درک متقابل تفاوت های فرهنگی میتواند افراد را از پیشداوریهای عجولانه نسبت به یکدیگر بازدارد، روابط آنها را بهتر کند و هم تحمل و تساهل را دربرخورد با ارزشهای فرهنگی جدید بالا ببرد.
سارا لنیر Sara Lanier، پژوهشگر معاصر آمریکایی در کتاب خود به نام «خارجی آشنا» راهنمای درک فرهنگ در آب و هوای گرم و سرد، به بعضی از تفاوتهای فرهنگی میان مردم ساکن نواحی گرم و سرزمینهای سردسیر اشاره کرده است. آگاهی ازاین تفاوتها به ویژه برای جوامعی که درآن ملیتهای گوناگون در کنار هم زندگی میکنند بسیار اهمیت دارد.
این پژوهشگر در کتاب خود، چند نمونه دیگر از تفاوتهای فرهنگی را نیز شکافته که هم مبتنی بر مطالعه درازمدت و هم بر تجربه شخصی زندگی در کشورهای مختلف استوار است. نباید از نظر دور داشت که او با تاکید بر وجود تفاوتهای رفتاری میان افراد، ویژگیهای فرهنگی مشترک دریک جامعه را در کل مد نظر دارد که اغلب به عنوان بخشی از هویت قومی یا ملی هم مطرح میشوند.
نویسنده قصد ندارد ارزشهای فرهنگی غرب یا شرق را تبلیغ کند یا از رفتار مردم در منطقهای خاص انتقاد کند. او تنها خواهان نشان دادن تفاوتها و پیشینههای ارزشی متفاوت است، تا بتواند توجه خواننده را به اهمیت درک این تفاوتها جلب کند.
فردگرایی و گروهگرایی
به نظر لنیر یکی از مهمترین تفاوتها در فرهنگ گرم و سرد، ویژگی «گروه گرایی» در برابر «فردگرایی» است.
در بیشتر نقاط گرم بچهها خیلی زود یاد میگیرند که عضوی از یک خانواده، فامیل بزرگ، قوم و یا قبیله هستند. اقوام بومی نیوزیلند ضربالمثلی دارند که میگوید: «من به خانوادهام تعلق دارم پس هستم» و به این ترتیب رفتار و اعمال اجتماعی هر فرد در ارتباط مستقیم با اعضای خانواده یا قومش قرار دارد.
به این معنی در بیشتر جوامع غربی که در دسته فرهنگهای سرد قرار دارند، به کودکان در سنین پایین میآموزند: «تو یک فرد هستی و باید یاد بگیری که به طور مستقل فکر کنی و برای خودت تصمیم بگیری.» بچه ها به این ترتیب خیلی زود یاد میگیرند که حق دارند عقیده و فکرشان را ابراز کنند و هم باید بتوانند از آن دفاع کنند.
در فرهنگهای سرد، استقلال فکر و داشتن رای، یک امتیاز و ویژگی مثبت و لازم است. در ایالات متحده آمریکا یکی از ارزشهای بنیادین حقوق مسلم و بدیهی فردیت انسانهاست. این ویژگی مبنای استقلال فرد و این شعار است: من مسئول زندگی و اعمال خودم هستم که انسان را به یاد جمله معروف دکارت، فیلسوف فرانسوی میاندازد که گفت: «من فکرمی کنم. پس من هستم.»
در بیشتر نقاط گرم بچهها خیلی زود یاد میگیرند که عضوی از یک خانواده، فامیل بزرگ، قوم و یا قبیله هستند. اقوام بومی نیوزیلند ضربالمثلی دارند که میگوید: «من به خانوادهام تعلق دارم پس هستم» و به این ترتیب رفتار و اعمال اجتماعی هر فرد در ارتباط مستقیم با اعضای خانواده یا قومش قرار دارد. او باید طوری عمل کند که در درجه اول به منافع، احترام و آبروی خانوادگی آسیبی نرسد. مخصوصاً از زنان انتظار میرود که با رفتاری مطابق هنجارهای مرسوم حافظ آبروی خانواده باشند.
در فرهنگهای گرم، روابط و همبستگی اجتماعی میان افراد در خانواده بیشتراست و فرد خود را عضوی از گروه میداند. احساس تعلق شدید به یک جمع، حس داشتن هویت جمعی را تقویت میکند و هم امکان استفاده از منابع موجود اعم ازمادی و معنوی که متعلق به تمام گروه است. به این معنی که امکانات گروه درصورتی که روابط دوستانه باشد اغلب در اختیارهمه اعضای آن قرار دارد.
در فرهنگهای سرد داشتن رابطه با یک فرد خودبهخود به معنی آشنایی با بقیه وابستگان او نیست. در ضمن بر جدا کردن و حفظ حریم شخصی خیلی تاکید میشود.
احساس تعلق جمعی، وابستگی احساسی و روانی فرد را به خویشان بیشتر میکند و منجر به روابطی خواهد بود که نه صرفاً بر منبای خواستههای فرد، بلکه بر مبنای منافع جمع به وجود آمدهاند.
سارا لنیر، رفتار یک آمریکایی و یک نفراهل کنیا را که هر دو در یک کنفرانس بینالمللی شرکت کردهاند با هم مقایسه میکند. فرد آمریکایی هیچ فرصتی را برای ابرازعقیده و بیان نظرات شخصیاش از دست نمیدهد. حتی اگر عقایدش با افکار سایر همکاران هموطناش کاملاً متفاوت باشد، اما فرد کنیایی سعی دارد با رعایت نظرات سایر اعضای گروهاش صحبت کند و اگر عقاید خودش با آنها متفاوت باشد از طرح آن خودداری میکند. نتیجه اینکه رای یک فرد اهل کنیا در این کنفرانس در واقع انعکاس نظر و رای بیست فرد دیگراست، چه باهم موافق چه مخالف باشند. درحالی که رای شرکتکننده امریکایی تنها منعکسکننده نظر یک فرد و نه همه گروه او است.
همچنین چارچوب قابل قبول در فرهنگهای سرد تعیین و اجرای جزئیات برنامهای است که فرد قرار است انجام دهد. حال فرقی نمیکند که موضوع مورد بحث یک مهمانی رسمی، کوهنوردی یا شرکت در یک جلسه علمی باشد. توجه به این مسئله را حتی در اجرای دقیق مراسم ترحیم هم میبینیم. اغلب شاهدیم که برنامه خاکسپاری از قبل با دقت سازماندهی شده و تمام جزئیات پیشبینی شده موبهمو اجرا میشود. در بسیاری از موارد شخص اگر از وخامت بیماریاش مطلع باشد، با واقعبینی و به سلیقه خودش نوع موسیقی، گل، تابوت و هم افرادی را که قرار است در فقدان او حرف بزنند، انتخاب میکند.
در فرهنگهای گرم که گروهگرایی بر فردگرایی ارجحیت دارد، از افراد انتظار میرود که به رهبران وفادار و هم مطیع آنها باشند. این موضوع البته بستگی به نوع گروه و زمینه کاری آن هم دارد، اما به طور کلی احترام و اطاعت از رهبر در گروه و بزرگتر در خانواده واجب است. به این مفهوم افراد اغلب در قالب «ما» و نه در فرم «من» فکر و عمل میکنند و خواستههای جمع اغلب بر علایق فرد ارجحیت دارند.
حریم خصوصی
احساس تعلق جمعی، وابستگی احساسی و روانی فرد را به خویشان بیشتر میکند و منجر به روابطی خواهد بود که نه صرفاً بر منبای خواستههای فرد، بلکه بر مبنای منافع جمع به وجود آمدهاند.
سارا لنیر در تحقیقی که انجام داد تعدادی دیگر از تفاوتهای فرهنگی را به طور مفصل شرح داده است. ازجمله در فرهنگهای گرم رفت و آمد میان آشنایان و تعلق داشتن به گروه حالتی خود به خود و بدیهی دارد. به این معنی دوست شما میتواند خود به خود جزو آشنایان برادرتان هم باشد. به این ترتیب میتوان از طریق یک عضو با سایر اعضای گروه یا خانواده تماس داشت. در فرهنگهای گرم راحتتر به جمعی خانوادگی میتوان وارد شد یا روابط را گسترش داد.
در فرهنگهای سرد داشتن رابطه با یک فرد خودبهخود به معنی آشنایی با بقیه وابستگان او نیست. در ضمن بر جدا کردن و حفظ حریم شخصی خیلی تاکید میشود. مثلاً وقتی دو دوست در گوشهای نشستهاند و مشغول گفتوگو هستند این وضعیت در کلیت خود به این معنی نیست که خواهر یکی از آنها هم حق دارد به راحتی درکنارشان بنشیند یا بدون قرارقبلی با آنها غذا بخورد.
هم چنین داشتن فضایی شخصی و از آن خود خیلی اهمیت دارد. به این معنا افراد حق دارند با خود خلوت کنند یا تنها زندگی کنند و حریم شخصیشان را با دیگران یا افراد فامیل تقسیم نکنند. این موضوع به معنی غذا خوردن در تنهایی و جدا ازگروه هم هست. در فرهنگهای گرم اگرچه حوزه خصوصی و اجتماعی ازهم تفکیک شده است، اما در بسیاری از روابط روزمره، مرزهای حریم شخصی چندان رعایت نمیشود.
یک خانم ایرانی که پس از سالها زندگی در فرانسه به ایران برگشته بود تعریف میکرد که وقتی از خواهرم خواستم تا مرا چند ساعتی دراتاقم تنها بگذارد، به او برخورد و از آنجایی که فکر میکرد در تنها بودن به من سخت میگذرد گفت: «خب اشکالی نداره من هم همین اینجا میمونم تا باهم تنها باشیم.»
مهماننوازی
درفرهنگ های گرم بخصوص آداب غذاخوردن جمعی بسیار اهمیت دارد و شامل همه کسانی میشود که حضور دارند. به همین دلیل افراد اغلب غذای خود را به دیگری تعارف میکنند و برایشان سخت است که بدون توجه به دیگران دست به غذا ببرند. سارا لنیر از آداب ژاپنیها در این مورد یاد میکند که بسیار مقید به تقسیم غدایشان با دیگران هستند.
در فرهنگهای گرم رفت و آمد میان آشنایان و تعلق داشتن به گروه حالتی خود به خود و بدیهی دارد. به این معنی دوست شما میتواند خود به خود جزو آشنایان برادرتان هم باشد.
برای یک هلندی که در ایتالیا زندگی میکند خیلی جالب است که دوستی اهل رم او را بدون قرار قبلی به خانه مادرش ببرد تا با آنها شام بخورد. آن هلندی حق دارد شب هم آنجا بخوابد و روز بعد هم در مهمانی تولد خواهر دوستش شرکت کند. در صورتی که او خودش اگر بخواهد به همین ترتیب رفتارکند، باید از قبل از مادر و خواهرش اجازه بگیرد، قراربگذارد و ساعت ورود و خروج راهم اطلاع دهد.
در فرهنگهای سرد، میزبان مسئول برآوردن تمام احتیاجهای میهمان نیست و قرار نیست تمام وقت در خدمت او باشد. اگرچه با احترام و خیلی دوستانه با او رفتار میشود، از مهمان انتظار میرود که برنامه سفرش را با جزئیات از قبل مشخص کند و به اطلاع صاحبخانه برساند. مثلاً در ایالات متحده آمریکا و یا اروپای غربی مهمان باید متوجه حال میزبان باشد یا هزینه سفر و اقامتش را شخصاً تامین کند. اگر که صاحبخانه بخواهد بخشی از مخارج را تقبل کند، این موضوع را از قبل به اواطلاع میدهد.
در فرهنگهای گرم مهمان اغلب در مرکز توجه و مراقبت ویژه قرار دارد و میزبان به قول معروف در پذیرایی سنگ تمام میگذارد و حتی در تنگدستی هم آبروداری میکند. در اکثر موارد مهمان نباید هزینههایش را پرداخت کند. اما ازاو انتظارمیرود که دست خالی هم به سفر نرود و هدیه بردن برای میزبان خیلی مهم و رایج است.
بدیهی است افراد در پیشداوریهای خود و مقایسه فرهنگها با یکدیگر از ذهنیت و ویژگیهای رفتار خودی که معمول و قابل قبول به نظرمیرسند، حرکت میکنند. این مسئلهای است که اغلب دربرخورد با هنجارهای غیر بومی مسئلهساز است یا گاه به شوک فرهنگی منجر میشود. به همین علت اغلب مهاجران سرزمینهای گرم در شمال اروپا از عدم توجه مردم مناطق سردسیر به آداب و رسومشان گلهمند هستند و هم انتظار رفتار متقابل را بخصوص در آداب مهماننوازی از آنان دارند.
البته عکس آن هم صادق است: یک خانم هلندی از اینکه خانواده همسرش دراستامبول یک لحظه هم او را تنها نگذاشتند و هم سر میز غذا او را با تعارفهایشان کلافه کرده بودند، از این همه مهماننوازی احساس خفگی میکرد.