شانون خود را قبل از همهگیری والدی «نسبتاً محتاط» توصیف می کند، اما اکنون بیش از هر زمان دیگری نگران امنیت فرزندان خود است. او می گوید: «بیماری همهگیر باعث شده است که من از افراد دیگر دچار ترس و وحشت شوم.»
او دو پسر هفت و چهار ساله دارد و نگران بیماری آنهاست «زیرا آنها برای واکسیناسیون بسیار کوچک هستند.» وقتی مدرسه پسر بزرگش سال گذشته بازگشایی شد، او را در خانه نگه داشت. میگوید: «ما به خانه دیگران نمیرویم و اگر قرارهای بازی داریم، آنها را بیرون انجام میدهیم.»
شانون به عنوان سرپرست بیمارستان در ایندیانا، افراد در حال مرگ بر اثر کووید را دیده است، بنابراین ترس او قابل درک است.
البته این شرایط مزایایی هم داشته است؛ مثلا پسرانش بیش از هر زمان دیگری به هم نزدیک هستند اما او به نکات منفی اعتراف میکند:
«پیشرفت اجتماعی آنها چیزی است که من قطعاً نگران آن هستم. قسمتی از من میگوید: بگذار بچگی کنند و قسمتی از من میگوید من باید آنها را ایمن نگه دارم.»
بسیاری از والدین با این شیوه تربیت «دور از خطر به هر قیمتی» آشنا هستند. حتی اگر اضطرابهای آنها متفاوت بوده باشد، همهگیری ممکن است آن را برای بسیاری برجسته کرده یا بدتر کرده باشد. از دیدگاه یک کودک، در یک سال و نیم گذشته قرنطینه و تعطیلی مدارس و زمینهای بازی این پیام را به او داده است: «دنیای بیرون خطرناک است. از دیگران دور بمانید. امنترین جا خانه است.»
اما اکنون که در حال بیرون آمدن از همهگیری هستیم، ممکن است این شرایط فرصتی مناسب برای تجدید نظر در مورد نوع کودکی فرزندانمان باشد.
لنور اسکنازی، نویسنده و فعال مقیم نیویورک، از آنچه به عنوان «فرزندپروری آزاد» مینامد، حمایت میکند. با خنده میگوید که عاشق ایمنی است (کلاه ایمنی، صندلی ماشین، کمربند ایمنی)، اما همزمان معتقد است که باید به کودکان آزادی بیشتری داد که باعث ایجاد اعتماد به نفس و استقلال شود:
«ما باید به آنها اعتماد کنیم تا بتوانند تصمیمات خود را بگیرند. این موضوع برای برای والدین امروزی ترسناک است اما برای نسلهای قبل نبوده است. اجازه دهید آنها به تنهایی از خانه خارج شوند.»
در سال ۲۰۰۸، او پس از نوشتن مقالهای در مورد اینکه به پسر ۹ سالهاش اجازه تنها سوار مترو شدن را داده، به عنوان «بدترین مادر جهان» توصیف شد. اسکنازی که از وحشت مردم متحیر شده بود، علاقهمند شد تا بداند چگونه والدین تا این حد از خطر گریزان شدهاند و هر حرکت فرزندان خود را زیر نظر دارند. او در فکر این بود که این کار چه بلایی بر سر بچهها میآورد و کتابی نوشت به نام «بچههای آزاد» که به تازگی آن را به روز کرده است. او همچنین سازمان Let Grow (بگدار بزرگ شوند) را راه انداخت؛ سازمانی که استقلال کودکان را ترویج میکند و منابع رایگان برای مدارس و والدین دارد:
«من نگران این بودم که بیرون رفتن بچهها بدون بزرگسال، تلفن همراه یا رهیاب بدارد دارد روز به روز عجیبتر میشود. بچهها در آمریکا روزانه چهار تا هفت دقیقه را در خارج از خانه، بدون ساختار و بدون نظارت میگذرانند. یک مطالعه در انگلیس نشان میداد والدین امروزی از ۹سالگی اجازه میدهند که بچهها بدون سرپرستی در خارج از خانه بازی کنند. اکنون این سن به ۱۱ سالگی رسیده است. این یک عقبگرد بزرگ است. اجازه نمیدهیم بچهها به بلوغ برسند. این بیسابقه است.»
هلن دود، استاد روانشناسی کودک در دانشگاه اکستر (که در مورد سنی که کودکان اجازه دارند بدون سرپرستی بازی کنند مطالعه انجام داده) میگوید:
«ما در نقطهای هستیم که میتواند در دو جهت پیش برود. فکر میکنم بسیاری از بچهها عادت کردهاند که در خانه و بیشتر اوقات در کنار والدین خود باشند. آنها به نوعی فراموش کردهاند که جهان بیرون است و بیرون رفتن و فعالیت کردن سرگرم کننده است. خانوادهها ممکن است به حالت قبل باز نگردند و بنابراین همهگیری ممکن است حرکات و آزادی کودکان را بیشتر محدود کند.»
الی لی، مدیر مرکز مطالعات فرهنگ والدین در دانشگاه کنت معتقد است که ما در اوج همهگیری به ویژه در موج اول، در حمایت از نسل جدید شکست خوردیم:
«به جای این که کودکان را در گروههای امدادی شرکت دهیم گفتیم که میخواهیم شما را در خانه نگه داریم. بدتر از آن، کودکان به عنوان ناقل بیماری در نظر گرفته شدند. من واقعاً از این که بزرگسالان تقریباً از بچهها ترسیده بودند متاثر شدم.»
به گفته لی، ما راحت زندگی کودکان را تعطیل میکنیم:
«فرهنگ در مورد آنچه در مورد بچهها اتفاق میافتد، انتظارات ما از بچهها و زندگی آنها جدی نبوده است.»
تیم گیل، کارشناس بازی و نویسنده کتاب «Urban Playground: چگونه برنامهریزی و طراحی دوستانه برای کودکان میتواند شهرها را نجات دهد»، میگوید: «برخی از والدین و فرزندان در مورد آنچه واقعاً مهم است بینشی پیدا کردهاند؛ برخی از چیزهای خوب در درون خانواده، یا ارزش وقت گذراندن بیشتر با خانواده. اما افراد دیگری نیز خواهند بود که یک سال و نیم آسیبزا و آشفته داشتهاند. برای خانوادههایی که در شرایط سختی قرار دارند، اوضاع بدتر شده است.»
اسکنازی میگوید برخی از کودکان حداقل در ابتدا مزایایی را مشاهده کردند. با تعطیلی مدارس و کلوپ های بعد از مدرسه، کودکان-به ویژه والدینی که همیشه برنامه زمانبندی خاصی برای زندگی خود داشتند، ناگهان زمان زیادی بدون برنامهای برای پر کردن پیدا کردند. نظرسنجی از کودکان هشت تا ۱۳ ساله در دو ماه اول قرنطینه نشان داد که آنها بیشتر خود را «شاد» توصیف میکنند تا غمگین. ۷۱ درصد گفتند که حالا والدین آنها به آنها اجازه میدهند خودشان کارهای بیشتری انجام دهند و ۷۲ درصد گزارش دادهاند که کارهای جدیدی برای پر کردن وقت خود پیدا کردهاند:
«قسمت مورد علاقه من آنجا بود که ما پرسیدیم: چه چیز جدیدی را به تنهایی یاد میگیرید و انجام میدهید؟ و آنها گفتند «حل مساله» و «بالاخره با برادرم بازی کردم.» به نظر میرسید که بچهها به شیوهای قدیمی وقت خود را پر میکنند.
آیا این کار ادامه پیدا میکند یا نه، به ویژه با آموزش از راه دور و برنامه زمانبندی، اسکنازی مطمئن نیست.
گیل میگوید درسهای بیشتری از این همهگیری بیرون میآید؛ مانند این که «این ایده خوبی است که بچهها بتوانند بیشتر راه بروند و دوچرخه سواری کنند و مکانهای بهتری برای بازی در محلههای خود داشته باشند. ما همچنین مطمئناً ارزش فضای سبز و فضای عمومی را آموختهایم. او امیدوار است که این چیزی باشد که شوراهای شهر پول بیشتری به آن اختصاص بدهند.
او می گوید جنبه دیگر این است:
«شاید درک این نکته که فناوری نیاز به رابطه را کاهش نمیدهد دریافت دیگری از این دوران است. این افسانه وجود داشت که بچههای امروزی واقعاً نیازی به بازی کردن یا دیدن همسالان خود در زندگی واقعی ندارند و من فکر میکنم که همهگیری یک آزمایش اجباری برای این بوده که ببینیم تا چه حد میتوانیم این ایده را پیش ببریم. فقط تماس آنلاین کافی نیست، بنابراین امیدوارم نوعی ارزیابی مجدد از اهمیت دوستیهای واقعی در زندگی کودکان انجام شود.»
به طور شگفتانگیزی، یک نظرسنجی در انگلستان نشان داد که ۸۱ درصد از کودکان در طول همهگیری زمان کمتری را در خارج از خانه با دوستان خود بازی میکردند. کودکان نسبت به نسلهای قبلی به خانه نزدیکتر هستند و دیرتر به آنها استقلال داده میشود.
«در دوران کودکی من در اواخر دهه ۸۰ که دوران دیگری به نظر میرسد-زمانی که حدودا هشت ساله بودیم بعدازظهرها بعد از مدرسه را کنار رودخانهها و زمینهای پشت خانه دوستم، بدون نظارت بزرگترها میگذراندیم. من آن شرایط را دوست داشتم، اما تصور اینکه اجازه دهم فرزندان خودم این کار را انجام دهند ممکن نیست.»
اسکنازی می گوید:
«این نگرانی حاصل کار رسانهها و گزارش قتلهای کودکان است که در عین وحشتناک بودن بسیار نادر است. نسخه مدرن آن فیسبوک است که مثلا در آن یک مادر میگوید: من دیروز در فروشگاه بودم و مردی به فرزندم خیره شده بود. او بیرون یک وانت داشت و من شک ندارم که قصد داشت کودکم را قاچاق کند.»
ارتش متخصصان فرزندپروری هم هستند که همیشه به ما میگویند شما اشتباه میکنید و سرمایهداری هم وجود دارد؛ با طیف وسیعی از محصولات که میتوانید برای ایمن نگه داشتن فرزند خود خریداری کنید. اسکنازی در کتابش در همین زمینه مینویسد که گویی در کل تاریخ بشر، نوزادان هنگام خزیدن به خود آسیب رساندهاند!
او میگوید:
«توانایی ما برای اطلاع از همهچیز در تاریخ بشر بیسابقه است. میتوانید ببینید وقتی فرزندتان وقتی با شما نیست کجاست، میتوانید متنهای او را بخوانید، تصاویر او را ببینید. فکر میکنم این موضوع به والدین این تصور غلط را میدهد که چون دانای کل هستند، باید همه کاره هم باشند. ما احساس میکنیم که میتوانیم یا باید بتوانیم همه چیز را کنترل کنیم و اگر اتفاق بدی بیفتد، تقصیر ما بوده است. حالا اینطور است که اگر شما فلان برنامه را روی گوشی خود داشتید، اگر شب را بیدار میماندید و ضربان قلب فرزند خود را تماشا میکردید، فلان اتفاق نمیافتاد. این موضوع یک بار بزرگ بر دوش والدین است و به نظر نمیرسد هیچ کس در حال مطالعه اثرات آن بر رشد کودکان باشد.»
البته همه متخصصان تاکید میکنند که والدین را سرزنش نمی کنند، بلکه فرهنگ را سرزنش میکنند. دود می گوید:
«تغییرات اجتماعی رخ داده است، پیوندها در جوامع ضعیف تر شدهاند و افراد کمتری با همسایگان خود در ارتباطند. اگر قرار بود در خیابانی زندگی کنید که همه یکدیگر را می شناسند و مراقب یکدیگر هستند به عنوان والدین، فکر میکردید افراد زیادی در اطراف هستند که اگر اتفاقی بیفتد به کودک کمک می کند. قضاوت شدن نیز نقش دارد. من داستانهایی از مردم می شنوم که به پلیس زنگ میزنند زیرا کودکی بدون پدر و مادر خود در حال بازی دیده شده است. به عنوان مثال تابلوهایی که روی آنها نوشته شده «توپبازی نکنید» ، به کودکان می گویند که از بازی در فضای باز استقبال نمی کنند، گرچه بسیاری از مکانها فضاهای عمومی ایدهآل دارند که به راحتی و با خیال راحت قابل دسترسی است.»
خطر غریبهها ممکن است خیلی بزرگ باشد، اما خطرات واقعی دیگری نیز وجود دارد؛ برای مثال ترافیک. دود می گوید:
«برای ایجاد محیطی که کودکان بتوانند در بیرون با خیال راحت و مستقل بازی کنند، بسیاری از چیزها باید تغییر کند. این کار پیچیده است، چون مربوط به زیرساخت و دسترسیهاست. مربوط به نگرش جامعه نسبت به بیرون رفتن کودکان و بازی در خیابان و سر و صدا کردن آنهاست.»
با محافظت بیش از حد والدین و نظارت بیش از حد از آنها و در جامعهای که محیطی برای بازی بدون ممنوعیت و مستقل ایجاد نمیکند، نمیتوانیم به کودکان سود برسانیم. دود میگوید:
«بازی از نظر ابراز وجود برای کودکان خوب است. این کار آنها را از نظر جسمی فعال نگه میدارد، به کاهش تنشها کمک میکند و به سلامت روان نیز کمک میکند. اگر آنها با دوستان خود بازی کنند، مهارتهای اجتماعیشان را تقویت میکنند. اما فراتر از آن کودک یاد میگیرد که میتواند مشکلات را حل کند، تصمیم بگیرد و خطرات را خودش ارزیابی کند. اگر همه این کارها را برای کودکان انجام دهیم، در برهه ای از زندگی آنها مجبورند خودشان این کار را انجام دهند… بدون هیچ گونه تمرین و تجربه.»
این ایده وجود دارد که کودکان آزاد، ممکن است میزان بیشتری از اضطراب و افسردگی در بزرگسالی را تجربه کنند. در حالی که به گفته دود، شواهدی وجود ندارد که ارتباط مستقیمی با این موضوع داشته باشد. دود اوایل سال جاری مقالهای نظری منتشر کرد که نشان میداد بازی، مهارتهایی را که برای جلوگیری از اضطراب نیاز داریم، ایجاد میکند:
«بازی به معنای در معرض عدم قطعیت بودن، مجبور بودن به کنار آمدن با مسائل و تجربه برانگیختگی فیزیولوژیکی است؛ مثل تپش قلب. اگر بچهها این چیزها را در محیطی بازیگوشانه تجربه کنند، یاد میگیرند که: من میتوانم با عدم قطعیت کنار بیایم، میدانم چگونه با شرایطی که اوضاع خراب است کنار بیایم، میدانم که قلبم ممکن است بتپد و اینها همه خوب است.»
دود معتقد است که نگه داشتن کودکان در خانه به این معنی است که آنها مهارتهای مورد نیاز آنها برای مقابله با شرایط چالش برانگیز را نمیآموزند.
اسکنازی به آزمایشهای تورنس در زمینه تفکر خلاق اشاره میکند، آزمایشهایی که به حل مشکلات و راهحلهای خلاقانه میپردازد و نشان میدهد که خلاقیت در دهه ۱۹۶۰ توسعه یافته است، اما از دهه ۱۹۹۰ کاهش نشان داده است:
«این نتایج من را شگفتزده نمیکند، زیرا وقتی به آزادی کودکان پایان میدهیم و بر آنها نظارت میکنیم، هیچ فرصتی برای خلاقیت وجود ندارد و انفعال پیش میآید. معلمان میگویند بچهها به دستورات مداوم عادت دارند، مانند: بیایید مدادها را بیرون بیاوریم، یا حالا نقاشی کنیم و به نظر نمیرسد که آنقدرها فرست فعالیت و خلاقیت داشته باشند.»
دود می گوید:
«ما در مورد آزادی کودکان، بازی و دسترسی به فضای باز بیشتر به دلیل همهگیری صحبت میکنیم، بنابراین اگر واقعاً به آنچه کودکان نیاز دارند فکر میکنید، محیط اجتماعی و فیزیکی مناسبی را ایجاد کنید که به آنها آزادی بدهد. اکنون زمان این کار است.»
منبع: گاردین
در حال حاضر که سویه های جدید کرونا به کودکان هم حمله می کند و جان آنها هم در معرض خطر است ، نمی توان بخاطر تقویت اعتماد به نفس و مهارتهای اجتماعی و از این قبیل موارد، اجازه داد کودک و نوجوان روابطی شبیه به قبل از دوران سیاه کرونا داشته باشد. تا کرونا هست و واکسیناسیون عمومی کامل نشده است بهترین کار قرنطینه است.
یک اُرُدیست / 17 August 2021