غلامحسین محسنی اژهای در جریان سفر به قم و دیدار با مراجع تقلید و اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم «از علما و حوزههای علمیه» خواست تا قوه قضاییه و دیگر دستگاههای حاکمیتی را در حل مسائل نوظهوری همچون «فضای مجازی» یاری کنند.
به نوشته خبرگزاری میزان، اژهای در جریان این سفر همچنین از مراجع، علما و حوزهها خواست تمهیداتی برای تربیت روحانیون فاضل، مستعد و «دارای روحیه انقلابی» برای ورود به دستگاه قضا بیندیشند.
او در این دیدار با برخی از روحانیون شناخته شده از جمله محمدعلی علوی گرگانی و حسین نوری همدانی و محمد سعیدی، متولی آرامگاه خواهر امام هشتم شیعیان در قم دیدار کرد.
اژهای که از دهم تیر ماه ۱۴۰۰ با حکم علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی به عنوان رئیس جدید قوه قضاییه منصوب شد، بهعنوان یکی از عاملان نقض گسترده حقوق بشر در ایران از سوی اتحادیه اروپا و وزارت خزانهداری آمریکا در فهرست تحریمهای بینالمللی قرار گرفته است. مدافعان حقوق بشر هم او را به عنوان یکی از ناقضان برجسته حقوق بشر در ایران معرفی میکنند که در مواردی از جمله صدور احکام زندان برای روحانیون منتقد در دادگاه ویژه روحانیت، مشارکت در کشتار روشنفکران و منتقدان در دهه ۷۰ شمسی، توقیف نشریات و سرکوب روزنامهنگاران، حمله به زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین و سرکوب، شکنجه و اعدام معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ عاملیت مستقیم داشته است.
سازمان گزارشگران بدون مرز به تازگی با انتشار بیانیهای خواستار تشکیل یک کمیسیون تحقیق جهانی در شورای حقوق بشر سازمان ملل برای پیگیری اقدامات غلامحسین محسنی اژهای علیه روزنامهنگاران در ایران شده است.
در این بیانیه با اشاره به نقش مستقیم محسنی اژهای در قتل پیروز دوانی، نویسنده و روزنامهنگار ایرانی در دهه ۷۰ شمسی، تأکید شده که او تنفری عصبیگونه نسبت به روزنامهنگاران دارد.
اما محسنی اژهای کیست؟ از گذشته او چه میدانیم و چرا علی خامنهای او را برای ریاست بر قوه قضاییه انتخاب کرده است؟
زمانه با طرح پرسشهایی از این دست با ناصر مهاجر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر گفتوگو کرده است.
زمانه: اژهای کیست؟ از کجا آمده است و در رابطه با سوابقش چه میدانیم؟
ناصر مهاجر: غلامحسین محسنی در سال ۱۳۳۵ به دنیا آمده است؛ در شهرک اژیه از توابع استان اصفهان و در خانوادهای کشاورز. نوجوان بود که به حوزه علمیه اصفهان رفت؛ به طلبگی. سپس رهسپار قم شد و در مدرسه حقانی به یادگیری فقه شیعی پرداخت. میدانیم که در آن سالها مدرسه حقانی از پایگاههای اصلی آموزش اسلام سنتگرا بود و از سنگرهای ایستادگی در هر گونه رنگ و لعاب دادنی به اسلام فقاهتی. از سرنمودهای مدرسه حقانی، آخوندهایی بودند چون محمد بهشتی، محمدتقی مصباح یزدی و احمد جنتی. و جالب اینکه همین مدرسه حقانی گردانندگان درجه یک دستگاههای اطلاعات و قضای جمهوری اسلامی را پروراند؛ از آن میان روحالله حسینیان، قربانعلی دری نجفآبادی، علی فلاحیان که وزیر اطلاعات دولت اکبر هاشمی رفسنجانی بود و مصطفی پورمحمدی، عضو هیأت مرگ در کشتار بزرگ سال ۱۳۶۷ و …. این را هم بگویم که اژهای پس از اینکه سطح را در مدرسه حقانی آموخت، به حوزه علمیه قم رفت که درس خارج را آنجا بخواند اما در همین دوره انقلاب ایران پا گرفت و اژهای بر آن شد که به سلک هواداران روحالله خمینی بپیوندد و به جنبش روحانیتِ واپسگرایی که وی رهبری آن را در دست داشت. در این زمان او ۲۱ سال بیشتر نداشت.
با پیروزی انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، غلامحسین اژهای، تمام وقت در خدمتِ بر پا ساختن بنای جمهوری اسلامی قرار گرفت. کوتاه زمانی در جهاد سازندگی اصفهان کار کرد. گویا همانجا بود که دریافتند بیشتر به کارهای اطلاعاتی و قضایی کشش دارد تا امر سازندگی! به این معنا سالها از مصداقهای سرباز گمنام امام زمان بود.
به گمان من یکی از ویژگیهای بسیار مهم شخصیت اژهای که در ابراهیم رئیسی هم دیده میشود و همانندیهایی میان این دو به وجود آورده، این است که هر دو آپاراتْچیک (apparatchik) هستند؛ آپاراتچیک به همان معنا که در ادبیاتِ شوروی آمد و سپس جهانگیر شد. به این معنا که کادر حزبی و کنشگر سیاسی ایدهآل، همانا کسیست که خود را پیروی بیچون و چرای فرمان، دستور و فتوای رهبر میداند. امربر و نیز پیشبر کارهای بیت رهبریست. گماشتهایست که میتواند دستورالعملها را به بهترین شکل انجام دهد، بدون اما و اگر. عامل اجراییست آگاه، دانا، زبر و زرنگ و بیاخلاق. نیز دور از باندبازیها و دستهبندیهای سیاسی. او سرسپرده رهبر است و ذوب. از رهگذر سرسپردگی و فرمانبری هم سیاستهای نظام را پیش میبرد و هم خود را بر میکشد و جایگاهش را در هرم قدرت استوار میسازد. توجه دارید که این دو مانعةالجمع نیستند؛ مکمل یکدیگرند. راه شناخته شدهایست برای پیشرفت که گونه فرنگیاش را careerism میخوانند.
به یاد میآورید هانا آرنت در مورد آیشمن چه گفت؟ این گونه شخصیتها، گمان میکنند «راه خدمت» راه پیروی بیچون و چرا از منویات رهبر است. در جمهوری اسلامی هم شوخی نمیکردند وقتی از کوچک و بزرگشان فریاد سر میدادند: «ما همه سرباز توییم خمینی؛ گوش به فرمان توییم خمینی».
■ با توجه به نقبی که به نوشته آرنت در مورد آیشمن زده شد، آیا محسنی اژهای، عاملیت، نقش مستقیم و ایدهپردازی برای ایجاد ساختار وزارت اطلاعات یا ساختار قوه قضاییه نداشته است؟ آیا او جز دسته قدرت تعریف میشود؟
– نمیتوانم به قول آخوندها با «ضرس قاطع» به این پرسش پاسخ بگویم. تا جایی که درباره اژهای مطالعه کردهام، میتوانم بگویم که او از همان آغاز راه دولتمردی پیش گرفت، در «مایی بزرگتر» ذوب شد. بدون اینکه خود را رهبر یا عضو یکی از باندهای حکومتی بنمایاند، توانست با تواناییها و قابلیتهایی که دارد، از جمله دروغگویی، فریبکاری و بدسگالی و شگردهای ابداعیاش، نهادهایی را که در آن کار کرده محکمتر، گستردهتر و کاراتر سازد.
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که بیتردید یکی از کاراترین نهادهای این حکومت جنایتپیشه است، حتما دینی هم به او دارد و شگردهایی که او در کار اطلاعاتی جا انداخت. میخواهم بگویم نه او و نه رئیسی، آپاراتچیکهای بدون اندیشه و ابتکار عمل نیستند.
لابد به یاد دارید اولین بار که نام اژهای در جامعه بر سر زبانها افتاد، سال ۱۳۶۴ بود؛ هنگام بازداشت و بازجویی از سید مهدی هاشمی. آن زمان اژهای در وزارت اطلاعات کار میکرد. دقیقتر بگویم نماینده وزارت اطلاعات بود در قوه قضاییه. یادآوری این نکته مهم است که اژهای از انگشتشمارترین کارگزاران این نظام است که هم در قوه قضاییه کار کرده و هم در وزارت اطلاعات؛ آن هم برای ۳۰ و اندی سال. بازجویی از سید مهدی هاشمی، در آن زمان، سالهای نخستین قبضه قدرت به دست آخوندها- کار سادهای نبود. سید مهدی هاشمی، داماد آقای حسینعلی منتظری بود؛ «نائب امام خمینی». کار هر کس نبود که سید مهدی را زیر اخیه بکشد و در برابر رسانهها سین- جیم کند و برایش پرونده بسازد. با هوشمندی و زیرکی و شیادی یک بازجوی کارآزموده برای سید مهدی هاشمی، پروندهای ساخت که به اعدام وی انجامید.
بار دومی که نام اژهای بر سر زبان افتاد، در جریان دادگاه استاندار پیشین اصفهان و شهردار قدرتمند تهران بود: غلامحسین کرباسچی. جریان دادگاه هم از تلویزیون پخش میشد و هم به صورت کتبی انتشار مییافت. در اینجا هم میبینید که با آدمی سر و کار داریم که حرفه خودش را خوب بلد است و به قول فرنگیها مشق شبش را خوب انجام داده است. میداند چگونه باید متهم را گوشه دیوار بگذارد، سند پشت سند رو کند و به هر ترتیب ممکن حکم محکومیت برایش بدوزد. نتیجه آن دادگاه، هفت سال حبس بود برای یکی سران جاهطلب جمهوری اسلامی.
■ با توجه به دو رویداد یاد شده، چه جمعبندیای درباره شخصیت اژهای دارید؟
– اجازه دهید پیش از پاسخ به پرسش شما یک نکته را بگویم. این نکته با پرسش شما پیوندی انداموار دارد. میدانیم این نظام یک قلب تپنده دارد و آن قلب تپنده، بیت رهبری است؛ دستگاه ولایت فقیه است. این بیت رهبری میتواند در اختیار خمینی باشد، یا خامنهای یا هر کس دیگری. کسانی هستند که ضربان قلب خودشان را با ضربان قلبِ بیت تنظیم میکنند. به عقیده من محسنی اژهای در این چارچوب قرار میگیرد. هرچه بیشتر کارهای او را دنبال کردم و از حرفهایش یادداشت برداشتم، بیشتر به این نتیجه رسیدهام که اصل اساسی کار و راز موفقیتش در نظام ولایت فقیه، سرسپردگی او -به هر قیمت- نسبت به شخص ولی فقیه و اجرای تمام و کمال و بی اما و اگر منویات او بوده است. ولی فقیه هم البته اعوان و انصار خودش را میشناسد و متناسب با این شناخت و صلاحیت آنهاست که وظیفههای مشخصی برایشان تعیین میکند. دستشان را هم باز میگذارد تا با هر ترفند و توطئهای راه پیشرفت را بپیمایند و در انجام وظیفهای که برایشان مقرر شده به مقام «کارشناسی ارشد» برسند.
بر پایه این شناخت است که به این نتیجه رسیدهام: «وظیفه» اصلی اژهای، بررسی پرونده کسانی بوده است که تا دیروز «خودی» بودند و امروز دیگر «خودی» به حساب نمیآیند. انجام این مهم هم در نظامی چون جمهوری اسلامی، کار هر کسی نیست. میزان بالایی از سنگدلی، بیرحمی، حیلهگری، بیصفتی و رنگ و نیرنگ میخواهد که بتوانی با کسی که تا دیروز در یک جبهه بودی، نشست و برخاست داشتی و حتی با او نان و نمک خوردی، امروز برایش دسیسه بچینی و در مسلخگاه مصلحت زمینش بزنی. اهل ارزشهای انسانی، آنها که به اخلاق پایبندی دارند، نمیتوانند یاران دیروزشان را که دچار خطا و انحرافی شده و از خط بیرون زدهاند، بیآبرو کنند، هر اتهام و برچسبی به آنها بزنند، به ترور و تخریب شخصیتشان برآیند و به تبعید و زندان محکومشان کنند. اما کسانی که به اخلاق و ارزشهای انسانی پایبند نیستند و درکی ابزارگونه از انسان دارند، برای رسیدن به هدف از هر وسیلهای استفاده میکنند.
در نگاه من محسنی اژهای در دستهبندی کسانی قرار میگیرد که وصفشان رفت. بیدلیل نبود که سمتِ دادستان کل دادگاه ویژه روحانیت را به او دادند. به راحتی میتواند به این سمت تکیه زند، بر گذشتهها چشم بپوشد، خدمت یاران دیروز را به پشیزی بگیرد و «مجرم» را متهم و محکوم و مترود سازد.
بیهوده نبود که خامنهای، اژهای را به ریاست قوه قضاییه برگماشت. البته ابراهیم رئیسی [عضو هیأت مرگ] و اژهای سالها با هم کار کردهاند و تا جایی که میدانیم کارنامه همکاریشان هم بد نبوده است. وقتی رئیسی در اسفند ۱۳۹۷ رئیس قوه قضاییه شده، اژهای را به معاونت خود برگزید. در آن سه سال اژهای خوب خود را به سایه کشاند تا رئیسی زیر نورِ پروژکتورها قرار بگیرد. تمام این رفتارها را که کنار هم بگذارید، چهرههای مختلف یک جنایتکار بیآزرم را به خوبی میبینید.
■ مسألهای که کمتر به آن پرداخته شده، طرح الغدیر است. به این ترتیب که اژهای با همکاری یک تیم اطلاعاتی در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰، جان به در بردگان مجاهد و چپ از اعدامهای دستهجمعی را شناسایی و آنها را سر به نیست میکردند. آیا اسنادی در این زمینه موجود است؟ این ادعا از طرف سازمان مجاهدین خلق مطرح شده است.
– آنچه که به آن اشاره کردید را من هم شنیدهام. تا جایی که میدانم، جز مجاهدین کس دیگری این ادعا را مطرح نکرده است. اما از اژهای که ما میشناسیم، چنین چیزی بعید نیست. البته تا زمانی که سند جدیای در این زمینه به دست نیاید، باید با احتیاط بسیار با این خبر برخورد کرد. مجاهدین خلق در این سالها خبر نادقیق، نادرست، مبالغهآمیز و بیپایه کم ندادهاند.
■ به نظر شما چرا خامنهای، اژهای را جایگزین رئیسی کرد؟ چه شباهتی میان این دو وجود دارد؟
– پاسخ به این پرسش هم برای چو من آدمی، آسان نیست. ما سند و مدرکی در این زمینه نداریم و هنوز هم کارگزاران نظام خبرهای بیت را درز ندادهاند. بیتردید عوامل مختلفی وجود داشته است. یقین دارم که چند ماه پیرامون این جایگزینی بحث و فحص کردهاند و از خود پرسیدهاند: پس از اینکه رئیسی، رئیس جمهور شد (در تمام سالهای حکمرانی واپسگرایان حاکم، تقلب بخشی از ساز و کار نظام بوده است؛ ولی هیچوقت به این صورت کسی را به ریاست جمهوری نرساندند) چه کسی و با چه ویژگیهایی باید رئیس قوه قضاییه شود. در پیوند این دو پرسش جای تردید نیست. رئیسی و اژهای هر دو آدمهایی هستند که ته و توی این نظام را به خوبی میشناسند، با گیروگرفتهایش آشنا هستند و میدانند چه میکنند. مهرههایی هستند که در شکلگیری پایههای این نظام از نخستین روز حضور داشتند و تمام جوانی خود را صرف ساختن و بازساختن این حکومت خودکامه کردهاند. این نظام بر شانههای کسانی همچون این دو چهره شکل گرفته و برجا مانده است.
همانگونه که پیشتر گفتم، خصوصیت مشترک هر دو اینها (رئیسی و اژهای) سرسپردگی به بیت آقای خامنهایست. به دعوای محمود احمدینژاد و اژهای نگاه کنید. وقتی احمدینژاد زیر بار صحبتهای اژهای نرفت، اژهای کنار کشید. کنار کشیدن او به معنای گسستن خامنهای از او نبود. در حقیقت این نقطه گسست خامنهای از احمدینژاد بود. در آن زمان، خامنهای، اژهای را برکشید.
دیدگاه اژهای و نیز رئیسی، همانیست که خمینی به عنوان «مصلحت حفظ نظام» از آن نام برد. میدانیم که اژهای به جز سمتهایی که در وزارت اطلاعات و قوه قضاییه داشته و نقشهای ویژهای که در دادگاه ویژه روحانیت بازی کرده، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هم بوده است. او از کسانی بوده که همیشه بیت توانسته روی او حساب کند. پس از مرگ خمینی هم همواره خواست و خط و فرمان خامنهای را پیش برده است. رئیسی هم دقیقاً به همین ترتیب رفتار کرده است.
توجه کنید! ما در آستانه تحول مهمی در جمهوری اسلامی هستیم. مسأله جانشینی رهبر و تدارک این امر در دستور کار بیت است. نمیتوانستند در این پنج شش ماه گذشته به این مسأله نیندیشند. نمیتوانستند مرگ خامنهای را به دیده نگیرند. نمیتوانستند سناریوهای گوناگون را برای دوران پساخامنهای بررسی نکنند. در دوره رهبری خمینی، با چنین مشکلی روبهرو نبودند. چهرههایی داشتند چون هاشمی رفسنجانی که اقتدار و موقعیت ویژهاش تعیینکننده بود و حلال مشکلات. اکنون در میان نسل اول یا «قدیمی»ها با قحطالرجال روبهرو هستند. به نسل سوم اعتماد چندانی ندارند. سن و سال اژهای و رئیسی که نسل دوم رهبران جمهوری اسلامی را نمایندگی میکنند، امکان ارتباط آنها با نسل سوم را تا حدی فراهم میسازد. رابطه رئیسی با امیر تتلو معنادار است. این دو عامل، یعنی مسئله مرگ خامنهای و نیز برآمدن نسل سوم کارگزاران جمهوری اسلامی، به عقیده من در گزینیش رئیسی و اژهای بیتأثیر نبوده است.
تکرار میکنم به عقیده من جمهوری اسلامی در آستانه دگرگونی و وضعیتی بسیار بحرانی قرار دارد. نمیدانند که جامعه آبستن چهگونه رویدادهایی است. تیمی که بتواند تمام بحران پیش رو را تا حدودی کنترل کند، نیازمند سرانی همچون رئیسی و اژهای است. کسانی که در درجه نخست، سرسپرده نظاماند و میتوانند خواستهها و دعواهای شخصی خود را به سبب منافع کل نظام در سایه قرار دهند.
همه میدانیم که رئیسی و نیز اژهای، از طرف اتحادیهی اروپا و ایالات متحده آمریکا به عنوان ناقضین حقوق بشر، حق سفر به این دو منطقه جغرافیایی را ندارند ولی شاید ندانید که در ۱۹ خرداد سال ۱۳۹۰ در اسپانیا، مجمعی برگزار شد که به اژهای، عنوان «ضد زنترین قاضی جهان» داد. خود بخوانید حدیث این مجمل.
- درباره ترکیب ابراهیم رئیسی (عضو هیأت مرگ) بنگرید به این اطلاعیه تحریریه زمانه
سلام
سید مهدی هاشمی، داماد آیت الله منتظری نبودند؛ بلکه برادر داماد ایشان بودند. نام داماد آقای منتظری سید هادی هاشمی است.
امضاء محفوظ / 29 July 2021