نوشتهها و شعرهای پشت کامیونها و وانتبارها بخشی از فرهنگ عامه است که کمتر مورد توجه فرهنگ رسمی قرار میگیرد. این نوشتهها یا بیت و مصرعی از یک شعر عامهپسند هستند یا ورد و دعایی برای دفع چشمزخم و یا متلکها و شوخیهای مردمی جهت خودنمایی، رفع خستگی یا حالگیری از دیگران. در هر حال چیزی از احوال مردم را بیان میکنند و به همین دلیل هم نمیشود از آنها غافل ماند، به ویژه بعد از انقلاب با محدود شدن آزادیهای مدنی و آزادی بیان، گرایش به اشکال دیگر بیان از جمله وبلاگنویسی و ارسال پیامک در دنیای مجازی، یا شیشهنویسی و پشت کامیوننویسی افزایش یافته است.
رژیمی که همهچیز را ممنوع میکند، شیشهنویسی و پشت کامیوننویسی را هم ممنوع کرد. اصولاً هر گونه بیان حال – مجازی یا غیر مجازی- غیر مجاز است و مجازات دارد.
به گفته رئیس اداره آموزش راهنمایی رانندگی یزد هرگونه نوشتار روی بدنه و شیشه عقب خودرو ممنوع است. برای این ممنوعیت علت «کاهش دید» را تراشیدهاند. با توجه به آئیننامه راهنمایی- رانندگی و ماده ۲۰۶ این قانون، هرگونه نوشتار روی بدنه خودرو به ویژه شیشه عقب ممنوع است و پلیس در این زمینه برخورد جدی خواهد داشت.
رئیس اداره آموزش راهنمایی و رانندگی یزد گفت: «سبب ممنوعیت این امر نیز کاهش دید راننده و توجه سایر رانندگان به نوشتهها و نیز عدم توجه کافی سایر خودروها به سمت جلو است.»
این مسئول افزود: «بارها شاهد تصادفات خودروها بودهایم که به سبب توجه راننده به نوشتار بدنه خودرو و یا پشتنویسی شیشهها رخ داده است.»
همچنین به گزارش خبر آنلاین، سرهنگ دهقان رئیس سابق اجرائیات پلیس راهور در پاسخ به این سئوال که آیا نوشتن پشت شیشه ماشین تخلف محسوب میشود، گفت: «بله اینکار تخلف محسوب میگردد چون نوشتههای پشت شیشه ماشین سبب حواسپرتی رانندگان پشت سر میگردد و از این نظر خلاف است و جریمههایی هم دارد. برای همین پیشنهاد میکنم اشخاصی که چنین کاری کردند هر چه سریعتر نسبت به پاک کردن مطالبی که پشت ماشینهایشان نوشتهاند اقدام کنند.» اما کیست که سر خود به میل پلیس اقدام کند. مردم بیاعتناء به این ممنوعیتها کار خودشان را میکنند.
نوشتههای پشت کامیونها و وانتبارها را به چند دسته میشود تقسیم کرد:
دعا و دفع چشمزخم
دعاها و جملات برای دفع چشمزخم سابقهای طولانی دارند و قبل از انقلاب هم پشت وانتبارها و تریلرها دیده میشد. جملات و عباراتی مانند: «یا ابوالفضل»، «بیمه ابوالفضل»، «یا مولا»، «یا علی»، «یا مرتضی»، «در پناه مولا»، «بر چشم بد لعنت»، «بگو ماشاالله»، «یا ضامن آهو»، «شریک با ابوالفضل»، «یا امام رضای غریب»، «یا شاه چراغ»، «محتاج دعائیم»، «چاکر سر بریده مولای کربلائیم»، «این سالار به عشق ابوالفضل میتازد»(پشت یک وانت نیسان)، «آنان که علی را خدا پندارن/ کفرش به کنار عجب خدایی دارند» و وغیره.
پشتنویسی کامیونها و وانتبارها بیانگر احوال عوام است و با اینحال اخیراً حکومت این شکل بیان صمیمانه را هم ممنوع اعلام کرده است.
بعضی از این عبارات برای جلب توجه بیشتر سرهم نوشته میشود، مانند: »منمشتعلعشقعلیمچهکنم؟»(من مشتعل عشق علیام چه کنم؟)، «ایحجتخدا»(ای حجت خدا)،» التماس ۲ A »(التماس دعا).
رانندگانی که برای درآوردن نان زن و بچهشان صبح تا شب در جادهها میکوبند با توسل به خرافات برای خود امنیت خاطر فراهم میکنند. البته بعضی هم با دعا به ابتکار خود به انتقاد کلی از وضعیت زندگی میپردازند، مانند: «یا ضامن آهو امان از این هیاهو .»
نوشتههای پشت کامیون و وانتبار غالباً غیر سیاسیاند، به قول نوشته پشت یک تریلی: «بحث۳۰یا۳۰ ممنوع»(بحث سیاسی ممنوع). با این حال هر چند نوشتههای پشت کامیونها غیر سیاسیاند، اما بعضیهایشان بهرغم خنثی بودن میتوانند سیاستهای رژیم را به سخره بگیرند. برای مثال «احتیاط کن، ازدواج نکن» یا «فرزند کمتر، همسر بیشتر» که هرچند خیلی معمولی است، اما در زمان یک حکومت غیر معمولی خواه ناخواه در تناقض قرار میگیرد با سیاستهای تشویق به ازدواج برای مقابله با رابطه پسرها و دخترها و مبارزه با بخشی از آن چیزی که جنگ نرم مینامندش.
عشق و عاشقی
نوشتههای دیگری هم که با عشق و عاشقی سر وکار دارند عمدتاً یادگار قبل از انقلاباند. برای بیان عشق و عاشقی از عوامل و اسباب زندگی شغلی و فرهنگ زبانی رانندگان استفاده شده است:
از عشق تو لیلی، رفتم زیر تریلی
ببند پنجره را رخ بپوش میترسم
که چشم شور ستاره تو را نظر بزند
دلم دادم بری باهاش حال کنی نه که بری جیگرکی بازکنی
قوری ز قلم، قلم ز قوری/ تو عشق منی گوگوری مگوری
نمىگم سنگه دلت / مىدونم تنگه دلت
اگر از عشقت نکنم گریه و زاری به جهنم که مرا دوستم نداری!
دنبالم نیا اسیرم میشی
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری بر حذر باش که ما هم از کوچه معشوقه تو میگذریم
یا اقدس یا هیچکس
بر در دیوار قلبم نوشتم ورود ممنوع
عشق آمد و گفت من بیسوادم
رادیاتور عشق من از بهر تو، آمد به جوش
گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم
لاستیک قلبمو با میخ نگات پنچر نکن
غم عشقت بیابانپَروَرم کرد.
بهخاطر دلم ولم.
در چالهچولههای عشقت شافنرم شکست.
تا جام اجل نکردم نوش هرگز نکنم تو را فراموش
زندگی بدون عشق مثل ساندوچ بدون نوشابه است!
زندگی بدون عشق مانند شلوار بدون کش است!
ژیان عشقت مرا بیچاره بنمود، ز شهر و خانهام آواره بنمود!
خوشگلی بانمکی یک رخ زیبا داری، بیجهت نیست که در کنج دلم جا داری
از عشق تو من مرغم، باور نداری قد قد!!!
عشق من، دارم میآم!
از محبت خارها گل میشود.
یاد آن روز که در صفحه شطرنج دلت، شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم.
تو که بیوفا نبودی پدرسگ!
عشق تو مرا چو سوزنی زرین کرد، هرکس که مرا دید تو را نفرین کرد
سر بشکند دست بشکند پا بشکند دل نشکند
آنقدر در کشتی عشقت نشینم تا سحر/ یا به ساحل میرسم یا غرق دریا میشوم.
افسوس همهاش افسانه بود!
ای بیوفا رسم وفا از غم نیاموزی چرا
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند
خوشگلی بانمکی یک رخ زیبا داری، بیجهت نیست که در کنج دلم جا داری
بمیرد آنکه غربت را بنا کرد / مرا از تو، ترا از من جدا کرد
غروب غمت را به هر بهایی خریدارم
اسیرتم ولی آزاد
دلبری دارم چو مار عینکی، خوشگل و زیبا ولی کمپولکی!
هر که عاشق شد جفا بسیار باید کشد / بهر یک گل منت از صد خار باید کشد
گله از نامردی و شکوه از روزگار
بخش زیادی ازاین اشعار و عبارات اما گله از نامردی و شکوه از روزگار دارد:
آب رادیاتور ماشین بخور، محتاج نامردان نباش!
به روز تنگدستی آشنا بیگانه میگردد
رفاقت قصه تلخی است که از یادش گریزانم.
پیش از این مردم دنیا دلشان درد نداشت / هیچکس غصه این را که چه مىکرد نداشت /چشمه سادگى از لطف زمین مىجوشید/ خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت
صد سال در بیابان آواره شوی / به از آن است که در خانه محتاج نامردان شوی.
من از عقرب نمیترسم ولی از سوسک میترسم/ من از دشمن نمیترسم ولی از دوست میترسم.
پشت تعدادی از کامیونها در افغانستان: من نمیگویم مرا ای چرخ، سرگردان مکن / هرچه میخواهی بکن، محتاج نامردان مکن
پشت فرمان مدل پایین نشستن عیب نیست، زیر بار سفته نامرد رفتن مشکل است
آب رادیاتور ماشین بخور، محتاج نامردان نباش!
جرم: به دنیا آمدن، شهرت = پشیمان – نشانی = بینشان!
تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی، تا کوچه و بازار نگردی نشوی گرگ بیابان!
ای روزگار با ما شدی ناسازگار!
اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار
نمیدانم دلم دیوانه کیست؟
همه از مرگ میترسند، من از رفیق نامرد
در این دنیا که مردانش عصا از کور میدزدند / من بیچاره دنبال مرد میگردم
ای صوفی برو لقمه خود گاز بزن، کم پشت سر خلق خدا ساز بزن
اشتباهى که همه عمر پشیمانم از آن / اعتمادى است که بر مردم دنیا کردم
هر که بشناسد نمک، کافى است انگشتى نمک/ کى شناسد گر خورد نامرد انبارى نمک؟
من از روییدن خار سر دیوار دانستم / که ناکس کس نمیگردد از این بالا نشستنها
همه رنگى قشنگه جز دورنگى
گذشت خصلت مردان است
شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد
ای خوش آن شمعی که روشن میکند ویرانهای را
دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم طوطی صفتی طاقت اسرار نداری.
یأس و احساس غربت
بعضیها نیز بیت یا مصرعی در وصف نامردی، یا در بیان مفهوم یأس و احساس غربت که معنیاش به آسانی قابل فهم باشد پشت ماشینشان مینویسند:
پشت یک ماشین حمل زباله: از دست روزگار ناچارم
پشت یک تاکسی در اهواز به لهجه لری بختیاری نوشته: دا سی چنت بی. یعنی: مادر! پسر برای چی خواستی
خداحافظ
به جایی میروم اما نمیدانم کجا، اینگونه آواره!
نمیدانم، ولی شاید برای من به این زودی شقایقها نمیخندند
اشعاری هم از شعرای بزرگ نوشته میشود که مناسبت آنها روشن نیست و هیچ معلوم نیست پشت کامیون چه میکنند. مثلاً:
که گفتت برو دست رستم ببند
نبندد مرا دست چرخ بلند
که من از گشادهکمان روز کین
بدوزم همی آسمان بر زمین
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی در لفظ دری را
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوان
تشویق برادرانه به آهسته راندن و احتیاط
جون من داداش یه خورده یواش!
تند رفتن که نشد مردی
چشم انتظارم که برگردی
بابا برگرد
آنقدر آهسته روم تا ندانی که منم
تندتر از باد صبا میروی،
پشت ژیانی به کجا میروی؟
من به قربان میروم شاگرد و هم راننده را،
ای به قربان جمالت چاق کم کن دنده را
آی بیوفا کجا میری
اونطرفی که ورود ممنوعه
داداش مرگ من یواش
شتاب مکن، مقصد نهایی خاک است
گاز دادن نشد مردی /عشق آن است که برگردی!
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
یواش برو که دلم زیر پای توست
اگه میتونی این تابلو رو خوب بخونی یعنی فاصلت خیلی کمه/ فاصله رو رعایت کن (پشت یه تریلی)
داداش مرگ من یواش/ امان از دست گلگیرساز و نقاش!
یه بار پریدی موتوری دو بار پریدی موتوری آخر میافتی موتوری
به خاطر اشک مادر احتیاط کن
نور پایین، نشانه شعور بالاست
یواش برو که دلم زیر پای توست
به مادرت رحم کن کوچولو!
در افغانستان پشت بعضی مینیبوسها نوشتهاند: آهسته برانید، به سلامت برسانید / نی خود را به شفاخانه و زندان بکشانید.
عشق به مادر
آفرین به این حسن سلیقه .کیف کردم از این مقاله. واقعا دستتون درد نکنه .
majid / 04 May 2013
با تشکر فراوان. واقعا زحمت کشیدید
کمال شفیعی / 05 May 2013
خوب بود
(هم جملات و هم خود بحثش )
mir hosayn / 05 May 2013
آقا صفای قلمتون . واقعا روح مارو شاد کردین . حرف مردمو به زبان مردم زدین .
porhoseiny / 06 May 2013
واقعا خستگی از تنم در رفت چون یاد اونروزا در وطن افتادم . حقیقتا زحمت کشیدین و خیلی سلیقه و حوصله به خرج دادین. ابتکار بسیار خوبی بود. دستتون رو می بوسم .
حمید / 10 May 2013
دنبال یه همچین مطلبی در این زمینه مدتهاست که می گردم و آخرسر اینجا پیداش کردم. درود بر گردانندگان این سایت مردمی
احترامی / 14 May 2013
من این مطلب تونو توی فیس بوک پیدا کردم و دنبالش اومدم که اینجا هم مستیقما ازتون تشکر کنم.
سپاس به خاطر این زحمتی که برای جمع آوری اشعار عامه کشیدید
مهین / 24 October 2013
تحقیق ابتکاری بسیاری جالبیه.
جلال / 04 March 2020