مرکز آمار ایران در آخرین گزارش فصلی خود از بازار کار، نرخ بیکاری در فصل پاییز را ۹,۴ اعلام کرده است. همچنین اعلام شده که نرخ بیکاری در میان جوانان ۱۶,۵ درصد است.
با مشاهده این آمار ممکن است به این نتیجه برسید که تنها حدود ۱۰ درصد از جمعیت در سن کار در ایران بیکار هستند یا از میان جوانان ۱۸ تا ۳۵ ساله که حدود ۲۶ میلیون نفر هستند تنها ۱۶ درصد یعنی ۴ میلیون نفر بیکارند و ۲۲ میلیون نفر دیگر شاغلند.
اگر بخواهیم کوتاه و مختصر در مورد تصور عمومی از مشاهده نتایج نرخ بیکاری صحبت کنیم باید بگوییم که آنچه ارقام و آمار مرکز آمار اعلام میکند با واقعیت بازار کار ایران هیچ همخوانی معناداری ندارد.
اما این ارقام چگونه به دست میآیند. قاعدتاً مرکز آمار و هر نهاد دیگری که در کار تهیه داده و اطلاعات است نمیتواند بدون حساب و کتاب عددی را اعلام کند. پس چگونه مرکز آمار به نرخ بیکاری ۹ درصدی در کل کشور و ۱۶ درصدی در میان جوانان رسیده است؟ پاسخ در دستکاری مفاهیم آماری یا بهتر بگوییم انتخاب شیوه سنجشی است که میتواند آمار و وضعیت کشور را غیربحرانی و عادی نشان دهد.
به صورت خلاصه مرکز آمار ایران با یک تاکتیک دو مرحلهای به آمار پایین بیکاری میرسد: در محاسبه افراد شاغل دستو دلباز است و در محاسبه افراد بیکار بهشدت تنگنظر و محدود. یعنی هرکه را دوست دارد شاغل به حساب میآورد و در مقابل برای اینکه کسی را بیکار بداند تا دلتان بخواهد اما و اگر میگذارد و جمعیت را هرچه میتواند محدودتر میکند.
فرض کنید در یک خانواده ۵ نفره، پدر خانواده به رغم مهارت فنی و یا تحصیلات دانشگاهی، کارگر ساده روزمزد باشد ولی به دنبال شغل بهتری هم بگردد. مادر خانواده با اینکه تحصیلات دارد ولی امیدی به یافتن کار نداشته باشد. سه فرزند خانواده هم دانشجو، سرباز و یا فارغالتحصیل از دانشگاه باشد که روزها بدون دستمزد درب مغازه یکی از اقوام وقت میگذراند. براساس تعریف مرکز آمار ایران نرخ بیکاری در این خانواده صفر است. این نرخ صفر بیکاری به معنای اشتغال ۱۰۰ درصدی همه اعضای خانواده نیست بلکه شعبده و بازی با روشهای آمارگیری است تا بیکاری ۸۰ درصدی در این خانواده، صفر اعلام شود.
برای درک شعبدهای که در نتیجه آن این آمارها به دست میآیند باید مفاهیم پایهای را دانست.
مرکز آمار چه کسی را شاغل میداند؟
براساس روش آمارگیری مرکز آمار ایران، تمام افرادی که در طول هفتهٔ مرجع (یک هفته قبل از نمونهگیری آماری)، حداقل یک ساعت کار کرده و یا بنا به دلایلی به طور موقت کار را ترک کرده باشند، شاغل محسوب میشوند.
به بیان دیگر اگر شما در هفته گذاشته به مدت یک ساعت به جای برادرتان درب مغازهاش ایستاده باشید و برای این یک ساعت ۱۰ هزار تومان از او پول گرفته باشید، به جمعیت شاغلان کشور اضافه شدهاید. حتی اگر این اتفاق تا یک سال دیگر هم تکرار نشود مهم نیست شما تا سال آینده در خیل شاغلان کشور طبقهبندی شدهاید.
اما نکته مهمتر اینکه حتی اگر شما بدون مزد هم برای برادرتان کار کرده باشید، در مزرعه اقوامتان به آنها در برداشت یا کاشت محصول یاری رسانده باشید، در کارگاه دوستتان به او برای سفت و شل کرد پیچ و مهرهای کمک کرده باشید و پولی هم نگرفته باشید باز هم جزو جمعیت شاغلان محسوب میشوید. یعنی صرف انجام کار بدون وجود مناسبات مزدی هم اشتغال محسوب میشود.
سومین مسئله این است که اگر در جایی کارآموز باشید و هیچ الزام برای بهکارگیری هم وجود نداشته باشد، مزدی هم در کار نباشد باز هم شاغل هستید.
چهارمین نکته اینکه اگر برای فرار از سربازی یا به امید یافتن شغل بهتر یا آموختن مهارت در مراکز فنی و حرفهای مشغول آموزشید یا در دانشگاهها به تحصیل مشغولید باز هم شاغل به حساب میآیید.
پنجم اینکه اگر گذرتان به سربازی هم افتاده باشد باز هم شما شاغلید.
ششم اینکه اگر شما کار موقت با ساعت محدود و مزد اندک دارید ولی به شدت به دنبال یافتن کار بهتری هستید باز هم شاغلید. به این گروه افراد با اشتغال ناقص میگویند. پس حتی اگر خودتان کاری که به آن مشغولید را شغل درنظر نگیرید باز هم شاغلید.
به این ترتیب معیارها برای اینکه چه کسی شاغل است آنقدر دستودلبازانه است که بخش زیادی از جمعیت در هر گروه سنی بهویژه جوانان میتوانند در آن قرار بگیرند در حالی که در واقعیت این جمعیت بزرگ بیکارند.
برای نمونه به گفته معاون وزارت ورزش و جوانان، ۴۲ درصد افراد در سن ۱۸ تا ۳۵ سالگی در ایران به تحصیل در دانشگاه و یا دیگر مراکز حرفهآموزی مشغولند. این ۴۲ درصد هماکنون به عنوان شاغل محاسبه میشوند درحالی که نه مشغول به کارند و نه درآمدی دارند.
چه کسی بیکار است؟
در روش آمارگیری مرکز آمار ایران کسی بیکار است که اولاً در هیچ کدام از گروههای بالا نباشد (یعنی دانشجو، سرباز، کارآموز، محصل و کمککننده به خانواده و دوستان بدون مزد و کسانی که اشتغال ناقص دارند) و دوم اینکه مشغول به کار تماموقت و پارهوقت نباشد و سومین و مهمترین مسئله اینکه «به صورت فعال» به دنبال پیدا کردن شغل باشد.
این به چه معنا است؟ یعنی از جمعیت باقیمانده پس از کسر گروههای بالا، اگر شما ناامید از یافتن شغل باشید یا راه یافتن شغل را بلد نباشید یا درخواست شغل به کسی نداده باشید به رغم اینکه بیکارید و مایل به کار کردن هم هستید باز هم بیکار محسوب نمیشوید. در این صورت شما را «جمعیت غیرفعال» در نظر میگیرند.
پس برخلاف گروهی که مرکز آمار آنها را شاغل درنظر میگیرد، وقتی میخواهد کسی را بیکار بداند آنقدر شرط و شروط محدودکننده وضع کرده که تنها درصد اندکی از جمعیت بیکار را دربر میگیرد.
وضعیت بیکاری در ایران به چه شکل است؟
داده دیگری در جداول آماری وجود دارد که به آن «نرخ مشارکت» میگویند. نرخ مشارکت از تقسیم جمعیت فعال (کسانی که با تعریف مرکز آمار شاغلند به علاوه کسانی که با همین تعریف در جستجوی کارند) بر جمعیت در سن کار (۱۵ سال و بیشتر). حاصل این کسر در ۱۰۰ ضرب میشود و نرخ مشارکت به دست میآید.
با همین آمار دستکاری شده و مجعول مرکز آمار ایران نرخ مشارکت در ایران اینچنین است: در مجموع حدود ۴۲ درصد.
معنای این عدد آن است که تنها ۴۲ درصد از جمعیت کشور که در سن کار کردن هستند در جمعیت شاغلان و بیکاران با همان تعاریف مرکز آمار ایران قرار میگیرند و ۵۸ درصد جمعیت یا تمایلی به کار ندارند، در جستجوی کار نیستند، ناامید از یافتن شغلند یا وضعشان به شکلی است که در دو گروه شاغل و بیکار قرار نمیگیرند.
آمار رسمی بازار کار در دو دهه گذشته نشان میدهد جمعیت فعال کشور تقریباً ثابت مانده و به جمعیت غیرفعال افزوده شده است. به بیان دیگر نرخ مشارکت در روندی نزولی قرار گرفته است. این نشانه بیماری در اقتصاد ایران است چرا که به صورت طبیعی و با توجه به هرم جمعیتی ایران در این دوره زمانی که بیشتر جمعیت جوان داشته است میبایست نرخ مشارکت متناسب با ورودیهای جدید به سن کار صعودی میشد. معنای این کاهش نرخ مشارکت آن است که در دهه گذشته به خیل جمعیتی که امیدی به یافتن کار در بازار بیقاعده مشاغل در ایران دارند افزوده شده است.
برای درک این مطلب نمودار زیر کمککننده خواهد بود:
برای نمونه در سال مرجع ۱۳۹۵، از کل جمعیت در سن کار ایران، مرکز آمار تنها همان بخش کوچک ۵ درصدی در این چارت را بیکار درنظر گرفته. در حالی که در واقع بخش گستردهای از برش جمعیت غیرفعال و کسانی که شاغل در نظر گرفته شدهاند هم در حقیقت بیکارند و آمار خالص بیکاری قطعاً در حدود ۷۰ درصد است.
زنان در نوک پیکان بیکاری
این آمار وقتی بر اساس جنسیت درنظر گرفته شود گویای واقعیتی تلخ در بازار کار ایران است. نرخ مشارکت مردان حدود ۶۹ درصد و نرخ مشارکت زنان در سن کار حدود ۱۴ درصد است. به بیان دیگر ۸۶ درصد زنان ایرانی براساس تفسیر مرکز آمار ایران به دنبال کار نبودهاند و تنها ۱۴ درصد آنها یا شاغلند و یا بیکار و به صورت فعال در جستجوی کار.
براساس نتیجه تحقیقی که مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی انجام داده است، نرخ مشارکت زنان در ایران یکی از پایینترین نرخهای مشارکت در مقایسه با سایر کشورهاست و تنها در شش کشور فلسطین (نوار غزه و کرانه باختری)، اردن، عراق، سوریه، الجزایر و افغانستان نرخ مشارکت زنان کمتر از ایران بوده است. این موضوع باعث شده است که نرخ مشارکت کل در بازار کار ایران یکی از پایینترین نرخهای مشارکت در جهان باشد.
نرخ بیکاری در ایران تخیلی است
نرخ بیکاری مرکز آمار ایران حتی تصویری نزدیک به تحولات بازار کار را هم نشان نمیدهد ولی با این وجود همین نرخ مبنای سیاستگذاری در ایران است. نرخ بیکاری در حالتی که با معیارهای سازمان جهانی کار هم تهیه شود تنها تحولات جمعیت فعال را نشان میدهد و وضعیت جمعیت غیرفعال را بازتاب نمیدهد.
یافتههای تحقیق رسمی مجلس ایران نشان میدهد که نسبت جمعیت غیرفعال به کل جمعیت، نسبت بزرگتری در مقایسه با میانگین جهان و بسیاری از کشورهاست، به همین دلیل اراده، امید یا تصمیم جمعیت غیرفعال برای ورود به بازار کار یا خارج ماندن از آن اثر غالب بر تحولات بازار کار و نرخهای آن دارد.
از اینرو حتی با معیار قرار دادن آمار شعبدهگونه مرکز آمار ایران، ممکن است در یک فصل نرخ بیکاری کاهش یابد، اما نمیتوان این کاهش را بهعنوان یک سیگنال از بهبود شرایط بازار کار در نظر گرفت زیرا ممکن است بخشی از جمعیت فعال (شاغل و بیکار) در اثر عوامل مختلف (ازجمله اثر مأیوسکنندگی) تصمیم به خروج از بازار کار گرفته باشند. بدین معنا که کیفیت پایین شغل یا نیافتن شغل سبب شده باشد بخشی از جمعیت فعال موقتاً غیرفعال شود و مجدداً در فصول آتی به بازار کار برگردند.
هیچگاه به دروغگویان، میدان کارگزاری ندهید. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (کتاب سرخ)
یک اُرُدیست / 27 March 2021
در مورد مشکلات اقتصادی و غیره، یک انتقادی به همه مردم و از جمله رسانه های حامی آزادی بیان دارم:
بر فرض فلان وزرات فلان دولت، دارد برای فریب افکار عمومی- مثلا برای رای جمع کنی در انتخابات- اقدام به آمارسازی همچون قضیه بیکاری میکند تا بجای آمار 60% بیکار به نتیجه رقم دلخواه پروپاگاندای 9% رسیده و اعلام کند!، این وسط چرا مردم و رسانه ها اقدام به واژه سازی و معادلسازی کلمات برای بیان حقیقت نمیکنند؟!
حالا فلان دولت؛ دارد آمارسازی کذب ایجاد میکند، مثلا بگویند، کلمه “کارداشت” یا “کاراست” معادل شاغل حقیقی و “کارنداشت” یا “بیکاراست” است، یعنی اگر فلان دولت کذب 9% بیکار گفت، بایست گفت در برابرش بیکاران حقیقی معادل 60% ناشاغل حقیقی/ بیکار راستین (بیکاراست) است.
بایست کاربست واژه سازی، عنصر عامل و فعال و زنده در مبارزات کسب حقوق مدنی-اقتصادی باشد.
حقوق / 28 March 2021
اگر منظور از بیکاری کارکردن باشد آخوندها از همه بیکارترند ولی اگر منظور درآمدمتناسب کار باش اکثریت مردم بیکارند
Mahmoud Vahid / 29 March 2021