محسن رضایی از ماهها پیش سفرهای استانی خویش را آغاز کرده است. او تا کنون بیش از همه نامزدهای احتمالی به شهرهای ایران سفر کرده است. هیچ نامزد دیگر ریاست جمهوری (بجز نامزدهایی که صرفا برای نمایش تکثر نامزدها در برابر علی خامنهای و هاشمی رفسنجانی نامزد میشدند) در انتخاباتهای قبلی تا این حد با عدم موفقیت مواجه نشده است.
به نظر میآید بعد از نامزدی انتخابات مجلس (۱۳۷۶)، نامزدی ریاست جمهوری (۱۳۸۴، ۱۳۸۸، ۱۳۹۲) دارد به یکی از مشاغل رضایی تبدیل میشود.
او البته برای انتخابات، رسانه اختصاصیاش، تابناک را با وجود چندین بار خیز اقتدارگرایان برای بستن و فیلترینگ آن حفظ کرده است. این سایت در میان سایتهای خبری داخلی بیشترین بازدید روزانه (تا دو میلیون) را دارد. اما رضایی در تاسیس سازمان یا گروه سیاسی اختصاصی خود موفقیت چندانی نداشته است. جبهه ایستادگی که به وی نزدیک است برای بالا نگه داشتن سر خود در انتخابات مجلس گذشته، نامزدهایی را که از جناحهای دیگر رأی آورتر بودند در فهرست خود قرار داد.
رضایی علیرغم دعوت متکی (در نامهای سرگشاده به وی، ۲۶ فروردین ۱۳۹۲) و اعلام ضرورت پیوستن به ائتلافها (“همچنان به ائتلاف همه با هم معتقدم و ائتلاف جداگانه را سبب ایجاد تفرقه میدانم” تابناک، ۲۶ فروردین ۱۳۹۲) از پیوستن به ائتلافها خودداری کرده است. او در برابر منطق ائتلافهای ۲+۱ (ائتلاف نزدیک به بیت خامنهای) و ۳+۲ (ائتلاف اقتدارگرایان سنتگرا) برای انتخاب نامزد نهایی، منطقی را پیشنهاد کرد که عملا غیر ممکن است بر آن توافق شود، یعنی انتخاب نامزد توسط ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر از نخبگان جامعه.
اما چرا محسن رضایی بخت انتخاب شدن ندارد؟
دستگاه رهبری نمیخواهد
رضایی با توجه به خواستهای که حدود دو دهه یدک کشیده (در اختیار گرفتن مقام ریاست جمهوری) بزرگترین اشتباه خود را هنگامی مرتکب شد که از سپاه بیرون آمد و به صف همراهان هاشمی رفسنجانی پیوست.
رضایی بزرگترین اشتباه خود را هنگامی مرتکب شد که از سپاه بیرون آمد و به صف همراهان هاشمی رفسنجانی پیوست. اما این پیوستن همان و از دست دادن اطمینان خامنهای همان.
او در آن زمان تصور میکرد که این رفسنجانی است که کشور را میگرداند و برای بالا رفتن از پلههای قدرت باید به صف همراهان وی پیوست. رضایی به همین جهت به مجمع تشخیص مصلحت آمد و دبیری این نهاد را بر عهده گرفت. اما این پیوستن همان و از دست دادن اطمینان خامنهای همان.
از همین جهت است که ستایشهای گاهگاهی وی از خامنهای، اعلام هماهنگی با وی در انتخاب وزرا (“به رهبر انقلاب گفتم انتخاب شوم هماهنگترین دولت با رهبری را تشکیل میدهم” مهر ۱۲ فروردین ۱۳۹۲) یا اعلام عدم وابستگی وی به رفسنجانی (“يكی از ظلمهایی كه نسبت به بنده میشود اين قضيه است كه برخی فكر میكنند من با نظر هاشمی وارد عرصه سياست شدم اما حقيقت اين است كه حضورم در عرصه انتخابات با نظر هاشمی نيست” کیهان، ۲۴ فروردین ۱۳۹۲)؛ دیگر در نزد خامنهای و اعضای بیت خریداری ندارد.
اعضای بیت و فرماندهان سپاه که در مهندسی انتخابات سهمی قابل توجه دارند، نه میخواهند او را در مقام ریاست جمهوری ببینند و نه نیازی به انجام کاری علیه او میبینند. در دورههای گذشته نیز آنها چنین دیدگاهی داشتهاند و از این جهت بدون در نظر گرفتن تقلبها (که مطمئنا علیه رضایی نبوده) آرای داده شده واقعا آرای خود اوست.
جناحها نمیخواهند
محسن رضایی از دهه شصت تلاش میکرد خود را خط سومی نشان دهد به این معنا که نه با چپهاست و نه با راستها، نه با اقتدارگرایان است و نه اصلاحطلبان، نه با نظامی گرایان است و نه با سنتگرایان و نه با موعودگرایان.
محسن رضایی از دهه شصت تلاش میکرد خود را خط سومی نشان دهد به این معنا که نه با چپهاست و نه با راستها. اما جامعه ایران صرفا به دلیل نفی دیگر جناحها به کسی اعتماد نمیکند.
افراد و گروههایی که در ایران تلاش کردهاند خود را خط سومی نشان دهند، در همان نیمه دهه هفتاد منقرض شدند (مثل جمعیت دفاع از ارزشها با افرادی مثل محمدی ریشهری و پورنجاتی).
خط سومی بودن اگر در دهه شصت و هفتاد به دلیل دو قطبی بودن سیاست کار نمیکرد در دهههای هشتاد و نود نیز کار نمیکند و نخواهد کرد چون جامعه صرفا به دلیل نفی دیگر جناحها به کسی اعتماد نمیکند.
شهروندان ایرانی ممکن است کسی را بخواهند که ولی فقیه نمیخواهد؛ اما کسی را نمیخواهند به صرف آن که دیگر جناحها نمیخواهند.
استقلالنمایی محسن رضایی که نه از سر مواضع متفاوت، بلکه از روی کم توجهی جناحها به وی بوده در نهایت به ضرر او تمام شده است تا نفعش.
نه اصلاحطلبان احساس کردند که با پیوستن رضایی به آنها چیزی گیرشان میآید (اگر چنین بود پس از مذاکرات رضایی و خاتمی در سال ۱۳۷۶ باید سهمی به وی در کابینه میدادند) و نه اقتدارگرایان نظامیگرا (جبهه پایداری) یا موعودگرا (نزدیکان به دولت احمدی نژاد) تصوری از بخت بالا یا پایگاه اجتماعی قابل توجه او دارند.
اقتدارگرایان سنت گرا هنوز روی رضایی حساب باز میکنند اما او را بازی ندادهاند.
رأی دهندگان نمیخواهندش
رضایی در انتخابات مجلس ششم در ائتلاف اقتدارگرایان قرار گرفت و رأی کافی برای ورود به مجلس به دست نیاورد. در انتخابات سال ۸۴ چند روز مانده به انتخابات کناره گیری کرد چون میدانست رأی قابل توجهی نمیآورد و شکست سنگین موجب خواهد شد در دورههای بعد جرات یا توجیه شرکت دوباره را پیدا نکند.
او وقتی میبیند که احمدینژاد که وی او را در حد یک مدیر مدرسه هم قبول ندارد، به ریاست جمهوری میرسد فکر میکند که باید شانس خود را امتحان کند.
در انتخابات ۸۸ بیت و سپاه با همراهی دولت احمدینژاد هدیه بسیار بزرگی به او دادند و آن هدیه تقلب در انتخابات بود.
همین تقلب میتواند توجیه یا دلیل شرکت چند باره رضایی در انتخابات ریاست جمهوری باشد. اگر انتخابات ۸۸ در همان حد غیررقابتی و غیرآزادش، سالم برگزار میشد رضایی دیگر نمیتوانست امکان رأیآوری را برای خود تصور کند.
رضایی نه تنها در انتخابات پیش رو بلکه در انتخابات بعدی نیز نمیتواند به کرسی ریاست جمهوری دست پیدا کند، چون مطالبات و منافع هیچ قشری را نمایندگی نمیکند.
چرا رقابت میکند؟
اکنون پرسش این است که با توجه به این که نه راس هرم قدرت، نه جناحها و گروههای سیاسی درون کاست حکومتی و نه رأی دهندگان، او را به عنوان رئیس دولت میخواهند چرا او دوباره در انتخابات ۹۲ پا به میدان انتخابات گذاشته است؟
۱. دلیل اول دلبخواهی بودن فرایند انتخابات در نظام ولایی و فقدان حاکمیت روالهای عقلانی در آن است. باید رهبر کسانی را برای این مقام بخواهد و بتواند نام آنها را از صندوق نیز بیرون آورد و نظر او نیز بسیار دیر شکل میگیرد.
او در سال ۷۶ ناطق نوری را میخواست اما نتوانست نام وی را از صندوق بیرون بیاورد. در مقابل او در سالهای ۸۴ و ۸۸ احمدی نژاد را میخواست و توانست نام وی را بیرون بیاورد.
رضایی نه تنها در انتخابات پیش رو بلکه در انتخابات بعدی نیز نمیتواند به کرسی ریاست جمهوری دست پیدا کند، چون مطالبات و منافع هیچ قشری را نمایندگی نمیکند.
محسن رضایی به این امید است که گرچه رهبر او را نمیخواهد ماه و خورشید و فلک در کار شوند و نام او را به صندوق بریزند. رضایی امید دارد که اتفاقی بیفتد و یک باره همای بخت بر سر وی بنشیند. او میداند که جمهوری اسلامی رژیمی اللهبختکی است اما نمیداند که بیت و خامنهای و جناحها و رأی دهندگان ترجیحاتی دارند که اگر مجال پیدا کنند اِعمال میکنند.
۲. دلیل دوم، شناخت او از دیگر نامزدهاست. او وقتی میبیند که احمدینژاد که وی او را در حد یک مدیر مدرسه هم قبول ندارد، به ریاست جمهوری میرسد فکر میکند که شانسش را باید امتحان کند. احمدینژاد حتی در میان حلقه بسیار کوچک سیاستمداران جمهوری اسلامی که با رانت و چندین نوع امتیاز و ارفاق بالا رفتهاند سطح مدیران این نظام را پایین آورد: “خیلیها احساس تکلیف میکنند که وقتی آقای احمدینژاد میآید و رأی میآورد، چرا ما انجام وظیفه نکنیم؟ ” (مرتضی نبوی در تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی، ۲۲ فروردین ۱۳۹۲)
۳. و دلیل سوم، فقدان نظام حزبی و عدم آزادی رسانهها در ایران است. به همین جهت افراد و گروههای سیاسی در دوره انتخابات تلاش میکنند سایتها و نشریاتی راه بیندازند و ائتلافهایی را از گروهها و جریانهای سیاسی تشکیل دهند و با اتکای آنها به مجلس یا ریاست جمهوری راه پیدا کنند. اما موانع بسیار موثرتر از این امکانات (برای کسانی که میتوانند آنها را در اختیار خود بگیرند و با سد دستگاههای حکومتی مواجه نمیشوند) هستند. رضایی خود بهتر از همه میداند که باندهای درون حکومت چگونه قواعد و زمین بازی را به نفع خود تغییر میدهند: ” امروزه سیاست و انتخابات به سمت مافیا و پول رفته و عامل تعیین کننده در انتخابات ثروت است.” (محسن رضایی، تابناک ۱۲ فروردین ۱۳۹۱)
متاسفانه هنوز برای برخی نحوه ی انتخابات ریاست جمهوری جا نیفتاده است محسن رضائی اساسا کسی نیست که بخواهد خودش را مطرح کند . اما سپاه است که تارو پود کشور را در اختیار گرفته و انتخابات را امنیتی کرده تا فرد مورد تائید و مهره ی خودش را برنده اعلام کند . خامنه ای حتی مهره ی ناچیزی در دست فرماندهان سپاه است خواست خامنه ای رئیس جمهوری ست که گوش به فرمان برنامه های او باشد کسی که مورد تائید هشت فرمانده ی کودتا چی سپاه نیز باشد به همین دلیل جنگ بین دولت و سپاه و خامنه ای برای فتح دولت در پیش است و نه احمدی نژاد و نه سپاه هیچکدام علاقه ای به گزینه ی سوم ندارند لااقل تا کنون چنین مشاهده می شود – بعدا فشار بیش از حد مردم ممکن است شرایط را تغییر دهد – گرینه ی سوم یعنی مزاحم جنگ دو جناح که می تواند نقش موثرتری در بین این دو برای کسب قدرت دولت ایجاد کند نه تنها اصلاح طلبان که حتی روحانیت بطور کلی و یا حتی جریانی مانند موتلفه هم نباید دست و پای جنگ دو گروه را ببندد . خیالتان راحت باشد درگیری فرماندهان با احمدی نژاد آنچنان شد یافته که به موضوع مرگ و زندگی و موجودیت آنها بستگی یافته است . نه خامنه ای نه رفسنجانی نه مصباح یزدی و نه مهدوی کنی هیچکس قادر نیست تاثیری در روند نظامی شدن حکومت بگذارد .
فرهاد - فریاد / 18 April 2013
حالم به هم خورد . داخل تمام صفحات اعتراضی نام ننگین این سپاه به چشم میخوره .
saeed / 04 October 2013