ماه گذشته ۱۰ سالگی آغاز قیام سوریه بود که طی آن معترضان در جریان بهار عربی با خواست آزادی از رژیم اقتدارگرای بشار اسد به خیابانها ریختند و با گلوله مواجه شدند.
بشار اسد قول داد مخالفان را درهم بشکند. او برای این کار یک جنگ نیابتی به راه انداخت؛ آنچه که دبیر کل سازمان ملل متحد «بدترین فاجعه بشری از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون» توصیف کرد.
بر زنان سوریه در این ۱۰ سال چه گذشت و آنها اکنون چه میکنند؟
مطالعات بیشماری نشان داده است که زنان و دختران، چه در حین و چه پس از جنگ به طور شدیدتری تحت تأثیر جنگ قرار میگیرند، زیرا نابرابریهای موجود بر اثر جنگ تقویت شده و آسیبپذیری در برابر خشونت جنسی و استثمار افزایش مییابد.
غالیه رحل ۴۷ ساله توضیح میدهد:
«ما به عنوان زنان نه تنها در برابر رژیم ایستادیم بلکه نبرد بزرگتری داشتیم زیرا در برابر جامعه مردسالار، گروههای مسلح یا افراطگرایان و هواپیماهای جنگی رژیم و روسیه هم قرار داشتیم.»
او مجبور شده است خانه خود را در جنوب ادلب ترک کند و اکنون در اردوگاه آوارگان باریشا در شمال ادلب زندگی میکند.
غالیه مرکز «مزایا» را در سال ۲۰۱۳ تاسیس کرد. او آرایشگاه خود را به فضایی امن تبدیل کرد تا با آموزش حرفهای و حمایت از زنان، آنها را توانمند کند. این مرکز به شبکهای از مراکز گسترش یافت اما به دلیل درگیریهای شدید مجبور به تعطیلی چندین مرکز شدند.
غالیه میگوید هر هفته حدود هشت زن که مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند برای دریافت کمک به مرکز مزایا میآیند:
«آزار و اذیت جنسی قبل از جنگ وجود داشته است و فقط در سوریه نیست. اما به دلیل جنگ این آزارها افزایش یافت.»
او میگوید که فقر گسترده باعث شده زنان به طور خاص مستعد بهرهبرداری از سازمانهای غیر دولتی و سازمانهای جامعه مدنی شوند:
«به عنوان یک جامعه محافظهکار ما هنوز میترسیم که در این باره علنی صحبت کنیم زیرا برای یک زن بسیار سخت است که جلو بیاید و بگوید مورد آزار قرار گرفتهام یا در ازای دریافت سبد غذایی یا کار به من تعرض کردهاند.»
غالیه میگوید مشکل اصلی در سوریه این است که مردان بر همه چیز کنترل دارند. او این را از نزدیک تجربه کرده است:
«چندی پیش پیامی از شماره ناشناختهای در تلفن خود داشتم. فکر میکنم مرا با شخص دیگری اشتباه گرفته بود. گفت: سلام، اگر هنوز هم این شغل را میخواهی، فقط سی وی خود را برای من بفرست و قول خود را به من برآورده کن. شغل به تو میرسد. میخواستم بدانم این مرد در مورد چه چیزی صحبت میکند، بنابراین در واتساپ با او صحبت کردم و از او پرسیدم چه قولی؟ از من چه میخواهید؟ و او گفت که در ازای به دست آوردن شغل از من رابطه جنسی میخواهد.»
غالیه او را ردیابی کرد و متوجه شد که او در شورای محلی کار میکند و مسئول توزیع سبدهای غذایی است.
او به طور ناشناس درباره آن مرد خبر گرفت و پس از تحقیقات معلوم شد که او کاری مشابه با زن دیگری هم انجام داده است و بنابراین دستگیر شد:
«میخواستم [در مورد این مرد] کارهای بیشتری انجام دهم اما یافتن افرادی که حمایت کنند واقعاً دشوار است.»
غالیه میگوید مشکل اصلی در سوریه این است که مردان همه چیز را کنترل میکنند، از جامعه مدنی گرفته تا سازمانهای بشردوستانه. به همین دلیل است که او تلاش میکند زنان را به ایفای نقشهای تصمیمساز بیشتر در جامعه ترغیب کند. این کار اما آسان نیست. او میگوید کارش «طاقتفرسا»ست و «تجربههای بدی» داشته که حتی او را به فکر خودکشی انداخته است.
در سال ۲۰۱۶، پسر ارشد غالیه که روزنامهنگار بود ترور شد. او همچنین با تهدیدهای گروه تندرو تحریر الشام مواجه شده است. این گروه مخالف کارهای اوست و مرکز مزایا را در سال ۲۰۱۴ سوزاند.
با وجود این، غالیه مبارزه برای توانمندسازی زنان را متوقف نخواهد کرد. او میگوید:
«من از هیچ چیز نمیترسم.»
ترس بخشی از من است
رابعه رهبر مرکز زنان کلاه سفید در روستای شنام است. او مرگهای زیادی دیده:
«ترس به بخشی از زندگی من تبدیل شده است اما من میدانم که هر وقت بمبی ترکید، باید بروم و به دیگران کمک کنم و ترس از بین خواهد رفت.»
این جوان ۲۳ ساله یکی از ۲۳۰ زن داوطلبی است که برای کلاه سفیدها (یک سازمان نجات بشردوستانه معروف) کار میکند. آنها به عنوان اولین افراد پس از بمبگذاری به صحنه میروند.
او اولین باری را که در سال ۲۰۲۰ پس از بمبگذاری شدید در اریحا، شهری در شمال سوریه در نزدیکی محل زندگی خود، به مأموریت جستوجو و نجات رفت، به یاد میآورد: غیرنظامیان را نجات داد و آنها را به بیمارستان منتقل کرد.
رابعه میگوید گرچه جنگ از نظر جسمی تأثیری بر او نگذاشته است اما چیزی در درون او از بین رفته است.
رابعه رهبر مرکز زنان کلاه سفید در روستای شانام است. جایی که آنها با کمکهای اولیه و برای انجام معاینات پزشکی ضروری، خانه به خانه یا چادر به چادر میروند. او میگوید امدادرسان زن بودن در یک جامعه مسلمان به این معنی است که زنان دسترسی بهتری به خدمات پیدا میکنند زیرا پذیرش درمان از یک داوطلب مرد برای زنان آسان نیست. اما علیرغم انجام این کار مهم، او با تلاشهای زیادی برای ساکت کردن یا کاهش نقش خود روبهروست.
او توضیح میدهد که بخشی از عدم رضایت جامعه محافظهکار به دلیل مادر تنها بودن اوست. او قربانی ازدواج زودرس بوده، چیزی که از ابتدای جنگ افزایش یافت. رابعه هنگامی که ازدواج کرد تنها ۱۹ سال داشت. این تصمیم خودش بود که طلاق بگیرد:
«وقتی من به مدرسه رفتم تا در رشته پزشکی تحصیل و سپس کار کنم، متوجه شدم که نمیخواهم به این [ازدواج] ادامه دهم. بنابراین جدا شدم و اکنون دخترم را خودم بزرگ میکنم.»
دختر سه ساله او «گرانبهاترین چیز» در زندگی اوست و امیدوار است که «آینده بهتری داشته باشد.»
حسنا عیسی، ۳۶ ساله، میگوید که خوش شانس بوده است که به اندازه زنان دیگر شکنجه نشده. او معتقد است جوانان امروز در سوریه آزاد زندگی خواهند کرد.
این فعال سوری میگوید:
«ما در حال کاشت آزادی و عزت هستیم و روزی نسل جدید از جمله دختران من این میوهها را برداشت خواهند کرد.»
حسنا و دختران دوقلوی ۹ سالهاش سختی زیادی را تحمل کردهاند. فعالیت مسالمتآمیز او منجر به بازداشتش در سال ۲۰۱۴ شد. او در یک اتاق دو متری با ۱۵ زن زندانی شد:
«به هیچ وجه نمیشد همه بخوابند. بنابراین ما همه وقت مینشستیم و دستشویی داخل اتاق بود.»
او میگوید که افسران «غذای بسیار بد» برای خوردن و آب ناپاک برای نوشیدن به آنها میدادند که باعث بیماری میشد. یک زن باردار در داخل زندان سقط کرد و خود حسنا دچار خونریزی داخلی شد:
«من بازجویی شدم و مورد ضرب و جرح قرار گرفتم اما خوشبختانه به اندازه زنان دیگر شکنجه نشدم.»
پدر و مادر حسنا پس از یک ماه، به شخصی رشوه دادند تا او را آزاد کنند.
زنانی که در طول بازداشت با او ملاقات کردهاند، محرک او در کارش بودهاند. او سرپرست یک گروه مدافع سوریه است. حسنا به زنان در هر سنی کمک میکند تا حقوق خود را کسب کنند. او میگوید:
«من معتقدم اگر زنان به حقوق خود پی ببرند، قدرت بیشتری برای ایفای نقش خود و مطالبه فضای خود و دستیابی به موقعیتهای تصمیمگیری خواهند داشت.»
برای حسنا اما سختترین لحظه ۱۹ سال گذشته، کشته شدن برادر کوچکترش در بمباران غوطه شرقی بود. برادر دیگرش هم هر دو پایش را از دست داده است.
او میگوید:
«پس از هشت سال بمباران مداوم و در محاصره بودن، ما نمیدانستیم که آیا تا روز دیگر زنده میمانیم یا نه.»
زمانهایی بوده است که او نمیتوانسته برای دخترانش غذا پیدا کند و وقتی یکی از آنها بیمار شده، نمیتوانسته او را درمان کند.
او سه سال پیش از غوطه شرقی فرار کرد و اکنون در شهر اعزاز، تحت کنترل ترکیه زندگی میکند. او با وجود رنجی که تجربه کرده است از حضور در انقلاب پشیمان نیست و به یاد میآورد که در اولین اعتراضات در سال ۲۰۱۱ شرکت کرده بود:
«احساس میکردم که قبل از آن در قفس زندگی میکردم و اکنون آزاد شدهام. من به خیابانها میرفتم و حقوق خود را مطالبه میکردم.»
او می گوید که آنها به «صلحآمیزترین و زیباترین شکل» اعتراض کردند.
لینا سرگی عطار، معمار آمریکایی-سوری و بنیانگذار «بنیاد کَرَم» میگوید زنان «جنگجویان نامریی» انقلاب و جنگ هستند. او داستانهایی از اینکه چگونه زنان درهای خانهها را به روی معترضان باز میکردند، تهیه غذا و پانسمان زخمها تعریف میکند و میگوید:
«در اردوگاههای پناهندگان، زنان بار زیادی را حمل میکنند و حتی در خارج از اردوگاهها نیز مقدار زیادی از نیروی كار و مراقبت از فرزندان بر عهده آنهاست.»
لینا میگوید که بنیاد کرم به جوانان پناهنده سوری کمک میکند و به آنها میآموزد که پناهنده بودن فقط یک وضعیت است:
«این وضعیت شما را تعریف و محدود نمیکند. من هیچ کودکی را نمیشناسم که تحت تأثیر این جنگ قرار نگرفته باشد، خواه شاهد خشونت بوده باشد یا چندین بار جابهجایی را تجربه کرده باشد، یا مجبور به ازدواج و کار شده باشد و این موضوع دختران را بیشتر از پسران تحت تأثیر قرار میدهد زیرا قادر به دسترسی به حقوق اساسی خود نیستند.»
این بنیاد دارای دو مرکز آموزش به نام خانههای کرم در ترکیه است. لینا میگوید دختران سوری که در آنجا ملاقات میکند همیشه او را با «اعتقاد بی حد و حصر به احتمالات مثبت درباره آینده» شگفت زده میکنند.
یکی از آن دختران امان ۱۸ ساله از ادلب است. در سال ۲۰۱۵ او به ریحانلی، یکی از شهرهای ترکیه نقل مکان کرد. در این شهر که هممرز با سوریه است، او گاهی میتواند صدای بمباران در کشور خود را بشنود.
امان میگوید:
«بسیار ترسناک است که مرگ این همه در کنار ما وجود دارد.»
خانه کرم به او کمک کرده است تا خودش را بهتر بشناسد:
«باعث شد احساس کنم همه ما عضوی از یک خانواده هستیم.»
امان در حال حاضر در یکی از دانشگاههای ترکیه در رشته گردشگری تحصیل میکند اما همچنین برای تحصیل در رشته زبانهای مدرن به کالجهای ایالات متحده تقاضا میفرستد. آرزوی او این است که «فرهنگ واقعی و زیبایی واقعی» سوریه را به جهانیان نشان دهد.
اما آرزوی نهایی او مانند هر سوری دیگری، زندگی در یک سوریه آزاد و دموکراتیک است. با این حال، او شک دارد که این اتفاق در طول زندگیاش رخ دهد:
«شاید نوههای من بتوانند در سوریه دموکراتیک زندگی کنند.»
توانمندسازی زنان
دیما موسی، وکیلی از حمص است که کمک میکند تا راه رسیدن به این رویا هموار شود. او یکی از اعضای کمیته قانون اساسی سوریه است که در سال ۲۰۱۹ تشکیل شده است. این گروه در تلاش است پیشنویس قانون اساسی جدید سوریه را با نظارت سازمان ملل با حضور نمایندگان دولت اسد، مخالفان (که موسی بخشی از آن است) و اعضای آن تدوین کند.
اما آنها پس از پنج دور مذاکرات به بنبست رسیدهاند. دیما میگوید:
«ما هنوز در مورد یک ماده قانون اساسی یا حتی اصل قانون اساسی به توافق نرسیدهایم.»
۳۰ درصد کمیتهها را زنان تشکیل میدهند، با این حال در گروهی که ریما در آن است، کمترین میزان زنان حضور دارند که هفت نفر از ۵۰ نفر است.
او می گوید:
«زنان در هیأت ما به درستی نمایندگی نمیشوند. این بدان معناست که بیش از نیمی از جامعه سوریه به اندازه کافی شنیده نمیشوند.»
و بدون اینکه صدای آنها شنیده شود، چگونه حقوق زنان در آینده کشورشان محافظت میشود؟
همانطور که غالیه میگوید، زنان سوری تواناییهای عظیمی دارند. آنها دارای خلاقیت و دانش، مهارت و تجربه برای ایجاد صلح هستند و هنگامی که زنان توانمند شوند، نسل بعدی نیز توانمند میشود.