Opinion-Zamaneh

بحث بر سر انتخابات گرم است. برخی انتظار حادثه‌ای را دارند که خودشان هم دقیق نمی‌دانند چیست. برخی هم اعتقاد دارند که شرایط این انتخابات آنچنان که ادعا می‌شود ویژه نیست و در نهایت انتخاباتی آرام برگزار خواهد شد که با معرفی یکی از نامزدهای نزدیک به علی خامنه‌ای به عنوان رئیس جمهور ایران به پایان خواهد رسید.

گزارش زیر، حاصل گفت‌وگو با کسانی در داخل ایران است که می‌توان آنان را فعال سیاسی یا دست‌کم علاقه‌مند به پیگیری مباحث قلمداد کرد. گفته‌ها به صورت هدفمند یادداشت و جمع شده‌اند. از دل سئوالات مختلف، متن واحدی استخراج شده که درباره موضوع بحث است. تلاش شده که نظرات جمع‌شده دقیق بازتاب یابند.

ادعا نمی‌شود که این گزارش همه نظرات موجود و قابل طرح را منعکس کرده است.

نکته دیگر این است که هر نظری وزنی دارد، یعنی توده‌ای از طرفداران دارد که در این نوع گزارش‌های میدانی نمی‌توان با رقم و آمار آن را مشخص کرد.

انتخابات

هنگام تهیه گزارش، به افراد مختلفی برخورد کرده‌ایم که دیدگاه مشابهی دارند و بهترین بیان برگزیده شده است. در گزارش، نظرات هفت نفر و شاید بتوان گفت هفت دسته، منعکس می‌شود.

باید به فکر سرنگونی بود

شماره یک: «شرایط خیلی وخیم‌تر از آن است که بخواهیم با شعار، خوش‌بینی و امید کاذب چیزی را تغییر دهیم. رابطه‌ها خیلی ساده است. اولا شورای نگهبانی داریم که اجازه رد شدن کاندیداهای غیر حکومتی را نمی‌دهد. دوما، وزارت کشوری انتخابات را برگزار می‌کند که اجازه برگزاری انتخابات سالم را نمی‌دهد. سوم آن که نهادهای نظامی، امنیتی و قضائی مانند وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، حفاظت اطلاعات قوه قضائیه، اطلاعات ناجا، دادگاه‌های انقلاب، شبه نظامیان بسیج، نظامیان سپاه پاسدارن و انواع و اقسام نیروهای پلیس که همگی در ایران غیر منتخب، غیر پاسخگو و ضد مردمی هستند و اگر کاندیدای حداقلی رد شده از فیلتر شورای نگهبان قدمی کج بر دارد او را سر جای خود خواهند نشاند.

«ما از خیزش مردم کشورهای عربی تمجید می‌کنیم. اما نوبت به ایران که می‌رسد این راهکار بد می‌شود! ما در ایران از چه کسی می‌ترسیم؟ از مردم؟»

برای تغییر در مورد اول مردم و جامعه هیچ اراده‌ای ندارند و اختیار کامل شورای نگهبان در دست رهبر جمهوری اسلامی است. برای تغییر در مود دوم نیاز به در دست داشتن قوه مجریه است که الان برای ما صورت مسئله همین است. یعنی پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری. برای تغییر در مورد سوم تنها راه این است که نظام جمهوری اسلامی کنار برود و نظام دیگری جانشین آن شود.

شرکت در انتخابات زمانی که حداقلی از مسائل قابل تغییر باشند منطقی است. وقتی وضعیت به شکلی درآمده که نتیجه انتخابات هیچ تاثیری در ساختار حکومت و تصمیمات حکومت ندارد، کاری بیهوده‌تر از این نیست که چهار سال به چهار سال پای صندوق‌ها برویم. معمولاً یک سال قبل از انتخابات همه سرگرم رایزنی و گرم کردن بازار انتخابات هستند. تا یک سال بعد از انتخابات نیز همه سرگرم خبرهای جدید و عزل و نصب‌ها و مسائل این شکلی هستند. دو سال دیگر نیز به مسائلی مانند هخا، سردار مدحی و غیره سرگرم هستیم. با این تفاسیر من فکر می‌کنم بهتر است سر خودمان را کلاه نگذاریم.

انتخابات

می گویند که انقلاب بد است، سرنگونی حکومت با خشونت و هزینه همراه است، ممکن است اوضاع جامعه ایران از کنترل خارج شود و از این حرف‌ها. ما از خیزش مردم کشورهای عربی تمجید می‌کنیم. مصر، تونس، الجزایر، یمن، پس لرزه‌هایی در اردن و عربستان همه خوب هستند اما نوبت به ایران که می‌رسد این راهکار بد می‌شود! ما در ایران از چه کسی می‌ترسیم؟ از مردم؟

سوال می‌کنیم قرار است جامعه از کنترل چه کسی خارج شود؟ این افرادی که خود را برتر و آگاه‌تر از مردم ایران می‌دانند چه کسانی هستند و بنا به چه دلیل یا رابطه‌ای فکر می‌کنند صلاح مردم ایران را بهتر می‌فهمند و اجازه دارند به جای آنان تصمیم بگیرند؟ به نظر من این استدلال و این نوع نگاه تفاوتی با نوع نگاه و نوع برخورد حاکمان جمهوری اسلامی ندارد.»

کاری از دست این مردم بر نمی‌آید؛ آمریکا زودتر بزند

شماره دو: «بله می‌شود به خیابان‌ها ریخت و با پلیس درگیر شد. مسئله این است که کسی نمی‌خواهد هزینه آنرا بدهد. همه با خودشان می‌گویند چرا من باید کشته شوم و به زندان بروم؟ چرا من کنار نایستم و لذت زندگی در ایران آزاد را بچشم؟ حق دارند. خود من اینطوری فکر می‌کنم. از گفتن اینکه دلم می‌خواهد از زندگی لذت ببرم خجالت نمی‌کشم.

«مردم می‌ترسند. اینقدر به مردم فشار آورده‌اند که نباید از مردم توقع داشت دوباره به خیابان بریزند. آمریکا زودتر بزند کار را تمام کند. تلفاتش از تلفات تصادفات جاده‌ای در یک سال کمتر است. همه راحت می‌شویم.»

من فکر می‌کنم روحیات مردم ایران خیلی عوض شده است. دیگر کسی نمی‌خواهد ریسک انقلاب ۵۷ را تکرار کند. هشت سال در زمان آقای خاتمی و هشت سال در دولت احمدی‌نژاد یک سری حرف‌ها زده شده است. قرار بود با حرکت تدریجی و بدون خشونت فضا تغییر کند. من هم یکی از کسانی بودم که فکر می‌کردم اوضاع عوض می‌شود اما نشد. وقتی به ساده‌ترین جمع‌های دانشجویی با باتوم و زنجیر حمله می‌کردند، فاجعه ۱۸ تیر راه انداختند یا وقتی حجاریان را ترور کردند، عبدالله نوری را کتک زدند و کارهای دیگر، باید می‌فهمیدیم با انتخابات و پست ریاست جمهوری کاری درست نمی‌شود.

ایراد از ریاست جمهوری نیست. مشکل خود خامنه‌ای است. وقتی رهبر اجازه ریشه یابی پرونده قتل‌های زنجیره‌ای را نداد و با چند نفر عامل سطح پائین پرونده مختومه شد باید می‌فهمیدیم ایراد از کجاست. سخنرانی خامنه‌ای که گفت از همه دولت حمایت می‌کند جز وزارت ارشاد و عطاء‌الله مهاجرانی، باعث برکناری او شد. آن موقع خاتمی وزارت اطلاعات و وزارت دفاع را به خامنه‌ای داد تا نوری و مهاجرانی وارد کابینه شوند و از مجلس رای اعتماد بگیرند. این روزها هم اشتراک نظر بین همه هست که وزارت خارجه و وزارت اطلاعات از اختیارات احمدی‌نژاد خارج است. می‌بینید که فرقی بین خاتمی و احمدی‌نژاد نیست. قدرت اصلی و مشکل اصلی رهبر جمهوری اسلامی است.

روز انتخابات

مشکل رهبری با صندوق رای حل نمی‌شود چون شورای خبرگان رهبری همه زیر دستان خودش هستند. در وضعیت بد اقتصادی که موجود است مردم به جز دردهای خودشان وقت ندارند به چیزی فکر کنند. مردم می‌ترسند. اینقدر به مردم فشار آورده‌اند که نباید از مردم توقع داشت دوباره به خیابان بریزند. کاری از دست این مردم بر نمی‌آید. آمریکا زودتر بزند کار را تمام کند. تلفاتش از تلفات تصادفات جاده‌ای در یک سال کمتر است. همه راحت می‌شویم.

دوره انقلاب تمام شده. تازه اگر انقلاب شود چون مردم بی‌سواد هستند و فریب می‌خورند، دوباره قدرت دست آدم‌هایی می‌افتد که نباید بیفتد. بهتر است آمریکائی‌ها مثل عراق و افغانستان کار را تمام کنند و خودشان مدیریت را به دست بگیرند. وضعیت ما از آنها بهتر است. با یک تیم تحصیل کرده که از خارج بیاورند و هیچ گرایش سیاسی خاصی نداشته باشند خودمان ایران را سریع بازسازی می‌کنیم.»

مهم، تمرین دموکراسی است

شماره سه: «هیچ کشوری با یک یا دو انتخابات به آزادی و دموکراسی نرسیده است. نباید مسئله را به برد و باخت تقلیل داد. مهم این است که ما تمرین دموکراسی می‌کنیم. استبداد در کشور ما ریشه دارد و ذهن و فرهنگ ما با اقتدرگرایی حکومت‌ها پیوند خورده است. بین ۲۰ میلیون رای انتخابات ریاست جمهوری تا شکست در انتخابات شورای شهر زمان بسیار کمی فاصله وجود داشت که این یعنی در پیروزی ما احساسات حرف اول را زده است و عقل جای دوم را داشته است. هرچقدر زمان لازم باشد صرف می‌کنیم تا عقل در درجه اول قرار بگیرد.

«هیچ کشوری با یک یا دو انتخابات به آزادی و دموکراسی نرسیده است. نباید مسئله را به برد و باخت تقلیل داد. مهم این است که ما تمرین دموکراسی می‌کنیم.»

نقطه ضعف جوامع جهان سوم در این است که رای مردم با تهییج احساسات جلب می‌شود. فعالیت ما متوجه شخصیت‌ها است و احزاب واقعی نداریم. احزاب تحت تاثیر شخصیت‌ها هستند. افراد پیروز در انتخابات گذشته یا سیاستمداران شناخته شده به صورت فردی چند نفر را جمع می‌کنند و اقدام به تاسیس حزب می‌کنند.

شخصیت‌های سیاسی فکر می‌کنند که تعداد آرای آنان در انتخابات یا مقبولیت در حلقه نزدیک محافل سیاسی به حساب احزاب نیز نوشته می‌شود. این اشتباه است. حزب بر مبنای طرح و برنامه، آرای جامعه را به خود جلب می‌کند، قدرت می‌گیرد، پیروز می‌شود و اگر قدرت را از دست داد از همین طریق دوباره قدرت را پس می‌گیرد.

انتخابات ایران

دوران هاشمی، دوران خاتمی، دوران احمدی‌نژاد و دوران دولت بعدی تجربیاتی هستند که جامعه با بررسی آنها آگاه می‌شود. به جای یافتن مقصر باید در حرکت قدم به قدم به مردم نشان داد که نتیجه انتخاب آنها چه وضعیتی بوده است. باید تندروی‌ها کنار گذاشته شود. در دوران احمدی‌نژاد و دوران آقای خاتمی تندروی شد. تندروی، گفتمان شعاری در کشور ایجاد می‌کند و در دروه‌های مختلف تشدید می‌شود.

اگر در دوران آقای خاتمی کمی معتدل عمل شده بود الان به جای آقای احمدی‌نژاد یک دولت معتدل‌تر روی کار بود. با شرکت مستمر در انتخابات، جامعه مشق دموکراسی می‌کند و ورزیده می‌شود. حسن بزرگ شرکت در انتخابات کنار رفتن جریانات تندرو از سپهر سیاست ایران است.»

هر کس برای بقا و منافع خودش به مردم آدرس غلط می‌دهد

شماره چهار: «تجربیاتی که از کل عمر این نظام در دسترس است و در تاریخ ثبت شده است نشان می‌دهد که ساختارهای جمهوری اسلامی غیر قابل تغییر و اصلاح هستند. هرم قدرت در ایران و اختیارات شخص ولی فقیه در قانون اساسی جلوی هر تلاشی برای تغییر را گرفته است. حالا اینکه چرا عده‌ای معتقدند و اصرار دارند در چارچوب قانون اساسی و با اعتقاد به اصول قانون اساسی می‌خواهند شرایط را عوض کنند، علامت سوال بزرگی است!

«نقطه ضعف جوامع جهان سوم در این است که رای مردم با تهییج احساسات جلب می‌شود. فعالیت ما متوجه شخصیت‌ها است و احزاب واقعی نداریم. احزاب تحت تاثیر شخصیت‌ها هستند.»

به جریانات سیاسی نگاه کنید. در همه شبکه‌ها، سایت‌ها و روزنامه‌ها هر کس برای بقا و منافع خودش به مردم آدرس غلط می‌دهد. یکی از انقلاب می‌ترسد چون می‌داند که در صورت آگاهی و قیام مردم ایران، حرکتی که از دل جامعه شکل بگیرد چهره‌ها و عناصر خودش را نیز خواهد ساخت و دیگر نیازی به واردات اپوزیسیون با هواپیمای C-130 به ایران نخواهد بود. دیگری از لزوم اعتقاد و التزام به قانون اساسی و شرکت در انتخابات می‌گوید در حالی که فرد دیگری که همه شاخصه‌های مثبت را داشته است و با شعار “بازگشت به دوران طلائی امام” وارد صحنه شده بود، هم اکنون در حصر خانگی است.

به تاریخ انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب کبیر روسیه نگاه کنید. یکی از ویژگی‌های مشترک این دو انقلاب جهش آگاهی در جامعه است. شرح خاطرات روزنامه‌نگاران و انقلابیون مملو از اشارت به علاقه مردم به خواندن روزنامه، کتاب و جزوه‌های قانونی و غیر قانونی است. نانوا، درشکه‌چی، سرباز، کارگر کارخانه، کشاورز، آهنگر، معلم، پیر و جوان، زن و مرد. انقلابیون فرانسه تلاشی برای تطهیر کشیشان نکردند. انقلابیون روسیه تلاشی برای اعتقاد قانونی به حکومت تزار نکردند. نظام و روابطی که باید سرنگون می‌شد، سرنگون شد و یک گام بزرگ به سوی تکامل اجتماعی برداشته شد.

انتخابات

تضمین مسیر حرکت انقلاب در راه عقلانیت و انسانیت بسته به حجم و کیفیت آگاهی‌ای است که به جامعه داده می‌شود. افکار عمومی جامعه می‌تواند محل نزاع دستگاه‌های فلسفی و فکری مختلف باشد ولی متاسفانه خوراک خروجی رسانه‌های ایران از حکومت تا اپوزیسیون در حیطه سیاست و قدرت همه بر دروغ است.

انتخابات یک دوره بسته و باطل است. آقای هاشمی از عالیجناب سرخ پوش تبدیل می‌شود به امام جمعه سبز. دوباره تبدیل می‌شود به مهره حکومت و بعد از مدتی به عنوان معماری که اصلاحات زاده دولت او بوده به عنوان آخرین روزنه امید، مناسب کاندیداتوری تشخیص داده می‌شود.

«انتخابات یک دوره بسته و باطل است. آقای هاشمی از عالیجناب سرخ پوش  به امام جمعه سبز تبدیل می‌شود. دوباره به مهره حکومت تبدیل می‌شود و بعد از مدتی به عنوان معماری که اصلاحات زاده دولت او بوده به عنوان آخرین روزنه امید، مناسب نامزدی عنوان می‌شود.»

روزی از بالا تا پائین نظام در این رسانه‌‌ها به فحش و انتقاد کشیده می‌شدند و همه عناصر گذشته و حال این نظام را می‌کوبیدند اما در اعتراضات سال ۸۸ عبور از موسوی و کروبی را تندروی می‌خواندند. پس از اعتراض مردم تهران و چند شهر دیگر در روز عاشورا، نرم نرمک از تندروی‌های جنبش سبز و مدتی بعد از تندروی‌های موسوی و کروبی انتقاد شد! بعد از حصر آنان از عدم مشروعیت کلیت نظام صحبت کردند و اینکه دیگر به همه ثابت شده است راهی به جز سرنگونی نیست. اکنون خود را به فراموشی زده‌اند که موسوی و کروبی در زندان خانگی هستند و از شرکت دوباره در انتخابات می‌گویند.

این چه لولوئی است که از ترس آن یک بازی باخته باید ده‌ها بار تکرار شود؟ از حرکت مردم می‌ترسند چون بقای بسیاری از آنها در محیط چانه‌زنی با حکومت و گفتگو از بالا میسر است. وقتی مردم کل حکومت را کنار بگذارند طبیعی است که سهمی به آنان نمی‌رسد.

مردم قربانی خشونت حکومت هستند بنابراین حق دارند در برابر این خشونت از خود دفاع کنند و برای تضمین عدم اعمال مجدد این خشونت اقدام به تغییر ساختارهای موجود برای دفاع از اجتماع در برابر دست اندازی دولت و حکومت کنند.

انتخابات شش

فکر نمی‌کنم کسی در این شک داشته باشد که در ایران دیگر امکان به قدرت رسیدن اندیشه‌های دین سالار وجود ندارد. چه حکومتی امکان دارد بدتر از حکومت جمهوری اسلامی روی کار بیاید؟ اگر فردی به درستی، قاطع بودن و عقلی بودن تفکرات خود اطمینان دارد نباید از این ترس داشته باشد که اندیشه و تفکرات دیگری بتواند بر جامعه مسلط شود.

«اگر جنبش سبزی هنوز زنده بود من مخالف حضور در انتخابات می‌شدم اما در این شرایط اگر شرکت نکنیم چه کار دیگری از دست‌مان ساخته است؟»

صاحبان رسانه‌ها تلاش می‌کنند که تحولات ایران الزاماً از مسیر دلخواه آنان عبور کند. هر جا که حرفی مدام تکرار می‌شود و قرار است به زور به خورد دیگران داده شود باید مطمئن شد که حتماً دروغی در کار است.»

نوسان بین دو قطب متضاد خوب نیست

شماره پنج: «فضای فکری فعالان سیاسی در ایران مثل رنگ بدن آفتاب پرست مدام تغییر می‌کند. تغییر خوب است اما نوسان بین دو قطب متضاد خوب نیست. جناح راست خودش را خفه کرد برای آمدن احمدی نژاد حالا می‌گویند دولت احمدی نژاد جانمان را به لب‌مان آورده و هیچ دولتی به قدر دولت احمدی نژاد ضد ولایت نبوده! اصلاح‌طلب‌ها می‌گفتند راه حل فقط انتخابات است. گفتند اگر حضور میلیونی باشد تقلب نمی‌شود.

مشارکت بالای ۸۰ درصد در انتخابات داشتیم و باز گفتند تقلب شده است. بعد از آن همه از تحریم صحبت کردند و اینکه تا وقتی موسوی و کروبی در زندان هستند انتخابات بی‌معنا است. تا مدتی انتخابات برای همه بی‌معنا بود اما دو- سه ماه مانده به انتخابات دوباره تن آنها شروع به خاریدن کرد. دوباره می‌گویند اگر خاتمی بیاید پیروز هستیم. خاتمی می‌آید و رد صلاحیت می‌شود یا بازنده اعلام می‌شود و بعد دوباره سر خانه اول هستیم.

انتخابات

در سیاست چیزی بدتر از این نیست که خودت به حرف‌های خودت ایمان نداشته باشی. بالاخره در انتخابات ۸۸ تقلب شده یا نه؟ اگر شده که باز هم تکرار می‌شود. رای موسوی را خوردند، رای خاتمی را هم می‌خورند. اگر تقلب نشده پس موسوی و کروبی دروغ گفته‌اند.

«بالاخره در انتخابات ۸۸ تقلب شده یا نه؟ اگر شده که باز هم تکرار می‌شود. رای موسوی را خوردند، رای خاتمی را هم می‌خورند. اگر تقلب نشده پس موسوی و کروبی دروغ گفته‌اند.»

کسانی که از حضور در انتخابات به عنوان اصلاحات گام به گام و ایجاد جامعه مدنی و تمرین دموکراسی دفاع می‌کنند ابتدا باید به این سوال پاسخ دهند که طبق اعتراضات قبلی‌شان چگونه تضمین می‌دهند که تقلب نشود؟ وقتی برگه رای بی‌تاثیر است بیشتر به تمرین دیکتاتوری شبیه است تا تمرین دموکراسی.»

جز انتخابات چه راه دیگری داریم؟

شماره شش: «اگر جنبش سبزی هنوز زنده بود من مخالف حضور در انتخابات می‌شدم اما در این شرایط اگر شرکت نکنیم چه کار دیگری از دست‌مان ساخته است؟ چه راه دیگری داریم؟ به نظرم اینکه کاری را شروع کنیم و شکست بخوریم بهتر است تا اینکه اصلا کاری نکنیم و یک عمر افسوس فرصت از دست رفته را بخوریم که شاید اگر وارد انتخابات می‌شدیم، برنده می‌شدیم.

اعتقاد دارم مجلس هفتم بزرگترین اشتباه ما بود. اشتباه کردیم. نباید این اشتباه تکرار شود. سیاست هیچ اصلی ندارد. می‌شود در رویاها شرافتمند بود اما همیشه بازنده بود. من ترجیح میدهم برنده باشم حتی به قیمت اینکه بعضی جاها از غرور و شرافت و همه چیز بگذرم.

در این شرایط تحریم انتخابات کار احمق‌هاست. شرایط برای رای آوردن هست. جناح راست چهره شناخته شده و قوی ندارد. اصلاح طلبان نباید در سال ۸۸ جلوی رهبری می‌ایستادند. همه نیروها با هم سوختند. بهتر بود نیمی از نیروها طرف آقای خامنه‌ای را می‌گرفتند که الان بتوانند وارد صحنه شوند. هنوز دیر نشده. فضا مثل سال ۷۶ است.»

این مردم هستند که تصمیم می‌گیرند

شماره هفت: «اگر با شرکت در انتخابات چیزی قابل تغییر بود، جمهوری اسلامی شرکت در آن را برای مردم ایران غیر قانونی اعلام می‌کرد. تکرار انتخابات و همه اتفاقاتی که همه آنرا از حفظ هستند آزار دهنده شده است.

انتخابات

ممکن است گروهی معتقد به شرکت در انتخابات باشند. این نظر محترم است اما عده‌ای سعی دارند اینطور القا کننده که تنها کار سیاسی ممکن، رای دادن است و فعالیت سیاسی چیزی جز شرکت در انتخابات نیست. این مورد قبول نیست.

نیاز به رای مردم در انتخابات، اجازه رشد سیاسی به مردم نمی‌دهد. همه چیز را شومن‌ها اداره می‌کنند و تبلیغات برای جلب آرای مردم است. تیراژ کتاب در ایران ۱۰۰۰ نسخه است. تفاوت چندانی بین روزنامه‌های چپ و راست وجود ندارد. ادبیات، سینما، تئاتر و موسیقی خلاق و تاثیرگذار نداریم. جامعه ایران احتیاج به یک آگاهی عمیق دارد. اطلاعات سطحی که به سبک مِنبریّون برای مردم بازگو می‌شود اصلاً مفید نیست.

«همه چیز را شومن‌ها اداره می‌کنند و تبلیغات برای جلب آرای مردم است. تیراژ کتاب در ایران ۱۰۰۰ نسخه است. تفاوت چندانی بین روزنامه‌های چپ و راست وجود ندارد.»

در هنگام اعتراضات خیابانی در انتخابات قبلی هیچ عکس جرات نداشت از سیستم جایگزین سوال بپرسد. به سوال‌کنندگان می‌گفتند فعلاً وقت این حرف‌ها نیست. سکوت کنید تا این رژیم برود بعد به این فکر می‌کنیم که چه حکومتی بیاید. همان افرادی که این حرف‌ها را می‌زدند خودشان به شدت در حال لابی کردن برای ورود به قدرت جدید بودند.

این طور نمی‌شود مردم را غیرمطلع نگه داشت و توقع تغییری هرچند کوچک داشت. به قول معروف شیر بدون شکم، یال و دم دیگر شیر نیست. به قانون اساسی معتقد باشیم بعد بخواهیم جمهوری اسلامی عوض شود! توی خیابان تظاهرات کنیم اما حرف نزنیم! وقتی کتک خوردیم از خودمان دفاع نکنیم. تحریم‌های اقتصادی زندگی ما را به هم بریزد اما سپاسگزار تحریم کنندگان باشیم.

چندین شبکه تلویزیونی ساعت‌ها برنامه پخش می‌کنند اما چیز مهمی به مردم آموخته نمی‌شود. بهتر است مردم بدانند چه سیستم‌های حکومتی در جهان موجود است و به انتخاب خود یکی را انتخاب کنند. راه‌های موجود در جهان برای تغییر این حکومت نیز باید آموزش داده شود. این مردم هستند که تصمیم می‌گیرند از چه راهی، چه سیستمی را بر سر کار بیاورند.»