یکی از پدیدههای پس از انقلاب که در واقعه کوی دانشگاه و جنبش سبز پر نمود شد، گروه “لباس شخصی ها” بود. حضور آنان با چوب و چماق و سلاحهای سرد و گرم بود. معترضان را به خاک و خون میکشیدند. در آن دوران تصور رایج از لباس شخصیها گروهی اراذل و اوباش بود که هم خود انگیخته و هم به فرمان “رهبر” در گروههای ضربتی به سرکوب دانشجویان و سبزپوشان طبقه متوسط برخاستند.
اما امروز مفهوم لباس شخصی آنچنان تحول و گسترش یافته که دیگر خاستگاه اجتماعی مشخصی را نمیتوان برای آن بر شمرد. لباس شخصیها اینک در همه سطوح اجتماعی و در هیئتهای مرئی و نامرئی حضور دارند. اقدامات تروریستی نافرجام سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی مانند اقدام به بمب گذاری در محل همایش مجاهدین خلق در حومه پاریس و افشای طرح ربایش مسیح علینژاد، روزنامهنگار و فعال حقوق زنان توسط اف. بی. آی پرده از وجود شبکهای عظیم از لباس شخصیها بر میدارد که هدف آن از یکسو تخریب و ترور منتقدان برون مرزی و از دیگر سو ارائه چهرهای مطلوب از نظام ولایی است. این دو هدف به موازات و در هماهنگی با یکدیگر به پیش برده میشوند.
این در حالی است که بخش عظیمی از “مردمِ همیشه حاضردر صحنه” بعد از گذشت چهار دهه از انقلابی که “مستکبرین” را در جایگاه “مستضعفین” قرار داد، سنگرها را رها نموده و به صف مخالفان پیوستهاند. همچنین طیف وسیعی از دین داران و اخلاق مداران که به نظام برآمده از انقلاب تمایل نشان میدادند اکنون با آشکار شدن فساد گسترده در کل ارکان حکومتی از آن فاصله گرفتهاند. در یک سخن، چهره راستین نظام ولایی و ماهیت فاسد، غارتگر، سرکوبگر و جنایتکار آن بر همگان عریان گشته، تحولی که به سلب کامل مشروعیت از آن انجامیده است. دیگر اینکه اصلاح ناپذیری و عدم عقلانیت رژیم بر جهان غرب نیز روشن گشته که این خود به انزوای بیشتر آن در صحنه بین المللی انجامیده است.
اما به رغم انزوا و سلب مشروعیت، رژیم نقش کارفرمایی را دارد که بسیاری را در مناصب و مشاغل گوناگون به منظور انجام پروژههای تبلیغاتی، امنیتی، نظامی و تروریستی خود به کار میگمارد. اقتصاد ورشکسته حاکم بر کشور، جاه طلبیهای فردی وانحطاط اخلاقی مستولی بر جامعه کنونی ایران به این بازار کار رونق بخشیده است. تو گویی که پروژههای اینچنینی تنها مشاغلی میباشند که حکومت هزینه پرداخت آنها را بلا تعویق متقبل میشود. بی دلیل نیست که در سالهای اخیر حضور عوامل و لابیهای رژیم در سراسر پهنه گیتی آنچنان گسترش یافته که تشخیص هویت واقعی آنان کاری دشوار است. در اینجا سخن از گروههای تبهکار و ضربتی نیست، سخن از خدمتگذارانی است که در هیئت روزنامه نگار، وبلاگ نویس، تحلیلگر سیاسی، کار شناس، پژوهشگر، رایزن فرهنگی، وطن پرست، بازرگان ظاهر میشوند و به تخریب و تضعیف منتقدان و دفاع از نظام میپردازند.
شایان ذکراینکه ملاحظات ایدئولوژیک در استخدام این خدمتگذاران نقش چندانی ندارد. برخلاف عوامگرایی و عوامسالاری حاکم بر نظام فقاهتی، در میان آنان نوعی سلسله مراتب مبتنی بر تخصص و تقسیم کار وجود دارد که در خدمت پیشبرد پروژههای برون مرزی است. این سلسله مراتب را میتوان به شرح زیر دسته بندی کرد.
۱
طراحان، عاملان و تسهیل کنندگان ترورهای سیاسی و آدم ربایی که در قامت دیپلمات، خبرنگار، کنشگر یا حتی پناهنده سیاسی به خارج از مرزهای کشور اعزام میشوند. از اعضای شناخته شده این گروه که جرم آنها به ثبوت رسیده یا تحت پیگرد قانونی میباشند میتوان به نامهای اسدالله اسدی، نسیمه نعامی، مهرداد عارفانی، امیر سعدونی، سمیرا مرادپور، علیرضا شوراقی فراهانی محمود خاضعین، امید نوری، کیا صادقی، نیلوفر بهادری و شماری دیگر نام برد.
۲
انصار حزب الله در فضای مجازی که در شبکههای اجتماعی رسوخ نموده و کنشگران و شخصیتهای سیاسی منتقد رژیم را آماج فحاشی و هتک حرمت قرار میدهند. هدف این عناصر اساسا ایجاد بیم و هراس در فضای مجازی و اشاعه لمپنیسم در فرهنگ سیاسی به جای تفکر انتقادی است. اگر چه کثرت حملات سایبری آنان این تصور را موجب میشود که آنها لشگری سازمان یافته اند، اما یکسان بودن حسابهای کاربری آنان در موارد بسیاری حاکی از وجود تعداد محدودی بیش نیست.
۳
افرادی که فعالانه در شبکههای اجتماعی حضور دارند و با بکارگیری گفتمان ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی به یاری رژیم برمی خیزند. این افراد به محض مشاهده پستهای انتقادی در مورد موضوعاتی چون قتل ستار بهشتی یا نوید افکاری بلافاصله به نمونههایی از رفتار خشونت آمیز پلیس آمریکا نسبت به شهروندان سیاه پوست و مهاجران یا خشونت اسرائیل نسبت به فلسطینیها متوسل میشوند تا از این طریق موضوع را بی اهمیت جلوه دهند. آنها در این راه سیاستی را دنبال میکنند که رهبر جمهوری اسلامی شخصا مبلغ آن است، چنانکه او نیز حساسیت خاصی نسبت به نقض حقوق شهروندان جهان غرب از خود نشان میدهد.
از وظایف دیگر این گروه رصد کردن فعالیتهای مدافعان حقوق بشر، کنشگران سیاسی و محیط زیستی است که نقض گسترده حقوق انسانی، تاراج ثروت و منابع ملی را توسط باند رهبری و سپاه پاسداران افشا میسازند. دور از ذهن نخواهد بود اگر شناسایی برخی از دو تابعیتیها را که به جرم واهی جاسوسی دستگیر و روانه زندان شدند به این گروه نسبت داد.
۴
گروههایی که تحت عنوان روزنامه نگار، کارشناس، تحلیلگر سیاسی و پژوهشگر مستقل در رسانهها و شبکههای تلویزیونی پر بیننده فارسی و گاه انگلیسی زبان ظاهر میشوند و به توجیه سیاستهای کلان جمهوری اسلامی میپردازند. این توجیه مشخصا معطوف به سه حوزه اقتصاد، پروژه هستهای و سیاست خارجی رژیم میباشد که در هر سه مورد اصل بر برائت نظام است. در مورد نخست، گفتمان غالب مبتنی بر نادیده انگاشتن نقش غارتگر سیستم رانتی بر اقتصاد کشور و تاکید بر تاثیرات منفی تحریمهای ایللات متحده آمریکا است.
بخش دیگر این گفتمان که البته بخشی از واقعیت است ولی به همان اندازه سعی بر استتار سیستم رانتی دارد فرافکنی شرایط بحران کنونی به مسئله سوء مدیریت یا ناکارآمدی برخی از مسئولان حکومتی است. همین استدلال را میتوان در مورد مسایل محیط زیستی، از جمله معضل کمبود و قحطی آب در بسیاری از مناطق ایران، بویژه در خوزستان دید که در آن سخنی از غارت منابع طبیعی منطقه و طرح کوچ اجباری ساکنان آن نیست. در روزهای اخیر با اوج گرفتن اعتزاضات مردمی، برخی از این نظریه پردازان تا آن حد مجوز یافتهاند که غارت و به حراج گذاشتن منابع طبیعی کشورتوسط سپاه پاسداران را با پرداختن به موضوعاتی چون “توسعه” و “تغییرات اقلیمی” از نگاه انتقادی به دور نگه دارند. در اینجا نیز این کارشناسان همانند موضوع نقض حقوق بشر مسایل محیط زیستی را چون تبدیل خوزستان به شوره زار عمومیت داده و به عنوان بخشی از بحران جهانی محیط زیست و گرمایش زمین از آن یاد میکنند. آنان در این راه دستاوردهای علمی جامعه بشری را به شیوه مصادره به مطلوب به عاریت میگیرند تا روایت ضد مردمی صاحبان قدرت را اشاعه دهند.
بحث پیرامون پروژه هستهای بر محور دیگری است. در اینجا سربازان رسانهای نظام سعی بر آن دارند که رندانه این پروژه را که به نقل از (یا با اذن) برخی مقامات حکومتی تاکنون بیش از ۲۰۰۰میلیارد دلار هزینه برداشته، زیانبار و در نتیجه شکست یافته ارزیابی کنند تا افکار عمومی داخل و جهان غرب را از تمرکز به بُعد نظامی آن منحرف سازند. بدین سان، پروژهای که روند احتمالی آن در راستای پیشرفت به سوی سلاح هستهای حساسیت بسیاری را برانگیخته به یک محاسبه سود و زیان فروکاسته میشود.
غرب ستیزی و خصلت جنگ طلبانه جمهوری اسلامی در منطقه که معرف هویت بحران زای آن است و با ایدئولوژی صدور انقلاب و رویای اتمی رژیم در هم تنیده شده حوزه سومی است که این تحلیلکران مدافع حکومت تلاش مینمایند تا با گریز از مباحث ایئولوژیک آنها را به یکباره پیامد سیاستهای تهاجمی مثلث ایالات متحده امریکآ، اسرائیل و عربستان سعودی بدانند. آنان به طور هدفمند سیاست میدانی رژیم را تدافعی و در خدمت کمکهای “انسان دوستانه” و مبارزه با “تروریسم” (داعش) جلوه میدهند، اگر چه حمایت سران جمهوری اسلامی از رهبران القاعده و طالبان بر کسی پوشیده نیست.
از شناخته شدهترین این تحلیلگران کاوه لطف الله افراسیابی است که در ژانویه همین سال به جرم لابی گری مخفیانه و غیر قانونی توسط اف. بی. آی دستگیر شد. این چهره به ظاهر مستقل و پرخاش گر که هم اکنون تحت پیگرد قانونی است بنا بر گزارش وزارت دادگستری آمریکا از سال ۲۰۰۷ تا زمان دستگیری مبلغ ۲۶۵ هزار دلار از دفتر نمایندگی جمهوری اسلامی در سازمان ملل در نیویورک دریافت کرده است.
۵
در راس این سلسله مراتب لابیهای پر نفوذی را در رفت و آمد به کاخ سفید و نهادهای تصمیم گیرنده دولت آمریکا میبینیم که با ژستهای وطن پرستانه سعی بر رفع یا تخفیف تحریمهای اعمال شده علیه سیاستهای اتمی و جنگ طلبانه جمهوری اسلامی ایران میدارند. دغدغه این لابیها نه کاهش فشارهای اقتصادی بر مردم ایران، که حفظ نظام موجود است. دراین راه آنان با شماری از دلالان خرد و کلان هم پیمان میشوند تا اقتصاد مافیایی/رانتی را تحت نام اقتصاد مقاومتی همچنان در چرخش نگه دارند. از چهرههای سرشناس این گروه میتوان از تریتا پارسی، رئیس پیشین شورای ملی ایرانیان آمریکا (نایاک)، بنیانگذار و نایب رئیس اجرایی مؤسسه کوئنسی برای کشورداری مسئولانه نام برد که هم فعالانه نقش واسطه را برای برداشت تحریمها بین ایران و آمریکا ایفا میکند و هم ماجراجوییهای جمهوری اسلامی را که بازتاب نگاه ایدئولوژیک بنیانگذار و رهبران کنونی آن است به رقابت جغرافیایی بین حکومت ایران و قدرتهای منطقه، به ویژه اسرائیل کاهش میدهد. جالب اینکه این وطن پرست ومدافع “کشورداری مسئولانه” که خود زاده خوزستان است تاکنون در مقابل وضعیت رقت بار زادگاه و مردم خویش سکوت اختیار نموده است.
در پایان باید به دستهایی اشاره کرد که هنگام اعتلای جنبشهای اجتماعی و یکپارچگی ملت سعی بر آن دارند تا با دروغ پراکنی مردم را از حرکت اعتراضی باز دارند یا دست کم گمراه کنند. لازمه موفقیت این ترفند خلق یا استفاده از سوژههای مورد تنفر مردم و مرتبط ساختن آنها با جنبشهای اعتراضی است. در این راه کارگزاران سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی برای موثق جلوه دادن جعلیات خود تا بدان حد انعطاف نشان میدهند که حملات انتقادی به نظام را نیز جایز میشمارند. یکی از نمونههای برجسته این دروغ پراکنیها که در روزهای اخیر در کانال تلگرام تکثیر شد گزارشی سری است منتسب به آژانس اطلاعات و امنیت ملی آمریکا از یک جلسه اضطراری بین علی خامنهای و فرماندهان سپاه که گفته میشود در 20 جولای در واشینگتون اگزمینر انتشار یافته است. در این جلسه ضمن ابراز نگرانی از گسترش اعتراضات در خوزستان از سوی این مقامات، به نقل از محمود علوی، وزیر اطلاعات آمده که “فعالیت گسترده دشمنان، بهویژه منافقین با نیروهای مسلحشان، وضعیت را برای ما بسیار آشفته و خطرناک کرده است.” این گزارش که هیچ نشانی از آن دررسانه مذکور نیست دو هدف مشخص را دنبال میکند: ۱) آلوده کردن جنبش اعتراضی مردم خوزستان با نامی که به واسطه عملکرد سیاسی اش انزجار و خشم عموم را بر میانگیزد و بر همین اساس سعی بر انزوای جنبش دارد، ۲) کسب مجوز برای سرکوب جنبش به بهانه مقابله با شورش مسلحانه.
اینکه جعل و اشاعه چنین گزارشی امری حساب شده از سوی دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی است بی درنگ ما را به تویت اخیر خانم الهه شریف پور- هیکس، یکی دیگر از لباس شخصیهای رژیم رهنمود میسازد که خود را مدافع و پژوهشگر حقوق بشر میداند. او در این تویت بدون ارائه هیچ مدرکی مدعی است که” تعداد بسیاری از اعضای مسلح سازمان مجاهدین خلق که توسط اسرائیل حمایت شده و آموزش دیدهاند در میان معترضان خوزستان حضور دارند.” شگفت اینکه او سالها پیش در تویتی این گفته حسن روحانی، رئیس شورای عالی امنیت ملی وقت را بیان داشته بود: ” ما خودمون آنقدر هزینه میکنیم که رهبر اپوزیسیون مان یکی مثل رجوی بشه که بین مردم داخل کشورهیچ جایگاهی نداشته باشه.” واضح است که اظهارات اخیر خانم شریف پور-هیکس همان اهدافی را در نظر دارد که اربابان اطلاعاتی او در پیش دارند، مضاف بر اینکه او تلویحا اعتراضات خود جوش مردم خوزستان را بخشی از یک جنگ سرد از سوی دولت اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران میداند.
اما برساخته سوژه تنفر به منظور گمراهی یا بازداری مردم از دستیابی به آگاهی سیاسی و نهایتا متوقف ساختن جنبشهای اعتراضی تنها محدود به دشمنان نظام نیست. گستره این سوژه آنچنان وسیع است که خود نظام را نیز در بر میگیرد. به عبارت دیگر، نظام برای حفظ و بقای خود حتی جریانها و شخصیتهای منتقد پر مخاطب را به خود که سوژه تنفر است میبندد تا موجب بی اعتبار شدن آنها شود. این ترفند با جعل اخبار و ترویج آنها در شبکههای اجتماعی صورت میگیرد که از نمونههای شنیده شده آن وابسته جلوه دادن شبکه تلویزیونی پر بیننده ایران اینترنشنال به رژیم جمهوری اسلامی است که بیشتر به یک شوخی شباهت دارد. همین شایعات در مورد مسیح علینژاد و روح الله زم، مدیر کانال تلگرامی منتقد رژیم به کرات شنیده و تکثیر شده است. افسوس که رقابتها و تنگ نظریهای سیاسی در میان گروههای مخالف نظام این آشفته بازار را رونق بخشیده است. اینگونه شایعات و دروغ پراکنیها گرچه تاثیرات احتمالی خود را بر روی بخشهایی از جامعه بر جا میگذارند، اما با رشد و اعتلای جنبشهای اعتراضی خاصیت اثرگذاری خود را از دست خواهند داد. همزمان، اقتدار و نقش آگاهی بخش این جنبشها چهره پنهان لباس شخصیهای رژیم را هر چه بیشترعریان خواهد کرد. آنروز دور از انتظار نیست؛ آنروز در راه است.
با تشکر از نویسنده این مقاله روشنگرانه. در کنار نکته های ذکر شده باید به کمک های مالی رژیم به برخی انجمنهای ضد جنگ و همچنین احزاب ضد سیستم(راست و در مواردی چپ رادیکال) و تلاش برای نفوذ در آنها و مترقی نشان دادن خود با استفاده از ترفند است. به عنوان نمونه “پابلو ایگلسیاس” از رهبران حزب چپگرای پودموس مدتها از کارشناسان تلویزیون اسپانیایی زبان “هیسپان تی وی” وابسته به رژیم بود. و یا ارتباط برخی چهره های وابسته به رژیم همچون “ع ع” با حزب “swp” بریتانیا. ( در این مورد به مواضع این حزب و برخی دیگر از جریانات تروتسکیست در قبال جمهوری اسلامی در چندسال گذشته توجه کنید.) همچنین گفتنی است مواضع برخی احزاب راستگرای مخالف اتحادیه اروپا مثل حزب “اجتماع ملی فرانسه” کاملا همراستا با مواضع منطقه ای رژیم است. در کل در این مورد برای ارگانهای امنیتی رژیم مساله اصلا ایدئولوژیک نیست. بلکه به ویژه مخالفت این احزاب با اتحادیه اروپا و مواضع آنتی امپریالیستی آنان را همراستا با منافع امنیتی و ژئو پولیتیکی خود می داند. نکته دیگر اینکه در ایران کنونی به دلایلی آشکار امکان هیچ گونه نظر سنجی گسترده برای پی بردن به علائق سیاسی مردم ایران و نظر و احساسشان نسبت به جریانات مختلف اپوزیسیون نیست. از اینرو اظهار اینکه اکثریت مردم ایران از سازمان مجاهدین یا دیگر جریانات متنفرند یا از آنها طرفداری می کنند، صرفا یک گمانه زنی فردی است و فاقد صحت است. ای کاش نویسنده مقاله در اینباره جانب انصاف و احتیاط را نگه می داشت. با تشکر از شما.
دارا / 01 August 2021
هیچ نمیشناسم ایشان را، اما نتوانستم تحسین خود را به اینطور شیوا نوشتن و جامع نوشتن و ایجاز و سلامت کلام، به تکست نیاورم. سپاس.
هادی / 01 August 2021
خانواده ما سه بار، با نمونهی خاص دیگری از رفتار لباس شخصی ها مواجه بوده.
هر بار که یکی از اعضای خانواده ما را شکنجه کردند…شکنجه گر/تجاوزگر/بازجو… به محل کار و خانه ما رفت و آمد میکرد اما وانمود میکرد ما را ندیده. خود را نشان میداد و میرفت.
با شخص دیگری هم همین کار را کردند. پسر جوانی بود که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود. آن پسر با سلاح سرد به شکنجه گر خود حمله کرد اما بلافاصله آن پسر را با گلوله کشتند.
مهاباد / 02 August 2021