آلی وانگ، کمدین مشهور، در ماه‌های آخر بارداری روی صحنه ایستاده بود. اولین باری بود که من رتوریکی ضد کار می‌شنیدم که در تضاد با فمینیسم قرار داشت. وانگ با کفش تخت و فرزندی متولد نشده در شکمش به شوخی گفت:

«فمینیست‌ها در به دست آوردن حق کار اشتباه کرده‌اند. من نمی‌خواهم لم بدهم، خوب؟ می‌خواهم دراز بکشم! می خواهم دروغ بگویم. فکر می‌کنم فمینیسم بدترین چیزی است که برای زنان اتفاق افتاده است. شغل ما قبلاً بی کاری بود. خیلی خوب بود.»

این نوع انتقاد از کار در آن زمان برای من تقریبا توهین به مقدسات به نظر می‌رسید. من از نسل زنانی هستم که همیشه خانواده و خانه خود را در اولویت قرار می‌دهند و برای مراقبت از فرزندان خود از شغل خود دست کشیده‌اند. حالا یک زن باردار آشکارا می‌گوید که مبارزه برای حق کار اشتباه بوده و اینکه انتظار می رود او کار کند، اساسا کلاهبرداری از زنانگی مدرن است. او ادامه داد:

«ما می‌توانستیم کار هوشمندانه‌ای انجام دهیم، یعنی این که در تمام قرن آینده به یک بازی احمق بودن ادامه دهیم و اینطور به نظر برسد که ما زنان احمق هستیم و نمی‌دانیم چطور باید کار کنیم. من فکر می‌کنم بهتر است تمام روز را در خانه بمانیم و میان وعده بخوریم و الن را تماشا کنیم. می‌گویند ما می‌توانیم کار کنیم، ما می‌توانیم هر کاری بکنیم. خفه شو زنک! آنها کار ما را خراب کردند و اکنون از ما زن‌ها انتظار می‌رود که کار کنیم.»

تأثیر عملکرد وانگ در نقد کار با دستمزد در حالی که در اوج بارداری است، هم کنجکاوی برانگیز و هم آشناست. او در حالی که مشغول انجام کار تولید مثل است، سر کار می‌رود و از اینکه مجبور است علاوه بر باروری، کار پولی نیز انجام دهد، شکایت دارد. او دیدگاه فمینیستی لیبرال شریل سندبرگ(مدیر حوزه فناوری، کنشگر و نویسنده آمریکایی) را با انجام دقیقا همان چیزی که سندبرگ موعظه می‌کند، به چالش می‌کشد: وانگ همه این کارها را انجام می‌دهد در حالی که همه آنها را محکوم می‌کند، زیرا انجام همه آنها خسته‌کننده است.

اگرچه نقد وتنگ در ابتدا توهین به مقدسات به نظر می‌رسید، اما به سرعت به چشمم واقعی آمد. در کودکی همیشه تصور می‌کردم که شغلی را که دوست دارم پیدا خواهم کرد و خانواده خواهم داشت. ارکان جامعه در اساطیر شایسته‌سالاری منسجم شده است: اگر به اندازه کافی سخت کار کنید، می‌توانید همزمان خانواده و شغل پررونقی داشته باشید. اما کار و داشتن خانواده خسته کننده است. در حقیقت، این دو کار، دو شغل مجزا هستند. حق کار زنان، کلاهبرداری از زنانگی مدرن است زیرا ما به عنوان یک جامعه هرگز کارهایی را که زنان در خانه‌ها انجام می‌دهند جبران نکرده‌ایم.

من این مقاله را در دوران همه‌گری بین شیفت‌های کاری می‌نویسم؛ در حالی که از شستن ظرف‌ها در حال انجام کار از خانه خودداری(دورکاری) می‌کنم تا فاصله غیرمجاز میان زنان و مردان را از بین ببرم. چالش وانگ با «پیروزی» فمینیست‌ها در کسب حق اشتغال در تضاد به نظر می‌رسد، اماحتی شوخی‌های او نیز کار خانگی بدون دستمزد زنان را در بر نمی‌گیرد و آن راکار واقعی نمی‌داند. وانگ ادامه می‌دهد:

«بسیاری از زنان از این اظهار نظرها بسیار ناراحت می‌شوند و می‌گویند اما آلی، ما اکنون گزینه‌های بسیار بیشتری داریم. اوه! فکر نمی‌کنید وقتی روزمان آزاد بود گزینه‌های بیشتری داشتیم؟ بدون برنامه، بدون نظارت و مهمتر از همه، همراه با حمایت مالی؟»

البته این موضوع برای اکثر زنان در دوره گذشته که وونگ به آن اشاره می کرد، به جز زنان ثروتمند سفید، واقعیت نداشته است. اکثر زنان همیشه برای نگهداری از خانه‌های خود کار کرده‌اند و بسیاری نیز برای نگهداری خانه افراد دیگر، کارهای اداری خانه‌ها را با حقوق یا بدون دستمزد انجام داده‌اند و زنان قربانی نژادپرستی از نظر تاریخی مجبور بوده‌اند از طریق بردگی یا کار اجباری در یک سیستم سرمایه‌داری که مستلزم کار مزدی به عنوان شرط بقاست، کار کنند. و با این حال، وانگ به مدینه فاضله‌ای اشاره می‌کند که با وجود همه اینها اغوا کننده است: «برنامه‌ریزی نشده، بدون نظارت و مهمتر از همه، حمایت شده». اینها دقیقاً محورهایی هستند که زنان را در محیط‌های کار مدرن به دام می‌اندازند. ما تحت نظارت هستیم (مختار نیستیم که هر کاری بخواهیم انجام دهیم)، برنامه مشخص داریم (زمان ما متعلق به ما نیست)، و باید با پولی که به دست می آوریم اجاره و صورت حساب‌های خود (و گاهی قبض خانواده‌هایمان) را بپردازیم (آنچه به دست می‌آوریم برای بقاست، نه برای راحتی ما).

برداشت وانگ از کارهای خانه موهوم است. کارهای خانه وظیفه حفظ کارکرد جهان را دارند. کار خانگی برای این است که مطمئن شوید همه چیز بدون مشکل اجرا می‌شود و سایر کارگران به موقع سر کار می‌روند. در دوران همه‌گیری، این امر تشدید شده است. ماندن در خانه، بدون نظارت یا برنامه‌ریزی نشده است، زیرا افرادی که کارهای خانه را انجام می‌دهند همچنان باید کار خود را در حاشیه برنامه کاری ساعت ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر قرار دهند، اما بدون پرداخت. علاوه بر این، برای کار تولید مثل، زمانی برای اوقات فراغت وجود ندارد. جنبش دستمزد برای مشاغل خانگی این امر را در سال ۱۹۷۲ به وضوح بیان کرد: اگر کارهای خانه کار است، باید کار پولی باشد. با این حال، این جایی است که بسیاری از فمینیست‌ها در نحوه برخورد با موضوع اختلاف نظر داشته‌اند. برخی استدلال می‌کردند که اگر زنان برای کارهای خانه دستمزد بگیرند، به طور دائم به خانه به عنوان محل کار نگاه می‌کنند. برخی دیگر معتقد بودند که وقتی زنان سرانجام به نیروی کار بپیوندند، می‌توانند به مبارزه برای سوسیالیسم هم بپیوندند اما در نظر نگرفتند که این زنان در چرخه شیفت مضاعف کار مزدی و کار خانه بدون مزد گرفتار می‌شوند.

من در حالی که از پهن کردن لباس‌های شسته شده در بین شیفت‌های کار از خانه اجتناب می‌کنم، به دوستم در یک پیام صوتی می گویم:

«آنچه مردم در مورد دستمزد برای مشاغل خانگی اشتباه می‌کنند این است که مبارزه برای دستمزد برای کارهای خانه را هدف جنبش می‌دانند. این هدف جنبش نبود. هدف جنبش، دریافت دستمزد برای کارهای خانه بود تا زنان (و هر کس دیگری که کارهای خانه را انجام می‌دهد) بتوانند اعتصاب کنند، از کار و پذیرش مقدار دستمزد خودداری کنند. به نظر من این استراتژی منجر به محو دستمزد و بنابراین محو سرمایه‌داری و جامعه‌ای که ما می‌شناسیم خواهد شد.»

حق اشتغال دامی برای زنان و غیر مردان است و جنبش دستمزد برای کار خانه، این را می‌دانست. همانطور که سلما جیمز در سال ۱۹۷۲ استدلال کرد: «یا در خانه به دام می‌افتیم و بچه‌ها را تربیت می‌کنیم و در انزوا بدون مزایا، به مردان خدمت می‌کنیم تا آنها بتوانند به سرمایه خود خدمت کنند و اراده ما تابع اراده آنها باقی می‌ماند، یا برای شغلی کم درآمد از خانه خارج می‌شویم. هزینه می‌کنیم تا فرزندان خود را در کودکستان یا مهد کودک‌های دولتی بگذاریم و وقتی به خانه می‌ رسیم، شیفت دوم را انجام دهیم. هنوز اراده ما تابع آنهاست.»

تله بودن این مساله مدتی است که برای ما روشن شده است. اما نحوه درهم آمیختن سرمایه‌داری و مردسالاری از سوی بسیاری از فمینیست‌های جریان اصلی اشتباه درک می‌شود. اخیراً جمیله جمیل، فمینیستی که خیلی هم پرطرفدار نیست، در توییتی نوشت: «می‌دانم که مردم فکر می‌کنند من در زندگی واقعی طاهانی (شخصیت پودار و لوسی در یک سریال) و اشراف زاده هستم. من بدون پول بزرگ شدم و با زنانی احاطه شده بودم که مجبور بودند مردان غیرمسوول را برای تهیه غذا و مسکن برای فرزندان‌شان تحمل کنند، بنابراین من با این ایده که زنان پولی برای محافظت از خود و دیگران نداشته باشند، مبارزه می‌کنم.»

جمیل با این برداشت خود بسیاری از مردم را عصبانی کرد، اما من فکر نمی‌کنم که او کاملا در اشتباه باشد. کسب درآمد به زنان و غیر مردان کمک می‌کند تا کمتر به مردان و اعضای خانواده‌ آزارگر و غیرمسوول وابسته باشند، اما مساله این است که کارفرمایان نیز ظالم هستند. در چیدمان کنونی، تنها کاری که ما انجام می‌دهیم زنده ماندن و حفظ سرمایه‌داری است. ما در مدینه فاضله وانگ، یعنی زندگی غیر برنامه‌ریزی شده، بدون نظارت و حمایت شده زندگی نمی‌کنیم. جمیل همچنین به دلیل صحبت در مورد قدرت پولی که مردان دارند، مورد انتقاد قرار گرفت که البته می‌توان آن را یک دیدگاه ذات گرایانه خواند. اما این برداشت نیز خواندن دقیق واقعیت است: قدرت نداشتن زنان از نظر مالی توضیح می‌دهد که چرا بیشتر کارکنان خدمات و مراقبت زنان هستند و ما در رد این امر، هیچ لطفی به خود نمی‌کنیم. با این حال، جایی که من و جمیل از هم جدا می‌شویم، این ادعاست که کار (استثمار) رهایی واقعی را برای زنان به ارمغان می‌آورد.

حق اشتغال همراه با این الزام جنسیتی که زنان و غیر مردان مسوولیت امور خانه را بر عهده دارند، به این معنی است که کار ما به سرقت می‌رود: اگر ادعا کنیم که برای کارهای خانه باید دستمزد پرداخت شود، کاملاً آشکار است که به عنوان زن، دو بار کار می‌کنیم و پول بسیار کمتری می‌گیریم. فمینیست‌های طرفدار پرداخت مزد برای کار خانگی، مخالف معرفی زنان به‌عنوان نیروی کار بودند. آنها می‌دانستند که حق اشتغال به سادگی بر بار روی دوش زنان می‌افزاید و چیزی را ایجاد می‌کند که آرلی هوچیلد آن را «شیفت دوم» می‌نامد. امروزه این موضوع بسیار مهم است. من دائماً با زنان و افراد کوییری صحبت می‌کنم که از تحمیل اشتغال، نداشتن استقلال و دشواری‌های انجام کار به ظاهر ساده برای بقا ناراضی هستند.

سوال غیرقابل تصور و غیرقابل پرسش این است که آیا ما در تقاضای حق اشتغال اشتباه کردیم؟ آیا باید اصرار می ورزیدیم که برای حفظ و بقای جهان پول دریافت کنیم تا به بار خود اضافه نکنیم؟ آیا ما باید حق خود را برای دریافت یک درآمد اولیه جهانی فقط برای ادامه زندگی جهان مطالبه می کردیم؟

بدون برنامه، بدون نظارت، حمایت شده

بازاندیشی کار به عنوان یک مفهوم و ساختار قدرت تا حدودی به یک روند هزاره‌ای تبدیل شده است. باید همه چیز را در مورد نحوه کار امروزمان تغییر دهیم: ما بیش از حد کار می‌کنیم، کنترل بسیار کمی بر زمان خود داریم و نمی‌توانیم همه آن را انجام دهیم. همه‌گیری همه چیز را آشکارتر کرده است؛ ما بیش از حد کار می‌کنیم و حقوق کمی می‌گیریم، برخی از ما بیشتر از دیگران. من اغلب به نظریه دوستم مری رتا برمی‌گردم که می‌گفت موج پنجم فمینیسم اساساً ضد کار است:

«در حالی که فمینیست‌های موج دوم و سوم سخت تلاش می‌کردند تا زنان حق اشتغال پیدا کنند، بسیاری از فمینیست‌های موج پنجم امروزه از ایده ضد کار استقبال می‌کنند. چارچوب این اعتقاد بر این است که افراد نباید کار بی‌معنی بی‌پایان انجام دهند تا بتوانند از پس هزینه مسکن، غذا، تحصیل، بیمه درمانی، یا سایر امور اجتماعی و ضروری برآیند.»

در این مقطع، احساسات ضد کار اساساً فمینیستی است: تحمیل کار و تحمیل تشکیل خانواده را رد می‌کند و ما را ترغیب می‌کند که رویای دنیایی بهتر را در سر داشته باشیم.

اگر بقای ما با درآمد پایه جهانی تضمین شود، چه می‌شود؟ اگر پرداخت کرایه یا قبض و نظافت و نظم دادن به همه چیز نگرانی دائمی ما نبود، چه می‌شد؟ چه می‌شد اگر برای برنامه‌ریزی نشده و بدون نظارت بودن دستمزد دریافت می‌کردیم؟ اگر هزینه‌ای را که جهان به ما به‌عنوان زن به خاطر تولید مثل و بقای جهان هر روز بدهکار است دریافت می کردیم چه می‌شد؟

این مقاله یک میانبر برای پذیرش چیزی است که من به آرامی متوجه آن شده‌ام و برای پذیرش آن تلاش می‌کنم: نمی‌خواهم کار کنم. من از رفتن به محل کار متنفرم، از این که برای کلماتی که می‌نویسم بهایی قائل شوم متنفرم و از این که از آنها دفاع کنم متنفرم. من می‌خواهم بنویسم اما انجام این کار در ازای دستمزد خلاقیت من را از بین برده. به من آموخته بر زمان و مغزم به معنای واقعی کلمه قیمت بگذارم. کار به تنهایی اتلاف وقت من (ما) است: من اغلب کلماتی را تولید می‌کنم که برای یک نشریه از قبل برنامه‌نویسی شده‌اند، نه برای منافع جمعی یا دگرگونی. من با نوشتن مقالات کوچک خود، جهان را بهبود نمی‌بخشم. در واقع، ای کاش همه می‌توانستیم اعتراف کنیم که در حال حاضر، کار نویسنده این است که در مورد جهان در حال مرگ، چرخه ای از نابودی جهان/خود بنویسد و هیچ‌کس نمی‌داند در آینده چه خواهد شد.

کار با دستمزد باعث حواس پرتی می‌شود. این جهان، اختراع ما نیست و به نفع ما نیست. شیوه زندگی امروز ما، این جهان و ما را می‌کشد. اما پرداخت درآمد پایه جهانی تضمین شده به زنان برای کار بدون دستمزدی که هر روز انجام می‌دهند، ما را از کار دو شیفته (گاهی اوقات سه شیفته) که تهی‌مان می‌کند، رهایی می‌بخشد. اگر از ما حمایت شود که واقعا بدون نظارت و برنامه‌ریزی‌نشده کار کنیم، خودمختاری خواهیم داشت. و این استقلال، هدیه‌ای به زنان نخواهد بود. همانطور که سیلویا فدریچی استدلال کرده است، اعطای یک درآمد اولیه جهانی به زنان، آغاز جبران مقدار زیادی از ثروت است که به بهای جان زنان کسب شده است.

ما مجبور نخواهیم شد در مشاغلی که از آنها متنفر هستیم کار کنیم. ما در معرض ستم مدیران قرار نخواهیم گرفت. قادر خواهیم بود از در معرض سوء‌استفاده قرار گرفتن فرار کنیم. ما از کارفرما می‌خواهیم که واقعاً با شرایط زندگی‌مان موافقت کند. ما وقت خواهیم داشت که برای مردگان‌مان عزاداری کنیم و به برنامه‌های صاحبخانه‌ها و کارفرمایان وابسته نباشیم. ما وقت خواهیم داشت که از یکدیگر مراقبت کنیم و واقعاً انتخاب کنیم که انرژی خود را در کجا صرف کنیم.

و شاید در آن صورت زمان، انرژی و تخیل لازم برای نجات کره زمین را داشته باشیم.