واکنشها در ایران به توفیق اصغر فرهادی با فیلم قهرمان در جشنواره فیلم کن به حدی بود که ممکن است گمان رود تنها فیلمی که در این جشنواره به نمایش درآمد همان قهرمان بود. فیلم فرهادی برنده جایزه بزرگ هیأت داوران شد. نخل طلا را اما فیلم «تیتان» به دست آورد. «تیتان» چگونه فیلمی است؟
در «تیتان»، فیلم شورانگیز و نامتعارف جشنواره فیلم کن که برنده نخل طلای جشنواره ۲۰۲۱ شد، یک بازمانده تصادف وجود دارد که صفحهای فلزی در سرش کار گذاشته شده، از زخمهایش خونی به سیاهی روغن موتور جاری میشود، همچنین یک مدل نمایشگاه اتومبیل، تعریف اوج جنسی ناشی از خودتحریکی را تغییر میدهد، و پس از انجام آن در صندلی عقب یک کادیلاک نمایشی، از خودش حامله میشود.
کارگردان فرانسوی ژولیا دوکورنو، با اثبات اینکه اولین فیلم کارنامهاش، “خام”، با مضمون آدمخواری، فقط یک شیرین کاری برای جلب توجه نبوده، دوباره به همان جایگاه غیرقابل کنترل بازگشته که در آن اشتهایی تاریک وجود داشته، و بدن انسان به عنوان ابزاری برای ساختارشکنی ایدههایی درباره جنسیت، میل جنسی و محرکهای به شدت ناکارآمد خانواده استفاده میشود. فیلمی که به شکلی بیباکانه عجیب و غریب بوده و بیشک جنجالبرانگیز است و نتیجه ساختش به تولید یکی از نامتداولترین فیلمهای هیولایی سینما منجر شده است؛ حد وسطی میان فیلم تصادف دیوید کراننبرگ و فیلم ترسناک «سر گاو» اثر تاکاشی میکه؛ فیلمی که در آن شخصیت اصلی به ندرت لب به سخن میگشاید و آنچه ژولیا دوکورنو قصد بیانش را دارد به شدت تفسیرپذیر است.
از همان ابتدا، تشخیص اینکه با چه نوع ضد قهرمانی سر و کار داریم، یا حتی تشخیص جنسیت او، دشوار است. «الکسیا»ی مو کوتاه که در صندلی عقب ماشین خانوادگیشان حوصلهاش سر رفته و از خود صدا در میآورد و به صندلی لگد میزند و باعث میشود که پدر (با حضور افتخاری برتراند بونلو، کارگردان) کنترل ماشین را از دست بدهد. ماشین میچرخد و به یک گارد ریل سیمانی برخورد میکند؛ کودک به شدت به شیشه برخورد میکند و مجبور میشود تا آخر عمر صفحهای تیتانیومی درست بالای گوش راستش نصب کند.
الکسیا که سرانجام مشخص میشود دختر است، یک تغییر شکلدهندهی انسانی است، و این صفحه تیتانیوم ممکن است باعث اولین ارتقا او بشود. فیلم “تیتان” هرگز روشن نمیکند که این عمل چه تاثیری بر الکسیا دارد، اما به نظر میرسد که او به طور همزمان توسط آن در هم شکسته اما قویتر شده است. اولین کاری که او هنگام خروج از بیمارستان انجام میدهد این است که به پارکینگ رفته و بر اتومبیلی که نزدیک بود او را بکشد بوسه میزند، و سپس فیلم چند دهه جلوتر را نشان میدهد تا بیننده شاهد روابط صمیمیتر او با ماشینها باشد.
از این مرحله به بعد، آگاته روسل بلندقامت و لاغراندام، نقش الکسیا را بازی خواهد کرد؛ بازیگر و مدلی که اثر پیشین او دربارهی ایدههای اغواگری است. دوکورنو این تازهوارد را در یک سکانس برنامهریزی شده و پیچیده معرفی میکند که در آن نمایی نزدیک از سر شکسته الکسیای بزرگسال را نشان میدهد، همچون چیزی که انگار از فیلمهای کلاسیک دی پالما بیرون آمده؛ یک جور زخم فرانکنشتاینی که هنگام عبورش از میان جمعیت به او ظاهری پانک و زمخت میدهد.
الکسیا به عنوان یک رقاص اجارهای کار میکند و در سکانسی طولانی او را میبینیم که بر روی کاپوت ماشینی که به شکل شعلههای آتش رنگآمیزی شده، باسنش را تکان میدهد، نمایشی که از نظر ژیمناستیکی بسیار چشمگیر است و همینطور حواس را منحرف میکند. احتمال این که این سکانس او را به عنوان ابزار جنسی این فیلم معرفی کرده باشد بسیار کم است. هر چند دوکورنو در اوایل فیلم او را این گونه نشان میدهد، مانند حمام گروهی پس از نمایش که در آن صابون از دست الکسیا میافتد و موهای بلندش در پیرسینگ سینهی رقاصی دیگر گره میخورد. در فیلمهای ترسناک سنتی، چنین شخصیتی مکان را آخر از همه ترک کرده و توسط یک قاتل سریالی شهوتی مورد تجاوز قرار گرفته و به قتل میرسد. اما این اتفاق نمیافتد و طولی نمیکشد که میبینیم الکسیا میتواند به خوبی از خودش دفاع کند.
در واقع، او ممکن است خودش یک قاتل زنجیرهای شهوانی باشد، اگرچه شایان ذکر است که او به فلز بیشتر از بدن انسان علاقهمند است. شاید علتش آن صفحه تیتانیومی درون سرش باشد.
از نظر پیشینه سینمایی این داستان چیز زیادی ندارد و باعث میشود دنبال کردن منطق فیلم در بعضی مواقع دشوار شود. با فیلم “تیتان”، مخاطبان گاهی اوقات فقط باید خود را به جنب و جوش جنونآمیز فیلم بسپارند، و در همان حال که دوکورنو تمایل دارد تمام مرزها را بشکند، از دیدن هرگونه انحرافی لذت ببرند. لذتهای انحرافی در صحنههایی که الکسیا موهای خود را کوتاه میکند و سینههایش را با طناب میبندد، و سپس در یکی از صحنههایی که مخاطب را به لرزه میاندازد، تصمیم میگیرد صورتش را نیز با کوبیدن آن به سینک داغان کند. گویی فیلمبرداری مخملی و کنتراست بالای دی پی روبن ایمپنس به اندازه کافی تاریک نیست، زیرا سپس با آواز ترسناک و زیری روبرو میشویم که آهنگساز فیلم یعنی جیم ویلیامز ساخته؛ آوازی که همچون موسیقی عشای شیطانی است.
شخصیت لیندون، یعنی وینسنت، نسبتاً دیر وارد فیلم میشود، اما ثابت میکند که شخصیتی قابل درکتر از نقش اصلی که فردی غیر قابل پیش بینی است دارد. به همین دلیل مخاطبان در دو پرده بعدی حس همدردیشان را به وی منعطف میسازند. با عضلات برجسته و ترسناکش و جای تزریقهایی که باسنش را کبود کردهاند (احتمالاً به خاطر مصرف استروئیدها، اما فیلم هرگز این موضوع را مشخص نمیکند)، این شخصیت نیز در تلاش است تا بدن خود را تغییر دهد؛ اگرچه الکسیا هنگام نقشه کشیدنهایش، از این تمایل مشترک میانشان خبر نداشته است.
او احتمالاً برنامه دارد تا از پلیس فرار کند، و این کار را در میان گروهی از آتشنشانان انجام میدهد (در فرانسه آتشنشانان با هیکلهای مردانه و فوقالعاده قوی، نوعی فانتزی جنسی به شمار میروند.) که اصلا منطقی نیست. و سپس یک مسئله کوچک میماند، و آن پنهان ساختن بارداریاش است. وینسنت بسیار ناامیدانه میخواهد باور کند که الکسیا واقعاً پسر گمشده اوست ولی سرنخها خلاف این موضوع را نشان میدهند، و نه تیم آتشنشانی و نه ما را قانع نمیسازد. در حالی که روسل مطمئنا از هر زاویهای چشمگیر به نظر میرسد، اما اصلا شبیه مردها نیست.
شاید دوکورنو در ایجاد جنبه زنانه الکسیا آنقدر موثر عمل کرده که باعث میشود وقتی شخصیت تصمیم میگیرد جنسیت دیگری را از خود به نمایش بگذارد، انتقال این موضوع برای مخاطبان دشوار شود. ما میتوانیم زیرسازی فیلم برای نمایش ماجرایی بزرگ را احساس کنیم، همان ماجرای موجودی که در رحم الکسیا در حال رشد است، اما فیلم به هیچ عنوان سر نخی به ما نمیدهد که این پیچیدگیها را تفسیر کنیم. مهم نیست که آن موجود یک بچه، یا یک توپ بولینگ و یا حتی یک موتور V۸ باشد، چرا که ما اصلا نمیفهمیم این اتفاق چگونه افتاده است. همان شوکی که در فیلم تیتان وجود دارد، به تنهایی کافیست.