از مقابل تئاتر شهر که در دوران همهگیری ویروس کرونا فعالیتی ندارد، به سمت پارک دانشجو که پیش میروم، آنچه بیشتر از همه چیز توجهام را جلب میکند، تعداد دستفروشها است که در کنار هم بساطشان را پهن کردهاند. از جوراب و گردنبندهای زینتی تا جگر و قلوههای به سیخ کشیده…
از یکی از دستفروشها که مقابل ساختمان تئاتر شهر لباس میفروشد، میپرسم چرا این مکان را انتخاب کردید؟
جواب میدهد: رفت و آمد اینجا زیاد است. مردم از هر طرفی میآیند و از اینجا میگذرند.
میپرسم: مردمی که برای تماشای تئاتر میآیند، باید از میان وسایل شما رد شوند، به نظرتان رفت و آمد برایشان سخت نشده است؟
با بیمیلی جواب میدهد: اگر میتوانند در این شلوغی، جای پارک پیدا کنند، میتوانند از اینجا هم رد شوند (به وسایلی که روی زمین چیده، اشاره میکند) الان هم که تعطیل است و رفت و آمد داخل ساختمان نیست.
از دستفروش دیگری که سیخهای جگر و قارچ را روی منقل گذاشته -چند پسر جوان کمی آنطرفتر روی چهارپایه نشستهاند و منتظر غذا هستند- میپرسم، شما چرا اینجا را انتخاب کردید؟
جواب میدهد: نزدیک پارک است و مردم بیشتر اینجا جمع میشوند، حرف میزنند، گرسنه میشوند و من در خدمتشان هستم.
حصارکشی در اطراف تئاتر شهر
پروژه ساخت تئاتر شهر که نماد هنر نمایش در ایران معاصر است، در سال ۱۳۴۶ آغاز شد. معمار این بنا علی سردار افخمی یکی از شاگردان هوشنگ سیحون، معمار برجسته ایرانی بود و ساخت آن پنج سال به طول انجامید. سالن اصلی تئاتر شهر اول به بهره برداری رسید و سالن چهارسو و تالار شماره دو نیز مدت کوتاهی پس از آن به بهره برداری رسیدند. سالنها، بخشها و محوطه اطراف ساختمان تئاتر شهر به مرور زمان به این مجموعه اضافه شدند.
مسئولان وزات ارشاد اسلامی و شهرداری تهران خواهان حصارکشی اطراف محوطه تئاتر شهرند. برخی از اعضای شورای شهر تهران اما با جداسازی این محوطه فرهنگی از شهروندان مخالفت کردهاند. قطبالدین صادقی، اخیرا در دفاع از جداسازی محوطه تئاتر شهر تهران گفته بود: «محیط پیرامون تئاتر شهر مکانی برای حضور اراذل و اوباش، خلافکاران و دگرباشها شده است که قداست فرهنگی این مجموعه را رعایت نمیکنند. باید حریم مجموعه تئاتر شهر مشخص شود، اتفاقات
شرمآوری در اطراف این بنا رخ میدهد.اینجا اروپا نیست که بگوییم تئاتر شهر نیاز به حریم ندارد.»
در واکنش به طرح جصارکشی تئاتر شهر، گروهی از کنشگران حوزه اقلیتهای جنسی و جنسیتی (جامعه الجیبیتیکیو) با انتشار بیانیهای اعلام کردند چنین طرحهایی در ادامه سیاست «جرمانگاری حیات همجنسگرایی، بیمار انگاشتن جامعه الجیبیتی و پزشکینه کردن هویت ترنس» است که «با سیاست حذف و به حاشیه راندن»، این بخش از جامعه را «دائما با داغ ننگ مواجه میکند.»
در این بیانیه آمده است این رویکرد، با «چشم بستن بر روی مسائل ریشهای» جامعه الجیبیتی را «مسبب اصلی یا دستکم یکی از عوامل» معضلات و ناامنیهای اجتماعی معرفی میکند و «گناهکار از نظر آنها جامعه کوئیر است که در سایه جرمانگاری حیات، حضور اجتماعی و حتی بیان جنسی جنسیتیاش محدود و محکوم شده است. پتک را بر سر این بخش از جامعه کوبیدن و تقاضای طرد او امنترین سیاست ممکن در فضای تبعیض و نابرابری است.»
میپرسم: قبلا کجا بودید؟
جواب میدهد: محدوده بهار شیراز. الان مدتی است اینجا کار میکنم.
میپرسم: آیا هر روز میآیید؟
میگوید: بله. هر روز اینجا هستم. قبلا ظهرها میآمدم و جا برای وسایلم نبود. الان صبح زود میآیم تا کسی جایم را نگیرد.
میپرسم: چطور مشخص میکنید که اینجا جای شما است؟
همینطور که سیخهای جگر را پس و پیش میکند، میگوید: اینجا جای من است، هر روز میآیم و به این جا عادت کردهام. دوست ندارم آنطرفتر باشم یا اینطرفتر. همین جای خودم بهتر است.
میپرسم: اگر آمدید و جایتان پر شده بود، چکار میکنید؟
بدون معطلی جواب میدهد: آنها که من را میشناسند، این کار را نمیکنند، اگر هم تازهوارد باشد، تذکر میدهم.
از کنار چند دستفروش دیگر رد میشوم و وارد پارک دانشجو میشوم. بیشتر صندلیها پر است، چند نفر شطرنج بازی میکنند و چند نفری هم به تماشا ایستادهاند. چند نفر روی نیمکت نشستهاند و با همدیگر حرف میزنند. همه چیز آرام به نظر میرسد، سر برمیگردانم و به سمت یکی از ترنسها که ماسک زده و کنار مجسمهای ایستاده. به طرفش میروم.
سوالم را اینطور میپرسم: چه مشکلاتی در این پارک دارید، آیا مردم با شما مهربان هستند؟
یکی از دگرباشان در محوطه تئاتر شهر: مردم نمیتوانند ما را درک کنند، ما نمیتوانیم اینجا را ناامن کنیم، مردم برای ما اینجا را ناامن میکنند. بعضی خانوادهها، بچههایشان را از خانه بیرون کردهاند، به اینجا میآیند و برای اینکه دوام بیاورند گاهی کارهایی هم میکنند تا پول دربیاورند و غذا بخورند وگرنه باید از گرسنگی بمیرند.
جواب میدهد: مردم، ما را میبینند و بهخاطر لباسها و طرز رفتارمان میخندند و مسخره میکنند. مشکل اصلی به خانوادهها مربوط میشود. مادرم مدام به من میگوید، پسر بزرگ کردهام که در لباس دامادی ببینم، من هم جواب میدهم، حالا یک بار هم در لباس عروسی ببین، هیچ اتفاقی نمیافتد!
میپرسم: غیر از مردم و خانواده چه مشکلات دیگری دارید؟
جواب میدهد: از طرف امنیت اخلاقی، بارها دستگیر شدهام، بازدید بدنی شدهام، بیشتر آنها ناآگاه هستند. میخواهند ببینند چه نوع موجوداتی هستیم!
بعد اینطور ادامه میدهد: هر چه قدر هم اینجا سخت و دردسر داشته باشد، مثل خانه من است و دوستانم مثل خانواده من هستند. اینجا دور هم جمع میشویم، حرف میزنیم و مشکلاتمان را فراموش میکنیم.
میپرسم: شنیدهای که میخواهند دور تئاتر شهر حصار بکشند، فکر میکنی علتش چه باشد؟
کمی فکر میکند و میگوید: شاید بهخاطر درگیریهایی است که بیرون از پارک است. بعضی اوقات بین دستفروشها، برای اینکه کجا وسایلشان را بچینند، دعوا میشود. بعضی اوقات هم مردم چیزی درباره گیها میشنوند و میآیند، ما را میبینند و فحش میدهند!
ولی ما اینجا برای دیدن دوستانمان میآییم. تنها جایی است که میتوانیم به راحتی قرار بگذاریم.
بله. بعضیها هم برای تنفروشی میآیند، دلیل نمیشود که اینجا بشود فسادخونه. همه جای تهران میشود تنفروشی کرد!
برای برخی از ترنسجندرها کارت شناسایی صادر میکنند. در ارتباط با کارت شناسایی میپرسم.
جواب میدهد: اگر قرار باشد پوشش دخترانه داشته باشم، باید مجوز بگیرم، اگر آن کارت را داشته باشم میتوانم عمل تغییر جنسیت بدهم. اگر هم گی باشی، باید کارت جدا بگیری، من تمام مراحل را انجام دادهام، هورمونتراپی کردهام و میخواهم تغییر جنسیت بدهم. مادرم راضی شده، پدرم هم به سختی رضایت داده، ولی دایی و عموهایم هنوز ناراضی هستند و هر روز به خانوادهام زنگ میزنند و مشکل میتراشند.
چهارراه ولیعصر میتواند مهمترین و کانونیترین موقعیت شهر باشد، وجود اتفاقات پیرامونش آن را تبدیل به تئاتری زنده و سیال کرده که مدام بازیگران میآیند و میروند و صحنه در حال تغییر است ولی پردهاش هیچ وقت نمیافتد!
با سیما که یکی از ترنسهای پارک دانشجو است و از تاجیکستان آمده همصحبت میشوم.
وقتی اسمش را پرسیدم، گفت، چون اسم پسر را پدرم برایم انتخاب کرده، دوست نداشتم، اسم سیما را خودم انتخاب کردم.
میپرسم: چه چیز باعث شد که به ایران بیایی؟
میگوید: به واسطه دوستی که از طریق شبکههای اجتماعی پیدا کردم به تهران آمدم و الان حدود سه ماه است که اینجا هستم.
میپرسم: مشکلات اینجا بیشتر است یا تاجیکستان؟
جواب میدهد: آنجا مشکل نداشتم، آزاد بودم، به خاطر دوستم به اینجا آمدم. از وقتی رسیدهام فقط تحقیر و توهین شدهام.
میپرسم: چرا فکر میکنند شما میتوانید این منطقه را ناامن کنید؟
جواب میدهد: مردم نمیتوانند ما را درک کنند، ما نمیتوانیم اینجا را ناامن کنیم، مردم برای ما اینجا را ناامن میکنند. بعضی خانوادهها، بچههایشان را از خانه بیرون کردهاند، به اینجا میآیند و برای اینکه دوام بیاورند گاهی کارهایی هم میکنند تا پول دربیاورند و غذا بخورند وگرنه باید از گرسنگی بمیرند.
میپرسم: میخواهی اینجا بمانی؟
اینطور جواب میدهد: یا به کشور خودم برمیگردم یا به اروپا میروم، ترنسها و گیها در همه دنیا آزاد هستند ولی در کشورهای اسلامی سختتر است. همه جا تحقیر میشویم. من قبل آمدن شنیده بودم در ایران به ترنسها اجازه عمل جراحی را میدهند و فکر میکردم شاید راحتتر بتوانم اینجا تغییر جنسیت بدهم، ازدواج کنم و اینجا زندگی کنم. کوچه و خیابان ناامنتر است ولی اینجا [در پارک] نمیتوانند زیاد اذیت کنند.
یکی از دگرباشان در محوطه تئاتر شهر: بیشتر اوقات شبها میآیند و ما را دسته دسته جمع میکنند و میبرند. برای بعضیها هفت ماه تا یک سال زندان میدهند ولی بعد متوجه میشوند که ما بیخطر هستیم و دوباره آزادمان میکنند. هر چقدر هم ما را بگیرند و ببرند، باز هم نمیتوانند ما را کنترل کنند، ما دوباره به دنیا میآییم. باید درک کنند، چند تا از ما را میخواهند زندانی کنند، ما دوباره برمیگردیم چون حس درونی ما از بین نرفته است.
یکی از دوستان سیما که تازه از شمال رسیده به سمت ما میآید. از او هم سوال را اینطور میپرسم: چرا بیشتر افراد فکر میکنند گیها برای تئاتر شهر و این محوطه میتوانند خطری ایجاد کنند؟
جواب میدهد: متاسفانه بیشتر مردم فکر میکنند ما داریم اسلام را تحقیر میکنیم. این طبیعت ما هست، نه یک جرم بزرگی که بخواهد مذهب یا دینی را تحقیر کند. ما برای هیچ کس خطری ایجاد نمیکنیم.
میپرسم: برای دیدن دوستانت به تهران آمدی یا برای ماندن؟
میگوید: خانوادهام شمال زندگی میکنند، گاهی به دیدنشان میروم.
میپرسم: شما با چه مشکلاتی مواجه هستید؟
جواب میدهد: بیشتر اوقات شبها میآیند و ما را دسته دسته جمع میکنند و میبرند. برای بعضیها هفت ماه تا یک سال زندان میدهند ولی بعد متوجه میشوند که ما بیخطر هستیم و دوباره آزادمان میکنند. هر چقدر هم ما را بگیرند و ببرند، باز هم نمیتوانند ما را کنترل کنند، ما دوباره به دنیا میآییم. باید درک کنند، چند تا از ما را میخواهند زندانی کنند، ما دوباره برمیگردیم چون حس درونی ما از بین نرفته است.
درباره کارت شناسایی میپرسم.
میگوید: کارت ندارم. دو ماه پیش چند نفری آمدند و گفتند میخواهند تست بگیرند و حلقهای به من دادند، گفتند، اگر این را داشته باشی، کسی با شما کاری نخواهد داشت ولی فکر میکنم دروغ باشد. برای اینکه بخواهند پول دربیاورند، این کار را انجام میدادند.
از دو آقا که توجهشان به صحبتهای ما جلب شده بود پرسیدم، به نظر شما چه عاملی باعث شده که بخواهند دور تئاتر شهر دیوار بکشند؟
یکی از آنها اینطور جواب میدهد: من با هر چه که حصار و تیغهکشی است، مخالف هستم، تمام دنیا پل درست میکنند تا انسانها به هم نزدیک شوند. اتفاقا باید حصار را دور اذهانی کشید که چنین تفکراتی دارند. اذهان ضد مردم و ضد هنر.
میگویم: در خبرها آمده که دستفروشهای اینجا و تنفروشی که در پارک میشود، باعث میشود که فضای تئاتر شهر ناامن شود.
جواب میدهد: این افراد بیآزارتر از این هستند که بخواهند به کسی آسیب بزنند. از زمانی که ساختمان تئاترشهر ساخته شده، پارک دانشجو و این افراد هم بودند، هیچ وقت هم آجری از آن کنده نشده است. دزدها همه جای شهر هستند. آنها که به درپوشهای چاه فاضلاب رحم نمیکنند، به دستگیرههای در ورودی تئاتر هم رحم نمیکنند. برایشان فرقی ندارد.
آقایی که کنارش نشسته، ادامه میدهد: یکسری آدم بیمار که نمیتوانند خود را کنترل کنند و دچار عقدههای روحی و روانی هستند، وقتی میبینند این افراد توسط خانواده یا هیچ ارگانی حمایت نمیشوند، عقدههای خود را سر اینها خالی میکنند. اگر هم کسی بخواهد بگوید، گیها برای تئاتر شهر مشکلساز هستند، در این ۴۰ یا ۵۰ سال که نبودهاند، بعد از این قرار است بشوند! حالا که دارند همه جا حصار میکشند، دور مجسمه فردوسی هم حصار بکشند.
دوباره به سمت تئاتر شهر راه میافتم، تعداد دستفروشها بیشتر شده است، مقابل در ورودی ساختمان، خانمی ایستاده، به سمتش میروم و میپرسم: میدانید که میخواهند همین جایی که ایستادهاند، دیوار بکشند؟
میخندد و میگوید: اگر تئاتر شهر برایشان اهمیت داشت، چرا زیرگذر را درست مقابل تئاتر شهر ساختند. هربار از این جا رد میشوم، دلم میخواهد میتوانستم آن را از آنجا بردارم.
میپرسم: به نظرتان اتفاقات داخل پارک دانشجو میتواند تهدیدی برای تئاتر شهر باشد؟
اینطور جواب میدهد: در تمام پارکهای تهران که گیها و ترنسها نیستند، امنیت برقرار است؟ همه آدمهای آنجا گندم خوردند و از بهشت آمدند و هیچ خشونتی در کار نیست. تمام اینها بهانه است تا این ساختمان را مثل باقی بناهای تاریخی خراب کنند.
چندباری که به پارک دانشجو و تئاتر شهر سرزدم، اینطور به نظرم آمد که بیشتر افرادی که پارک دانشجو را به عنوان مکانی برای گذراندن اوقات فراغت خود انتخاب میکنند، با ترنسها و گیها مشکلی نداشتند، یا از حضور آنها ناراحت نبودند و پارک را متعلق به آنها میدانستند.
بیشتر، افرادی که از جاهای دیگر میآیند و از این موضوع باخبر نیستند یا برای اولین بار وارد پارک میشوند، با دیدن آنها مشکلی ایجاد میکنند. طبق گفته گیها و ترنسها، حتی به وجود نیروهای امنیت اخلاقی هم عادت کردهاند و بر این باور بودند که این مکان خانه آنها است. اگر بخواهند آنها را بیرون کنند باید پارک را خراب کنند.
از فضای تئاتر شهر دور میشوم و با کارگردان تئاتر که سالها در این مجموعه کار کرده، در ارتباط با این موضوع تلفنی صحبت میکنم.
میگوید: اگر شیوه کار درست بود، نیاز به این همه موافق و مخالف نبود. قطعا مشکلاتی هست که باعث به وجود آمدن چنین طرحهایی شده است. متاسفانه آمار فقر در جامعه بالا رفته است، وقتی نتوانیم خشونت حاصل از این موارد را کنترل کنیم، به سمت سرکوب کردن تمایلات شخصی خواهیم رفت. در هر جای دنیا، هم فقر است هم گیها و ترنسها. ولی چاره کار این نیست که دور تئاترها، سینماها و کاخها حصار بکشند تا از آنها محافظت کنند. اگر بخواهیم حصار بکشیم، اوضاع بدتر میشود، بیشتر از اینکه به نفع این مجموعه باشد، به ضررش خواهد بود.
میگویم: گویا درگیریهایی هم صورت گرفته و باعث شده تا داخل ساختمان تئاتر شهر هم کشیده شود!
جواب میدهد: اگر هم افرادی اطراف تئاتر شهر دست به چاقو بردهاند، تنها از بین رفته، نه دیوارهای ساختمان. باید از تنها محافظت کرد، آنوقت خود به خود اینجا هم امنیت خواهد داشت. هیچ جنگی، پیروزی به همراه ندارد. کدام مرز را باید حفظ کنیم، باید مرزها را برداریم وگرنه حصار بکشیم تا چه چیزی را حفظ کنیم!
در آخر با بازیگر تئاتری که چندین اجرا در تئاتر شهر داشته، صحبت میکنم و نظر او را در این باره میپرسم.
اینطور میگوید: بعضی از کارگردانها و بازیگران شاید راضی به انجام این پروژه باشند، چون دوست دارند وقتی اجرایی دارند، اینجا خالی و تر و تمیز باشد.
ادامه میدهد: در ارتباط با دستفروشها که مخصوصا در این دوران که تئاتر فعالیتی ندارد، بیشتر شده است، باید مدیریتی صورت بگیرد، برای دستفروشها فرقی نمیکند اینجا باشند یا دویست متر آنطرف تر یا آنطرف خیابان. نیاز به مدیریت برای برقراری صلح است. در زیباترین خیابان که ولیعصر است، زیباترین پارک که دانشجو است، زیباترین تئاتر شهر را داریم که ارزش و اهمیت هنری دارد. ما ساختمان تئاتری به این زیبایی نداریم که ارزش معماری هم داشته باشد. فقط همین یکی است، همین را هم میخواهند اطرافش قلعه بسازند.
این گزارش یک طرفه است. مسئله ای که این نوشته نادیده میگیرد ناهنجاری است. تفاوتی نمیکند که از یک مرد یا زن یا یک LGBT رفتار نا به هنجار سر بزند. چون LGBTها در جامعه تحت ستم هستند این نتیجه حاصل نمیشود که ناهنجاری هایی که خلق میکنند نادیده انگاشته شود. من شخصا سالها است به آن مناطق رفت و آمد دارم. شوخی های رکیک، رفتارهای ناشایست جنسی، خرید و فروش و استعمال مواد و مواردی از این دست از LGBTها و البته مردان و زنان (و حتی زنان سالمند) آن پارک بسیار دیده ام. رفتارهایی که چه از هر انسانی سر بزند صرف نظر از جنسیتش ناهنجاری و حتی گاهی جرم است.
سامان / 09 April 2021
کاملا صحیح هست امیدوارم این وضعیت از روز جامعه LGBT از بین رود و تبعیضی نباشد
کوروش / 27 January 2022