نوال سعداوی، فمینیست، داستاننویس و اندیشمند عرب، در ۸۹ سالگی در مصر درگذشت.
نویسنده بیش از ۵۵ کتاب هم در حوزه داستاننویسی و هم تحلیل، سعداوی نوشتن را از ۱۴ سالگی آغاز کرد و در تمام زندگی حرفهایاش با سلطه مردسالاری، سلطه طبقاتی و سلطه سنتهای مذهبیکه سویه خشونت جنسیتی دارند مبارزه کرد.
سعداوی به عنوان یک انقلابی، منتقد صریح سیاستهای دیکتاتورهای مصری از انور سادات، تا حسنی مبارک و پس از بهار عربی محمد مرسی و عبدالفتاح سیسی بود. او همچنین الیگارشی مذهبی و مفتیهای مصر را به ستوه آورده بود و نقش اسلام در خشونت به زنان را برجسته میکرد. از این رو بالاترین مقامهای مذهبی مصر علیه او موضع گرفتند.
کلیتوریس سعداوی در کودکی به مانند بسیاری دیگر از دختران مصری ختنه و یا کلیتوریدکتومی میشود. ناقصسازی اندام جنسی، تمام زندگی جنسی شخصی و مبارزات اجتماعی او را تحت تاثیر قرار میدهد. اولین نوشتههای داستانی و اولین کتاب غیرداستانیاش «زنان و سکس» در مورد ناقصسازی اندام جنسی زناناند.
کتاب «زنان و سکس» با دانش پزشکی او و آگاهی فمینیستیاش نوشته شده و در مورد حق زنان برای لذت بردن از سکس است و اینکه چرا این حق از آنها دریغ شده است. زبان کتاب در بیان هر آنچه در رابطه با سکس زنان است بیپرده و دقیق است.
پس از انتشار «زنان و سکس» سعداوی که آن زمان به عنوان پزشک و سیاستگذار بهداشت و درمان کار میکرد در سال ۱۹۷۲ از شغل مدیریتیاش در وزارت بهداشت مصر اخراج میشود. کتاب هم ممنوع اعلام میشود؛ ممنوعیتی که تا دو دهه ادامه مییابد و شامل بسیاری دیگر از کتابهای او هم میشود.
خود سعداوی در زبانش از کلمه عرفی «بریدن» استفاده میکرد؛ او میگفت: «من را در کودکی بریدند… از کودکی، زخم عمیقی در بدنم باقی مانده که هرگز بهبود نیافته است».
بریدن به نظر سعداوی مرتبط با نیاز فرهنگ مردسالار برای ساختن زنانی بود که میبایست با حیا و شرم زندگی کنند و سرسپرده مردان باشند- تا حدی که بدنهای زنان را با تیغ میبرد که مبادا از سکس لذت ببرند. از این رو سعداوی همه زندگیاش را گذاشت تا با فرهنگی که حیا و شرم را به زنان تحمیل میکند مبارزه کند. حیا و شرم از سوژههای غالب داستانها و نوشتههای او هستند.
در سال ۱۹۷۵ او یکی از مشهورترین رمانهایش را مینویسد؛ «زن در نقطه صفر» داستان فردوس است، زنی تنفروش که دیگر هیچ برای از دست دادن ندارد و عصیان کرده است. فردوس در زندان و برای قتل قوادش محکوم به اعدام است. او حاضر نیست از رئیس حکومت درخواست عفو کند اما حاضر شده با یک پژوهشگر در مورد زندگیاش حرف بزند – زندگیای که در نقطه صفر با بریدن اندام جنسی فردوس آغاز میشود.
شخصیتهای اصلی داستانهای سعداوی زنانی هستند که خشونت و آزار دیدهاند و درد میکشند اما عصیان و شورش میکنند – زنان قدرتمندی که تسلیم سلطه نمیشوند و الهامبخش زنان دیگر و التیامبخش درد زنان رنج دیدهاند.
در سال ۱۹۸۱ سعداوی به همراه ۱۰۰ زن دیگر انجمن همبستگی زنان عرب (به عربی: جمعیة تضامن المرأة) را ایجاد کرد. چند سال بعد انجمن او از کشورهای دیگر عربی هم عضو گرفت و در کشورهای دیگر هم شاخه ایجاد کرد و تبدیل به انجمن بینالمللی همبستگی زنان عرب (AWSA) شد.
انجمنی که با ۱۰۰ تا ۱۱۰ زن مصری آغاز به کار کرد، در سال ۱۹۸۵ بیش از سه هزار نفر عضو در سرتاسر جهان عرب داشت. از مهمترین اهداف این انجمن شبکهسازی و فشار از پایین به سیاستگذاران برای مشارکتدهی زنان در زندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بود. انجمن مجله هم داشت – جایی که فمنیستهای عرب مقاله منتشر میکردند و باهم گفتوگو میکردند.
در سال ۱۹۸۱ سعداوی به طور مستقیم سیاستهای محمد انور السادات را نقد کرد و به مدت سه ماه به زندان افتاد.
در سال ۱۹۹۱ در دوران حکومت حسنی مبارک به بهانه بیانیه ٰانجمن بینالمللی همبستگی زنان عرب علیه جنگ خلیج و حمایت مصر از آمریکا، انجمن ممنوع اعلام شد و مجله آن توقیف شد.
در سال ۱۹۸۷ کتاب «سقوط امام» سعداوی را به دردسر انداخت و الیگارشی مذهبی که همیشه مورد انتقاد او بودند این بار دستور قتل او را صادر کردند. کتاب «سقوط امام» احکام جنسی اسلامی را به نقد میگیرد. حاکم شرع – امام – به زنی تجاوز میکند و تنها شاهد این تجاوز سگی است – سگی که طبق قوانین اسلام نمیتواند شهادت بدهد. بنتالله (دختر خدا) فرزند حاصل از این تجاوز است و باید با «ولد زنا» بودنش زندگی کند. مادر بنتالله به اتهام زنا سنگسار شده و داستان در چیزی شبیه به کابوس و الهام میگذرد.
استعارهها و عنوان بنتالله به شخصیت اصلی کتاب که دختری ولد زناست به قدری مذهبیها را در خاورمیانه خشمگین میکند که از مصر تا عربستان نام سعداوی بر لیستهای «به قتل برسانیدش» ظاهر میشود. او ناچار میشود برای مدتی مصر را ترک کند و به آمریکا برود.
کتابها و مقالهها و نمایشنامههایی که سعداوی منتشر می کرد تنها مفتیها و خشک مقدسها را عصبانی نمیکرد، نخبهها و روشنفکرهای مصر هم تا مدتها با زبان سعداوی مشکل داشتند و صراحت کلام او را در صحبت کردن در مورد سکس با پورنوگرافی مقایسه میکردند.
با وجود اینکه سعداوی در تمام زندگی حرفهایاش تحت فشار قدرتهای سیاسی و بنیادگرایان مذهبی بود، او یکی از پر مخاطبترین نویسندگان معاصر در جهان عرب است که کماکان شکل دهنده جریانهای فمنیستی پیشرو بوده است.
پس از بازگشت از آمریکا امنیتیهای دولت حسنی مبارک به این بهانه که جان سعداوی در خطر است مدام او را تحت نظر میگیرند و بارها در حبس خانگی نگهش میدارند.
سعداوی در ۸۰ سالگی در سال ۲۰۱۱ به میدان تحریر مصر رفت و همراه با انقلابیهای بهار عربی از حسنی مبارک خواست که قدرت را ترک کند. اما همان زمان او نگران قدرت گرفتن اسلامگرایان بود و در میان انقلابیون گفت «ما حکومت سکولار نیاز داریم؛» – به نظر سعداوی اسلام سیاسی از خطرناکترین عوامل بازدارنده زنان در تحقق حقوق جنسیتیشان میتوانست باشد.
نگرانیهای او از قدرت گرفتن اسلامگرایان در گفتوگوهای او پیش از انقلاب بهار عربی با فمنیستهای مسلمان هم دیده میشود. به نظر سعداوی سیاستهای هویت – مانند اسلامگرایی – ادغام شده با مشارکت زنان در امور سیاسی لزوما به رهایی از پیامدهای طبقاتی مردسالاری نمیانجامد – به ویژه زمانی که الیگراشی مذهبی قدرت سیاسی و اقتصادی داشته باشند.
سعداوی در انتقاد از نسل جدید فمینیستهای مسلمان به به آگاهی فمنیستی آنها خرده میگیرد و میگوید که این یک آگاهی سیاسی نیست:
«فمینیستها امروزی آرایش میکنند، کفش پاشنه بلند میپوشند، شلوار جین تنگ میپوشند و حجاب سرشان میکنند. بسیار متناقض است. آنها هم قربانی بنیادگرایی دینی هستند و هم مصرفگرایی آمریکایی. آنها هیچ آگاهی سیاسی ندارند.»
سعداوی تاکید میکند که در جهان سرمایهداری نمیشود تنها پی سیاستهای هویتی رفت:
«فمینیسم برای من مبارزه با مردسالاری و سلطه طبقاتی است. ستم طبقاتی و ستم مردسالارانه را از هم نمیتوانیم جدا کنیم.»
بخش از تلاش سعداوی این بوده که نشان دهد منافع اقتصادی الیگارشی مذهبی و استبدادهای خاورمیانهای کماکان در خدمت هم بودهاند و زنان مسلمان فمنیست نمیتوانند تنها با چیزی انتزاعی به نام مردسالاری مبارزه کنند اما با این استبدادها و این الیگارشیها و هژمونیهای سیاسی و اقتصادی مبارزه نکنند.
او خودش در بیشتر کارهایش سعی کرد که تقاطع بیعدالتیهای جنسیتی و جنسی را با سایر هژمونیها نشان دهد. نوشتن سلاح کشنده سعادوی بود. به زبان خودش:
«نوشتن مانند کشتن است؛ شجاعت زیادی میطلبد. شما با نوشتن ایدههای (سلطه) را نابود میکنید، بیعدالتیها را نابود میکنید، سیستمهای سرکوب را نابود میکنید.»