حمید نوری ۶۰ ساله، دادیار سابق قوه قضاییه، زمانی که برای دیدار با اقوامش به کشور سوئد سفر کرده بود، شنبه ۹ نوامبر ۲۰۱۹/ ۱۸ آبان ۱۳۹۸ در فرودگاه بینالمللی آرلاندای استکهلم با حکم دادسرای این شهر به صورت موقت بازداشت شد و یک سال و ۹ ماه در بازداشت موقت ماند. دادستانی سوئد ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۱/ ۵ مرداد ۱۴۰۰ در اطلاعیهای تحت عنوان «پیگرد جنایات جنگی در ایران» خبر از تحویل رسمی کیفرخواست حمید نوری به دادگاه داد. بر اساس این کیفرخواست حمید نوری با دو اتهام اصلی روبهروست: جنایت جنگی (نقض حقوق عمومی بینالملل، از نوع سنگین) و قتل. هر دوی این اتهامها به دلیل نقش مستقیم در کشتار بیش از ۱۰۰ تن از مخالفان و زندانیان سیاسی در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق (در دهه ۶۰ و مشخصاً سال ۱۳۶۷) علیه نوری مطرح شده است.
پنجشنبه ۷ اکتبر/۱۵ مهر بیست و پنجمین جلسه دادگاه حمید نوری (بدون در نظر گرفتن جلسههای فوقالعاده) از ساعت ۹ صبح به وقت محلی در دادگاه استکهلم برگزار شد. در این جلسه مجید جمشیدیت، از جان به در بردگان اعدامهای سال ۶۷ در جایگاه شاکی و شاهد ایستاد.
جمشیدیت تجربه خود از زندان در دهه ۶۰ و اعدامهای ۶۷ را با دادگاه در میان گذاشت و از موارد مواجهه و برخوردش با حمید نوری (حمید عباسی) گفت.
این اولینبار است که طی بیش از سه دهه پس از کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، یکی از متهمان به دست داشتن در این جنایت در دادگاه محاکمه میشود.
مجید جمشیدیت پیش از این جلسه در تاریخ چهارشنبه اول سپتامبر/۱۰ شهریور در نشست مجازی «یادمان زندانیان سیاسی اعدامشده در دهه ۶۰ در ایران» در اتاق «شبکه ایرانیان دیاسپورا» (شاد) در کلابهاوس درباره حمید نوری گفته بود:
«او تنها یکی از نوچههای آن قتلعام بود.»
جمشیدیت با تأکید بر نقش سیستم در «تداوم جنایات» هم گفته بود:
«سیستم همان است و فقط متدهایش عوض شده. و تنها فراموشی موجب این تکرار شده است.»
این زندانی سیاسی سابق همچنین ابراهیم رئیسی، عضو هیأت مرگ و رئیسجمهور کنونی ایران را «قاتل زنجیرهای هزاران هزار نفر» خوانده و گفته بود:
«بزرگترین درد کشور ما فراموشی است.»
با شروع دادگاه وکیل مشاور مجید جمشیدیت او را چنین معرفی کرد:
«مجید جمشیدیت متولد سال ۱۳۴۲/۱۹۶۳ است. او در کانادا زندگی میکند و حالا تاجر است. او به خرج خودش برای شهادت دادن در دادگاه به سوئد آمده. جمشیدیت از هواداران سازمان مجاهدین خلق بوده، اعلامیه پخش میکرده اما دو ماه پیش از بازداشت ارتباطش را با سازمان مجاهدین قطع کرده بوده. او در حالی هشتم شهریور سال ۶۰ دستگیر میشود که هنوز دانشآموز بوده. او شش برادر و خواهر دارد. مجید در تمام زندانهایی که در این دادگاه بحثش شده، حضور داشته است: چهار دوره در زندان اوین بوده، دو دوره در زندان گوهردشت و همچنین در زندان قزلحصار. او سال ۶۵ به گوهردشت منتقل شده و بعد از اعدامها به زندان اوین برده شده است. مجید بعد از حدود ۱۰ سال از زندان اوین آزاد شده است. او سال ۱۳۶۲ در زندان اوین حمید نوری را برای اولین بار میبیند. سپس سال ۱۳۶۵ بار دیگر در زندان گوهردشت او را میبیند که دستیار ناصریان بوده است. مجید خودش در این باره توضیح خواهد داد و از جمله خواهد گفت که حمید نوری در راهروی مرگ بوده است. او همچنین پس از آزادی در سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ از سر اتفاق حمید نوری را میبیند و با او صحبت میکند که در این مورد هم خودش توضیح خواهد داد.»
وکیل مشاور مجید جمشیدیت در ادامه درباره احکام صادر شده برای جمشیدیت صحبت کرد و در پایان گفت که درباره شرایط روحی و روانی او بعداً از خودش سوال خواهد کرد.
با پایان صحبتهای وکیل مشاور دادستان طرح سوالهایش از جمشیدیت را آغاز کرد. او طبق روال معمول از شاکی (شاهد) خواست که دیدهها و شنیده هایش را تفکیک کند و اگر از موضوعی مطمئن نیست، این عدم اطمینان را ابراز کند. دادستان در ادامه پرسید: «شما ۱۷ سالتان بود که بازداشت شدید و پنج سال حکم گرفتید. درست است؟» مجید جمشیدیت این مورد را تأیید کرد. دادستان ادامه داد: «بعد حکم دیگری برای شما آمد در سال ۱۳۶۲ که ۱۰ سال زندان بود.» جمشیدیت درباره این حکم گفت:
«این ۱۰سال از سال ۶۲ بود که من دوباره رفتم دادگاه. یعنی هفت سال به مدتی که من باید در زندان میبودم اضافه شد. آنها ما را به عنوان سر موضعی میشناختند و به همین دلیل دوباره محاکمه و محکوم شدم.»
در ادامه جلسه دادگاه مجید جمشیدیت در پاسخ به دادستان درباره جابهجاییهایش در زندانهای اوین، گوهردشت و قزلحصار صحبت کرد. سپس دادستان از او خواست که وقایع سال ۶۷ در ارتباط با اعدامها را روایت کند. مجید جمشیدیت که پیش از این از دادگاه و دولت سوئد به دلیل رسیدگی به این واقعه تاریخی تشکر کرده است، در ادامه گفت:
«۷ مرداد ۱۳۶۷ روزی بود که در واقع شب قبلش تمام امکانات اخباری ما را از ما گرفتن. طرفهای عصر بود که من با دو تن از دوستانم به نامهای رامین قاسمی و مهدی وثوق که هر دو اعدام شدند، متوجه سر و صداهایی از آن بخش بزرگ سالن ته بند شدیم. از پنجرهای که میلههای آهنی خیلی بزرگی داشت و یک دریچه کوچکی در آن بود نگاه کردیم و متوجه شدیم تحرکات غیرمعمول در جریان است. متوجه فرغونی شدیم که در آن طناب دار میبردند. فهمیدیم در سمت راست یک سوله یا کانتینر هست و بعد از مدتی هم صدای خوشحالی و صلوات شنیدیم. به نظر میرسید آنجا اتفاقهایی دارد میافتد. همان شب ۲۰ نفر از بچهها را به اسم خواندند و خواستند و این ۲۰ نفر دیگر برنگشتند. من در بازجویی پلیس هم گفتم که در مورد تاریخها نمیتوانم دقیق و مطمئن باشم اما در مورد وقایع مطمئنم. به طور مشخص زندانیها را میکشیدند بیرون …. من [داود] لشکری را به یاد دارم که سوال و جواب میکرد و اگر زندانی نمیگفت “منافقین” و میگفت مجاهدین یا چیز دیگر، برده میشد.»
مجید جمشیدیت صحبتهای خود را اینگونه ادامه داد:
«… یادم رفت بگویم که پیش از این ما متوجه مُرسی شدیم از بندی که به صورت “ال” به ما متصل میشد و این مرس انگار از طبقات پایین بود و حرف از هیأت مرگ میزد. با توجه به شواهد ما متوجه شدیم که اتفاقهای بزرگی دارد میافتد و به همین دلیل وقتی ما را بردند و صف کردند، هوشیارتر بودیم.»
مجید جمشیدیت در ادامه گفت:
«بچههایی که مواضع سیاسی محکمتری داشتند بردند و بقیه برگشتند. بعدتر -من تاریخ نمیگویم چون ممکن است اشتباه کنم- باز ما را بیرون کشیدند، مشخصا ناصریان (محمد مقیسه) و لشکری. آنان از خود من خواستند مصاحبه کنم و مواضع مجاهدین را محکوم کنم که نپذیرفتم. من را به سلول انفرادی بردند و بعد از یکی دو روز به راهروی مرگ بردند. آنجا حمید عباسی یا حمید نوری با سبک طعنهآمیز همیشگیاش به من گفت: “بالاخره فاتحه تو هم خوانده شد.” من را بردند به اتاق هیأت مرگ که من چهار نفر را دیدم. نیری و اشراقی را همان موقع شناختم. بعدتر فهمیدم که ابراهیم رئیسی که الان رئیسجمهور است هم بود و مصطفی پورمحمدی که نماینده اطلاعات بود. با من ۲۰ دقیقه سوال و جواب کردند و از آنجا من را بردند به انفرادی و مدتی بعد به بند روبهروی جهاد منتقل شدم که زندانیانش چندان در جریان اعدامها نبودند. بعد از مدتی ناصریان و همین آقای حمید عباسی (نوری) همه را به صف کردند و باز هم همان سوال و جوابها. بعد همه را بردند به راهروی مرگ که عده کمی از آنجا برنگشتند و باقی برگشتند ….»
با پایان روایت مجید جمشیدیت، دادستان به طرح سوال درباره این روایت پرداخت و به جزییات توجه داد. او از جمله درباره دو ساعتی پرسید که مجید جمشیدیت با چشمبند در راهروی مرگ نشسته است.
جمشیدیت گفت که چون برای هفت سال تجربه استفاده از چشمبند را داشته میدانسته که چگونه باید تلاش کند تا از زیر آن ببیند. او همچنین گفت که در این وضعیت بو و بهخصوص صدا برای زندانی بسیار مهم میشود. او در ادامه گفت:
«من این طور حس میکردم که وقتی افراد از اتاق هیأت مرگ بیرون میآیند دو دسته میشوند، یک دسته به یک سمت میروند و دسته دیگر به سمت دیگر. من میفهمیدم کسانی که مثل من آن نامه محکومیت را مینویسند میآیند به سمتی که من بودم و کسانی که نمینویسند، میروند به -آن سمت دیگر ….»
مجید جمشیدیت در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان درباره حضور حمید عباسی (نوری) در راهروی مرگ توضیح بیشتری داد.
جمشیدیت گفت:
«من جلوی در اتاق هیأت مرگ نشسته بودم، موقعی که میخواستم بروم داخل حمید عباسی آمد بالای سرم، زد به شانهام و با من حرف زد.»
دادستان پرسید: «از کجا میدانی که او حمید نوری بود؟» مجید جمشیدیت گفت:
«کمی از زیر چشمبند میدیدم. صدایش را هم میشناختم. او سال ۱۳۶۲ برای چهار یا پنج ماه در زندان اوین پاسدار بند ما بود. وقتی شیفت بود -شاید سه بار در هفته- بارها صدای او را شنیده بودم. او معمولا به شکل تحقیرآمیزی در را باز میکرد، یا با کلید به در میزد یا با شلنگ …. برای غذا در بند ما را میزد، برای توالت و دستشویی و همینطور برای دوش گرفتن. اگر میخواستند زندانیای را هم به بازجویی ببرند باز او باید میآمد و در را باز میکرد ….»
دادستان در ادامه از مجید جمشیدیت پرسید: «چرا قبول کردی که فرم [انزجارنامه] را بنویسی؟» جمشیدیت در پاسخ گفت: «چون میدانستم اگر ننویسم اعدام میشوم ….» او سپس و همچنان در پاسخ به سوال دادستان گفت پس از نوشتن برگه، برای ۲۰ دقیقه در راهروی مرگ بوده و بعد به سلول انفرادی منتقل شده است.
جمشیدیت همچنین گفت: «یکی از پاسدارها که من را به سلول انفرادی میبرد به من گفت که شانس آوردی و از مرگ نجات پیدا کردهای …».
مجید جمشیدیت در ادامه بار دیگر به انتقالش به بند روبهروی جهاد اشاره کرد و گفت:
«… پس از آن ما دیگر سکوت شنیدیم و بعد هم که اعدام کمونیستها را شروع کردند.»
مجید جمشیدیت در ادامه گفت که در نوبت بازجویی و سوال و جواب در بند روبهروی جهاد که دوباره همان سوالهای قبل از اعدامها تکرار شده است، او بسیار نگران بوده که مرحله بعد، درخواست همکاری اطلاعاتی با زندانبانان و جمهوری اسلامی برای لو دادن دوستان و اعدامشان باشد. او گفت:
«این اتفاق در سال ۶۰ افتاده بود اما آنطور که من بعد از دوستانم هم شنیدم در سال ۶۷ این اتفاق نیفتاد ….»
مجید جمشیدیت در ادامه دادگاه حمید نوری به جواب پس دادن به ناصریان در جریان بازجویی از زندانیان بند روبهروی جهاد اشاره کرد و گفت که حمید عباسی (حمید نوری) هم آنجا حضور داشته است. او گفت که این بازجویی از حدود ۱۰۰ نفر زندانی بند روبهروی جهاد مثل یک چک و کنترل نهایی بوده است تا از میان آنان کسانی را برای اعدام ببرند. مجید جمشیدیت گفت که چند نفر را هم بردهاند اما او به خاطر نمیآورد که چه کسانی بودهاند.
در اینجا با درخواست دادستان، دادگاه برای ۱۵ دقیقه تنفس تعطیل شد.
با پایان مدت استراحت، دادستان بقیه سوالهایش را از مجید جمشیدیت پرسید. جمشیدیت پیش از این درباره اعدامهای ۶۷ و نقش ابراهیم رئیسی در آن گفته است:
«تصمیم یک لحظه او در اتاق مرگ تعیین میکرد چه کسی بماند و چه کسی برود.»
در ادامه جلسه، دادستان از مجید جمشیدیت خواست که اگر میتواند از زندانیانی نام ببرد که او با ایشان همبند بوده و اعدام شدهاند. جمشیدیت از شماری از افراد از جمله ناصر منصوری نام برد و گفت که او هم از جمله اعدامشدگان است:
«من بعد از آزادی رفتم و قبر او را دیدم ….»
مجید جمشیدیت در ادامه درباره اعدام ناصر منصوری گفت:
«من آنچه را شنیدهام درباره اعدام ناصر منصوری میگویم. او را که دچار ضایعه نخاعی شده بود، با برانکار به اتاق هیأت مرگ برده بودند و با همان وضعیت هم بردهاند و اعدامش کردهاند ….»
جمشیدیت همچنین درباره برادران اسحاقی صحبت کرد و گفت:
«آنها سه برادر بودند. مهدی، محسن و منوچهر که من آنها را در زندانهای مختلف دیده بودم ….»
او همچنین به برادران زند اشاره کرد و گفت:
«من محمد زند و برادرش رضا زند را که اعدامش کردند میشناختم. بعد از آزادی هم به مغازه پدرشان در خیابان فرجام رفتم و او را دیدم. مادر من با پدر آنها در ارتباط بود و خبرها را با هم رد و بدل میکردند.»
مجید جمشیدیت در ادامه درباره سلسله مراتب زندانبانان در زندان گوهردشت صحبت کرد و در پاسخ به دادستان گفت:
«به نظرم میرسد که نفر اول ناصریان (محمد مقیسه) بود. لشکریان و عباسی هم بعد از او بودند.»
جمشیدیت سپس در پاسخ به دادستان درباره نقش دادیار گفت:
«من باید این را بگویم که افراد در زندان لزوماً در مقامی که برای آنها تعیین شده، کار نمیکنند. یعنی ممکن است خیلی کارها بکنند که مستقیم در ارتباط با سمتشان نباشد.»
او در بخش دیگری از شهادتش همچنان در پاسخ به دادستان گفت از اینکه حمید عباسی (نوری) از یک پاسدار ساده به دادیار زندان تبدیل شده و چنین پیشرفتی کرده، متعجب نشده است:
«در جمهوری اسلامی شما به میزانی که خودتان را به سیستم بفروشید میتوانید پیشرفت کنید. همین الان شما میبینید ابراهیم رئیسی با شش کلاس سواد، رئیس جمهور شده.»
مجید جمشیدیت سپس درباره ویژگیهای ظاهری حمید عباسی (نوری) به دادستان گفت:
«بعضی از افراد هستند که وقتی پیر میشوند تغییر خاصی نمیکنند. او هم هیچ تغییری نکرده و تنها پیر شده است. نسبت به متوسط قد یک مرد ایرانی، بلند بود (هست) و لاغر، با همین مو و یک بینی کشیده ….»
در ادامه جلسه رسیدگی به اتهامات حمید نوری، مجید جمشیدیت به یک مورد مواجهه با پدر خود در حضور ناصریان و عباسی اشاره کرد.
او گفت در حضور پدرش -بدون اینکه مطلع باشد- در اتاقی از او سوال و جواب شده و وقتی چشمبند را برداشته، پدرش، ناصریان و حمید عباسی در اتاق بودهاند. او درباره دلیل و زمینه این اتفاق گفت:
«آنها میخواستند به پدرم نشان دهند و بقبولانند که من همچنان از مجاهدین حمایت میکنم و قانعش کنند که به همین دلیل من را آزاد نمیکنند.»
مجید جمشیدیت در ادامه روایتش گفت که یک نکتهای در این میان وجود داشت. او با حالی منقلب گفت:
«مادر من آنوقت مریض بود و من خبر نداشتم …. بعد هم مادرم مُرد ….»
با گفتن این جمله مجید جمشیدیت گریهاش گرفت و دادگاه برای لحظاتی متوقف شد.
پس از این وقفه و در ادامه جلسه دادگاه، دادستان از مجید جمشیدیت درباره موارد برخوردش با حمید نوری از سال ۶۲ تا زمان آزادی پرسید و جمشیدیت گفت که در زندان اوین، در زندان گوهردشت و دوباره در زندان اوین با حمید نوری برخورد داشته است. او سپس در پاسخ به سوال دادستان به یک مورد برخوردش با حمید عباسی (حمید نوری) در خیابان اشاره کرد و گفت:
«سال ۷۳ بود یا ۷۴. من در خیابان عباسآباد تهران راه میرفتم که ناگهان در فاصله یک متری حمید عباسی (حمید نوری) قرار گرفتم. در این برخورد تصادفی او سریع سمتم آمد و بیمقدمه گفت دیگر در زندان نیست و در کار معدن است.»
دادستان از جمشیدیت پرسید «شما جوابی به او دادید؟» و مجید جمشیدیت گفت «نه! …». دادستان پرسید: «آیا فردی که شما در سالهای ۶۲، ۶۵، ۶۶ و … دیدهاید همان کسیست که در خیابان دیدید؟» و مجید جمشیدیت گفت:
«بله! و همان شخصیست که الان دارم میبینم.»
دادستان پرسید «چطور تا این اندازه مطمئن هستید؟» و جمشیدیت در پاسخ گفت:
مگر میشود شما کسی را که در زندگی باعث تنبیه و آزار مداومتان بوده فراموش کنید، بهخصوص که تعداد این موارد خیلی زیاد بوده باشد. ممکن است من روزی نام دوستانم را فراموش کنم اما اسم حمید عباسی (نوری) را فراموش نمیکنم. همانطور که نام ناصریان و لشکری یادم نمیرود. همانطور که نام داود رحمانی یادم نمیرود…»
دادستان پرسید: «داود رحمانی که بود؟» مجید جمشیدیت پاسخ داد: «همان کسی که زندانیان زندان قزلحصار از جمله من را شکنجه و آزار میداد.» در ادامه جلسه دادستان از مجید جمشیدیت پرسید که اولین بار چگونه و کجا خبر بازداشت نوری در سوئد را خوانده یا شنیده است. مجید جمشیدیت در پاسخ گفت:
«اولین بار خبر بازداشتش را در بیبیسی فارسی دیدم. بلافاصله عکسش هم منتشر شد و من مطمئن شدم که خودش است. در مدیای فارسی خیلی دربارهاش صحبت شد.»
دادستان درباره عکسی پرسید که مجید جمشیدیت از حمید نوری دیده است. جمشیدیت اینگونه توضیح داد که:
«عکسی که من از او دیدم عکس کم و بیش جدیدی بود. ضمن اینکه سعی کردم با دوستان قدیم که خیلی وقت بود از هم خبر نداشتیم تماس بگیرم و آنها هم متفقالقول بودند که این خودش است. یکی از این دوستان مسعود نعمتی است و بقیه در ایران هستند که نمیتوانم نام ببرم. بعدتر من سعی کردم با ایرج مصداقی و کاوه موسوی تماس بگیرم و از طریق آنها به وکیل یوهان رسیدم. یوهان یکیدو ایمیل به من زد و بعد آقای هسلبری را به عنوان وکیل به من معرفی کرد.»
دادستان پرسید: «با ایرج مصداقی خیلی تماس داشتید؟» مجید جمشیدیت گفت «نه! من شمارهای از او نداشتم و آخرین تماس ما با هم به سالها قبل از آن برمیگشت.» دادستانِ دادگاه حمید نوری در ادامه سوالاتش از مجید جمشیدیت به عنوان شاکی و شاهد، از او درباره احساسش در مواجهه با هیأت مرگ پرسید. مجید جمشیدیت در پاسخ گفت:
«واقعیت این است که ما حتی مطمئن نبودیم که با پذیرش شرایط [هیأت مرگ] هم زنده بمانیم. یعنی مرز زنده ماندنمان را نمیدانستیم. من فکر میکردم و فکر میکنم اگر آن افرادی که اعدام شدند حاضر میشدند شرایط را بپذیرند، اینها شرایط سختتری میگذاشتند و تعداد بیشتری از ما را میکشتند چون تصمیم گرفته بودند تعداد زیادی را اعدام کنند و من این تجربه را داشتم و مشابه آن را دیده بودم. در سال ۶۰ برای ایجاد رعب و وحشت اینها تنها به دنبال این بودند که تعدادی را به عنوان اعدامی اعلام کنند و به همین دلیل اعدام میکردند…»
دادستان از مجید جمشیدیت خواست که برگردد به بیان احساساتش وقتی در مقابل هیأت مرگ قرار میگیرد. جمشیدیت گفت:
«هر لحظه ممکن بود بمیرم. اگر آن بچهها نرفته بودند ممکن بود من هم الان اینجا نباشم. فاصله مرگ و زندگی به اندازه یک مو بود و من اگر امروز اینجا هستم-با وجود-اینکه قرار بود آنلاین در دادگاه حاضر باشم اما آمدم- به خاطر آن بچههاییست که اعدام شدند و این کمترین کاری بوده که من میتوانستم برای این بچهها بکنم.»
مجید جمشیدیت در ادامه گفت:
«من در مرداد ۶۷ برای چندمین بار مرگ را در نزدیکی خودم حس کردم.»
بعد از سوالهای دادستان، قاضی گفت که درباره ماجرای تماس تلفنی مجید جمشیدیت با ایرج مصداقی و کاوه موسوی سوال دارد. او از جمشیدیت پرسید که آیا شماره مصداقی را از وکیل گرفته است؟ جمشیدیت در پاسخ گفت:
«خیر! من دنبال شماره او گشتم و بعد از مدتی پیدا کردم. من در مدیا و سایتها دنبال شمارهاش گشتم.»
مجید جمشیدیت درباره انگیزهاش از این اقدام هم توضیح داد و گفت:
«… برای اینکه من هم میخواستم شهادت بدهم که حمید نوری را میشناسم. من معرفی شدم به یوهان و او من را به آقای هسلبری معرفی کرد.»
در ادامه جلسه دادگاه، هسلبری که وکیل مشاور مجید جمشیدیت است از او خواست که درباره حضورش در زندان اوین و شرایطی که در آنجا تجربه کرده است بگوید. مجید جمشیدیت در پاسخ به برخوردهایی که پس از دستگیری با او شده بوده و فشاری که بازجو به او و یک زندانی دیگر به نام مجید کوچکپور میآورده اشاره کرد. او گفت که بازجو میخواسته است که آنها را وابدارد تا یا سازمان مجاهدین خلق را زیر سوال ببرند و یا از آن دفاع کنند:
«متأسفانه مجید به این شرایط تن داد و به دفاع کردن از سازمان [مجاهدین] پرداخت و همین شد که حکم اعدام به او دادند.»
مجید جمشیدیت در ادامه درباره شرایط صدور حکم اعدام برای مجید کوچکپور و حکم حبس برای خودش گفت:
«وضع این دادگاه را ببینید. آنوقت ما را بردند داخل یک اتاق که [حسینعلی] نیری داشت با تلفن حرف میزد. او همزمان که داشت تلفنی برنج میخرید، به مجید کوچکپور حکم اعدام داد و برای من هم حکم حبس صادر شد.»
مجید جمشیدیت در ادامه و در پاسخ به سوال وکیل مشاور که از جزییات برخورد او با حمید نوری در خیابان پرسید، گفت:
«اینها در درون زندان خیلی احساس قدرت داشتند اما در بیرون زندان احساس وحشت داشتند و شاید حتی خجالت. او با یک دستپاچگیای به من گفت که دیگر در زندان اوین نیست؛ یا حداقل به من چنین گفت.»
جمشیدیت سپس درباره جو زندان در زمان اعدامها صحبت کرد و گفت:
«مرداد ۶۷ برای ما غولی بود که از نظر حسی مثل سالها بر ما گذشت. ما منطقی برای اقدامات آنها پیدا نمیکردیم. برای همین هر لحظه این احتمال را میدادیم که باز هم اعدامها شروع شود. ما پیوسته فکر میکردیم و نگران بودیم و هیچ چیز بدتر از این نگرانی و از دست دادن دوستانمان نبود.»
مجید جمشیدیت در اینجا بار دیگر منقلب شد و با توجه به شرایط حاکم شده بر او، دادگاه پنج دقیقه تنفس اعلام کرد.
بعضی زخمها هستند که هیچوقت خوب نمیشوند
با پایان زمان تنفس، وکیل مشاور جمشیدیت خطاب به او گفت:
«شما گفتید که حمید نوری در خیابان شما را شناخت. همینطور گفتید که او اینجا هم شما را شناخته. این را از کجا و چطور میگویید؟»
مجید جمشیدیت در پاسخ به این سوال گفت:
«ما در دوران زندان خیلی تماس داشتیم و برای همین او در خیابان بیدرنگ به سمت من آمد و گفت که دیگر در زندان کار نمیکند. او اینجا هم من را شناخت و من این را از چشمهای او فهمیدم.»
وکیل مشاور مجید جمشیدیت در ادامه درباره حال و روزگار او پس از اعدامها و آزادی از زندان پرسید و گفت که او نزد روانشناس نرفته و کمکهای اینچنینی دریافت نکرده است. جمشیدیت در پاسخ گفت:
«بعضی زخمها هستند که دیر یا زود خوب میشوند اما بعضی زخمها هستند که هیچوقت خوب نمیشوند. با هیچ دارویی خوب نمیشوند. من تلاش کردهام که با کار زیاد و ورزش و فعالیت خودم را نگه دارم.»
او در ادامه با اشاره به وضعیت دیگر شاهدان و شاکیان گفت:
«این مردان ۵۰ و چند ساله، ۶۰ و چند ساله که اینجا بارها و بارها گریه کردهاند و تلاش کردهاند تا سریع حرفهایشان را بزنند که دلیلش همان زخمهاست که گفتم.»
مجید جمشیدیت در ادامه گفت:
«از موقعی که دادگاه شروع شده من نمیتوانم بخوابم. دیشب سه ساعت خوابیدم. شما در دادگاه و دموکراسی به من آموخت که ببخشم اما من نمیتوانم حق کسانی را ببخشم که نیستند. من سعی میکنم که خوب باشم.…»
با پایان سوالهای وکیل مشاور مجید جمشیدیت، وکیل مشاور بعدی از او درباره «منافقین» و معنای آن میپرسد.
مجید جمشیدیت در پاسخ گفت:
«این واژه بر مبنای نفرتآوری شکل گرفته است. این چیزی بود که خمینی به مجاهدین لقب داد. منافقین ریشه در مذهب اینها دارد. در واقع برمیگردد به ۱۴۰۰ سال پیش و دوستان من تقاص ۱۴۰۰ سال پیش را دادند.»
وکیل مشاور پرسید «محارب یعنی چه؟» و جمشیدیت اینگونه پاسخ داد که «یعنی کسی که جنگ با خدا میکند. از این واژه هم برای اعدام انسانها استفاده شده است.» وکیل پرسید «مجازات برای شخصی که علیه خدا میجنگد چیست؟» و پاسخ جمشیدیت این بود:«اعدام.» وکیل دوباره از جمشیدیت پرسید «پس منافق و محارب یک جوری به هم وصلند؟» و از او پاسخ گرفت: «بله!»
دیگر وکیلان مشاور از مجید جمشیدیت سوالی نداشتند، اما دادستان بار دیگر که از جمشیدیت سوال پرسید که: «آیا شما در زندان اوین یا زندان گوهردشت کس دیگری را میشناختید که نامش حمید بوده باشد؟» جمشیدیت پاسخ داد:
«من نام حمید رحمانی را در مدارک دادگاه دیدم اما فامیلیاش یادم نبود. -او بیشتر در امور ورزشی بود و جز پرسنل زندان بود. او در اوین بود و هرگز به گوهردشت نیامد. من هم سال ۶۲ و هم سال ۶۸ به بعد او را دیدم. او قد بلند داشت، ورزیده بود و طبق معمول ریش داشت….»
دادستان از جمشیدیت پرسید: «آیا چیز بیشتری از او به یاد می آورید که بگویید؟» مجید جمشیدیت در پاسخ گفت:
«نه، چیز بیشتری نمیتوانم بگویم اما اگر ببینمش میشناسمش. او جزء پرسنل زندان بود و کارهای ورزشی زیاد میکرد. بعدها شنیدم که او هم همراه مجید قدوسی که نام او هم مستعار بود، سمتهای ورزشی داشتند.»
دادستان پرسید: «سمت او چه بود؟ شغلش چه بود؟» مجید جمشیدیت در پاسخ گفت:
«او در آموزشگاه اوین که بخشی از زندان اوین بود، در بخش سرپرستی اداری بندها که ما آنجا را میگفتیم زیر هشت-اصلاحیست که در تمام زندانها به آن بندهای جلویی میگویند- مسئولیت داشت.»
دادستان پرسید: «اگر حمید رحمانی را با حمید عباسی مقایسه کنید، اشتراکاتشان چیست؟» مجید جمشیدیت در پاسخ گفت:
«ما او را حاج حمید صدا میکردیم اما این را حمید عباسی. او قدش بلندتر بود و صورتش گردتر ….»
دادستان در ادامه عکسی به جمشیدیت نشان داد که در آن چند نفر ایستاده و چند نفر نشستهاند. او پرسید: «کسی از این افراد را میشناسید؟» مجید جمشیدیت در پاسخ گفت: «چشمهای من از اینجا خوب نمیبیند ….» از او خواستند جلو برود و عکس را از نزدیک ببیند. او پس از دیدن عکس گفت: «نه! یادم نمیآید. سالها گذشته و یادم نیست.»
در اینجا دادگاه در نوبت صبح به پایان رسید و دوباره از ساعت ۱۴ به وقت محلی از سر گرفته شد.
با آغاز نوبت بعدازظهر، مجید جمشیدیت در مقابل وکیل مدافع حمید نوری قرار گرفت و به سوالهای او پاسخ داد. وکیل نوری طبق معمول در اولین سوالهای خود پرسید که آیا شاهد (شاکی) شهادت شاهدان قبلی را شنیده است یا نه، دادگاه را دنبال کرده است یا نه و اینکه آیا کتابهای مرتبط با اعدامهای ۶۷ را خوانده است یا نه؟ پاسخ مجید جمشیدیت به تمام این سوالها منفی بود اما گفت روز قبل در محل دادگاه حاضر بوده و روز دوم شهادت حسن گلزاری را شنیده است.
وکیل حمید نوری در ادامه درباره لباس نوری سوال کرد و جمشیدیت گفت:
«تا جایی که یادم است او شلوار نظامی میپوشید و پیراهنش را میانداخت روی شلوارش.»
وکیل حمید نوری پرسید: «منظور از شلوار نظامی شلواریست که پاسدارها میپوشیدند؟» جمشیدیت گفت: «بله!» وکیل نوری پرسید: «شما به پلیس هم گفتید که او پیراهنش را میانداخت روی شلوارش؟» جمشیدیت گفت: «نه!» وکیل نوری پرسید: «پس شاید چون دیروز شنیدید که حسن گلزاری گفت او پیراهنش را میانداخت روی شلوارش الان این را میگویید» جمشیدیت پاسخ داد:
«خیر، اینطور نیست. ضمن اینکه ما ۳۳ سال پیش و در آن اوضاع خیلی کارهای مهمتری داشتیم تا اینکه بخواهیم به لباس حمید نوری فکر کنیم.»
مجید جمشیدیت همچنین تأکید کرد که او بارها و بارها در زندانهای مختلف با حمید عباسی (حمید نوری) برخورد داشته و او را با لباسهای مختلفی دیده است که امکان به خاطر سپردن آنها را نداشته است. وکیل مدافع حمید نوری در ادامه تلاش کرد تا در گفتههای مجید جمشیدیت تناقض بیابد. آنجا که او گفته بود در مورد تاریخها مطمئن نبوده و همواره گفته است که مطمئن نیست و حدودی میگوید. مجید جمشیدیت در مقابل ادعاهای وکیل حمید نوری بارها و بارها این مسأله را تکرار کرد. در نهایت وکیل نوری به یک مورد در اظهارات جمشیدیت در نزد پلیس رسید و گفت که در این مورد تناقض وجود دارد. رئیس دادگاه اجازه داد تا وکیل مدافع حمید نوری این مورد را بخواند.
بر اساس اظهارات مجید جمشیدیت، او به پلیس سوئد گفته است اولین برخوردش با حمید عباسی (نوری) در راهروی مرگ بوده است. وکیل نوری گفت که او این برداشت را دارد و از جمشیدیت خواست که در این مورد توضیح دهد. مجید جمشیدیت در پاسخ گفت:
«پلیس از من پرسید اولین باری که حمید نوری به طور مستقیم با شما برخورد داشت چه زمانی بود؟ من هم در پاسخ به این سوال گفتم که اولین بار نوری در زندان گوهردشت در راهروی مرگ آمد و زد روی شانه من …. من تا پیش از این بارها عباسی را دیده بودم اما این اولین برخورد مستقیمش با من در زندان گوهردشت بود.»
وکیل مدافع حمید نوری همچنین از مجید جمشیدیت پرسید که چرا در بازجویی پلیس عباسی را عباسیان هم معرفی کرده است؟ مجید جمشیدیت گفت:
«خب ما ناصریان داشتیم و این هم احتمالاً چند بار شده است عباسیان. خود شما دیروز بند روبهروی جهاد را گفتید بند جهاد. البته شما نبودید و همکارتان بود.»
وکیل مدافع حمید نوری در ادامه درباره شرایط زندان گوهردشت و آن دریچه که مجید جمشیدیت از آن بیرون را دیده و فهمیده که اعدامها در جریان است سوال کرد و گفت شما چطور از آن فرغون و دریچه فهمیدید که دارند اعدام میکنند؟ مجید جمشیدیت در پاسخ گفت:
«من نگفتم دیدم یا فهمیدم دارند اعدام میکنند. گفتم بر اساس آنچه ما دیدیم و رفتوآمدها و سر و صداها و شادی پاسدارها و صلوات فرستادنها، معلوم بود شرایط غیرعادی است و خبر و ماجرای بزرگی در کار است. این چیزیست که من گفتم و الان هم میگویم.»
وکیل مدافع حمید نوری همچنین درباره “حمید رحمانی” سوال کرد که دادستان هم درباره او پرسیده بود. وکیل نوری گفت بر اساس اظهارات مجید جمشیدیت در نزد پلیس، او گفته است که حمید رحمانی بعداً دادیار شده است. جمشیدیت در پاسخ گفت که فکر نمیکند چنین چیزی گفته باشد و اساساً خبر ندارد که آیا حمید رحمانی دادیار شده است یا نه.
وکیل مدافع حمید نوری از رئیس دادگاه خواست که اجازه بدهد او اظهارات مجید جمشیدیت در نزد پلیس را بخواند. رئیس دادگاه اجازه داد و وکیل نوری خواند که جمشیدیت گفته است حمید رحمانی بعداً دادیار شده است. مجید جمشیدیت در پاسخ گفت:
«من چنین چیزی را به یاد نمیآورم که گفته باشم چون از سرنوشت حمید رحمانی خبر ندارم. من او را سال ۶۲ و سال ۶۸ در زندان اوین دیدم.»
وکیل مدافع حمید نوری از مجید جمشیدیت پرسید که آیا او به پلیس چنین چیزی را گفته است یا نه: «چون اینجا دیالوگها یعنی همان چیزی که شما گفتهاید عیناً پیاده شده است. یعنی ممکن است که خطای مترجم بوده باشد؟» مجید جمشیدیت در پاسخ گفت: «بله! این امکان وجود دارد.» او در پاسخ به وکیل حمید نوری تأکید کرد که به پلیس چنین چیزی نگفته است.
در ادامه جلسه دادگاه، وکیل نوری درباره بند جهاد و بند روبهروی جهاد از مجید جمشیدیت پرسید و او درباره این دو بند و تفاوتهایشان توضیح داد. وکیل حمید نوری پرسید: «چرا درباره این تفاوتها در بازجویی پلیس صحبت نکردید؟» جمشیدیت گفت:
«برای اینکه آنها نپرسیدند و شما دارید میپرسید. به علاوه موضوعی که بیش از ۳۰ سال از آن گذشته، هر لحظه ممکن -است چیزی از آن یاد شما بیاید و بعد دوباره چهار سال بعد از یادتان برود. مثلا من همینجا و در همین دادگاه یادم آمد که ما حمید رحمانی را حاج حمید صدا میزدیم.»
با پایان سوالهای وکیل مدافع حمید نوری او خطاب به رئیس دادگاه گفت که یک فرصت تنفس میخواهد تا با موکلش چک کند که آیا سوال دیگری وجود دارد یا نه. رئیس دادگاه گفت که این فرصت را خواهد داد اما قبل از آن دادستان بار دیگر از مجید جمشیدیت سوال خواهد کرد. سوال دادستان از جمشیدیت درباره تعداد دفعاتی است که او پیش از اعدامها با حمید نوری مواجه شده است. جمشیدیت گفت:
«ما در فارسی میگوییم بیشتر از ۱۰۰ بار اما این به آن معنا نیست که بیشتر از ۱۰۰ بار طرف را دیدهایم. این یعنی بارها او را دیدهایم. من بارها حمید نوری را در اوین و گوهردشت دیدهام اما اولین برخورد مستقیم او با من در زندان گوهردشت در راهروی اعدام بود، وقتی که آمد و زد روی شانه من و گفت که بالاخره نوبت تو هم شد و فاتحهات را بخوان.»
دادستان در جواب گفت با این جزییات کاری ندارد و میخواهد ببیند آیا مجید جمشیدیت یادش میآید در بازجویی پلیس گفته است چند بار پیش از اعدامها حمید نوری را دیده است. مجید جمشیدیت در پاسخ گفت که یادش نمیآید. دادستان از رئیس دادگاه خواست که از روی اظهارات مجید جمشیدیت بخواند. رئیس دادگاه پس از بررسی گفت که دلیل این موضوع را نمیفهمد و موضوعی نیست که با آنچه وکیل حمید نوری مطرح کرد در تعارض باشد. دادستان اما گفت که جمشیدیت به پلیس گفته است قبل از اعدامها بیشتر از ۱۵ بار حمید نوری را دیده. او از مجید جمشیدیت پرسید که آیا این بیشتر از ۱۵ بار را تأیید میکند؟ مجید جمشیدیت در پاسخ گفت:
«بله! همانطور که الان همینجا هم گفتم، من بارها او را در موقعیتهای مختلف دیدهام. بیشتر از ۱۵ بار هم برای من یعنی بارها.»
پس از این سوال دادستان و با موافقت رئیس دادگاه، حمید نوری و وکیلان او برای چند دقیقه از سالن ۳۷ دادگاه استکهلم خارج شدند تا با هم مشورت کنند.
پس از بازگشت آنها به سالن دادگاه، وکیل مدافع نوری گفت که یک سوال دیگر هم از مجید جمشیدیت دارد. او پرسید:
«شما گفتید که حمید عباسی را اولین بار سال ۶۲ در زندان اوین دیدهاید. در کجای اوین او را دیدهاید؟»
مجید جمشیدیت در پاسخ گفت: «در آموزشگاه، در اتاقهای در بسته.» وکیل حمید نوری پرسید: «آموزشگاه و اتاقهای دربسته یعنی کجا؟» جمشیدیت پاسخ داد: «آموزشگاه یک بندیست در اوین که برخی از درهایش بسته است.» وکیل نوری پرسید: «این بند نامی نداشت؟» مجید جمشیدیت گفت: «من به خاطرم نمیآید اما در طبقه همکف بود.»
با این سوال وکیل مدافع حمید نوری و پاسخ مجید جمشیدیت، جلسه شهادت این شاکی و شاهد که از جانبهدربردگان اعدامهای سال ۶۷ است به پایان رسید.
رئیس دادگاه از مجید جمشیدیت تشکر کرد. او هم ضمن تشکر متقابل گفت:
«من هم خیلی متشکرم از این فرصت که به من دادید. از سیستم قضایی و دادگاه سوئد برای این وقتی که به من دادند تا این درد و زخم بیش از ۳۰ساله را باز کنم ممنونم.»
با پایان شهادت مجید جمشیدیت در روز پنجشنبه ۷ اکتبر/ ۱۵مهر، اعلام شدکه جلسه بعدی دادگاه حمید نوری در روز جمعه ۸ اکتبر/ ۱۶ مهر لغو میشود. دلیل لغو جلسه مورد نظر این است که پیش از این بنا بود مجید جمشیدیت به صورت ویدئویی و آنلاین از کانادا شهادت دهد اما با حضور او در دادگاه عملاً روند ارائه شهادتش که قرار بود طی دو روز انجام شود، در یک روز انجام و تمام شده است.
توماس ساندر، رئیس دادگاه حمید نوری در پایان جلسه روز پنجشنبه (جلسه بیست و پنجم) رسماً اعلام کرد که روند محاکمه برای این هفته به پایان رسیده است. او گفت که جلسههای هفته آینده مطابق برنامه از روز سهشنبه ۱۲ اکتبر (۲۰ مهر) آغاز میشود. در جریان جلسههای پیش روی دادگاه در هفته آینده شاهدانی از آلبانی به صورت آنلاین و ویدئویی در دادگاه حمید نوری شهادت خواهند داد. مطابق برنامه از پیش اعلام شده، روز سهشنبه ۱۲ اکتبر، خدیجه برهانی و حسین سید احمدی در پیوند با اعدامهای سال ۶۷ و نقش حمید نوری در جریان این اعدامها، اظهاراتشان را به دادگاه ارائه خواهند کرد.
گروه «دادخواهان خاوران» در روزهای ۲۶ و ۲۷ مهر/ ۱۸ و ۱۹ اکتبر بنا دارد تجمعی در برابر دادگاه استکهلم برگزار کند. این گروه با انتشار فراخوانی اعلام کرد همزمان با شرکت سه تن از اعضای خانوادههای جانباختگان در دادگاه نوری، صدیقه حاج محسن (خواهر حسین حاج محسن) و لاله بازرگان (خواهر بیژن بازرگان) در روزهای ۱۸ و ۱۹ اکتبر و هم چنین عصمت طالبی (خواهر عادل طالبی) در روز ۶ آبان/۲۸ اکتبر ، در روزهای ۱۸ و ۱۹ اکتبر مقابل دادگاه حمید نوری تجمع خواهند داشت. این گروه در ادامه از دیگر خانوادههای دادخواه، فعالان سیاسی، مدنی و حقوق بشری برای شرکت در این دو روز تجمع دعوت بهعمل آوردهاند.