«به باران» گزیده‌ای است از داستان‌هایی که پیش از این فریبا وفی در فاصله بین سال‌های ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۶ در مجموعه‌های «در راه ویلا»، «همه افق» و «بی‌باد، بی‌پارو» توسط نشر چشمه در ایران منتشر کرده بود. این کتاب را انتشارات سوژه به مدیریت مجید محیط همراه با مجموعه اشعار «جنگ تمام شده بود و حالا داشت صلح آدم می‌کشت» از گروس عبدالملکیان و همچنین مجموعه‌ای از اشعار شاعران فارسی‌زبان در ایران، تاجیکستان، افغانستان و شاعران تبعیدی (به گزینش و ترجمه علی عبداللهی و کورت شارف) و نیز رمانی از مریم جهانی را همراه با آثاری دیگر  در هفتادوسومین دوره نمایشگاه کتاب فرانکفورت عرضه کرد.

فریبا وفی (متولد ۱۳۴۱ تبریز) از همان نخستین اثرش، «در عمق صحنه» که در سال ۱۳۷۵ منتشر شد توجه ویژه‌‌ای به مشکلات خانوادگی و اجتماعی زنان ایرانی دارد.   

وفی با رمان «پرنده من» توجه منتقدان را به خود جلب کرد و چند جایزه مهم ادبی از جمله جایزه هوشنگ گلشیری و مهرگان ادب را دریافت کرد.

وفی در آلمان هم نویسنده شناخته شده‌ای است. رمان‌های «پرنده من»، «ترلان»، و «رؤیای تبت» او در آلمان مورد توجه رسانه‌ها و منتقدان قرار گرفته است.

به مناسبت انتشار گزیده‌ای از داستان‌های فریبا وفی به زبان آلمانی، با او گفت‌وگو کرده‌ایم:

زمانه – خانم وفی، در داستان‌های مجموعه «به باران» هم شما همچنان روی ساختار خانواده ایرانی و جایگاه زن در جامعه متمرکزید. زنان داستان‌های شما همچنان در تلاش‌اند که به استقلال دست پیدا کنند. اغلب داستان‌ها اما در فضاهای داخلی، زیر سقف چهاردیواری‌ها اتفاق می‌افتد. در داستان «گرگ» که ماجراها بیرون از فضای داخلی اتفاق می‌افتد، یک عامل تهدید وجود دارد. به نظر شما زنان برای دستیابی به استقلال باید از درون خانواده آغاز کنند یا اینکه شرایط سیاسی و اجتماعی کشور می‌بایست تغییر کند؟

«به باران» گزیده‌ای است از داستان‌های فریبا وفی به ترجمه یوتا هیمل‌رایش (انتشارات سوژه)

فریبا وفی – جواب من به این سوال شما این است که هر دو. تلاش‌های شخصی و فردی هر اندازه شجاعانه باشد عملا به مانع برمی‌خورد و در مقابل سد سیاسی و اجتماعی و قانونی نمی‌تواند به دستاوردهای چشمگیر و قابل‌توجهی منجر شود. از طرف دیگر فرد نمی‌تواند منتظر تحولات سیاسی کشور بماند و به این ترتیب مسئولیت خود را به روزگاری دور موکول کند.

مادر در اغلب داستان‌های این مجموعه حضور دارد. گاهی مانند داستان «در راه ویلا» حضوری مزاحم دارد، چنانکه حسی از انتقامجویی و آزارکامی را در دخترش بیدار می‌کند. در داستان «هزاران عروس» مادر و خواهر شوهر و اصولاً زندگی با خانواده شوهر، عروس خانواده را افسرده می‌کند تا آن حد که با جسم‌اش (یبوست) به عدم استقلال و وابستگی واکنش نشان می‌دهد. آیا در خانواده ایرانی ما به هم بیش از حد وابسته‌ایم؟

 با مفهوم انتقام‌جویی موافق نیستم. در داستان‌های من شخصیت‌ها در درون موقعیت‌های دشوار گیر می‌کنند. انگار که در این وضعیت تمام توان روحی و روانی آنها برای رفتار طبیعی از آنها گرفته می‌شود. در یک جور بن‌بست‌های ذهنی و فیزیکی که ناچار می‌شوند به وضعیت موجود شک کنند. آن را دوباره ارزیابی کنند و با موقعیت جدید خود مواجه شوند. در داستان «در راه ویلا» هم همین‌طور است. شخصیت داستان در موقعیتی گیر افتاده که نمی‌تواند با مادرش مهربان باشد. قصد انتقام ندارد. عمدی هم برای این کار ندارد. فقط دیگر نمی‌تواند رفتاری مناسب با شرایط موجود داشته باشد.

ما از این موقعیت‌ها فراوان داریم. همین موقعیتی که نمی‌توانیم خودمان باشیم و از این بابت در عذابیم. مناسبات حاکم در جامعه ایران و خانواده‌های ایرانی فضای زیادی برای عرض اندام شخص فراهم نمی‌کند. بنابراین شخص همواره در چالش با محیط اطرافش است. داستان «هزاران عروس» داستان انقباض بدن است. فضایی را نشان می‌دهد که فرد نمی‌تواند با بدن خود راحت باشد یا حتی آن را دوست داشته باشد. فضای تنگ حاکم رابطه آدم‌ها با بدن‌شان را نیز بحرانی می‌کند.

دلیل این وابستگی چیست؟ مگر غیر از این است که در بحران اقتصادی و معیشتی کنونی برای بقای اقتصادی راهی جز وابستگی به یکدیگر باقی نمی‌ماند؟ فکر نمی‌کنید بخشی از مشکلات از بیرون، یعنی از عرصه‌های سیاسی، در اثر بی‌کفایتی دولتمردان جمهوری اسلامی به خانواده ایرانی تحمیل می‌شود؟ در داستان‌های شما در این مجموعه اما زاویه به روی بیرون بسته است.

بدیهی است که بحران‌های اقتصادی و معیشتی این مسئله را بغرنج‌تر می‌کند. داستان‌های من روی عوارض و اثرات چنین تنگناهایی تنظیم شده است. در اصل معتقدم داستان هم همین هدف را دنبال می‌کند. نه دنبال شعار است نه دنبال ریشه‌یابی مشکلات معیشتی. اما به دنبال این است که نشان دهد همین بحران‌ها چه بلایی سر آدم‌ها می‌آورد.

در داستان «یک مثقال یک انبار» که به آلمانی  با عنوان « Einen Fingerhut voll oder ganz doll »  [یک انگشتانه پِر یا خیلی پُر] منتشر شده، راوی داستان چهل سال است مادرش را در آغوش نگرفته. مرد او، وقتی می‌خواهد دستی به سرش بکشد، صدایی در درونش می‌گوید دست از سرم بردار، اما جرأت نمی‌کند. می‌دانیم که این فقط یک نمونه است. اما آیا تعمیم‌پذیر است؟ آیا می‌توانیم بگوییم که در چهل سال گذشته ما محبت واقعی به هم را فراموش کرده‌ایم؟

 باید بگویم که در این داستان دختر دوست دارد مادر خود را بغل کند اما نمی‌تواند. در واقع بدن از نرم‌هایی که توسط فرهنگ‌های مسلط دیکته می‌شود اطاعت نمی‌کند و اصرار دارد فرم خودش را داشته باشد. شاید این در دنیای امروز نشانه یک اختلال باشد. قضاوت به عهده خوانندگان است. من تجربه داستانی خودم از آن را به تصویر کشیده‌ام.

در برخی از داستان‌های شما در این مجموعه، برای مثال در داستان «به باران» که نام کتاب هم از آن برگرفته شده یا در داستان «بی‌باد، بی‌پارو» زنانی که در ایران مانده‌اند و زنانی که به خارج از ایران رفته‌اند با هم در گفت‌وگو قرار می‌گیرند. شهرزاد در «بی‌باد، بی‌پارو» به یاد  می‌آورد که زندگی‌اش در ایران در تنگنا قرار داشته و با انواع مزاحمت‌ها روبرو بوده. در داستان «آواره و آزاد» ما جلوه‌ای از این مزاحمت را به شکل تعرض صاحبخانه به حریم خصوصی زنِ داستان می‌بینیم. آیا یکی از ویژگی‌های زندگی‌های اجتماعی زنان ایرانی مقابله با همین تعرض‌هاست؟

مزاحمت و تعرض فقط مختص زنان نیست. هیچ کدام از کسانی که در شرایط سخت زندگی می‌کنند از این آزارها مصون نیستند. اما مقابله با آنها برای زن‌ها سخت‌تر است چون هزینه بالایی دارد. هیچ حمایتی در کار نیست. گاهی حتی شبیه جنگ تن به تن است.

در رمان «ترلان» شما سرگذشت یک مامور پلیس زن را روایت می‌کنید که آرزو دارد نویسنده شود. در داستان‌های «به باران» اما زنان آرزوهای خیلی بزرگی ندارند. سطح توقعات با توجه به بحران‌های پیاپی از ۸۸ تا امروز پایین آمده؟ چشم‌انداز برای زنان ایرانی به نظر شما چیست؟

ترلان ناچار است کار پیدا کند. شرایط اجتماعی و فردی‌اش به گونه‌ای نیست که یکراست به مدرسه نویسندگی خلاق برود. به دنبال تجربه است. به دنبال زندگی است و از امکانات موجود دوروبرش بهره می‌برد و همه عوامل بیرون را در خدمت رویای خود می‌گیرد. در نهایت هم پلیس نمی‌شود و نویسنده می‌شود. آرزوهای بزرگ همواره وجود دارد و با هیچ شکست و بحرانی کم‌رنگ‌تر نمی‌شوند ولی شخصیت‌های داستان‌های من به دنبال برون‌رفت‌ها و راه‌حل‌های عملی هستند. به دنبال ارزیابی و شناخت و رهایی.

 ♦برنامه خود شما در آلمان چیست؟

بودن در آلمان فرصتی فراهم کرد تا با کمی فاصله و از بیرون به فضاهای داستانی خود نگاه کنم. شاید از زاویه دیگر. رمانی که دارم می‌نویسم از این موقعیت الهام گرفته است.

خانم وفی از وقتی که به ما دادید سپاسگزاریم.

تهیه کتاب