ماجرای تلخ انفجار در مسابقه ماراتون بوستون تبعات مختلفی داشت. دو برادر چچنیتبار که سالها در آمریکا زندگی و تحصیل کرده و از امکانات آمریکا برای رشد و تأمین زندگی خود بهره برده بودند، در اقدامی پلید بمبهایی را نزدیک خط پایان مسابقه ماراتون منفجر کردند که محل تجمع جمع زیادی از مردم عادی بود. در جریان این بمبگذاری سه نفر کشته و بیش از ۱۸۰ نفر مجروح شدند.
چرایی چنین اقدامی، نخستین بعد مهم قضیه است. طبعاً باید شرایطی که تیمورلنگ و جوهر سارنایف را به سمت عملیات تروریستی سوق داد شناسایی شود. قطعا در کوتاه مدت دستگیری، انجام روندهای امنیتی و قضایی و سرانجام اجرای عدالت ضرورت دارد.
ولی ریشهکن کردن بنیادهای تروریسم و اقداماتی چون بمبگذاری بوستون، نیازمند درک عوامل ذهنی و مؤلفههای فرهنگیای است که قبح ترور را در ذهن کسانی چون برادران چچنی ار میان بر میدارند.
چه اتفاقی در نظام ارزشی آنها میافتد تا نابودی نمادهای اقتدار و کشتن مردم عادی، عملی مقدس جلوه گردد، عملی که برای تحقق آن همه قید وبندهای اخلاقی رنگ میبازند؟
برادران سارنایف، به شهادت نزدیکان آنها، رفتار خوب و مناسبی داشتند و هیچ سابقه منفی در کارنامه آنها نیست. هر دو به نسبت موفق بودند. اما به نظر میرسد تنهایی، از دست دادن تعادل، کینهورزی و چه بسا ناکامی در ارتباط گرفتن با جامعه آمریکا باعث شد تا تیمور لنگ سارنایف جذب تفکرات اسلامگرایان جهادی قفقاز شود.
بر اساس اطلاعات موجود، او مطالب وب سایتهای اسلام گرایان افراطی را به طور مرتب دنبال میکرده است. طبق اعترافات اولیه برادرش جوهر، او به فکر طراحی عملی تبهکارانه افتاد تا از تاثیرات مخرب جنگهای آمریکا با عراق و افغانستان به زعم خود بکاهد و جلوی خطرات در برابر اسلام را بگیرد.
شناسایی عواملی که این دو جوان را به سمت بمبگذاری بوستون هدایت کرد، مسئله مهمی است که مقامات آمریکایی و نیروهای درگیر مبارزه با تررویسم، و طبعا مسئولان و کارمندان بخشهای آموزشی و اجتماعی باید بدان توجه نمایند وتدابیری بیندیشند تا افراد پا به راه خطای مشابهی نگذارند.
هدف، انگیزه و توجیه ترور
خطاکاران قابل ترحم به نظر میرسند اما این مسئله نباید موجب شود که از قبح عمل این دو با قربانی خواندن آنها کاسته شود. اگر قرار باشد نیت افراد مبنا قرار گیرد و هدف وسیله را توجیه کند، آنگاه معیار تمیز بین نیکوکاری وشرارت چه خواهد بود؟ تکلیف تلاش برای صلح و امنیت در دنیا چه میشود؟
برخی میگویند تنگناهای زندگی مهاجران موجب قربانی شدن این دو شده است. جمعی دیگر این رویداد را واکنش طبیعی جنگهای امریکا در عراق و افغانستان و دیدگاه دیگری وجود تبعیضهای نژادی در آمریکا را زمینهساز مشکل میبیند.
در عین حال باید توجه کرد که نیت و هدف برادران سارنایف نیز کاملا غلط بوده است. آنها ابزار دست گرایشهای افراطی وضد بشری اسلامگرایان شدند که خطر بزرگی برای سعادت و رفاه بشری دارند و بزرگترین تهدید برای حیثیت جهان اسلام نیز محسوب میشوند.
نقطه کانونی خطای فاجعه بار آنها هدف قرار دادن مردم معمولی و به هراس افکندن جامعه آمریکا است. آنان از مواهب این جامعه برخورد دار شده بودند. آمریکا به آنها پناه داده بود تا از فضای سخت و دشوار محل تولد و مهاجرت ثانویه شان رهایی یابند. آنها در این جامعه بر کشیده بودند. از اینرو خشونت ورزی علیه مردم آمریکا خارج از موزاین اخلاقی، انسانی و قدر شناسی بود.
در بحثهای جاری در میان ایرانیان، خاصه در آمریکا، دیده میشود که عدهای ترور بوستون را فقط با دست گذاشتن بر روی مشکلات جامعه آمریکا و برخی سیاستهای واشنگتن توضیح میدهند. واکنشی جلوه دادن ماجرا، چون به نفس کنش نمیپردازد، از بررسی خود آن و عوامل مستقیم برانگیزاننده آن غافل میماند.
با این گونه بررسی پدیده، باز راه باز خواهد بود برای این که دیگرانی در مسیری مشابه گام بردارند و یا نگرشی تقویت شود که از زهدان آن دهشت پراکنی مشابه برادران سارنایف به منظور شکستن ابهت استکبار متولد شده است.
واکنش به جنگافروزی آمریکا
در بحثها و در محافل و مجالس، شنیده شد که برخی با بزرگنمایی مشکلات در جامعه آمریکا، استدلال میکردند که تنگناهای زندگی مهاجرین موجب قربانی شدن این دو شده است. جمعی دیگر این رویداد را واکنش طبیعی جنگهای امریکا در عراق و افغانستان بر شمردند. دیدگاه دیگری وجود تبعیضهای نژادی در آمریکا را زمینهساز مشکل عنوان کرد.
کنار گذاشتن معیارهای انسانی و عدم مرزبندی قاطع با اشکال ناموجه خشونت، تلاش و فعالیتهای تحولخواهانه و نگرش انتقادی را از حالت سازنده بیرون میآورد.
سمتگیری عمده این نیروها، بیشتر برخورد انتقادی با دولت آمریکا و تلاشهای مسئولان امنیتی و قضایی آمریکا در مواجهه با عاملان انفجار بود. البته مشکل فقط محدود به انها نیست. برخی نیز شتابزده از همان ابتدا انگشت اتهام را به سوی مسلمانان نشانه رفتند.
اما نتیجه نگران کننده موضعی که لبه اصلی حمله را در ماجرای انفجار بوستون به سوی دولت آمریکا و ایرادهای این جامعه متوجه میکند؛ تقلیل قبح جنایت است. امری که خود به گسترش دیدگاههای افراطی کمک میکند. در لابلای این برخوردها، رویکرد امریکاستیز انه قابل مشاهده است که بیشتر متعلق به نسل جدید است.
کسانی در این حوزه فعال شدهاند که برخیشان در دانشگاههای ممتاز آمریکایی تحصیل میکنند، شماری از آنها اساسا اشتهار و موقعیت خود را از رهرو فعالیت در ایالات متحده کسب کردهاند. حتی کسانی دیده میشوند که در موسسات مدنی آمریکایی و یا نهادهای وابسته به دولت امریکا کار میکنند. نوع برخورد این نسل با نسلهای قدیمی ضد امریکایی تفاوت دارد.
این جریان حق دارد در چارچوب آزادی بیان دیدگاههای مخالف و انتقادی خود به امریکا را مطرح سازد. زیرا جامعه آمریکا مبرا از ایرادها ومشکلات نیست. بحث بر سر این است که سمت وسوی این مخالفتها چیست؟ و در عین حال موجبی برای توجیه اقدامات تروریستی نشود.
مذمت و پلشتی ترور در اهداف نیست. بلکه در روش است. چه بسا اکثر تروریستها اهداف مقدسی داشته و از این منظر چندان سزاوار نکوهش نباشند. اما آنچه باعث بطلان این شیوه مخرب میشود نتایج عملی و ویژگی جنایتکارانه آن است. برادران سارنایف به زعم خود برای جلوگیری از کشته شدن مسلمانان، خود مرتکب عمل مشابهی شدند و انسانهای بیگناهی را قربانی ساختند.
اخلاق و رواداری در قبال جامعه میزبان
ایراد دیگر در خصوص فقدان شناخت درست از جامعه آمریکا و ارائه اطلاعات غلط است که از سوی این جمع در فضای مجازی ارسال میشود. جامعه آمریکا در قیاس با وضع کنونی دنیا یکی از کمترین رویکردهای تبعیضآمیز نسبت به مهاجران را دارد.
ارتباط دادن اشغال نظامی عراق و افغانستان توسط دولت آمریکا با اقدامات تروریستی علیه شهروندان آن نادرست است. عاملان فجایع تروریستی در عراق و افغانستان کسانی هستند که در تقابل با آمریکا و همچنین مردم کشورهای خودشان قرار دارند.
زیبنده نیست کسانی که هنگام اقامت یا تحصیل در دانشگاههای امریکا، از این مزیت استفاده کردند، رسم اخلاق و قدردانی را کنار بگذارند. زندگی در هر جای دنیا و استفاده از امکانات و امتیازات آدابی نیز دارد. لازمه این امر احترام و مشارکت در اندوه وشادی وقایعی است که کلیت مردم و جامعه آمریکا را در بر میگیرد.
طبیعی است این موضوع ارتباطی با بیان نقائص این جامعه و انتقاد و یا تلاش برای حل مشکلات ندارد. در غیر این صورت انعکاس حس نفرت و انزجار افراد ر ا به تدریج در بنبستی قرار میدهد که به سمت برخوردهای افراطی سوق داده شوند. کنار گذاشتن معیارهای انسانی و عدم مرزبندی قاطع با اشکال ناموجه خشونت تلاش و فعالیتهای تحولخواهانه و نگرش انتقادی را از حالت سازنده بیرون میآورد و میتواند به نتایج وحشتناکی منتهی شود. در این میان برخورد کسانی که یا مستقیما با نهادهای مدنی و یا وابسته به دولت آمریکا فعالیت میکنند و بر تنور آمریکا ستیزی میدمند، بیشتر از منظر اخلاقی سزاوار نکوهش است.
بنبست افراط گرایی
تفاوت فاحش در پرداختن رسانهها به حوادث تروریستی در داخل خاک آمریکا با خارج و به طور مشخص در افغانستان و عراق نیز در کانون بحثها بود. این مسئله یک واقعیت تلخ است. توجه همه جانبه و جامعی به پدیده ترور وجود ندارد. اما ریشه و دلایل آن بسی فراتر از تحلیل تک عاملی است.
زیبنده نیست کسانی که هنگام اقامت یا تحصیل در دانشگاههای امریکا، از این مزیت استفاده کردند، رسم اخلاق و قدردانی را کنار بگذارند.
در دنیای واقعیت، معمولا اتباع هر کشور به اتفاقات بدی که برای هموطنانشان رخ میدهد توجه بیشتری میکنند. همچنین باید در نظر گرفت که مذمت ترور وابسته به تعداد قربانیان و یا چگونگی شرایط نیست. ترور در هر شرایطی و هر سطحی محکوم است و برای پرداختن به آن لزوما نباید جنبه مقایسهای برای آن در نظر گرفت.
نگرش درست این است که ضمن محکوم کردن صریح و نامشروط اقدامات تروریستی در خاک آمریکا، اهمیت توجه به ریشههای ترور و مشکلات بغرنجتر در دیگر نقاط دنیا گوشزد شود. ضایعات و خسران ترور به یکدیگر مرتبط هستند و ناامنی در هر جای دنیا، ناگزیر به دیگر نقاط نیز سرایت میکند.
برخی ممکن است بین اشغال نظامی عراق و افغانستان توسط دولت آمریکا با اقدامات تروریستی علیه شهروندان آن ارتباط برقرار کنند. این بحث نیز اعتباری ندارد. عاملان فجایع تروریستی در عراق و افغانستان کسانی هستند که در تقابل با آمریکا و همچنین مردم کشورهای خودشان قرار دارند. اساسا جنگ با عراق و افغانستان محصول فعالیتهای تروریستی القاعده و طالبان بود. قبل از آن هم این گروهها شیوههای غیر انسانی خود را با تصرف منابع قدرت و در جایگاه دولت انجام میدادند.
معصومه ابتکار نمونهای است که خوب حق مطلب را ادا میکند. او در میان مردم آمریکا بزرگ شده بود اما روزگاری نمایندگان این ملت را گروگان گرفت
تررویستهای کنونی دشمنان بشریت هستند که میخواهند مقاصد سوء خود را بر جوامع و مردم تحمیل کنند. در مقام آسیبشناسی از هر زاویهای که نگریسته شود، شر و آسیب آنها خیلی بیشتر است.
حتی اگر دیدگاه مدافعان نظریه توطئه را در نظربگیریم که القاعده را ابزار دست امریکا میدانند، باز اگر دیکتاتورها، مرگ اندیشان و خشونت طلبان اسلامی نبودند این اتفاق نمیافتاد و بهانه از دست نیروهای جنگ طلب گرفته میشد. در اصل تروریستها که در پشت اسلامگرایی پناه گرفتهاند، موجبات جنگهای عراق و افغانستان را فراهم کردند واینک نیز با تداوم فعالیتهای خرابکارانه، تداوم حضور نیروهای ارتش امریکا در کشورهای یاد شده را توجیه پذیر میسازند.
در مجموع قبح و کراهت روشهای غیر انسانی و مغایر با اخلاق باید بر فراز تمامی نگرشها قرار گیرد. همچنین زندگی در هر کشور و در میان هر ملتی، الزاماتی دارد تا حقوق و دغدغههای ملی آنها ر ا رعایت کرد؛ قدردان محبتها بود ودر برابر برخوردهای غلط نیز محکم ایستاد.
نمونهای که خوب حق مطلب را ادا میکند، برخورد افرادی نظیر معصومه ابتکار است. وی از هشت سالگی به کشور آمریکا مهاجرت کرده بود و پس از تحصیل در سطوح ابتدائی، دبیرستان و دانشگاه به ایران آمد و در جریان تسخیر سفارت آمریکا نقش فعالی ایفا کرد. او در میان مردم آمریکا بزرگ شده بود اما روزگاری نمایندگان این ملت را گروگان گرفت. او در حرکتی سهیم شد که در چند مورد تهدید کردند در صورت اقدامات تهاجمی دولت ایالات متحده، گروگانها در امان نخواهند بود.
نسل جدید دانشجویان ایرانی منتقد دولت آمریکا باید هوشیار باشد در مسیریهایی گام نزند که انتهای آن سرنوشت مشترکی با امثال “ابتکار”ها را رقم زند. همچنین ارائه تصویر منصفانه از جامعهای که در آن زندگی میکنند نیز با حقطلبی رابطه مستقیمی دارد.
به درستی گفته شده مشکل اصلی ترور در هدف نیست بلکه در روش است ، و اتفاقا نقطه اصلی تحقیق همین وجه قضیه است . هنگامی تروریست دست به عمل خشونت آمیز می زند که در روشهای دیگر عاجز مانده باشد
یعنی بواسطه عقب ماندگی شدید از جهان اول ، که غیر قابل انکار هست ! چاره ای نمی بیند جز اینکه کل صفحه شطرنج را بهم بریزد . چرا که از طرفی پیشروی رقیب در زندگی اجتماعی و اقتصادی و مذهبی و نهایتا عاطفی خود را می بیند و در فضای تلخ تنهایی خویش ، به تدریج در توهم ترور به عنوان راه حلی مناسب غوطه ور می شود.
اگر واقع بینانه بنگریم ، هر چند این امر قبح بالایی دارد اما فاصله طبقاتی و اطلاعاتی موجود بین کشورها هم تنفر بالایی ایجاد می کند و درواقع “اجتناب ناپذیر” است . ترور تا زمانیکه این تنفر هست تداوم خواهد یافت و رشد خواهد کرد . با تشکر
مزدک / 25 April 2013
***
خدا آدم رو جوگیر نکنه، آمین!
معصومه ابتکار / 26 April 2013
اولا که اقدامات یک مشت خونخوار وحشی را به اسلام نسبت ندهید چرا که اسلام حقیقی راضی نیست حتی یک قطره خون به ناحق از دماغ کسی ریخته شود حال به فرض که مسلمان هم باشند افکار یک مشت وهابی تندرو را که هیچ ریشه ای در اسلام راستین ندارد را با فرزانگانی همانند خانم ابتکار هم طراز میدانید.وقتی ریگی داشت ایرانیان را تکه پاره میکرد شما کجا بودید
یاسر / 26 April 2013