول درک سرشت و قدرت دولت است.
اگر دولت فاقد اهمیت بود، دفاع از ساختن جامعه مدنی معنا نداشت. سخن گفتن از ضرورت ساختن نهادهای صنفی و مدنی و سیاسی برای محدود کردن قدرت لویاتانی دولت و کنترل آن است. این بهیموت را فقط با جامعه مدنی قوی میتوان رام کرد.
مردم فقط و فقط از طریق سازمان یابی در نهادهای صنفی و مدنی و سیاسی قدرتمند میشوند. وقتی قدرتمند شدند، با قدرت خود مسیر تحولات را تغییر خواهند داد و آینده مطلوب خودشان را میسازند. وقتی قدرتمندی و تأثیر گذاری خود را به تجربه دیدند، امید جایگزین استیصال میشود.
اگر مردم اسپانیا و شیلی و کره جنوبی با حکومتهای ژنرال فرانکو، ژنرال پینوشه و ژنرال پارک چونگ- هی توانستند نهادهای مدنی و صنفی و سیاسی را بسازند، مردم ایران هم قادر خواهند بود با وجود جمهوری اسلامی و در حین مبارزه و سرکوب این نهادها را بسازند. جنبش دانشجویی و جنبش کارگری در کره جنوبی تحت سلطه نظامیان بار اصلی مبارزه را بر دوش داشتند.
ایران در وضعیت خطرناک و هولناکی قرار دارد (دلایل این مدعا را در سه مقاله «نه إصلاحات ساختاری، نه فروپاشی: آستانه تحملِ پایان ناپذیر»، «ساختمان سوسیالیسم، ساختمان اسلام، ساختمان دموکراسی» و «دولت بایدن و فروپاشی جمهوری اسلامی از طریق تحریمهای کمرشکن» توضیح داده ام). فقط به بحران خشکسالی بلند مدت و مشکل بی آبی بنگرید. این واقعیت احتمال انحرافی بزرگ در پروسه دموکراسی خواهی را افزایش داده است. مردم استانهای دارای آب مخالف انتقال آب از استان شان به استانهای فاقد آب هستند. در مواردی بارها لولههای انتقال آب را تخریب کردهاند. بدین ترتیب، استانهای دیگر هم میتوانند بگویند که ما هم مخالف استفاده مردم دیگر استانها از منابع استان خودمان هستیم. به عنوان مثال، چرا باید نفت و گازمان را به استانهای فاقد نفت و گاز بدهیم؟ اگر بحران آب جدی تر شود و همکاری همگانی ملی نباشد، ممکن است جنگ داخلی در ایران رخ دهد.
در شرایط بحرانی و خطرناک ما نیازمند نهادهایی هستیم که مورد اعتماد مردم باشند و نظر و داوری شان پذیرفته شود. این نهادهای قدرتمند را اقشار مختلف اجتماعی باید بسازند. اتحادیههای کارگری یک نمونه مهم این مدعا است. جامعه پرستاران دارای چندین تشکل صنفی است («نظام پرستاری»، «خانه پرستار» و «انجمن پرستاری ایران». تشکل «نظام پرستاری» حدود ۲۰۰ هزار عضو دارد). اگر این تشکلها مستقل از حکومت، دارای ساختار دموکراتیک و صرفاً دنبال کننده منافع و حقوق صنف خود باشند، گام مهمی در ساختن جامعه مدنی بازی خواهند کرد. نهادهای کارگری هم باید دارای همین اوصاف باشند و با قرار گرفتن کنار هم، اتحادیه کارگری ایران را بسازند.
جمهوری اسلامی از دل یک انقلاب مردمی در آمده و به هر حال دارای درصدی پایگاه اجتماعی است. دارای سازمان سرکوب قوی هم هست. با همه اینها، حرکتهای اعتراضی مخالف ادامه دارد. مگر کانون نویسندگان در همین شرایط فعالیت نمیکند؟ در أصفهان هم کشاورزان تا حدی تشکل یافتهاند و مطالبات صنفی شان را تعقیب میکنند که حکومت قادر به تأمین نیازهای آنان نیست.
بدین ترتیب، ساختن نهادهای صنفی و مدنی و سیاسی به دلایل مختلف در اولویت قرار دارد:
اول- بدون این گونه نهادها حتی اگر رژیم سیاسی سرنگون شود، نظام دموکراتیک ساخته نخواهد شد.
دوم- کشور بحران زدهی ایران نیازمند نهادهای مورد اعتماد برای شرایط خطرناک پیش روست.
سوم- نهادهای مدنی و صنفی و سیاسی مردم را قدرتمند میسازند و از این راه آنان را از استیصال و ناامیدی و بی آیندگی خارج میسازند.
چهارم- نهادهای مدنی و صنفی برای عدالت ضروری هستند. کارگران بدون اتحادیه کارگری نمیتوانند از حقوق پایمال شده خود دفاع کنند و برنامه مبارزه با نابرابری طبقاتی را پیش برند. عدالت به مثابه رفع کلیه اشکال تبعیض مهمترین وظیفه هر نهاد مدنی و صنفی و سیاسی است. این نهادها باید عدالت را از خود شروع کنند و الگویی برای حکومت شوند.
تحولات اجتماعی در همه جوامع محصول حرکتهای اعتراضی بسیار متفاوت، در هم تنیده و پیچیدهای بوده است. لذا هیچ کس قادر نخواهد بود تا فرمول واحدی را برای همه جوامع تجویز کند. اما مدعای اصلی مقاله همچنان معتبر است: بدون جامعه مدنی قوی و گسترده و عمیق، دموکراسی- به خصوص نظام دموکراتیک تثبیت شده- نخواهیم داشت.
با درود
بنا بر آمارهای وزارت کشور خود ج.ا. طی سالیان گذشته, در کشور هر روز شاهد بر پایی حداقل یک یا دو اعتراض و یا اعتصاب بوده ایم.
بر طبق این آمار دولتی, و در مقایسه با تمامی دیگر کشورها در جهان, جامعه ای ایران دارای بالاترین میزان کنشگری اعتراضی, اجتماعی در جهان می باشد.
که این یک شاخص عظیم جنبشی بودن اعتراضات در ایران است.
شاخص دیگر وجود سازمانها و تشکلات مستقل کارگری و مردمی می باشد.
که باز در این زمینه نیز ما در ایران با تشکیلاتی مانند “سندیکای واحد” (با سابقهء طلایی سازماندهی اعتصاب اتوبوس رانان در تهران), سندیکای هفت تپه (با سنن درخشان رهبری شورایی و حفظ استقلال از دولت) و حداقل بیست تا سی تشکل مستقل کارگری دیگر روبرو می باشیم.
با در نظر گرفتن جو فاشیستی حاکم بر کشور در چهار دههء اخیر می توان و باید در نظر داشت که ایجاد, حفظ و گسترش چنین تشکلات مستقل کارگری در ایران چه کار شاق, دشوار و چه دست آورد عظیمی است .
در ساحت های کنشگری زنان, جوانان, دانش جویان, دانش آموزان, آموزگاران, دگرباشان, کنشگران محیط زیست نیز ما کمابیش با تصویری متشابه با جنبش کارگری روبر هستیم؛ بدین معنا که کنشگران و رهبران با سابقهء این جنبشها قادر بوده اند سازمانها و تشکلات مستقل (از دولت) خویش را تاسیس کرده, حفظ نموده و حتی گسترش بدهند.
چنین رنسانسی در سازماندهی و تشکل یابی بدین معنا است که در اولین فرصت مناسب؛ حین یک دوران و شرایط انقلابی و با نخستین باز گشایی فضای سیاسی کشور ما شاهد جوانه زدن و ظهور ده ها و صد ها تشکلات و نهادهای خود سازمانده مردمی در سراسر جامعه خواهیم بود.
درمورد هدفهای این جنبشها نیز توجه به مخالفت بدون استثنای تمامی این جنبشها به خصوصی سازی و کالایی شدن جوانب مختلف حیات اجتماعی در ایران بازگوی این واقعیت است که تمامی این جنبشها سمت و سویی ضد نئولیبرالی دارند و برخوردار از سرشت و ماهیتی ضد سرمایه داری, چه به صورت مستقیم, غیر-مستقیم, بالفعل یا بالقوه.
شیوه رهبری مورد قبول این جنبشها نیز شیوه های مشاورتی, درگیری تمامی کنشگران در تصمیم گیری و شیوهء شورای است.
نتیجهء اخلاقی داستان: در جامعه ای امروز ایرانی هم جنبشهای معاصر اجتماعی موجود است, هم این جنبش ها هدفمند هستند (ضدنئولیبرالی, ضد-سرمایه داری) و هم از انسجام تشکیلاتی و شیوهء منسجم رهبری برخوردار میباشند.
حلقهء گمشده و عنصر غایب در این بین هماهنگی, همکاری و همگامی سراسری و کشوری بین این جنبش ها است.
شعارهای اتحاد طلبانه در تظاهرات و اعتراضات اخیر مردم در اصفهان, کردشهر, اهواز,…. و سیل ابراز همبستگی مابین دادخواهان آبان با مردم اصفهان, کردشهر, اهواز,…. اولین نشانه هایی است که این مهم , و این حلقهء گمشده و عنصر غایب نیز در حال تغییر و دگرگونی به سود اردوگاه کار و مردم است.
نکات مهم دیگرینیز موجود است که باید بدانها اشاره شود, اگر وقتی بود, در فرصتهای آتی.
سپاس
هوشنگ / 27 November 2021
با درود
شوربختانه تاریخچهء شورش های نژادی در جوامع غربی که در اینجا عرضه شده است, بسیار ناقص, تا حدود زیادی *(مانند پوشش رسانه های جریان اصلی از این رویدادها) *است.
قبل از هر چیز باید بازهء زمانی چنین شورش هایی را در نظر گرفت. تاریخ پانصد سالهء برده داری در غرب, در آن واحد تاریخ شورش های بی امان و متسلسل بردگان, اعقاب و بازماندگان آنان است.
شورش هایی که در هر فرصت ممکن و با کوچکترین امکانات موجود انجام گرفته است, از اولین شورش بردگان در ویرجینیا در ۱۶۶۳, تا “شورش نات ترنر” (Nat Turner’s Rebellion) تا امروز.
در حقیقت امر اگر بخاطر چنین “شورش های کور” بردگان نبود, جنبش های لغو سرمایه داری در اروپا و آمریکا هیچگاه اصلا به وجود نمی آمدند.
از منظری تاریخی, جامعه شناختانه و انسان شناختانه نتیجه و محصول برده داری در غرب به وجود آمدن یک سیستم منحصر بفرد سرمایه داری, یک نظام “سرمایه داری نژادی” می باشد. مفهومی که عمدتا بر اساس پژوهش های و نظریه پردازی های تاریخدان مارکسی, رادیکال آمریکایی “سدریک رابینسون” در دههء هفتاد میلادی مطرح گشته است.
برای اطلاعات بیشتر در این مورد رجوع شود به مقال ذیل در “بررسی کتاب بوستون”:
What Did Cedric Robinson Mean by Racial Capitalism?
Robin D. G. Kelley
***
سی سال قبل از رابینسون, تاریخدان ترینیدادی-آمریکایی “الیور کاکس” در ۱۹۴۸ در کتاب خویش “کاست, طبقه و نژاد” پایه های اولیه ای نظریه ای “سرمایه داری نژادی” را ریخته بود.
بدین صورت می توان دید که چگونه نژاد پرستی و وجود یک نظام کاست نژادی در آمریکا (و غرب) چنان در تار و پود فرهنگ و سیاست این جوامع رسوخ پیدا کرده, حضور داشته, به بدترین وجه ممکن نهادینه گشته و هر روز تولید و بازتولید می شود, که با پیروزی یکی دو جنبش “حقوق مدنی” در اینجا و آنجا از بین نخواهد رفت. توجه کنید به پرچم ایالتهای برده دار و مجمسمه های ژنرال های برده داران که هنوز در بسیاری از خیابانها و شهر های جنوب آمریکا حضور دارند. تنها امسال (پس از ۱۵۶ سال شکست خوردن برده داران در جنگ داخلی آمریکا) گفتمانی سراسری و کشوری در این مورد شروع شده و برخی از این مجسمه های نژاد پرستانه به زیر کشیده شده اند.
بسیار همانند “نیرنگستان آریایی-اسلامی” خودمان (کشور عزیز گل و بلبل!) که گستره ای از نیرنگهای نژادی, جنسیتی, کاستی, سیاسی و فرهنگی چنان در تار و پود فرهنگمان ریشه دوانیده و روزانه تولید و بازتولید میشود, که, بدون اغراق, هر گونه اصلاح و تغییری جدی محتاج چندین قرن فرصت است.
خوانندگان محترمی که شدت و جان سختی نژادپرستی علیه سیاهان در آمریکا را باور نمی کنند, رجوع کنند به مقالهء ذیل از روزنامهء “گاردین” امروز:
Alabama city told to keep Confederate street name or face $25,000 fine
The Republican attorney general is threatening Montgomery after the city renamed Jeff Davis Avenue
***
تا جایی که به شخص مارتین لوتر کینگ و ارزیابی وی از شورش های نژادی در آمریکا بازمی گردد, وی در مصاحبه ای معروفش (به تاریخ ۲۷ سپتامبر ۱۹۶۶) گفته بود که: “شورش زبان کسی است که صدایش شنیده نمی شود.”‘(A riot is the language of the unheard).
توضیح و تفسیر کافی و کامل پیچدگی های شخصیت مارتین لوتر کینگ و جوانب مختلف و متضاد جنبش حقوق های مدنی در آمریکا نیز واقعا چیزی معادل یک کتابخانه مطلب می طلبد.
همین بس که مارتین لوتر کینگ قبل از سوء قصد و جان باختنش, در مخالفت با جنگ آمریکا در ویتنام, و ورود به عرضهء سازماندهی کارگری در آمریکا, تمامی خط قرمز های هیت حاکمهء آمریکا را زیر پا گذارده بود و دیگر شباهتی به جوان ۲۶ سالهء زندانی در بیرمنگهام نداشت.
برای آشنایی مقدماتی با تاریخ بی سابقهء دههء شصت در آمریکا رجوع شود به:
Fire In The Streets: America in The 1960’s
Milton Viorst
طبق ارزیابی مایک دیویس, تاریخدان برجستهء آمریکایی, شورش ۱۹۹۲ در لس آنجلس, در حققیت یک “شورش نان پسین-مدرن” بود.
1992 Remembered: Mike Davis’ Tale of Two Riots
***
این یادداشت مقداری طولانی شد.
هدف اولیه بررسی تطبیقی مختصری بین شورش های مردمی در ایران و غرب بود.
اگر وقتی بود, در فرصتهای آتی.
سپاس
هوشنگ / 27 November 2021
تصحیح
با پوزش, در کامنت راجع به شورش های نژادی در غرب, در خط هفتم اشتباها نبشته شد “جنبش های لغو سرمایه داری در اروپا و آمریکا” که باید نبشته شود “جنبش های لغو برده داری در اروپا و آمریکا”.
هوشنگ / 28 November 2021
با درود
نویسندهء محترم خیزشهای دی ۹۶ و آبان ۹۸ را با برچسب “شورش” فاقد هر گونه ارزش می داند (خیزش دی ۹۸ هم که کاملا از قلم ایشان افتاده و انگار نه انگار چنین واقعه ای تاریخی اصلا در ایران اتفاق افتاده است!)
بنابر روایت نویسندهء محترم شورش ها “فاقد رهبری، فاقد سازمان، فاقد اهداف و مطالبات روشن” هستند.
در حالیکه با نگاهی عمیقتر به این حرکات اعتراضی میتوان مشاهده کرد که به طور کلی و همچنین به صورت مشخص در ایران چنین ارزیابی هایی صحتی نداشته و نادرست می باشد.
به روایت گرامشی, خودجوش ترین spontaneous حرکات مردمی نیز همواره برخوردار از درجه معینی از تقسیم کار, سازماندهی و رهبری درونی هستند.
اما چون حرکات خودجوش مردمی حرکت هایی غیر-متمرکز و بدون رهبری سراسری است, چنین خصوصیاتی برای ناظران خارجی این پدیده ها از یاد می رود.
یکی از اهداف خیزش دی ماه ۹۶ بی اعتبار نمودن و منزوی کردن سیاسی جناح اصلاح طلبان حکومتی بود, اصلاح طلبانی که برای بیش از سه دهه هژمونی عظیم و نهادینه در حیطهء سیاست ایران داشتند. اما در دی ۹۶ یک شعار ساده, گیرا و ضد-هژمونیک “اصلاح طلب, اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” آغاز پایان هژمونی سیاسی اصلاح طلبان در ایران بود. گسترش سریع و بی سابقهء این خیزش به بیش از صد شهر کوچک و بزرگ در کشور و بسیاری روستاها نیز نمودار خاکستر زیر آتشی است که مقابل ج.ا. قرار دارد.
در آبان ۹۸ ما شاهد گسترهء متنوعی از مطالبات و برخوردهای مردم بودیم, که نمیتوان تمامی آنها را همگون شمرد و باید سرشت نامتجانس خیزش آبان ۹۸ را دریافت. در روز اول بسیاری از مردم با خواستهای صرفا مطالباتی و به شکلهایی کاملا مسالمت آمیز (با پهن کردن پتوها در پارکها و روزی زمین نشستن) به خیابانها آمدند, اما در بسیاری از شهرک های اطراف شهرهای بزرگ و در میان خیلی از حاشیه نشینان شعارها بسیار سیاسی و سازش ناپذیر بود و تا سطح مطرح شدن شعارها برای سرنگونی رژیم نیز پیش رفت.
در این برهه از تاریخ ایران میتوان به درستی ادعا نمود که لایه های حاشیه نشین اطراف شهرهای بزرگ از معدود اقشار اجتماعی در ایران هستند که به آن درجه از آگاهی اجتماعی و طبقاتی رسیده اند که صریحا خواستار سرنگونی رژیم می باشند.
دقیقا بدین دلایل است که در در ابان ماه امسال، دو سرهنگ سپاه به سرپرستی فرمانداریهای ورامین و اسلامشهر منصوب شدند.
شوربختانه این ساده انگاری و تقلیل گرایی نویسندهء محترم فقط شامل تحولات ایران نیست و شامل تاریخ جنبش های مدنی در آمریکا و رهبری آن نیز میشود (یادداشت قبلی).
ناامیدی و استیصالی که نویسندهء محترم از آن یاد می برد, شاید بیش از هر چیز دیگر بیان دقیق و درستی از اوضاع و موقعیت کنونی اصلاح طلبان نه چندان عزیز باشد. آنان نیز مانند ج.ا. نه راه پیش دارند و نه راه پس. خشمگین از حکومت و هراسان از مردم و انقلابی که در راه است.
نکتهء آخر اینکه ترسیم هرگونه چشم اندازی برای رهایی و زندگانی شایستهء انسان در قرن بیست و یکم بدون یک افق عمومی ضد-سرمایه داری, و ضد -نئولیبرالیسم غیر ممکن است.
تدوین یک میثاق اجتماعی ضد-سرمایه داری, تنها پلاتفرمی که توانایی و قابلیت گرد هم آوردن تمامی جنبش های معاصر اجتماعی در ایران را دارد, از گامهای اولیه برای سامان دادن به جامعه ای فارغ از ظلم, تبعیض و استثمار می باشد.
سپاس
هوشنگ / 28 November 2021