CHRS-1
کارلوس دوم، آخرین فرزند ذکور خاندان سلطنتی هابسبورگ اسپانیا بود؛ خاندانی که به آرواره‌های نوک‌تیزشان معروف بودند / بخشی از نقاشی‌ای اثر خوان کارنیو دو میراندا؛ نقاش اسپانیایی

«انتخاب طبیعى»، از جمله معروف‌ترین اصطلاحات علم زیست‌شناسى‌‌ست که ریشه در نظریه‌ی فرگشت داروین دارد. مثلاً دو تیره‌ زرافه را فرض کنید که یکى‌شان برخلاف دیگری، گردن‌هایی شبیه باقى چارپایان دارند. اگر چند رأس از این دو تیره را در یک جنگل رها کنیم، با گذشت زمان، آن دسته زرافه‌هاى گردن‌کوتاه، از گرسنگى خواهند مُد؛ چراکه مراتع کم‌ارتفاع جنگل، رفته‌رفته به اتمام می‌رسند و دیگر کفاف جمعیت زرافه‌هاى گردن‌کوتاه را نمی‌دهند. از آنجایی هم که در یک جنگل، منبع غذایى زرافه‌هاى گردن‌دراز همیشه فراهم است، نه‌تنها بیشتر عمر مى‌کنند، بلکه احتمال جفت‌گیرى‌شان با یک زرافه از تیره‌ی خودشان هم رفته‌رفته بالاتر می‌رود؛ چراکه در همین اثناء، جمعیت زرافه‌هاى گردن‌کوتاه رو به کاهش است. همین مسأله، احتمال تولّد زرافه‌هاى گردن‌دراز را بالاتر مى‌برد و لذا ژن عامل گردن‌درازى، رفته‌رفته در این جمعیت تثبیت مى‌شود. این، به زبان زیست‌شناسان یعنى که طبیعت، این ژن را «انتخاب» کرده است.

کارلوس دوم، مردى کم‌بنیه، نسبتاً روان‌پریش، عقیم، و البته ثمره‌ چندین و چند پشت ازدواج فامیلى بود. چنین سنّتى در خاندان هابسبورگ، رفته‌رفته به یک قانون بدل شده بوده تا دیهیم سلطنت اشراف‌زادگان اسپانیا، همیشه در اختیار همین خاندان بماند. اما همین مسأله، میزان تثبیت جهش‌هاى نهفته‌ ژنتیکى در ژنوم فرزندان این خانواده را به حدّی بالا برده بوده که به اعتقاد دانشمندان، وضع جسمانی کارلوس دوم، از ثمره‌ ازدواج یک خواهر و برادر هم بدتر بود. دست‌کم دو مورد از بیمارى‌هاى او، ماحصل انباشت نامتعارف جهش‌هاى ژنتیکى بوده‌اند: یکى نقص هورمون هیپوفیز (که در نهایت باعث ناباروری او شد)، و یکی هم یک بیمارى نادر کلیوى که کلیه‌هایش را به کل از کار انداخت.

چنین فرآیندى را به وضوح مى‌‌توان در پیشینه‌ گونه‌های مختلفى از قبیل لاک‌پشت‌هاى جزایر گالاپاگوس، قره‌قاز بی‌پرواز و ده‌ها گونه‌ی دیگر هم دید. اما تاکنون شواهد چندان قابل توجهی از خلال جوامع انسانى، در پشتیبانی از این فرآیند حاصل نشده بود؛ چراکه احتمال هم‌زیستى و هم‌آمیزى یک جمعیت انسانى برای چندین و چند قرن متوالى، تقریباً صفر است. البته نه دقیقاً، چراکه دانشمندان اسپانیایى، اخیراً شواهد مشابهى را با بررسی پیشینه‌ تبارشناختى خاندان سلطنتى هابسبورگ اسپانیا به دست آورده‌اند. این خاندان، از سال ١٤٣٨ تا ١٧٤٠ میلادى بر خاک اتریش و اسپانیا حکمرانى کردند و آخرین پادشاه شاخه‌ اسپانیایى این سلسله، یعنى کارلوس دوم هم در سال ١٧٠٠ میلادى، در سن ٣٨ سالگى درگذشت. مرگى که به ادعاى فرانسیسکو کبالوس (Francisco Ceballos)، متخصص ژنتیک دانشگاه سانتیاگو دوکومپوستلاى (Santiago de Compostela) اسپانیا، ثمره‌ی یک انتخاب طبیعى بود.

کارلوس دوم، مردى کم‌بنیه، نسبتاً روان‌پریش، عقیم، و البته ثمره‌ چندین و چند پشت ازدواج فامیلى بود. چنین سنّتى در خاندان هابسبورگ، رفته‌رفته به یک قانون بدل شده بوده تا دیهیم سلطنت اشراف‌زادگان اسپانیا، همیشه در اختیار همین خاندان بماند. اما همین مسأله، میزان تثبیت جهش‌هاى نهفته‌ ژنتیکى در ژنوم فرزندان این خانواده را به حدّی بالا برده بوده که به اعتقاد دانشمندان، وضع جسمانی کارلوس دوم، از ثمره‌ ازدواج یک خواهر و برادر هم بدتر بود. دست‌کم دو مورد از بیمارى‌هاى او، ماحصل انباشت نامتعارف جهش‌هاى ژنتیکى بوده‌اند: یکى نقص هورمون هیپوفیز (که در نهایت باعث ناباروری او شد)، و یکی هم یک بیمارى نادر کلیوى که کلیه‌هایش را به کل از کار انداخت.

ضمناً آمار مرگ و میر و بیمارى‌هاى این خاندان هم، به موازات تولد کارلوس دوم، رو به افزایش گذاشته بود. تحقیقات تیم دانشمندان اسپانیایى نشان می‌دهد که از ٥٠٢ مورد تولّدى که در این خاندان به ثبت رسیده، ٩٣ نوزاد از بدو امر از دنیا رفته بود‌ه‌اند و ٧٦ کودک خردسال هم قبل از سن ده سالگى، جان سپردند. پس کارلوس دوم را می‌توان نه فقط آخرین فرزند ذکور این خاندان، بلکه به یمن ناباروری‌اش، آخرین حلقه از یک زنجیره‌ مشکل‌دار‌ ژنتیکى هم به حساب آورد.

البته بعضى از دانشمندان، با نتایج این پژوهش چندان متقاعد نشده‌اند. آن‌ها معتقدند که جوامع ساکن در نواحی جنوبی کشور هند، هدف بهترى براى بررسى فرآیند انتخاب طبیعى در اجتماعات انسانى به شمار می‌روند. اما تحقیقات کبالوس، هنوز تکمیل نشده است و هم‌اینک او مشغول بررسی شاخه‌هاى فرعى خاندان هابسبورگ، و سایر خاندان‌هاى سلطنى اروپاى غربى‌‌ست. او برای کارش دلیل خوبی دارد: سطح مرگ و میر کودکان اروپا از قرن پانزده تا قرن هجده میلادی، افت چشمگیری داشته؛ حال‌آنکه در خاندان‌های سلطنتی، این روند هیچ تغییری را نشان نمی‌دهد. این خانواده‌ها، به‌نوعی در دلیل این فجایع سهیم بوده‌اند؛ چراکه برخلاف جایی همچون نواحی جنوبی سرزمین هند، آن‌ها رنگ جنگ و قحطی را هم نمی‌دیدند.

منبع: nature

در همین زمینه:

تمام بیماری‌های پادشاه

توضیح تصویر:

کارلوس دوم، آخرین فرزند ذکور خاندان سلطنتی هابسبورگ اسپانیا بود؛ خاندانی که به آرواره‌های نوک‌تیزشان معروف بودند / بخشی از نقاشی‌ای اثر خوان کارنیو دو میراندا؛ نقاش اسپانیایی