هرگز هیچ چیزِ با ارزشی بدون گرفتاری بزرگ به دست نیامده است.
افلاطون، دولت
هر کس که در عُنفوان جوانی به فلسفه نزدیک میشود، هنگام رویارویی با این پدیدهی بسیار غریب دلشورهی عمیقی احساس میکند. او درگیر نوع و روش متفاوتی [در استدلال و تفکر] نسبت به آنچه تا کنون با آن روبرو بوده، میشود.
تجربه من به عنوان دانشجو نیز چنین بود. با پرسشهایی از این دست اغوا شده بودم، “آیا خدایی وجود دارد؟ من به راستی چه میتوانم بدانم؟ معنی زندگی چیست؟ چگونه به زندگی خویش ادامه دهم؟” من فلسفهخوانی را خودم آغاز کردم. نخستین کتاب من “تاریخ فلسفهی غرب” اثر برتراند راسل بود، که بسیار بیش از آنکه به تاریخ بپردازد، موضوع برای آن مطرح است؛ محتوای آن تحلیل و کنکاش خود راسل از تمهای اصلی تاریخ فلسفهی غرب است. گرچه متن چندان دشواری نیست، بسیاری از ایدهها و بحثهای آن برای من تازه بودند. از آنجا که راسل با بسیاری از باورهایی که من با آنها بزرگ شده بودم مخالفت میکرد، از دست وی عصبانی بودم. ولی از آنجا که به نظرم میرسید او مشتاقانه بحث میکند، خشم من به گیجی تبدیل شد و سپس به حس شکست و ناامیدی. با وجود این، احساس جذبه داشتم که به این میوهی ممنوعه بچسبم. اثر دراز راسل را به پایان بردم و “دولت” افلاطون، “تأملات” دکارت، گفتگوهای دیوید هیوم د”بارهی دین طبیعی”، مقالات برگزیده از ایمانوئل کانت، ” اراده به اعتقاد داشتن” از ویلیام جیمز، و سرانجام نوشتههای معاصر از آنتونی فلو، ار. ام هر، جان هیک، و لودویک ویتگنشتاین را خواندم. فهمیدم بر سر هر موضوعی که با هیوم یا راسل، کانت یا هیک، اختلاف نظر داشتم، کس دیگری یک بحث متقابل پذیرفتنیای عرضه کرده است. سرانجام، با چنگ و دندان به نقطهای رسیدم که میتوانستم نقاط ضعف بحثها را ببینم (گاهی در بحثهایی از شخصیتهایی که با آنان توافق کرده بودم)، و در نهایت به نقطهای رسیدم که دیگر میتوانستم بحث و جدلهای خودم را بنویسم. رنج این سفر جای خویش را به خوشی داد – بگذارید به شما هشدار بدهم، که این قریبا یک شادی اعتیاد آور است. – سپس تصمیم گرفتم به دانشگاه بروم تا یک درجهی عالی در فلسفه بگیرم.
این نگرانی آزاردهنده بر سر پرسشهای اساسی هستی بود که مرا به سوی فلسفه کشاند. آیا خدایی وجود دارد؟ چه چیز را به یقین میتوانم بدانم؟ آیا من روحی دارم که تا ابد زندگی کند؟ آیا براستی من آزادم یا به سادگی محکومم [به چسبیدن] به میراث و محیط خویش؟ زندگی اخلاقی چگونه است؟ اگر اینها را پرسیده باشید و به پاسخهای نوع دیگری رسیده باشید، بسیاری از بحثهای این کتاب برای شما معنی خواهند داشت. ولی اگر زمان زیادی صرف اندیشه بر سر این موضوعات نکرده باشید، ممکن است از خود بپرسید آیا این پرسشها مهم هستند، و شاید پاسخهای خود را درباره شان ردیف کنید. اگر این پرسشها را از خود نپرسیده باشید، پاسخهای عرضه شده ممکن است بسان گفتگوی یک طرفهی تلفنی جلوه کنند.
قصد این کتاب آن است که پاسخهایی را پیشنهاد کند تا شما را وابدارد روی موضع خویش نسبت به پرسشهایی که در اینجا آمده کار کنید. این متن بحثها یا مواضع بدیلی را بر سر هر موضوع پیشنهاد میکند، همراه با معلمی که به عنوان راهنما خدمت کند – و، من امیدوارم، برخی دانشجویان با کسانی که این موضوعات را بحث میکنند – شما را به چالش بکشند تا بر روی فلسفهی اخلاق خودتان کار کنید.
به هر حال، نه این کتاب درسی و نه این آموزگار کافی خواهند بود که شما را از نوعی گم شدگی و بی یقینی در خواندن و نوشتن فلسفی حفظ کنند. پس بگذارید به شما پیشنهادهایی از تجربیات خویش در مقام دانشجو و معلمِ فلسفه کنم.
پیشنهادهایی برای خواندن متن فلسفی
سبکها و روشهای فلسفی با آن موضوعات دیگری که شما با آنها آشنا هستید فرق دارند: ادبیات انگلیسی، تاریخ، روانشناسی، و دانش تجربی. البته روشهای بسیاری وجود دارند. و برخی نوشتهها – برای نمونه، نوشتههای فلسفه وجودی: سورن کیر که گور، فردریش نیچه، آلبر کامو، و ژان پل سارتر – شباهت بسیاری میبرند به آنچه ما در ادبیات میبینیم تا به مقالات نوع فلسفه تحلیلی. در برخی روشها، فلسفه شباهت به ریاضیات دارد، زیرا معمولا میکوشد یک بحث قیاسی را توسعه بدهد، بسیار مانند یک برهان ریاضی؛ تنها گزارههای مربوط به بحث معمولا نیازمند بحثها هستند و مخالفتها میباید مورد توجه قرار گیرند. گاهی من به یک مسئلهی فلسفی به مانند نوعی خردورزی قانونی در برابر یک دادگاه مدنی بر میخورم: هر طرفی مدارک خود را برای هدف خویش عرضه میکند و بر ضد حریف دلیل میآورد. برای نمونه، فرض کنیم شما معتقد به آزادی اراده هستید و من معتقد به جبر. ما هر یک بهترین دلایل خویش را برای قبولاندن آرای خویش عرضه میکنیم. تفاوت میان بحث فلسفی و پرونده در دادگاه آن است که ما هیأت منصفه نیز هستیم. ما میتوانیم ذهنیت خویش را با شنیدن آرا و مدارک و حتا موضع خویش را با شنیدن موضع قانع کنندهی حریف عوض کنیم.
پیشنهادهایی برای نوشتن مقالهی فلسفی
سخن گفتن دربارهی فلسفه و نوشتن مطلب فلسفی، راههای بسیار خوبی هستند برای پیشرفت در این عرصه، و به لحاظ محتوا و شناخت موضوع به همان اهمیت گسترش مهارت خردورزی فلسفی شما هستند. نوشتن مقالهای بر سر یک موضوع فلسفی ذهن تان را متمرکز میکند و شما را وامی دارد بر بحثهای اساسی مربوط به موضوع متمرکز شوید. این روند دشوار است، ولی بسیار جالب است که چه میزان میتوانید رشد کنید – برخی از ما تندتر از دیگران حرکت میکنند، ولی به تجربهی من برخی از ما که در آغاز به سختی جلو میروند سرانجام عمیقترین و دقیترین کارها را انجام میدهند.
نخست، مسئلهای را که میخواهید نوری بر آن بتابانید یا حل کنید، یا تزی را که میخواهید از آن دفاع کنید، به خوبی شناسایی کنید. حتما چند مقالهی خوب از مواضع متفاوت دربارهی موضوع را بخوانید و بکوشید آن بحث را با واژگان خود توضیح دهید – یا دست کم به زبان خود درباره آن استدلال کنید.
اینک شما آماده اید که بنویسید. اینجا چند پیشنهاد میکنم که شاید به شما یاری برسانند.
۱. مسئلهای را که میخواهید تحلیل کنید، شناسایی کنید. برای نمونه، شما شاید بخواهید نشان دهید که فایده باوری یک نظریهی قابل دفاع است (یا نیست).
۲. به روشنی مسئله را توضیح دهید و آنچه را که میخواهید نشان دهید. برای نمونه: “من میخواهم مباحثی را به سود یا ضد فایده باوریِ عملی تحلیل کنم و نشان دهم چگونه فایده باوری به ایرادهای عمدهای که متوجه آن هستند، برخورد میکند.”
۳. به استدلالهای خویش یک نظم منطقی بدهید، و گزارههای خویش را مستدل سازید. و نیز رهگشاست اگر نظراتتان را با مثالهایی روشن کنید و در برابر دیدگاههای حریف نمونههای نقیضی بگذارید.
۴. دیدگاههای بدیل و همچنین ایرادهایی که به دیدگاه خودتان وارد میشوید را در نظر گیرید. به مدعای آنها برخورد کنید و نشان دهید که موضع خودتان پذیرفتنیتر است.
۵. در برابر استدلال حریف خیرخواهانه رفتار کنید، یعنی به آن قویترین تبیین ممکن را بدهید. اگر شما با قویترین ایراد به دیدگاه خودتان، رو در رو نشوید، نمیتوانید مطمئن باشید که دیدگاهتان بهترین است. باید بیفزاییم که کاربست اصل خیرخواهی، یکی از سختترین کارها در بحث فلسفی است. میبینیم که بسا فیلسوفان خوبی وجود دارند که تمایل دارند از دیدگاه مقابلشان کاریکاتور بسازند یا آن را ضعیف جلوه دهند.
۶. مقالهی خود را با یک خلاصهگویی و یک نیتجه به پایان برید. شما در آن به صورتی موجز مباحث خود را مرور میکنید و آنچه را به تصور خویش نمایش دادهاید توصیف میکنید. در نتیجهگیری همیشه خوب است ارتباط نتیجهی مقالهی خود را به طور ضمنی با موضوعات دیگر نشان دهید. به این پرسش پاسخ دهید: “چرا این نوشته مهم است؟”
۷. تدارک ببینید که مطلبتان دست کم دو چرک نویس داشته باشد پیش از آن که نسخهی نهایی را آماده کرده باشید. بگذارید یک دانشجوی دیگر فلسفه نوشتهی مقدماتی شما را بخواند، پیش از آن که نسخهی نهایی را آماده کنید. یقین کنید بحثهای شما به خوبی سازمان یافتهاند و مقالهی شما یک پارچه است.
۸. دربارهی سبک: به سادگی و در یک لحن فعال بنویسید. از اصطلاحات استعاری، نفیهای مضاعف و زبان تخصصی دوری کنید. تا جایی که میتوانید عقاید دیگران را با واژگان خودتان بیان کنید، و در متن یا در یادداشتهای ارجاعی هرگاه از عقیدهی کسی استفاده کردهاید یا نقل قولی آوردهاید، به منبع ارجاع دهید. دانستن این که در چه هنگام به کسی ارجاع بدهیم تمرینی است در داوریِ درست. درحالی که استادان به درستی ز دست دانشجویانی به خشم میآیند که به منابع خویش اشاره نمیکنند، هستند دانشجویان بسیار سختگیری که حتا منبعی را ذکر میکنند برای آنچه بر همگان معلوم است. راه میان بُری وجود دارد که عقل سلیم باید بتواند آن را پیدا کند.
۹. فهرست منابع را در پایان مقاله تان بیاورید. در آن همهی منابعی را که در نوشتن مقاله استفاده کرده اید فهرست کنید.
۱۰. مقاله را چند روزی به کناری نهید، سپس آن را از نو بخوانید. ممکن است چیزهایی پیدا کنید که بخواهید عوض کنید.
وقتی مشکل جدی دارید، خجالت نکشید و با استادتان تماس بگیرید. این دلیل بودن اوست در کلاس: برای اینکه به شما یاری برساند تا در عقلانیت فلسفی خویش پیشرفت کنید. او باید وقت کافی در دفترش برای دانشجویان داشته باشد تا دربارهی کار آنها بحث کند.
موفق باشید! امیدوارم از کنکاش فلسفی لذت ببرید – و به خصوص فلسفهی اخلاق – به همان اندازه که من میبرم.
آنچه خواندید، ضمیمه پایانی کتابی است با مشخصات زیر:
لویی پویمان و جیمز فیسر: اخلاق: شناسایی درستی و نادرستی، ترجمهی شهرام ارشدنژاد
Louis P. Pojman, James Fieser: Ethics: Discovering Right and Wrong, Cengage/Wadsworth, seventh edition, Boston 2011
در سال گذشته پنج فصل از ترجمه این کتاب به قلم شهرام ارشدنژاد در “اندیشه زمانه” منتشر شد.
اینک کل کتاب به صورت یک فایل PDF در اختیار شما قرار میگیرد.
آن را میتوانید از طریق این لینک داونلود کنید.
سپاسگزارم. عالی بود. سایتتان هم بسیار بهتر شده است.
شخصا سلیقهام به اینچنین مقالات نزدیکتر است. چرا که راهنماست و کاربُردی. فکر میکنم بیشتر مشکل دانشجویان و جوانان در روش مواجهه با اندیشههای گوناگون نهفته است. این چنین مقالات نقش روشنگر دارند. خواهشمندم از این سنخ مقالات بیشتر منتشر کنید. به خصوص مقالاتی درباره مواجهه (منطقی) با متن.
ابراهیم / 14 April 2013
راستی، کاش فونت پیدیاف را هم مشابه فونت سایت انتخاب میکردید.
ابراهیم / 14 April 2013
مطلب ترجمه شده از پروفسور پویمن بسیار زیبا و راهگشا بود ضمن سپاس امیدوارم اینگونه مطالب را بیشتر درج بفرمایید..بامهر..سامان
سامان / 15 April 2013
با سلام. میگم ایشالا ناشر و مترجم کتاب خودشون به شما اجازه دادن که این کتابو اینجا بذارین؟؟ اگه اینجوری نباشه واقعا براتون متاسف میشم..!!!!
mohammad / 03 May 2013