احتمال کاندیداتوری سید محمد خاتمی- تا امروز- یک درصد هم نیست. حسن روحانی و علی یونسی هم گفتهاند که خاتمی قطعا کاندیدا نخواهد شد. چرا؟
یکم- تلقی مقابله با نظام: خاتمی به دنبال اصلاح نظام است، نه مقابله و براندازی جمهوری اسلامی. بارها این مدعا را تکرار کرده و به روشهای گوناگون کوشیده تا نظام به رهبری آیت الله خامنهای را به این نتیجه یقینی برساند که این مدعا صادق است (رجوع شود به مقالههای “خاتمی: براندازی و انقلاب“، “خاتمی: طرد براندازی، نقد تندروی، اصلاح نظام” و “جمهوری اسلامی که خاتمی پاک میداند“).
به گفته عباس عبدی و احمد پورنجاتی، کاندیداتوری خاتمی به منزله مقابله با نظام به شمار خواهد رفت. از این رو، این دو مخالف نامزدی خاتمی هستند. احمد پورنجاتی، معاون سابق وزارت اطلاعات، نمایندهمجلس ششم و مشاور فعلی خاتمی در این خصوص گفته است: “به عنوان یکی از مشاوران آقای خاتمی معتقدم ایشان نباید کنشی برای رسیدن به قدرت بکند… من مخالف حضور اصلاحطلبان در قدرت آن هم در اشل ریاستجمهوری و مجلس هستم و میگویم اصلاحطلبان تلاش برای حضور در قدرت را تا سالها فراموش و سهطلاقه بکنند.”
دوم- یقینی بودن رد صلاحیت توسط شورای نگهبان: خاتمی، به عنوان نماد و پرچمدار اصلاحطلبان، به دنبال طرد شدن از سوی جمهوری اسلامی نیست. حتمی بودن تأیید صلاحیت وی توسط شورای نگهبان شرط لازم کاندیداتوری اوست. اگر دریافت او این باشد که رد صلاحیت خواهد شد، قطعاً کاندیدا نخواهد شد.
گفته میشود که نظرسنجیهای نهادهای گوناگون رژیم نیز این مدعا را تأیید کرده که خاتمی با فاصله بسیار در رتبه اول قرار دارد. اما در سیاست هیچ چیز قطعی نیست.
پورنجاتی در این باره گفته است: “اگر آقای خاتمی را شورای نگهبان رد صلاحیت کند هزینه زیادی دادهایم. شخص خود آقای خاتمی بارها در جمع مشاورانش گفته هرگز حاضر به نامزدی در انتخابات ۹۲ نیست تا تضمینی در مورد تایید صلاحیتش نداشته باشد… آقای خاتمی میگوید اگر حسین شریعتمداری علیه من چیزی بنویسد ارزشی ندارد ولی من نمیخواهم از یک نهاد رسمی نظام مهر عدم صلاحیت بگیرم… پیشبینیام این است که آقای خاتمی نامزد انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ نمیشود. در واقع آقای خاتمی با تحلیل در انتخابات سال ۹۲ نامزد نمیشود.”
بسیاری از اصولگرایان بارها گفتهاند که خاتمی قطعاً رد صلاحیت خواهد شد. خاتمی اگر بخواهد حملات بیامان “تکتیرانداز” خامنهای (تعبیر آیتالله خامنهای در جلسه انجمن روزنامه نگاران جوان درباره کیهان) را نادیده بگیرد، تکرار همان مدعیات توسط وزیر اطلاعات ابقا شده با حکم حکومتی آیتالله خامنهای را نمیتواند نشنیده بگیرد.
حیدر مصلحی در ۱۷/۱۲/۹۱ درباره خاتمی گفت: “آنها با هدف مقابله با رهبری و حضور در صحنه در حال ساماندهی خود هستند اما این حضور در صحنه چگونه امکانپذیر است وقتی که به طور مثال یکی از این افراد که همه شبکههای ضدانقلاب در داخل و خارج به دنبال کاندیداتوری وی هستند، بدهیهای زیادی به ملت ایران دارد و صرف سوابق مسئوليت وی در گذشته نمیتواند پرونده گذشته وی را به دست فراموشی بسپارد. اردوگاه و تیم این فرد چگونه سخن از فقدان انتخابات آزاد به میان میآورند در حالی که ۸ سال صدارت دوم خردادیها بر مبنای همین انتخابات صورت پذیرفته است، ای کاش امکان انتشار اسنادی مربوط به همین افراد از جلسه خصوصیشان وجود داشت که در این جلسه جسارتهایشان به ساحت امام راحل و سخره گرفتن اصل ولایت فقیه توسط همین فرد برملا میشد که در جلسه میگوید امام هم تحت فشار مقوله ولایت فقیه را قبول کرد!!
این افراد چگونه میتوانند به خود اجازه دهند که با کمال پررویی ضربههایی که در فتنه ۸۸ به مردم و انقلاب زدند و باعث خسران بسیار شدهاند را فراموش کرده و با کمال پررویی به دنبال کاندیداتوری هم باشند در حالی که اصل انتخابات در کشور را زیر سوال میبرند. بیبیسی با چه توجیهی برای این فرد رپرتاژ میرود؛ بیبیسی میگوید گروهی از نخبگان از این فرد دعوت به عمل آوردند که به انتخابات بیاید وقتی بررسی میکنیم میبینیم منظور از نخبگان در بیبیسی، داماد، اقوام نزدیک و همپیالگان این فرد هستند، از طرف دیگر به فتنهگران زندانی خط دادهاند كه آنها هم مكاتبه كنند و بگويند شما حتما كانديدا شويد و كاری به زندانی بودن ما نداشته باشيد.”
نظر موسوی و کروبی نقش کلیدی دارد. اگر آنان شرکت در انتخابات و نامزدی خاتمی را تأیید نکنند، رأیآوری او بسیار دشوار خواهد بود.
سوم- قطعی نبودن پیروزی: اصلاحطلبان بر این باورند که خاتمی قطعاً در انتخابات با آرای بسیار بالایی پیروز خواهد شد. حتی گفته میشود که نظرسنجیهای نهادهای گوناگون رژیم نیز همین مدعا را تأیید کرده که خاتمی با فاصله بسیار در رتبه اول قرار دارد. اما در سیاست هیچ چیز قطعی نیست.
اولاً: نظر مهندس موسوی و مهدی کروبی در اینجا نقش کلیدی دارد. اگر آنان شرکت در انتخابات و نامزدی خاتمی را تأیید نکنند، این امر رأیآوری را بسیار دشوار خواهد کرد. خاتمی هم به صراحت تأکید کرده است که برای شرکت در انتخابات باید نظر زندانیان- خصوصاً موسوی و کروبی- اخذ شود. سکوت آنان را هم عدهای حمل بر مخالفت خواهند کرد، چه رسد به مخالفت صریح شان.
ثانیاً: خاتمی تاکنون هیچ اقدامی نکرده است. فرض کنید در دوره زمانی ۲۱- ۱۷ اردیبهشت ثبت نام کند. شورای نگهبان هم صلاحیت او را در اول خرداد تأیید نماید. حداکثر ۲۲ روز برای تبلیغات فرصت خواهد داشت. اما با کدام امکانات؟ فرصتهای تبلیغاتی نظام کاملاً نابرابر است.
ثالثاً: اصلاحطلبان که نمیتوانند از “تقلب در انتخابات” سخن بگویند، از “مهندسی انتخابات” حرف میزنند. برخلاف نظر زندانی شجاع و مقاوم- مصطفی تاج زاده- که مهندسی انتخابات (تقلب) در این دوره را ناممکن به شمار میآورد، مهندسی انتخابات امکانپذیر است.
رابعاً: تعدادی از افرادی که طی بیانیهای خواستار کاندیداتوری خاتمی شدهاند، احضار و به شدت تهدید شدهاند. تهدیدهایی بالاتر از زندانی شدن. به صراحت به آنها گفته شده است که حتی حق ندارند در ستادهای کاندیداهای تأیید صلاحیت شده از سوی شورای نگهبان فعال شوند. نامزدی بدون کمترین فعالیت، آیا لزوماً رأیآور است؟
اعلان نامزدی خاتمی در این شرایط، نوعی از خودگذشتگی طلب میکند. درست از فردای در دست گرفتن ریاست جمهوری، اصولگرایان خاتمی و دولتش را مسئول همه مشکلات و مسائل حاد کنونی قلمداد خواهند کرد.
احتمالاً، با در نظر گرفتن این متغیرها، پورنجاتی گفته است: “حالا فرض کنید آقای خاتمی تایید شد و ۱۲-۱۰میلیون رای برای آقای خاتمی اعلام و در نهایت یک نفر دیگر به عنوان رییسجمهوری معرفی شد. آن وقت لابد ما اصلاحطلبان باید کماکان بزنیم بر سر خودمان و بگوییم آرای ما را دزدیدند و جابهجا کردند و شعار بدهیم رای ما را پس بده.”
چهارم- بسته بودن دستها: فرض کنیم تمامی این مسائل به گونهای حل شود. خاتمی در انتخابات شرکت کرده و با آرای بالایی پیروز شود. چه کار یا کارهایی میتواند انجام دهد؟ (رجوع شود به مقاله در صورت پیروزی در انتخابات، چه کاری از دست اصلاح طلبان بر میآید؟ ). وضعیت آن چنان بحرانی است که اصلاح آن بسیار دشوار خواهد بود. ضمن آن که بدون مذاکره و سازش با آمریکا، روز به روز بر تحریمهای فلج کننده اقتصادی افزوده خواهد شد تا جامعه از درون نابود شود. ادامه سیاستهای آیتالله خامنهای در قلمرو سیاست خارجی، راه هرگونه اصلاحات را مسدود کرده و ایران را به سوی ویرانی سوق خواهد داد.
خاتمی قطعاً درباره این مسائل اندیشه سوزی بسیار کرده است. عدم کاندیداتوری به معنای حفظ حرمت اجتماعی است، اما اعلان نامزدی در این شرایط، نوعی از خودگذشتگی طلب میکند. درست از فردای در دست گرفتن ریاست جمهوری، اصولگرایان خاتمی و دولتش را مسئول همه مشکلات و مسائل حاد کنونی قلمداد خواهند کرد.
جمهوریخواهان، حتی در آمریکای توسعه یافته و دموکراتیک، پس از آغاز ریاست جمهوری اوباما، او را مسئول خرابکارهای ۸ ساله جرج بوش قلمداد کردند و میکنند. در صورتی که اوباما آمریکا را از چالهای که بوش درست کرد بیرون آورد.
پنجم- وداع با ریاست جمهوری در برابر امکان فعالیت برای اصلاحطلبان: برخی از مشاوران خاتمی به او گفتهاند که باید نظام را مطمئن ساخت که اصلاحطلبان به دنبال ریاست جمهوری و مجلس نیستند. باید به صراحت تمام اعلان کرد که همه قدرت در دست شما باشد، اما بگذارید تا ما در چارچوب نظام فعالیت (رسانه، حزب، تجمع، و…) داشته باشیم. زندانیان سیاسی را هم آزاد کنید. اگر نظام در این خصوص اطمینان بیابد، فضای به شدت امنیتی کنونی مرتفع خواهد شد و راه فعالیت مجدد اصلاحطلبان گشوده میشود.
پورنجاتی در این خصوص گفته است: “به آقای خاتمی هم همین را گفتم. الان هم بعد از این همه زخمی شدن و کدورت و سازماندهی برای حفظ امنیتی وضع موجود این را میگویم. الان طرف مقابل نسبت به فعالیت اصلاحطلبان احساس امنیتی پیدا کرده و دیگر احساس سیاسی نسبت به رقبای خودش ندارد.
به نظر من هیچکس با انتشار اندیشه و افکار کسانی که ادعایی ندارند برای اینکه بنشینند روی صندلی ریاستجمهوری کاری ندارد. چون این صندلی برای طرف مقابل وحشتانگیز و رعبآور است. بهخصوص وقتی از پیش معلوم است تابلویتان اصلاحطلبی است، یکبار هم صابونتان به تن طرف مقابل کشیده شده است… باید دل طرف مقابل آرام شود که اصلاحطلبان میگویند قدرت مال خودتان تا اجازه بدهد حزبهای جدید پا بگیرند. اما این کار را نمیکنند چون باور نمیکنند اصلاحطلبان میل به قدرت ندارند.”
خاتمی نمیخواهد به گونهای عمل کند که ذرهای به سوریهای شدن ایران کمک کند. او به این میاندیشد که ممکن است کاندیداتوری وی به تنشهای شدید اجتماعی و خیابانی منتهی شود.
ششم- مخالفت با کلنگی کردن ایران: پروژه کلنگی کردن منطقه خاورمیانه با گسیل نیروهای جهادی به افغانستان و درست کردن القاعده و طالبان توسط آمریکا و عربستان سعودی و قطر و پاکستان آغاز شد (رجوع شود به مقاله “القاعدهی خوب، القاعدهی بد“). این پروژه با تهاجم نظامی به افغانستان، عراق، لیبی و سوریه دنبال شد. تونی بلر به عنوان یکی از کلنگیکاران گفته است که اینک نوبت سوریه و پس از آن نوبت ایران است. او افزوده است که این جنگ یک نسل به طول خواهد انجامید و به شدت خونین خواهد بود (رجوع شود به مقاله “کلنگی کردن ایران یا گذار به دموکراسی، مسئله این است“).
خاتمی و اصلاحطلبان نمیخواهند که ایران نیز همچون سوریه کلنگی شود. سوریه با حدود ۲۳ میلیون جمعیت، اینک با تبدیل به کشوری کاملاً ویران شده، با ۴ میلیون آواره، ۷۰ هزار کشته، چندین برابر زخمی، در عمل به سه بخش کردنشین، سنینشین و علوینشین تقسیم شده است. ضمن این اسلامگرایان سلفی و گروههای متحد القاعده به شدت در آن رشد کرده و قدرت گرفتهاند.
تکرار این واقعه در ایران با بیش از ۷۷ میلیون جمعیت، این پیامدهای فاجعهبار را چندین برابر خواهد کرد. خاتمی نمیخواهد در این شرایط به گونهای عمل کند که ذرهای به سوریهای شدن ایران کمک کند. او به این میاندیشد که ممکن است کاندیداتوری وی به تنشهای شدید اجتماعی و خیابانی منتهی شود.
نتیجهگیری
این داستان دارای سویه متضادی است که در دیدگاه افرادی چون احمد پورنجاتی نادیده گرفته میشود. در صورت عدم کاندیداتوری اصلاحطلبان، یک احتمال قوی این است که آنها سرنوشتی چون سرنوشت جبهه ملی در دوران شاه و سرنوشت نهضت آزادی در دوران جمهوری اسلامی پیدا کنند (رجوع شود به مقالههای “چشم به آسمان دوختن، دست به آسمان دراز کردن” و “تن دادن به استیصال یا تأمل برای گشودن راه“). افرادی خوشنام، اما غیرموثر در ساختار سیاسی کشور.
یک احتمال قوی، در صورت عدم نامزدی اصلاحطلبان، این است که آنها به سرنوشت جبهه ملی در دوران شاه و نهضت آزادی در دوران جمهوری اسلامی دچار شوند.
سویه دیگری از داستان را مصطفی تاجزاده بیان کرده است. او در آخرین نوشتار خود گفته است: “ایران ترکیه نیست که در آن نیروهای منتقد ابتدا در جامعه مدنی متشکل شوند و به فعالیت بپردازند، سپس با مشارکت در انتخابات شوراهای شهر (Low politic) خود را مطرح ومدیریت خویش را اثبات نمایند تا بعد بتوانند با نامزدی در انتخابات پارلمان و ریاست جمهوری در قوای مجریه و مقننه (high Politic) نقش متناسب با پایگاه اجتماعی خود ایفا کنند. درکشور ما، همچنان که بارها توضیح دادهام “آزادی انتخابات” مادرهمه آزادی هاست. یعنی ابتدا آزادی مطبوعات و احزاب و تجمعات و تشکلها را نداریم تا از طریق آزادیهای مدنی به آزادیهای سیاسی و نامزدی در انتخابات پارلمان یا ریاست کابینه برسیم. کاملا برعکس، هر وقت به هر دلیلی حکومت مجبور به برپایی انتخابات آزاد شده است، حقوق اساسی و آزادیهای مدنی شهروندان رعایت شده است. از مشروطه تاکنون هرگاه، ما آزادی بیان و قلم و تجمع و تشکل و تحزب داشتهایم، پیش از آن انتخاباتی آزاد برگزار شده است یا دستاوردهای فوق در هر حال نتیجه باز شدن فضا برای برپایی انتخابات آزاد بوده است. به همین دلیل اتفاقاً انتخابات ریاست جمهوری میعادگاه اصلاحطلبان است که با انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا هم زمان برگزار میشود. شرکت فعال همگان در انتخابات ریاست جمهوری میتواند منجر به پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات شوراها، حداقل در شهرهای بزرگ بشود.”(۱)
مدعای تاجزاده اگرچه دارای حقایقی است، اما داوری در خصوص صدق و کذب آن مقاله مستقلی طلب میکند.
پانویس:
(۱) مقاله “راه حل بالاییها و پائینیها برای نجات ایران و ایرانیان” دیدگاه متفاوتی ارائه کرده است. مقاله بلند “ایدئولوژی انقلاب: تسخیر قهرآمیز دولت” (اکبر گنجی، بود و نمود خمینی، وعده بهشت، برپایی دوزخ، نشر گردون، صص ۹۴- ۵) توضیح میدهد که دیدگاه اکثریت ما به سیاست همچنان لنینیستی است. گویی دولت را که داشته باشم (از طریق زور یا انتخابات) قادر به انجام هر کاری خواهیم بود. اما دموکراسی محصول موازنه قوا میان دولت و جامعه مدنی است. بدون قدرتمند کردن مردم از طریق سازمان یابیهای متنوع و متکثر آنان، دموکراسی در کار نخواهد بود.
من متوجه نیستم چرا خامنه ای باید امتیازی به طرف مقابل بده. امتیاز دادن برای وقتی که از سمت گروه یا دسته ای تحت فشار باشیم و برامون خطری داشته باشند یا توانایی این رو داشته باشند که خطر دیگران را رفع کنند. صادقانه اصلاح طلبان تهدیدی برای نظام نیستند و از سمت دیگر قدرت این رو هم ندارند که خطر آمریکا و اسرائیل یا احمدی نژاد رو از سر حکومت کم بکنند. پس اصلا در بازی نیستند که قرار باشد امتیازی بگیرند. برای همین تلاش برای گرفتن امتیاز راه انداختن حزب یا رسانه کاملن بیهوده است.
حامد / 15 April 2013
سلام
اقای گنجی انگار از کسوت “پخش بذر ناامیدی” هرگز نمیخواهد در بیاید.همچنانکه در زمان نوشتن کلام پیغمبر از مسیرش منحرف نشد .ولی کاش بر روابط درون قدرت تمرکز مینمود.
hasan / 15 April 2013
ن همیشه فکر میکنم که خیلی از کسانی که خارج از این مملکت باشن ( به هر دلیلی، قصد نقد دلیل رو ندارم) به یه شکلی از اشکال ارتباطشونو با تحلیل درست از دست میدن و نمیتونن درست چیزی رو نقد کنن وراه حل بدن! این آدمها سه حالت هم بیشتر ندارن 1.یا معمولا خیلی فضایی فکر میکنن و تند، 2.خیلی منفعله برخوردشون و 3.یا اینکه تحلیل هاشون کاملا پرت و دور افتاده است. اما مثل اینکه این دوستان وطنی هم حسابی به این دردها دچار شدن!
منکه شخصا میگم اگر خاتمی قراره به این فکرها باشه و نیاد، همون بهتر که دیگه هیچ وقت نیاد، تا دوره بعد اصلا بعیده که انتخاباتی برگزار بشه ! کجای کارین آخه!
ضمنا در صورت رد صلاحیت خاتمی ، برادر من آقای گنجی ، توپ تو زمینه آقاست و در صورت رای نیاوردن هم باز احتمال این هست که این فضای امنیتی یه کم به فضای سیاسی تبدیل بشه!
اشکان / 15 April 2013
معادلات خاتمی بعد از رای دادن به مجلس و دلجویی از رهبری به بن بست رسیده ، او نمیآید زیرا میداند که بعد از رد صلاحیت، مشروعیت رژیم حتا در بین خودیهای اصلاح طلب هم از بین خواهد رفت و شکافی بزرگ در میان حاکمین بوجود خواهد آمد. او میتواند لابی جناحی از قدرت باشد که در زمان بحران جدی در نظام ج.ا. به نجات رژیم بیاید و عربها و غربیها را سر کار بگذارد. اگر حتی جناب گنجی هم بعنوان یک اصلاح طلب رادیکال سبز کاندید ریاست جمهوری و پیروز در انتخابات شود، نمیتواند در ساختار این حکومت سرکوب و پر خدعه نقش واسلاو هاول را بازی کند و ایران را در چهارچوب این نظام نجات دهد.
جمهوریخواه / 15 April 2013
حقارت تحلیل آقای پور نجاتی شرم آور است
صفا / 15 April 2013
در مورد خاتمی همان می توان گقت که جناب قاید از نگاه گروه عظیمی از مردم ایران و ایینه های تمام نمای انان – متفکران سیاسی کتاب نخوانده و به مکتب نرفته اما مساله اموز صد مدرس – نوشت .
همو در مورد بختیار چنین نوشته است “بختبار بخت بقا نداشت .چنین ادمها یی واقعی تر و واقع بین تر از انند که برای ساکنان این صحاری جاذبه داشته باشند – مردمی سرگشته که معناد شده اند دنبال رویا بروند سپس از خماری بنالند و دنبال تخیلات خلسه اور بعدی بگردند :قیامی که قعود نداشته باشد و رستاخیزی که به تمام ظلم ها پایان دهد و کارها یکبار برای همیشه سامان یابد. “
شاهد / 15 April 2013
فرض محال خاتمی انتخاب شد. مگر ميتواند بدون اجازه آب بخورد؟
nima / 16 April 2013
مجيد محمدی :
در اين نوشته صرفا به لابی يا صدای اصلاح طلبان حکومتی جمهوری اسلامی در ايالات متحده می پردازم. اين دلالان يا صداها مشاغل گوناگونی دارند: روزنامه نگار، محقق، اهل کسب و کار، استاد دانشگاه، روحانيون، و کارکنان اداری. آنها در برابر رسانههای امريکايی و مخاطبان ايرانی خود بيش از جمهوری اسلامی از ايالات متحده انتقاد می کنند. انتقاد از سياستهای اوباما و ديگر مقامات امريکايی در اين صداها عمدتا جايی برای انتقاد از فرماندهان سپاه و بسيج و لباس شخصیها و قوهی قضاييه باقی نمی گذارد.
اين صداها با ديگر لابی گران (دلالان) اين قلمرو مشترکاتی دارند، مثل
۱) مخالفت با هرگونه فشار روی حکومت دينی در ايران تحت عنوان صلح طلبی و مخالفت با جنگ و حتی مخالفت با تحريمها که حق طبيعی هر کشور است که از معامله با ديگر کشورها سرباز زند،
۲) بی توجهی به نقض حقوق بشر شهروندان عادی (فعالان سياسیای که صدای جمهوری اسلامی يا يکی از جناحهای آن هستند فقط برای نقض حقوق دوستان هم تشکيلاتی صدايشان بلند می شود)،
۳) وابستگی و پيوستگی به يکی از جناحهای درونی جمهوری اسلامی از اصلاح طلبان حکومتی تا مشائيستها، از موتلفه تا خانوادهی رفسنجانی و کارگزاران، و از مصباح تا بيت رهبری، و
۴) معرفی کردن منتقدان خود به عنوان طرفدار جنگ و خونريزی، وطن فروش، و همسو با بيگانه.
…….کسانی که امروز از ترس امپرياليسم به دامن پيروان صديق خمينی پناه آوردهاند منتقدان خود را خونريز و کلنگی ساز و خود را به عنوان مدافع حقوق بشر معرفی می کنند
nima / 16 April 2013
باز ميخواهيد مردم را گول بزنيد تا جوانان را در کهريزک ها به خاک و خون بکشند؟
hamidi / 16 April 2013
بهتر نیست هر آنچه جامعه جهانی میخواهد را انجام دهیم تا به کشوری پیشرفته و دمکراتیک تبدیل شویم ؟
saeid / 17 April 2013
این انتخابات آخرین فرصت برای اینه که کمی هم که شده قدرت خامنه ای محدود بشه.اگه خاتمی الان نیاد دیگه انتخاباتی در کار نیست که بشه کاری کرد.اگه خامنه ای از بابت ریاست جمهوری خیالش راحت باشه ایران میره به سمت ویرانی بیشتر به سمت جنگ .اون موقع دیگه کاری از دست هیچ کس برنمیاد و این مردم بیچاره ایران هستند که باید تقاص گناه نکرده را پس بدن.
مجتبی / 17 April 2013
سلام.با این اوصاف اگه اقای خاتمی نیاد خیلی بهتره چون وجهه خودشونا خراب میکنند.با احترام به مردم ایران خیلی از مردم ایران مخصوصا طیف کارگر که 70درصد فکر کنم جمعیت ایران را تو خودش جای داده ساده لوحند.تا این محمود هستش خاتمی رای هم بیاره محمود جنبش میمونی راه میندازه
امیر حسین / 21 April 2013
اقای گنجی روشن فکر هایی مثل شما در ذهن خود این را می پرورانید که امریکا و انگلیس قصد دارند ایران را به خاک و خون بکشند و ان را تجزیه کنند و این را به مردم نیز تلقین می کنید بعد بر مبنای همین خیال پردازی به منتقدان خود حمله می کنید و حتی در این راه راضی هستید با جمهوری اسلامی نیز همکاری کنید. به نظر من این کار فرار از چاله و افتادن در گودال است .
شهروند ترک / 29 April 2013
ششم- مخالفت با کلنگی کردن ایران: پروژه کلنگی کردن منطقه خاورمیانه با گسیل نیروهای جهادی به افغانستان و درست کردن القاعده و طالبان توسط آمریکا و عربستان سعودی و قطر و پاکستان آغاز شد (رجوع شود به مقاله “القاعدهی خوب، القاعدهی بد“). این پروژه با تهاجم نظامی به افغانستان، عراق، لیبی و سوریه دنبال شد. تونی بلر به عنوان یکی از کلنگیکاران گفته است که اینک نوبت سوریه و پس از آن نوبت ایران است. او افزوده است که این جنگ یک نسل به طول خواهد انجامید و به شدت خونین خواهد بود (رجوع شود به مقاله “کلنگی کردن ایران یا گذار به دموکراسی، مسئله این است“).
بازتاب هم فهمید. اما گنجی هنوز نمیخواهد بفهمد.
مقاله ای از بازتاب:
مبارزات ضد امپریالیستی یا بازی کردن در در میدان منافع استراتزیک و ژئوپولیتیک ” فدراسیون روسیه ”
با اقدامات دولتمردان و برنامه ریزان کشورمان تحت عنوان “مبارزات ضد امپریالیستی”، ایران به خط مقدم مبارزه و کشمکشهای میان فدراسیون روسیه و آمریکا تبدیل شده و با این مبارزات “ضد امپریالیستی”، عملا در میدان منافع استراتژیک همسایه شمالی یعنی روسیه بازی می کند .
برای اینکه بتوانیم این حقیقت را به عیان در معرض دید قرار دهیم، باید به تاریخچه پیدا شدن این اصطلاح و اقداماتی که تحت این عنوان صورت گرفته و می گیرد، نگاهی دقیق تر بیندازیم. بعد از جنگ دوم جهانی، کشور اتحاد جماهیر شوروی با چنگ انداختن بر روی مناطقی که در طول جنگ به اشغال خود درآورده بود و باقی ماندن ارتش سرخ در این سرزمینها، با کمک به حاکم شدن کمونیستهای طرفدار خود در آن کشورها، اقدام به بوجود آوردن بلوکی متشکل از این دولتها تحت عنوان “بلوک سوسیالیستی” کرد .
آن طور که سردمداران “اتحاد جماهیر شوروی” ادعا می کردند، اردوگاه سوسیالیزم در راستای دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان روسیه و جهان تشکیل شده بود و مبارزات، اختلافات و کشمکشهای این اردوگاه با کشورهای سرمایه داری در راستای این اهداف بودند. اما واقعیات نشان دادکه این ادعایی بیش نیست.
” اردوگاه سوسیالیستی ” در ادامه حیات خود ضمن حفظ کشورهایی که ” کمونیستها ” بر آن حاکم بودند، توانست به جذب کشورها و نیروهایی که در راستای دفاع از منافع بحق مردم خود، تضادهایی در حوزه اقتصاد با کشورهای پیشرفته صنعتی داشتند، پرداخته و این چالشها را نیز تحت عنوان “مبارزات رهایی بخش ” نام گذاری کرده و در ادامه توانست این کشورها را تحت عنوان ” کشورهای غیر متعهد ” هماهنگ و سازماندهی کند.
کمونیستهای حاکم بر روسیه که در اساس، حفظ منافع کشور وسیع و پرجمعیت خود را فراتر از هر نظریه و ایدئولوژی دنبال می کردند، توانستند به منافع ملی خود لباس ایدئولوژبک پوشانده و در کنگره ها ی بین المللی احزاب برادر کمونیستی و کشورهای غیر متعهد، این ایده را به کرسی نشانند که همه کشورهایی که در راه استقلال اقتصادی و سیاسی خود مبارزه می کنند، برای دستیابی به اهداف استقلال طلبانه خود، باید در رقابتهای اقتصادی و سیاسی میان دو بلوک سوسیالیستی و سرمایه داری، جانب اردوگاه سوسیالیستی را بگیرند .
این خود به معنای این بود که تعداد زیادی از کشورها مبادلات اقتصادی خود را می بایست بر اساس برنامه های تنظیمی مسکو به اجرا در بیاورند، از خرید اسلحه تا رای گیری های سازمان ملل، اقدامات و منافع کشور شوروی می بایست به منافع ملی ترجیح داده شود . در ادبیات سیاسی مبارزات به اصطلاح ضد امپربالیستی، هر کشور یا گرابش و نظری که به این بایدها تن نمی داد، به عنوان همکار سیا، فاشیست، استعمارگر و…. لقب می گرفت و به این شکل و با این تمهیدات، کشور روسیه که در ابتدای قرن بیستم در شمار کشورهای عقب مانده با اقتصاد ما قبل صنعتی به شمار می رفت، توانست طی مدت کمتر از 50 سال در شمار کشورهای پیشرفته در آید .
طرفه آن که سردمداران شوروی با استفاده از یک ایدئولوژی و مورد استفاده قرار دادن نیروی میلیونها کمونیست در سراسر جهان و ده ها کشور در راه آبادانی کشور خود، بعد از دستیابی به پیشرفتهای صنعتی و تحکیم خود به عنوان یک ابرقدرت منطقه ای، شکست همان ایدئولوژی را اعلام کردند.
اقداماتی که تحت عنوان مبارزات ضد امپریالیستی از طرف کمونیستها به عمل می آمد، در عمل همان منافع کشور روسیه بود که برای مقابله با نفوذ آمریکا و اروپا در آسیای میانه و اروپای شرقی و بعضی جمهوری های مسلمان نشین روسیه انجام می گرفت و توانست در طول سالهای بعد از جنگ دوم جهانی تا فروپاشی شوروی به مشی عمل، ایدئولوژی و برنامه مبارزاتی میلیونها انسان و دهها حزب و جریان سیاسی تبدیل شود .
اکنون سالهای سال از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی می گذرد، اما می بینیم که سیاستمداران فدراسیون روسیه که قطعا دیگر کمونیست نیستند، همان تضادها و چالشها را به شکلی جدید با آمریکا، اروپا و دنیای پیشرفته صنعتی دارند. آیا این نیست که طرهات مبارزات ضد امپربالیستی چیزی نبوده است جز همان منافع استراتژیک و ژئوپولیتیک کشور پهناور روسیه؟ سیاستهایی که حتی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیزادامه پیدا کرده اند … .
روسها توانستند طی چند دهه از نیروی رایگان میلیونها فرد معتقد به مارکسیزم، لنینیزم و ده ها کشور با عناوین جبهه مبارزات عدالتخواهانه و سوسیالیزم بهره بگیرند و پیشرفت کنند و این کشورها را در عقب ماندگی مطلق و نسبی نگهدارند . و در مرزهایی بسیار دورتر از سرزمین خود، با آمریکا و سایر رقبای اقتصادی خود به اشکال مختلف بجنگند.
سالهای سال از فروپاشی شوروی می گذرد ، اما متاسفانه هنوز آن اید ئولوزی که هر گونه تلاش استقلال طلبانه و عدالت جویانه را در ایجاد درگیری و تنش با آمریکا و کشورهای پیشرفته صنعتی می دانست، بر اذهان بعضی نیروهای استقلال طلب و آزادیخواه سنگینی می کند و در عمل به منافع “فدراسیون روسیه” خدمت می کند. “مبارزات ضد امپریالیستی” ، یک گفتمان تاریخی شکل گرفته در فضای دفاع از منافع شوروی در مقابل آمریکا و کشورهای پیشرفته صنعتی بوده است و هیچ حقیقتی در دفاع از منافع مردم در آن نبوده است .
با کمال تاسف می توان گفت که بسیاری از برنامه ریزان سیاسی و نظامی کشورمان ایران، هنوز در بند همان گفتمان تاربخی اسیر هستند و مبارزات استقلال طلبانه وعدالت جویانه مردم ایران را به مقابله جویی با آمریکا و ایجاد تنش با غرب صنعتی تقلیل داده اند که در عمل بازی کردن در میدان منافع استراتژیک و ژئوپولیتیک فدراسیون روسیه است.
استراتژهای روس با ابداع مارکسیزم، لنینیزم و نظرباتی تحت عنوان مبارزات ضد امپریالیستی توانسته اند تا امروز هم، مبارزان استقلال طلب بسیاری از ملتها را به خدمت منافع خود بگیرند. امروز روسیه، در مرزهایی بسیار دورتر از سرزمین خود در ایران و سوریه بدون دادن کوچکتربن بهایی با آمریکا و اروپا درگیر شده است و بهای این درگیری را مردم جنگ زده سوریه و یا مردم ایران به شکل تحریمهای کمر شکن می پردازند .
چنین اقداماتی هیچ خدمتی به منافع آزادیخواهانه و عدالت جویانه مردم ایران نکرده است . در عمل هم مردم ایران با دادن هرینه های بسیار در ایجاد تنش با کشورهای غربی و آمریکا نتوانسته اند گامهای بزرگی در نزدیک شدن به استقلال اقتصادی و عدالت اجتماعی بردارند . آمارهای منفی رشد اقتصادی ، تحریمها ، بیکاری و تورم ، دلایلی گویا بر این ادعا است .
kave48
reza / 30 April 2013