خدایا به ما لبخندهای حقیقی عطا کن! – آزاده نامداری
با انتشار خبر مرگ آزاد نامداری و تایید سرپرست دادسرای امور جنایی تهران، محمد شهریاری، در مورد اینکه احتمال خودکشی او از طریق مصرف داروهای اعصاب و روان مطرح است، زندگی و کارنامه حرفهای این مجری رسانه حکومتی صدا و سیما موضوع روز شد. تحقیقات پزشکی قانونی در مورد مرگ او ادامه دارد.
علت مرگ با اینکه مهم است، موضوع این مقاله نیست. موضوع این مقاله زندگی اوست.
این مطلب برای درک نقشی که آزاده نامداری در ساختار ایدئولوژی حاکم و در رابطه با مخاطبانش ایفا کرده، به اجراهای او، تولیداتش به عنوان تهیه کننده در صدا و سیما و به روابط شخصیاش با یک مجری دیگر صدا و سیما – همسر سابقش فرزاد حسنی – نگاه میکند. مطلب به طور ویژه و با توجه به اینکه موضوع ریاکاری و تزویر از تمهای غالب در رابطه با زندگی آزاده نامداری است نگاه میکند به مفهوم عاملیت و سوژگی و انتخابهای افراد در ساختار ایدئولوژی. از جمله موقعیت متناقض زن بودن در سیستمی ضد زن، موقعیت متناقض به دنبال قدرت زنان بودن در نظام مردسالاری، و به دنبال صدای زنان بودن در رسانهای که صدای تو را رسا برای تبلیغ سیاستهای سلطه مردسالارانه میخواهد.
زنی مانند نامداری که از ۱۹ سالگی جذب کار در رسانههای حکومتی میشود، مسیری را طی میکند که مهم است. انتخابهای او اگر دلیل منفور شدنش باشد، در نگاه به لحظه تاریخی که زیسته درک میشوند.
چهره زیبای چادر ملی
نامداری در لحظهای که درگذشت ۳۶ سالش بود و ۱۲ سال از عمرش را از ۱۹ سالگی در صدا و سیما کار کرده بود. از ۱۹ سالگی از طریق یک آزمون مجریگری وارد شبکه زاگرس در استان کرمانشاه شد و خیلی زود به مرکز منتقل شد. در مرکز، او برنامههای مختلف صدا و سیما را اجرا کرد و تبدیل به نمادی شد از زن جوان موفق – زنی تحصیلکرده، پرتلاش، از طبقه متوسط، از زمره کسانی که قرار است ضمن اینکه بیرون از خانه شاغل هستند، در داخل خانه نقش مادری و همسری را آنچنان که باید ایفا کنند.
تمام مجریهای صدا و سیما چادری نیستند اما نامداری خیلی زود نقشی را که ساختار و دستگاه ایدئولوژی صدا و سیما تایید میکرد برای خود برگزید و سعی کرد چهره جدید زن مسلمان و مومن موفق باشد – زنی با چادر اما نه هر چادری، «چادر ملی».
چادر ملی ساخته شده در دهه ۱۳۸۰ در ایران در عمل یکی از انواع چادرهای آستیندار است. دلیلی که دستگاه صدا و سیما علاقمند بود که این چادر را مطرح کند ریشه در این سیاست جنسیتی داشت که چادر ساده دیگر به کار زن طبقه متوسطی که باید بخشی از نیروی کار باشد نمیخورد و چنین زنی پوششی لازم دارد که دست و پاگیر نباشد. پوششی که تمام بدنش را بپوشند اما حرکت کردن و آزادی عمل هم داشته باشد – پس دستی بر چادر آستیندار عربی کشیدند و این شد «چادر ملی».
در نگاه به موضوع چادر ملی و اهمیت آن در این لحظه تاریخی مفهوم مادی بودن تولید محتوا و ارتباط آن به ساختار و دستگاه ایدئولوژی اهمیت پیدا میکند. از این جهت که با چادر ملی و نمایش چادر ملی به عنوان حجاب مورد انتخاب زن مؤمن شاغل امروزی صدا و سیما در جهت تربیت و تادیب زنانی بود که ضمن پذیرش عفاف لازم برای نقش مادری و همسری، نیروی کار هم بشوند و بیرون خانه پول در بیاورند.
نامداری، زیبایی او و بدنش تا سالها در خدمت دستگاه صدا و سیما بودند که به صورت کارکردگرایانه برنامههای تغییر یافته حکومت برای تربیت نیروی کار زن کم خطر برای مردسالاری را پیش ببرند. اما آیا نامداری در تمام این مدت ناآگاه/یا آگاه به نقشی که ایفا میکرد با سیاست صدا و سیما پیش رفت؟
لوئی آلتوسر فیلسوف ساختارگرای فرانسوی نقش ایدئولوژی در ساختن سوژهها و انتخابهای سوژهها در داخل این ساختار را نظریه پردازی کرده است. او میگوید سوژهها در یک روند پاسخگویی به ندای ایدئولوژی، آن ایدئولوژی را درونی میکنند. حکومت در مرکز نظریهپردازی این فیلسوف است. به نظر او ضامن درونی کردن ایدئولوژی حاکم، دستگاههای حکومتی ایدئولوژیک (مانند رسانه، خانواده، مسجد، مدرسه) و دستگاههای حکومتی سرکوبگر (مانند پلیس، ارتش، نیروهای امنیتی) هستند.
در معرض چیزی مانند دستگاههای حکومتی ایدئولوژیک – مانند تبلیغات رسانهای – افراد از طریق فرآیند استقبال از ایدهها تبدیل به سوژههای پذیرفته شده در تعاملات اجتماعی و سیاسی میشوند.
آزاده نامداری در سالهای اول مجریگری برای صدا و سیما نه تنها فردی بود که از سیاستهای دستگاههای حکومتی ایدئولوژیک استقبال میکرد بلکه خود ابزاری در تحقق سیاستهای این دستگاهها بود.
چیزی که نظریههای آلتوسر پاسخگوی آن نیست و فیلسوفهای پساساختارگرا به عنوان انتقاد از او مطرح میکنند زمانی است که سوژهها در درون ساختار ایدئولوژی عصیان و یا ساختارشکنی میکنند.
آیا آزاده نامداری عصیان کرد؟
آزاده نامداری در تبلیغ ایدئولوژی جنسیتی حجاب اجباری و حجاب چادر که بر بدن زنان مینشیند و یارکشی سیستم حاکم را در سطح جامعه نمایان میکند، کوشا بود. اما همزمان او زنی بود که در درون یک نظام مردسالار شغلی، تناقضات سیستم را در رفتار با خودش و همکاران مَرد، و در توزیع منابع میدید. نمود این در تکامل شخصیت رسانهای او مشهود بود. و پرسشهایی در رابطه با نابرابریها در محل کار و توزیع منابع در برنامههای بعدی او- مانند برنامه «آبان» – نمود پیدا میکند.
او کمکم از آن نقش مجری با حیا و عفاف فاصله میگرفت و با عاملیت و استقلال بیشتری مقابل دوربین ظاهر میشد. انتخاب لباسش – که به گفته خودش معمولا از طریق برنامهریزی در صدا و سیما اتفاق میافتاد – رنگ و فرمی به خود گرفته بود که با ساختار چادر همهپسند سیاه عمومی فاصله میگرفت. روسریهایی زیر چادرش رنگ و طرح «قرتی»تری داشتند. رنگ روسری زیر چادر او فرم چادرش صحبت روز کاربران مذهبی در شبکههای اجتماعی بود. خشکهمقدسترها انتخاب لباس او را خطر میدیدند و میگفتند که تبرج است – او میخواهد از این طریق جلب توجه جنسی کند.
در زبان بدنی او تغییرات مشهود بود: بگو و بخند با مهمانهای مرد، شوخی کردن با زنان بر سر مسایلی که تلویحاً جنسیتی و گاهی جنسی بودند.
در سالهای ۱۳۸۸ – ۱۳۸۹ همراه با تحولات سیاسی و تلاش نیروهای اصلاح طلب در داخل نظام سیاسی، آزاده نامداری هم خودش را نزدیکتر به آنها میبیند. او اصلاح طلبیاش را لو نمیدهد اما بیان و اجرا و تریبون صدا و سیما وسیلهای میشود که او بتواند از طریق ارجاعهای خاص – چه در کلام و چه در زبان بدنی نشان دهد که در زمینه سیاسی کجا ایستاده است. اینها ارجاعات خاصی هستند که سربازهای ایدئولوژیک سیستم به راحتی میشناسند، آن مأمورانی که برای همگون شدن ایدئولوژی حاکم تلاش میکنند. اعتراضها به نامداری و قدرت تریبونی که در دست دارد آغاز میشود.
بولتن نیوز در مقالهای بی امضاء در ۱۶ دی ۱۳۹۰ مینویسد:
«در این شبها شاهد یک برنامه از شبکه دو سیما با نام “جمع ما” با اجرای زنده خانم آزاده نامداری هستیم. اصلا لازم نیست که از شما سوال کنم آیا اجرای این خانم با آموزههای فقهی اسلام مطابقت دارد یا نه؟ چون دارم با چشم خودم میبینم، شاید بگویید از نگاهی مردانه میبینم، خوب، از خانمها هم پرسیدم، تازه ایشان ظرافت هایی از بی حیایی در این برنامه برایم گزارش دادند که اجمالا به این نکات اشاره میکنم: ۱. تحرک هیجانی مجری: دستها، چهره، تکان خوردن بر صندلی؛ ۲. خندههای مکرر مجری؛ ۳. استفاده از رنگهای محرک یکدست در روسری و مانتو؛ ۴. خیره شدن به چهره مردهای مهمان و ۵…»
این نوشته در محافل مذهبیهای نزدیک به بیت رهبر جمهوری اسلامی و دور از اصلاح طلبهای حکومتی مورد نقد و بررسی قرار میگیرد و به واسطه آن خود نامداری این بار سوژه انتقادها میشود. کسانی که تربیت شده بود نماینده آنها باشد – زنان و مردان مذهبی جوان که قرار است خانوادههای هستهای طبقه متوسط مومن و وفادار به سیستم سیاسی حاکم را بسازند – اکنون با او رابطهای مخدوش پیدا کردهاند.
در سالهای اول دهه ۱۳۹۰ وقتی در رسانهها جستوجو میکنی، نام آزاده نامداری معمولا با کلمه حاشیهساز همراه است – کلمهای منفی که در توضیح فردی گفته میشود که رفتارش از اصل (کدام اصل؟) دور شده و به حاشیهای که نباید نزدیک شده است.
رسیدن سوژه – در اینجا آزاده نامداری – به این مرحله همچنان در ساختار ایدئولوژی اتفاق میافتد. آزاده نامداری اگر آلتوسری بخواهیم نگاه کنیم هرگز خارج از ساختار ایدئولوژی حاکم نیست. به چالش کشیدن نظام ایدئولوژیکی که مدام در حال بازپرسی از اوست – آنچه برای ساختارشکنی رهاییبخش لازم است – برای او کار سادهای نیست.
اما او به آگاهیای دست یافته که ساختار نشکستن هم کار دشواری است. نامداری به واسطه اینکه پیرامونش طبقهای وجود دارد که در دستگاه بازتولید ایدئولوژی حکومتی مثلا در رابطه با حجاب اجباری زنان به طور سازمان یافته عمل میکنند، به واسطه کار کردن برای این سیستم، به اطلاعاتی و بینشی دسترسی پیدا میکند که در آن نابرابری زنان به شکل تشدید شدهای نمایان است. او خود را فمنیست نمیداند اما آگاهی فمنیستی در او ایجاد میشود که در موضع گیریهای آتی او نمود پیدا میکند.
«خانومی که شما باشید»
در سال ۱۳۹۳ آزاده نامداری که اکنون چند ماه است توسط حسن خمینی، نوه روح الله موسی خمینی و چهره اصلاح طلب، به عقد همکارش فرزاد حسنی، یک مجری دیگر برنامههای صدا و سیما در آمده، خودش را از مقابل دوربین کنار میکشد. اصلاح طلب شدن او اکنون موضوع روز است و خواندن خطبه عقد او از سوی خمینی نشانهای کافیست.
زنی که همه چهره و بدنش – جولانگاه سیاستهای حکومتی بوده است – تصمیم میگیرد که تهیهکننده برنامهای شود با عنوان «خانومی که شما باشید» – برنامهای که در سریهای اولش نه اما در تکاملش دوربین صدا و سیما را به زندگی زنانی میبرد که بیشتر شاغل هستند – آن هم در شغلهای به قول خود نامداری مردانه و زمخت.
این اقدام او سیاسی است. او که پیش از این همیشه چهره مقابل دوربین و مجری برنامههای استودیی صدا و سیما بوده بدن خودش را از سیاستهای صدا و سیما دریغ میکند. او این بار بدنهای زنانی را مقابل دوربین میآورد که شباهت چندانی به او ندارند اما چهره نزدیکتر به واقعیت زنان نیروی کار هستند.
برنامه در شش فصل تولید میشود و در تمام آنها نامداری سعی میکند به قوانین برنامه سازی صدا و سیما هم باج دهد و روایت مادران و همسران شهید را هم پوشش دهد. خود نامداری در زمان ساختن این برنامه به نمناک میگوید که ایده و طرح برنامه مال اوست و درباره فلسفه ساخت برنامه میگوید:
«من همیشه اصرار داشته و دارم که این در این برنامه ما به دنیا از دریچه چشمان خانمها نگاه میکنیم. زمانی به مسائل ساده زندگی آنها توجه داشتیم و حالا به دغدغههای عمیق تر زنان نگاه میکنیم.»
اما همین جا هم او نگران است که نکند که دستگاه ایدئولوژی او را نپذیرد و این توضیح اضافی را میدهد که:
«… یک برنامه زنانه است، به این معنی نیست که ما به دنبال احقاق حقوق زنان هستیم. برنامه خانومی که شما باشی میخواهد به مسائل نگاه زنانه داشته باشد و این با نگاه خصمانه و جنگجویانه برای گرفتن حق و حقوق خیلی فرق دارد. نگاه زنانه مسائل جزییتری را میبیند، مهربانتر تماشا میکند و به نظرم جامعه ما در شرایطی است که به این نگاه زنانه نیاز دارد.»
او در توضیح اینکه چرا دیگر مقابل دوربین نمیرود میگوید:
«شاید من پخته تر شدم. … به این نتیجه رسیدم که بگذارم همه حرفها را مهمان برنامه بزند و من پشت دوربین بمانم.»
طلاق پرهزینه نامداری برای صدا و سیما
ازدواج نامداری و فرزاد حسنی از آغازش چیزی بود که در نمایش اتفاق افتاد. از اعلام خواستگاری در کنسرت موسیقی پرجمعیت تا خطبه عقدی که حسن خمینی خواند. در سالهای پس از ۱۳۸۹ و زمانی که فعالان جنبش سبز در زندانها بودند، این نمایش عشق کارکردی داشتند: که جوانان اصلاح طلب سرخورده از اصلاح را به سیستم امیدوار کند.
به غیر از آن، باز تعریف خانواده هستهای شیعه و نقش زنان به عنوان همسر و مادر و نیروی کار یکی از عناصر مهم در ایدئولوژی جنسیتی نظام حاکم بود که بدون ازدواج گل سر سبد و چهره زیبای چادر ملی ممکن نمیشد. اگر نامداری ازدواج نمیکرد تمام سرمایهگذاری در حزوه نظارت محتوایی بر نقشهای جنسیتی زنان بر باد میرفت.
نمایش عشق این دو به هم سوژه برنامههای صدا و سیما در سال ۱۳۹۲ بود. یک برنامه فرزاد حسنی را پس از ازدواج در کنار نامداری نشان میدهد و حسنی شعری عاشقانه را که برای نامداری سروده و دکلمه میکند:
«تو احساسی به من میدی، شبیه غیرت تختی. تو میپوشونی موهاتو، غرور غنچه وا میشه. یه مرد از دامن پاکت، طرفدار خدا میشه.»
در اشاره به برنامه خانومی که شما باشید حسنی در ادامه شعر عاشقانهاش میگوید:
«فدای آن حیاتونم، خانومی که شما باشی.»
صدا و سیما روی این شعر موسیقی میگذارد و تبدیل به موسیقی تیراژ پایانی برنامه خانومی که شما باشید میشود.
حسنی اشاره میکند که هیچ نقشی در این برنامه ندارد اما شعرعاشقانه او ترانه برنامهای در مورد زنان به عنوان نیروی کار میشود.
شعر اما لحظههای از صداقت هم دارد. حسنی در جایی از شعر میگوید:
«میدونم گاهی از دستم شبا با بغض میخوابی
نمیفهمم چی کم داری، چرا اینقدر بیتابی؟»
بیتابی نامداری اما زمانی مشخصتر میشود که خبر میپیچید که دارد از حسنی طلاق میگیرد. او از حسنی طلاق میگیرد و کماکان برنامه میسازد اما پس از طلاق خبر میپیچد که برنامهاش خانومی که شما باشی دیگر پخش نخواهد شد. تیزر برنامه پخش میشود اما شایعه میشود که برنامه توقیف شده است. برنامه در همین میان برای همیشه پایان مییابد.
دعوای فرزاد حسنی و آزاده نامداری به شبکههای اجتماعی میکشد. نامداری او را متهم میکند که موجب پایان برنامهاش شده. نامداری سپس عکسی از خودش منتشر میکند با صورت و چشم کبود و توضیح میدهد که فرزاد حسنی او را کتک میزده است.
حسنی در پاسخ به او در شبکههای اجتماعی نامهای به مخاطبان مینویسد و میگوید که آزاده نامداری از او به اتهام خشونت فیزیکی شکایت کرده و «در تمامی این موارد به واسطهی صدور احکام قضایی دست خالی از دادسرا برگشته است!»
حسنی به امتیازهای که دستگاه قضایی به او داده بسنده نمیکند و دو پرسش تلویحی از نامداری میپرسد که اشاره کند که او ربطی به سازمان مجاهدین خلق دارد و بچه سقط کرده است. دو اتهام خطرناک در ساختار سیاسی و فرهنگی ایران.
کسی که از ماجراهای مربوط به طلاق این دو خبر دارد و نخواست نامش فاش شود به من، نویسنده این گزارش، گفت:
«نامداری بعد از طلاق آنقدر حالش بد نبود، مستندسازی میکرد و مشغول بود. تا اینکه فرزاد حسنی شروع کرد در صدا و سیما و جاهای مختلف دروغ بافتن. گفته بود علت جدایی مجاهد بودن مادر نامداری بوده و…. و صدا و سیما رو متقاعد کردن بود مستندهایش رو پخش نکنند. بعد دیگه اون هم عکس کتک خوردهاش رو منتشر کرد و همه فهمیدن چرا جدا شده است. از این به بعد از طرف مردم بیشتر تحت فشار قرار گرفت و از ترکیب بیکاری و فشار مردم افسردگی بهش حمله کرد.»
نامداری با انتشار عکس کتک خوردهاش هزینهای برای صدا و سیما میتراشد که بازتعریف او و نمایش او به شکلی دیگر را ناممکن میکند. صدا و سیما دربرنامههایش سالها نقش زن را به عنوان همسری که انواع سختیها را میپذیرد و دم بر نمیآورد طبیعیسازی کرده است. این نقش برای ایدئولوژی مردسالار حاکم مهم است چرا که در اقتصاد خانواده هستهای، تقسیم کار در بیرون از منزل و انداختن کار بیدستمزد به گردن زنان در داخل منزل کارکرد دارد.
اما نامداری دیگر سرکششده و جای برای ساخت مجدد او به عنوان سوژه مطیع نیست. او مسایل پشت چهاردیواری خانه – خشونت خانگیای که سیستم حاکم آن را مدام به گونههای مختلف انکار میکند، عیان کرده است. چهره مشت خورده و کبود نامداری دیگر برای نماینده چادر ملی شدن زیبایی لازم را ندارد و داستان به هم خورده است.
نامداری با انتشار این عکس و افشای حسنی زمینه جنسی الگویی که نقش ذاتی زن به عنوان کسی که ظلم و ستمها را میپذیرد و فداکاری میکند که ساختار خانوادهاش به هم نریزد را بر هم زد. آزاده نامداری با انتشار عکس کبود صورتش تمام سرمایه گذاری مادی و تبلیغاتی که سازمان صدا و سیما بر این ازدواج و بر بدن نامداری کرده بود، نابود کرد.
فمنیستی که شما باشی
آزاده نامداری در آخرین تلاش رسانهایاش پس از ممنوعالتصور شدن (که بنا به گفته خودش هرگز به او به طور رسمی ابلاغ نشد) در شبکه اجتماعی تصویری آپارات برنامه گفتوگو محور «آبان» را در سال ۱۳۹۵ تولید کرد. در آبان او آزاد و رها از قوانین صدا و سیماست اما این قوانین هنوز او را رها نکردهاند. در گفتوگو با زنان موفق و یا فمنیست از جمله کارگردان منیژه حکمت و ترانهسرا و شاعر، مونا برزویی او برنامه را برنامهای برای “بانوان” میخواند و سعی میکند از کلمه “زن” کمتر استفاده کند.
در این برنامه سویههایی از آگاهی فمنیستی در واژگان و مفاهیمی که نامداری مطرح میکند، دیده میشود. نامداری تا جایی که پژوهشهای من نشان میدهد خودش را فمنیست نمیخواند. اما او از مهمانهایش پرسشهایی مفهومی برای توضیح ارتباط بین زندگی زنان در ایران و مردسالاری میپرسد. از آنها میپرسد که وضعیتشان در کار حرفهایشان با مقایسه با همکاران مرد چگونه است. او از شیوههای استثمار زنان در ایران و چگونگی مقاومت آنها میپرسد.
شکل گیری آگاهی فمنیستی ربطی به آگاهی سوژه در مورد فمنیست بودنش یا قبول این برچسب ندارد. زنان فعال در حوزه حقوق زنان – به هر شکلی هنری، محتوایی، کنشگری، معمولا چیزی دارند که در ادبیات فمنیستی به آن آگاهی فمنیستی میگوید. پیچیدگی مسیرهایی که افراد طی میکنند و جایگاهی که برای خود تعریف میکنند طیف سیاسی آنها در رابطه با فمینیسم مشخص میکند. به نظر من، خانم نامداری در برنامه آبان در قامت کسی ظاهر میشود که آگاهی فمنیستی دارد. او تبعیض را درک کرده و بیان میکند. او نابرابریها را شناخته و بیان میکند او اما هنوز زبانی پیدا نکرده که هویت خود را به عنوان یک فمنیست تعریف کند و اصلا به این هویت رسمیت بدهد.
درگیریهای او با نظام حاکم و قوانینش در گفتوگو با مونا برزویی نمود جالبی پیدا میکند. مونا برزویی، عاشقانهسرایی است که نامداری او را خیلی دوست دارد. متن ترانههای عاشقانهای که برزویی برای خوانندگان پاپ و به طور خاص شادمهر عقیلی سروده معمولا نوشتههای اینستگرامی نامداری را مزین میکنند.
مونا برزویی در زمانی در برنامه به عنوان مهمان دعوت شده که امنیتیها او را بردهاند و ناچار کردهاند که − به اجبار − تعهدنامه امضاء کند که دیگر شعرهایش را به شادمهر عقیلی و دیگر خوانندگان موسیقی پاپ ساکن خارج از مرزهای ایران ندهد. آزاده نامداری نگران این است که نگذارند برزویی دیگر کار کند. او در گفتوگو با برزویی بلند بلند فکر میکند که ایراد کار مونا برزویی چیست که سیستم حاکم نمیگذارد او کار کند. نامداری به برزویی میگوید:
«یکی از مشکلاتی که مونا برزویی داره، اینه که یه ذره زیادی راحته و رکه. شاید اگر خیلی از حرفا رو نمیزدی، در صفحه اینستگرامت، شاید اگر به خیلی از قوانین پایبند بودی، خیلی از مشکلاتت حل میشد. ببخشید که این رو میگم. مثلا حجابت. شاید اگر روسریات رو یک ذره میآوردی جلوتر،… خیلی از مشکلات برات پیش نمیآمد.»
نامداری در ادامه از برزویی میپرسد:
«آیا حاضر هستی برای اینکه مجوز بگیری حجابت را تغییر بدهی؟»
برزویی تکرار میکند که لزومی نمیبیند که ریاکاری کند. اما این بار آزاده نامداری – کسی که به ریاکاری و پذیرفتن قوانین حاکم مشهور است میگوید:
«چرا نمیآیی دست دوستی بدی؟ ترانههای تو قابلیت این را داره که برای امام رضا خوانده بشه. بیا ساختارشکن نباش.»
ساختارشکن بودن و یا نبودن تم اصلی برنامه آبان نامداری است. او مدام در پی یافتن راههاییست که مجاز بودن را ممکن میکند. از مهمانهایش میپرسد شما خود را فمنیست میدانید؟ شما ساختارشکن هستید؟
در سال ۱۳۹۶ اما همه آنچه که در این برنامه ساخته بر سر او خراب میشود.
او به همراه شوهر دومش – سجاد عبادی – کسی که فرزند فریده ماشینی از فعالان حقوق زنان در ایران است به سوئیس رفته است. تصاویری از او در شبکههای اجتماعی منتشر میشود که بدون حجابی که همیشه نمایندگی کرده در پارکی نشسته و کنارش شیشه آبجوست.
چهره چادر ملی اکنون نماینده ریاکاریای است. برنامههای او از زمینه خارج میشوند. گفتوگویش با برزویی بارها تکه و پاره میشود و در شبکههای اجتماعی منتشر میشود که نشان دهند این مذهبی جماعت – و نزدیکان به سیستم حاکم – عجب متزورهایی هستند – و هستند. این دلایل ساختاری در نظام حاکم دارد که تزویر را تشویق میکند. اما تمام آنچه که نامداری در طی سالها سعی کرده بسازد هم به حاشیه میرود.
موضوع اکنون در فضای قضاوتها پس از موضوع آبجو، دیگر مربوط انتخابهاست. اگر ایدئولوژی را در رابطه با قدرت طبقاتی و طبقه حاکم درک کنیم، و نامداری را عامل در بازتولید ایدههای جنسیتی مورد پسند نظام حاکم و او را در همین جا نگه داریم اما، دچار بی انصافی میشویم. بی توجهی به تغییرات و تکاملی که در رابطه با سیستم پیدا کرد آزاده نامداری را تنها در موقعیتی قرار میدهد کاسبکارانه و ریاکارانه – کسی که برای نظام حاکم «خوشرقصی» کرده است – زنی که از موقعیت خود در صدا و سیما استفاده کرده و برای سیستم کار کرد. اما مفهوم انتخاب همیشه پیچیده است و ایدهآل انتخاب به عنوان یک فرد آزاد در آرمان شهرهای پر از آزادی فردی هم به دست نمیآید. او در میان گزینههای بسیاری که پیشش بود، به دستگاه ایدئولوژی حاکم دست دوستی دراز کرد اما فقط لازم بود که وارد دستگاه شود که بداند دستگاه با او دوستی ندارد – این آغاز ساخته شدن نامداری به عنوان زنی بود که در جوانی به صدا و سیما رفت اما توانست سیستم را متقاعد کند که برنامهها و مستندهایی بسازد که با آگاهی فمنیستی ساخته شده بودند.
بازمانده او دخترش گندم است. نگارنده این مقاله امیدوار است که گندم روزی بداند که مادرش در درون سیستم با سیستم جنگید و زنی بود که اگرچه بسیاری او را به مبارز بودن نمیشناسند اما مبارزه کرد.
بدون اینکه بخواهم خودکشی او را رمانتیک نگاه کنم، آخرین مبارزه او شاید گرفتن هستی از بدنی بود که محل مناقشههای بسیار بود – زمانی جولانگاه سیاستهای جنسیتی حکومتی، زمانی آسیب دیده خشونت خانگی و زمانی محل حملات مردمی به تزویر حکومتی. در برنامههایش نامداری به دنبال نگاه مهربانتر به مسایل زنان بود. در نگاهی مهربان او زمانی نماینده ایدئولوژی حاکم شد که هنوز داشت زن میشد و هنوز به اندازه لحظهای که جان خودش را گرفت، آگاهی فمنیستی نداشت.
هر وقت در ایران خیانتی به کشور انجام میشود یک خبر انحرافی تولید و پخش میگردد تا خبر مهم آن خیانت را لاپوشانی کند؛ در اینجا تنها چند نمونه را ذکر میکنیم:
قتل رفسنجانی (هرچند خیانت نبود اما جای خامنهای را تنگ کرده بود) با انفجار ساختمان پلاسکو پوشانده شد.
واگذاری بندر چابهار به هند با آهنگ جدید ساسی مانکن خواننده رژیم پوشانده شد (با ۲۰۰۰ دلار آن خانم تا صبح مهمان هرکسی خواهد بود).
خبر نهایی شدن صحبتهای قراداد چین با ایران نیز با دستگیری صاحب یک سایت شرطبندی پوشیده شد (به راحتی میشد از انتقال پول به این سایت در ترکیه جلوگیری کرد).
و اکنون نیز قراداد فروش ایران به چین با کشته شدن حاشیه دارترین مجری تلویزیون (آزاده نامداری) و کش دادن اخبار آن پوشش داده شد.
اخبار انحرافی رژیم جمهوری اسلامی را دنبال نکنید.
Irani / 29 March 2021
خوب نوشتی عزیز
رضا / 29 March 2021
یک متن فوق العاده و بی سروته برای سفیدشویی یکی از کارگزاران رسانه ای رژیم که سابقا حجاب اجباری را نرمالایز میکرد ولی بعدها از سفره انقلاب کنار گذاشته شد. نویسنده چپول، کارگزار سیستم را مبارزی میداند که با سیستم جنگیده!. همین کافیست. باقیش هم طبق معمول پیوند ارتجاع سرخ و سیاه
بینام / 29 March 2021
یک زن فرصت طلب و زبل-که تعدادشان در ایران امروز کم نیست-با استفاده/سوءاستفاده از جهل،بیسوادی و رذالت مردم و سردمداران رژیم و با بهره گیری از پیش افتاده ترین ابزارهای مفهومی و غیر مفهومی به اصطلاح پله های ترقی را طی و با بضاعت ناچیز شهره می شود.پوزیسیون و اپوزیسیون احمق نیز عقده ها و خواسته های خود را به واسطه کنش های این فرد بازنمایی می کنند.جامعه ایران در اوج انحطاط و بی مسئله گی است و امثال این قماش افراد فعلا حاکمند.چنانچه یک فرد فرهیخته مثلا یک استاد واقعی دانشگاه یا پژوهشگر یا …چنین اتفاقی برایش می افتاد کک کسی هم نمی گزید.مویه کنندگان حقوق زنان برای چه ناله و فغان می کنند.چه می خواهید؟با نمایش اندکی از بدنتان به همه چیز می رسید.جامعه عقب مانده ایران هم فعلا معطل نمایش مو و… زن.
gavid / 29 March 2021
آقا یا خانم نویسنده. اگر ممکن است لطفا اگر برای فقط خودتان نمی نویسید به زبان و انشای پارسی بنویسید تا ما هم آنرا بفهمیم. شاید هم شما برای لوئی التوسر نوشته باشی! من وقتی شروع به خواندن کردم وقتی به این جمله ی شما بر خوردم:
« در نگاه به موضوع چادر ملی و اهمیت آن در این لحظه تاریخی مفهوم مادی بودن تولید محتوا و ارتباط آن به ساختار و دستگاه ایدئولوژی اهمیت پیدا میکند.»
گفتم شاید یک کلاف سردرگم کیبردی یا اشتباهی دبیری شده باشد. اما هر چه بیشتر پیش رفتم بیشتر متوجه شدم که نویسنده شاید فقط خودش متوجه بشود چه نوشته. شاید! به یاد جمله منتسب به شمس افتادم و آن خطاط که سه نوع خط نوشتی، سوم خط آن بود که نه خودش خواندن توانستی و نه دیگری!
در هر حال این خانم قربانی شوهر عایشه شد. یعنی قربانی اسلامی رحمانی و پیامبر گرامی اسلام. و شگفتا که این مردم باز هم در مرگ او صلوات فرستادند و قرآن خواندند و بر جنازه اش نماز بردند! و اما شاید سخن ایرانی(Irani) راست باشد که از این بیشرفان بر قدرت هیچ چیز بعید نیست. حتا مثلا یک ترور تکان دهنده همین فردا برای گم کردن نشان سم اسب.
تا نشان سم اسبت گم کنند
ترکمانا نعل را وارونه زن!
و البته اسرائیل هم هست تا آن ترور را بیندازند به گردن او، و چند نفری را هم از پیش همچون بزهای گناهگار اساطیری برای ذبح آماده دارند. همچنانکه ترور حاج قاسم صددرصد کار آمریکا البته بود، اما آدرس دقیق و قرار ملاقاتش را بیت رهبری با دنالد ترامپ هماهنگ کرده بود. چرا که حاج قاسم شاخ شده بود، و رهبری خبیث تر از آن بود که سرباز صفر بازی او را باور کند! راز این کارها تا دلتان بخواهد پدر رهبریحاج یوسف استالین بسیار می کرد. یعنی خودش می کشت و خودش هم مجلس سوگواری برپا می کرد.
جناب نویسنده ساده نوشتن و در دسترس نوشتن هرگز از عمق مطلب جلوگیری نمی کند. نوشته شما را باید به پارسی برگردان کرد!
برایت احترام دارم
مهران از جنوب تهران / 29 March 2021
ممنون از مقالهای که نوشتید. حقیقتاً مردمی که احساس درستکاری و مجری عدالت در طی این دراماهای ریاکاری میکنند برای من یادآور افراطیهای اینترنتی در گفتمان بیش-از-حد-آنلاین کنسل کالچر (چه راست چه چپ) هستند. در گمان آنها اصول سیستم بر پایهی این افراد پیشپاافتاده بنا شده یا حتی اگر این گمان را نداشته باشند صرفاً همدست ارباب میشوند و حق کار و زندگی فردی را به بهانهی انتقام از آن سیستم زیر سوال میبرند. امیدوارم این رفتارها صرفاً علائمی از استفاده بیش از حد از رسانههای اجتماعی و سرخوردگی باشد و نه ناشی از کژفهمی نویسندههایی مانند آرنت.
ممنون از اینکه یک تایملاین (خط زمانی) از زندگی حرفهای ایشان ارائه کردید، راحت میتواند ایشان را فرصتطلب جلوه داد و لحظات شک و تردید را نادیده گرفت، پاراگراف آخر متن هم حقیقتاً عالی بود.
در خصوص حامیان فرضیات توطئه نیز لطفاً سرتان را از زیر برف بیرون بیاورید، هر وقت جزئیات سند یا راهحلی داشتید داد و هوار کنید، اینکه شما فقط میتوانید روی یک چیز تمرکز کنید به بقیه ربطی ندارد.
Grim / 29 March 2021
نویسنده دچار بدفهمی آشکاری در رابطه با پساساختارگرایی و ایده های پساساختارگرایان دربارۀ سوژه شده است. ایشان تلاش کرده تا با قائل شدن به اختیار و عاملیت برای سوژه، تعین یابی توسط ایدئولوژی-آپاراتوس را محدود ساخته و به زعم خودشان همزمان با ادای دین به تحلیل آلتوسری سوژه، از دامنۀ جبرگرایی نظریۀ آلتوسر نیز بکاهد. اما آنچه که در عمل از کار درآمده چیزی وامدار پساساختارگرایی نیست، بلکه آنچه که سیر تحلیل را هدایت کرده بازگشتی به نظریات سوژه باور بوده است. به بیان بهتر پساساختارگرایی در انتقاد از ساختارگرایی به ایدۀ مدرنیستی پیشینی بودن سوژه رجعت نمی کند، بلکه معنایی جدید برای آن در نظر می گیرد که مرز آشکاری با سوژۀ پیشینی دکارتی دارد. برای پساساختارگرایانی همچون دولوز سوژه یک موقعیت هستی شناختی پسینی است که تنها در نتیجۀ قرارگیری در رابطه امکان می یابد. درواقع این دیالکتیکی میان یک سوژۀ عامل از پیش موجود و یک ساختار محدودیت آور از پیش موجود نیست، بلکه یک برهم سازی همزمان است که در آن تصور سوژه به صورت مستقل امکانپذیر نیست. پساساختارگرایانی همچون دولوز و دریدا هرگونه ارجاع دال به مدلول را نیز رد می کنند و درواقع به وجود ساختار همچون یک موجودیت یگانۀ عینی مشخص نیز قائل نیستند و از این حیث یکی پنداشتن تحلیل آلتوسر از آپاراتوس ایدئولوژیک با درک پساساختارگرایانه از این روابط نیز فاقد موضوعیت است. درواقع هر دو جزء رویکرد تحلیلی این نوشتار می لنگد. می توان گفت که نویسنده چیزی وامدار پساساختارگرایی نیست و تنها کوشش تئوریک ایشان همین بوده که در همان تبیین آلتوسری بار دیگر عاملیت سوژه را احیا کرده و استقلالی ولو نسبی بدان بخشیده است. این اجتهاد ایشان در نظریۀ ایدئولوژی آلتوسر نتیجۀ مطلوبی به بار نیاورده و تناقضات بسیار زیادی به همراه داشته است. در اینجا امکان توضیح یک به یک این تناقضات وجود ندارد. اما می توان به همین نکته بسنده کرد که با این تبیین ناقص و الکن بار دیگر همه چیز به سوژه و فعالیت آن تقلیل پیدا می کند و هرگونه بررسی عوامل بالنسبه مستقل روبنایی از قبیل ایدئولوژی و آپاراتوس از موضوعیت می افتد. فعلاً تنها چیزی که اهمیت دارد این است که خانم نامداری در درون نظام قدرت مانورهایی داده که با درک خانم کاموری از جمهوری اسلامی و بنیاد ایدئولوژیکش همخوانی ندارد و لذا به سرپیچی عاملانه و آن هم همراه با آگاهی فمینیستی تعبیر می شود! این درک همدلانه می توانست ارزشمند باشد، اگر نویسنده برای توجیه آن تن آلتوسر را در گور نمی لرزاند و به همان نظریۀ «دیدگاه فمینیستی» و تئوری های فمینیستی مدرنیستی دیگر بسنده می کرد. علی ایحال با منطق کنونی ایشان می توان تمام اصلاح طلبان و حتی اصولگرایان حکومتی را غسل تعمید داد و با ابتناء بر اینکه در درون «ساختار» چند سانتیمتر از مکان تقدیرشدۀ خود جابجا شده اند مورد درک همدلانه قرار داد! اما من بعید می دانم با چنین رویکردی بتوان چیزی بر آگاهی خواننده در رابطه با جمهوری اسلامی و سیاست های آن در قبال زنان و نیز موضع بخش های مختلف جامعۀ زنان ساکن این کشور در برابر این سیاست ها اضافه کرد.
کارو / 30 March 2021
به دلیل پوشش دادن یک اتفاق مهم، یک فاجعه مهم می آفرینند تا توجه ها از روی آن اتفاق مهم برداشته شئد….سرنگونی هواپیمای پنم در آسمان ایران….هواپیمای اوکراین….و این آخر اعدام روحا لله زم. اینها با خون کثافتکاریهاشون رو میشورن.
اشکان / 30 March 2021
بسیار بسیار دقیق نگارش شده است.
آقاخانی / 30 March 2021
خب با این نگاه که ترویج کردید، مجری/بازجوها هم درون سیستم به مبارزه پرداخته اند وقتی در مورد دستمزد خود چانه می زنند.
بی / 30 March 2021
اون فقط تاریخ مصرفش برای حکومت تموم شد مثل رائفی پور و عادل فردوسی پور
م / 30 March 2021
با نظر یکی از کامنتگذاران موافقم که با خوشبینی به و دلسوزی برای قربانیان نمیتوان کارکردِ ایدئولوژی را توضیح داد. اینکه سربازانِ یک ایدئولوژیْ هم دست به خشونت میزنند و هم قربانی میشوند امر ناگزیری است. کسی که پیرو یک ایدئولوژیِ سرکوبگر است، سوژه بودنِ خود را انکار میکند و ابژهی دستگاهِ ایدئولوژی قرار میگیرد. اینکه چنین فردی در نیمهی راه عصیان کند و ما این عصیان را باور کنیم، بعید است دردی را دوا کند: نه آن سوژهی ابژه شده راهِ نجات دارد (چون هیولایی که او را بلعیده رهایش نمیکند؛ سوژه به بخشی از اندامِ هیولا تبدیل شده و جدایی از آن اندام به معنای مرگِ او است. مثل پارهای گوشت که از بدنی زنده جدا شود؛ پارهای که دیگر زنده نیست؛)، و نه امیدِ رهایی از ایدئولوژی را تقویت میکند.
یاد داستان ظلمت در نیمروز افتادم و یاد هزاران انسانی که قربانیِ ایدئولوژی کمونیستی شدند. قربانیان به عنوانِ انسانِ شایستهی دلسوزی و رقت اند. اما اگر آنها را کسانی بدانیم که دَمِ آخر عاملیت و سوژگیِ خود را باز یافتهاند، خیر؛ پیروان ایدئولوژی خود را در تهلکهای میاندازند که از آن بیرون نتوان شد. تلقیِ عاملیت و فردیتِ سربازانِ یک ایدئولوژی خندهدار است.
محمود / 30 March 2021
مقاله بسیار ضعیف…از سرباز پروپانداگاندای سرکوب اسلامی, یک قهرمان فمنیستی بومی درآوردن فقط مضحک و احمقانه است!
پدرام / 30 March 2021
بعضی از نظردهندگان فکر می کنند هر چه قلمبه سقلمه بنویسند و هر چه نام از التوسر و دولز و کانت و حلاصه فلاسفه ی غربی بیاورند بیشتر آنچه را ندارند می فروشند: فضل! مثل همین جناب نویسنده مقاله!
در اینجا باید بگویم که اتفاقا دقیقا بدبختی ملت شریف ایران در همین است که این مثلا روشنفکران از زبان و ادبیاتی استفاده می کنند که نه خودشان آنرا واقعا می فهمند و نه خوانندگانشان. خانمها و آقایان باور کنید که اگر واقعا میفهمید چه مینویسد آنرا ساده و روان بنویسد تا دیگران هم بفهمند. یکی از بدبختی های چپ ایران از دیر باز عدم درک چگونه نوشتن و چگونه حرف زدن بود. زمانی که در پاریس بودم من شخصا ۴ سال پای درس ژیل دولز بودم. جالب است که او چنان در دسترس سخن می گفت که پای درس او بسیاری از کارگران و زحمتکشان و مردم عادی و غیر دانشگاهی هم بودند و همه نسبتا می فهمیدند. من بر حسب تجربه یکبار این نوشته را برای مادرم که آموزگار است و مادر بزرگم که دبیر بوده خواندن و سپس به آنها دادم تا بخوانند آنها هر هر دو با صداقت گفتند که اگر چه می فهمند نویسنده و نظردهندگان چه می خواسته اند بگوید اما این نوشتار صرف نظر از جنبه ایدئولوژیکش که موافق باشیم یا نباشیم نویسندگان را ادعاگر و فخر فروش دانستند که مانع ارتباط برقرار کردن با جامعه می شود. و این هم برای نویسندگان و هم برالی خوانندگان بسیار زیان آور است. جالب است که مادر بزرگ من که زنی بسیار اجتماعی ست از من و از دیشب چند بار پرسیده که : کامی جون مادر این زمونه ایها چیزی در مورد : «نه به جمهوری اسلامی» و فروش ایران به چین نوشته اند یا نه!؟
در هر حال این خانم آزاده نامداری قربانی ایدئولوژی شیعی اسلامی شده. همچنانکه در تاریخ این دین در تمامی اعصار این اتفاق افتاده. در مورد خاص زنان میتوان از عایشه زن پیغمبر (پدوفیلیای پیامبر)، زینب عروس پیامبر (زنای با محارم به قول خود اسلام)، فاطمه دختر و به قول شیعه قتل او، زینب کبرای، ترانه موسوی و ریحانه و…بسیاری دیگر اشاره کرد… بدبختانه کمتر کسی جرات پرداختن به این بیماری پر عفونت که نامش اسلام و تشیع است در این مقاله و در بین نظرات پرداخته شده. جالب است که گوئي نوع نگارش این مقاله برای خودپیها بوده. یعنی کسانیکه که نظر داده اند نیز تا اندازه ای همان ادبیات را دارند که نویسنده محترم. مقصودم از ادبیات نوع نگارشی ست که من آنرا قلمبه سلمبه نامیدم.
نه به جمهوری اسلام سراسر ایران را گرفته. قرارداد ننگین حکومت اسلامی با چین را از یالد نبریم. شاید این بیچاتره قربانتی همینها شده باشد. و شاید اتفاق دیگر در کمین باشد. که هست!
شفق از تهران / 30 March 2021
قرائت خود شما، هم از روند زندگی آزاده نامداری ایدئولوژیک بود، هم از ایدئولوژی حاکم بر صدا و سیما.
ایدئولوژی را فقط با حقیقت میتوان نقد کرد؛ نه یک ایدئولوژی دیگر.
در ضمن خودکشی نامداری صرفا یک فرضیه است اما شما به عنوان یک امر مسلم نوشته اید
حجت / 31 March 2021
در کل این اتفاق برای اصلاحات افتاد که انها را پدر رفسنجانی هول داد به جلو تا ظاهر خشک و مقدس ماب رژیم را بزک کنند . اما برخی که در اصلاحات غرق شدن و بی محابا و بدون به خاطر داشتن وظیفه شان در زمان خریدن برای نظام و از این سو فراموش کردن پدر معنوی به عالیحناب سرخ پوش حمله کردند خیلی ها ان موقع نظر داشتن این تندرویها بدیل نظام به جریان اصلاح طلب توسط خودشان شوند و به عقب نشینی وا دارد و جایگاه خودش را گم نکند . حالا زیاده رویها شده گاری چی نظام با گریه رای جمع اوری کرد و انچه که بود را در چهار سال بعد به اندازه گاری چی هم ابرویی نداشته باشد و مثل تفاله ای نقش تاپاله بودن خود را کامل کند .این عقب و جلو رفتنها در تمامی شئون نظام رخ داد و ازاده نامداری مثل بقیه جاه طلبانی که جایی برای پیگیری ان ندارند به ساختار قدرت غیر قابل اصلاح نزدیک شده و در تقلب نهفته در نظام سلطه را درک نکرده یا دردناک درک کردند . اایدئولوژی و مکتب اصلاحش مانند اجری بیرون کشیدن یعنی فرو ریختن تشکیلات افراط و فروپاشی تند روی و به کل زیر سوال رفتنشان فلسفه وجودیشان را از صفر تا صد نگه دارند. این نگاه ایدئولوژی مهم است حالا جام زهر یا اعتراض به مرگ گفتن و نرمش قهرمانانه باشد . چه استفاده ابزاری از حواشی فراموش شده که با تکه استخوانی برای صاحبش جان میدهد .
سامان / 25 April 2021