راجر ایبرت که در هفتادسالگی درگذشت، یکی از پرکار‌ترین، محبوب‌ترین و پرخواننده‌ترین منتقدان سینما بود. کسی که از سال ۱۹۶۷ تا لحظه مرگش، در شیکاگو سان تایمز، نقد فیلم نوشت و شمار نوشته‌های سینمایی‌اش در سال، به ۲۸۵ می‌رسید و وب‌لاگ سینمایی‌اش، راجر ایبرت. دات کام، بالای پنج میلیون خواننده داشت.

کمتر منتقد فیلمی در زندگی‌اش این شانس را داشته که تا حد راجر ایبرت خود را بالا کشیده و به چنین مقبولیت عظیمی در نزد مردم دست یابد و شهرت و محبوبیت‌اش به آن درجه برسد که باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، برای درگذشت‌اش پیام بفرستد.

راجر ایبرت، منتقد سرشناس که در اثر ابتلا به سرطان درگذشت
راجر ایبرت، منتقد سرشناس که در اثر ابتلا به سرطان درگذشت

اوباما، در بیانیه‌ای که از سوی کاخ سفید منتشر شد، صداقت ایبرت را درباره فیلم‌هایی که دوست نداشت، و نیز اشتیاق وافرش را درباره فیلم‌هایی که می‌پسندید، ستود و نوشت: «برای یک نسل از آمریکایی‌ها، و مخصوصاً شیکاگویی‌ها، راجر ایبرت، خود فیلم‌‌ها بود (…) فیلم‌ها بدون ایبرت مثل سابق نخواهند بود.»

راجر ایبرت، در آخرین یادداشت خود که در صفحه‌اش در سان تایمز شیکاگو منتشر شد و در واقع وصیت‌نامه او محسوب می‌شود نوشت:

«۴۶ سال قبل در سوم آوریل ۱۹۶۷، من منتقد فیلم شیکاگو سان تایمز شدم. برخی از شما رِویو‌ها و مقاله‌های مرا خوانده‌اید و حتی از آن زمان با من مکاتبه کرده‌اید. دیگران هم با نقد فیلم‌های من از طریق برنامه تلویزیونی‌ام، کتاب‌ها و وب‌سایت، فستیوال فیلم یا ایبرت کلاب و خبرنامه‌ها آشنا شدند. به هر حال شما مرا شناختید و خوشحالم که این اتفاق افتاد و از شما متشکرم که بهترین خوانندگانی بودید که هر منتقدی می‌تواند انتظار داشته باشد.»

«همشهری کین»، فیلم محبوب ایبرت و مهم‌ترین فیلم تاریخ سینما از دید او بود. البته این انتخاب رسمی‌اش بود و می‌گفت، فیلم مورد علاقه واقعی او، «زندگی شیرین» ساخته فلینی است.

نیل استینبرگ، همکار او در شیکاگو سان تایمز بعد از مرگش درباره او نوشت: «راجر ایبرت عاشق فیلم‌ها بود جز فیلم‌هایی که از آن‌ها نفرت داشت.» استینبرگ، او را منتقدی با چشمانی نظاره‌گر، تیزهوش و با دانشی عمیق توصیف کرد که ۴۶ سال برای شیکاگو سان تایمز و ۳۱ سال در تلویزیون به نقد فیلم پرداخت و نقد‌هایش، میلیون‌ها خواننده داشت.

ایبرت، نخستین روزنامه‌نگاری بود که به خاطر نقد فیلم‌هایی که نوشت برنده جایزه پولیتزر شد و این جایزه اعتبار زیادی به نقد‌هایش بخشید. سه کتاب با عنوان «فیلم‌های بزرگ» و دو کتاب در مورد فیلم‌هایی که از آن‌ها متنفر بود نوشت.

«همشهری کین»، فیلم محبوب ایبرت
«همشهری کین»، فیلم محبوب ایبرت

او علاوه بر نقدنویسی، در نوشتن فیلمنامه هم تبحر داشت. سناریوی فیلم «سکس پیستول» در مورد گروه موسیقی پانک بریتانیایی و «ورای دره عروسک‌ها» ساخته راس میر از کارهای او در این زمینه بود.

«ورای دره عروسک‌ها»، فیلمی بود که در زمان خودش تحویل گرفته نشد اما امروزه، یک فیلم کالت کلاسیک محسوب می‌شود.

ایبرت، در سال‌های دهه ۱۹۷۰ به عنوان استاد مهمان در دانشگاه شیکاگو به تدریس فیلم پرداخت. در سال ۱۹۸۲ با دوست و همکار منتقدش، جین سیسکل در یک برنامه تلویزیونی هفتگی مربوط به سینما شرکت کرد که نام آن در ابتدا، «در سینما با جین سیسکل و راجر ایبرت» بود که بعد‌ها به «سیسکل و ایبرت و فیلم‌ها» تبدیل شد و بعد از مرگ سیسکل در ۱۹۹۹ نیز به «راجر ایبرت و فیلم‌ها» تغییر نام داد.

لوگوی این برنامه تلویزیونی با شعار «شست‌ها بالا، شست‌ها پایین»، به علامت تجاری آن‌ها بدل شد و نقش مهمی در تعیین سرنوشت فیلم‌ها از نظر اقتصادی و موفقیت یا شکست آن‌ها در گیشه داشت.

آخرین برنامه تلویزیونی او؛ «ایبرت تقدیم می‌کند: در سینما» بود که در ژانویه ۲۰۱۱ پخش شد.

یکی از شعارهای همیشگی‌اش این بود: «هیچ فیلم خوبی، بیش از حد بلند نیست و هیچ فیلم بدی، به اندازه کافی کوتاه نیست.»

راجر ایبرت، نویسنده گوشت‌تلخی بود. اهل طنز و بذله‌گویی نبود و شوخ‌طبعی خشک و سردی داشت. در نقد منفی و بد نوشتن در مورد فیلم‌ها، از زبانی طعنه‌آمیز و لحنی آمیخته با کنایه استفاده می‌کرد. در مورد فیلم «شمال» رابر راینر نوشت: «من از این فیلم متنفرم، متنفرم متنفرم، متنفرم متنفرم، متنفرم. ازش متنفرم.»

ایبرت، نظریه‌پرداز نبود و تفکر خاصی را در حوزه نقد فیلم نمایندگی نمی‌کرد. ویژگی مهم کار‌هایش ساده‌نویسی و ارتباط عمیق و تنگاتنگ با مخاطب از طریق تریبون‌ها و رسانه‌های معتبر و پرمخاطب و نوشتن درباره فیلم‌های روز سینمای جهان به ویژه فیلم‌های عامه‌پسند و هالیوودی بود.

ایبرت، با اینکه از نسل منتقدان قدیمی بود اما برخلاف منتقدانی مثل اندرو ساریس، با خوانندگان نقد‌هایش از طریق فیس‌بوک، تویتر و وبلاگش تعامل خوبی داشت. مخاطبان نوشته‌هایش از مرزهای آمریکا فرا‌تر رفته و نقد‌هایش به زبان‌های مختلف از جمله فارسی ترجمه می‌شد و در رسانه‌های مختلف بازنشر می‌شد.

صفحه‌اش در تویتر و فیس بوک بالای ۶۰۰ هزار نفر، هوادار داشت.

ایبرت با نظریه کلایو بیکر که از ویدئو گیم به عنوان یک پدیده هنری دفاع می‌کرد، مخالف بود و ویدئو گیم را یک کار صنعتی می‌دانست. از نظر او، هیچ ویدئو گیم باارزشی تولید نشد و خود رغبتی نداشت که با آن‌ها بازی کند.

جدایی نادر از سیمین، بهترین فیلم سال ۲۰۱۱
جدایی نادر از سیمین، بهترین فیلم سال ۲۰۱۱

ایبرت در ارزیابی فیلم‌ها، از الگوی ستاره‌ها استفاده می‌کرد. معمولاً به کم‌ارزش‌ترین فیلم‌ها، نیم‌ستاره و به بهترین فیلم‌ها حداکثر چهار ستاره می‌داد (برخلاف مرسوم که پنج ستاره بود).

با این حال اگر فیلمی به نظر او از نظر اخلاقی، منفور یا از نظر هنری، بی‌منطق بود، آن را مطلقاً بی‌ارزش تلقی کرده و از دادن‌‌ همان نیم ستاره به آن هم دریغ می‌کرد. او عقیده داشت که ستاره‌هایی که او به فیلم‌ها می‌دهد را باید در کانتکست متن نقد او دید و خواند.

ایبرت، به «پدرخوانده دو»، ۳ ستاره و به «پدرخوانده سه»، ۳ ستاره و نیم داد اما بعد در سال ۲۰۰۸، در آرای خود تجدید نظر کرد و «پدرخوانده دو» را در لیست بزرگ‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما قرار داد اگرچه گفت که عقیده‌اش در نقد این فیلم تغییر نکرده و به نوشته‌اش همچنان پایبند است.

یکی دیگر از شیوه‌های ایبرت برای ارزیابی فیلم‌ها، این بود که در برنامه تلویزیونی پر طرفدارش که با همکارش جین سیسکل اجرا می‌کرد، معمولاً برای فیلم‌هایی که می‌پسندید، انگشت شست‌اش را بالا می‌آورد و برای آن‌ها که دوست نداشت، شست‌اش را پایین می‌برد. گاهی هم برای بعضی فیلم‌ها که خیلی می‌پسندید، دو انگشت شست‌اش را بالا می‌آورد.

ایبرت همچنین در سال ۱۹۹۹، فستیوالی به نام خودش بنیان نهاد با عنوان «ایبرت فست» (EbertFest).

ایبرت، با سینمای ایران هم بیگانه نبود. فیلم‌های کیارستمی را نمی‌پسندید اما از فیلم «جدایی نادر ازسیمین»، دفاع کرد و آن را به عنوان بهترین فیلم سال ۲۰۱۱ برگزید.

«همشهری کین»، فیلم محبوب ایبرت و مهم‌ترین فیلم تاریخ سینما از دید او بود. البته این انتخاب رسمی‌اش بود و می‌گفت، فیلم مورد علاقه واقعی او، «زندگی شیرین» ساخته فلینی است.

از میان بازیگران سینما، رابرت میچام، بازیگر مرد مورد ستایش او و اینگرید برگمن ستاره زن محبوبش بود.

لیست بهترین فیلم‌هایش برای مجله سایت‌اند ساوند در سال ۲۰۱۲ لیست غریبی است و نشان می‌دهد که علیرغم گرایش‌اش به سینمای هالیوود، در ‌‌نهایت بهترین انتخاب‌هایش، محصولات سینمای هنری اروپا و آمریکا بود: ادیسه فضایی، آگوئیرا خشم خداوند، همشهری کین، زندگی شیرین، ژنرال، گاو خشمگین، اینک آخرالزمان، داستان توکیو، درخت زندگی و سرگیجه.

از فیلم‌های وحشتناک متنفر بود اما برخی فیلم‌های این ژانر مثل «نوسفراتو» و «سکوت بره‌ها» را شاهکار خوانده بود و بین آن‌ها و فیلم‌هایی که در آن یک دسته تین ایجر، همدیگر را تکه پاره کرده و در آخر تنها یکی از آن‌ها زنده می‌ماند تا قسمت بعدی بر مبنای آن ساخته شود، تفاوت بسیاری قائل بود.

گرچه آدم مذهبی نبود و خودش را اگنوستیک می‌دانست اما به شدت اخلاق‌گرا بود و به فیلم‌های ضد کاتولیکی مثل «کشیش» ساخته آنتونیا بِرد (ماجرای کشیشی که در ایمانش شک می‌کند)، فیلمساز انگلیسی و «استیگماتا» ساخته روپرت وین رایت حمله کرد و آن‌ها را توهین‌آمیز و جاهلانه خواند.

در مقابل به فیلم‌هایی مثل «آخرین وسوسه مسیح»، «مصائب مسیح» و «دگما»ی کوین اسمیت، امتیاز خوب داد.

نگاهش در مورد فیلم‌ها، غالباً متعادل بود اما نفرتش را از فیلم‌هایی که دوست نداشت با صراحت اعلام می‌کرد. فیلمی مثل «هری کثیف» ساخته‌دان سیگل را که اغلب منتقدان، آن را تحسین کرده، یک فیلم «فاشیستی» نامید اگرچه جنبه‌های فنی آن را ستود.

با فیلم درخشانی مثل «نگهبان شب» لینا ورتمولر مخالفت کرد اما به دفاع از فیلم ضعیفی مثل «سرعت ۲» پرداخت.

به «مخمل آبی» دیوید لینچ، تنها یک ستاره داد و کارگردانی لینچ را از رفتار دنیس هاپر در فیلم، سادیستی‌تر دانست.

راجر ایبرت، نویسنده گوشت‌تلخی بود. اهل طنز و بذله‌گویی نبود و شوخ‌طبعی خشک و سردی داشت.

«پدرخوانده»، از بزرگ‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما
«پدرخوانده»، از بزرگ‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما

در نقد منفی و بد نوشتن در مورد فیلم‌ها، از زبانی طعنه‌آمیز و لحنی آمیخته با کنایه استفاده می‌کرد. در مورد فیلم «شمال» رابر راینر نوشت: «من از این فیلم متنفرم، متنفرم متنفرم، متنفرم متنفرم، متنفرم. ازش متنفرم.»

او حتی کتابی نیز با این عنوان بیرون داد: من از این فیلم، متنفرم، متنفرم، منتفرم.

ایبرت، با سینمای ایران هم بیگانه نبود. فیلم‌های کیارستمی را نمی‌پسندید اما از فیلم «جدایی نادر از سیمین»، دفاع کرد و آن را به عنوان بهترین فیلم سال ۲۰۱۱ برگزید.

نقد او بر فیلم «طعم گیلاس» کیارستمی، یکی از معدود نقدهای منفی است که علیه فیلم کیارستمی منتشر شده است.

وی بعد از نمایش این فیلم در کن و در مخالفت با همکارانش، جاناتان روزنبام و دیوید کهر از نیویورک دیلی‌نیوز که فیلم را پسندیده و آن را شاهکار خواندند، موضع گرفت و آن را اثری خسته‌کننده و ملال آور توصیف کرد و نوشت:
«من صبر وافری در تماشای فیلم‌های خسته کننده دارم اگر که بتوانند مرا جذب کنند. من تجربه دیدن یک مستند هشت ساعته به نام “تیگا” را که درباره چادرنشینان منطقه‌ای در سیبری است، دارم. کاملاً واقفم که کیارستمی مشغول به چه کاری است. از سر غر زدن نمی‌گویم که چرا در فیلم اتفاق جالب و تکان‌دهنده‌ای وجود ندارد. چیزی که احساس می‌کنم این است که شیوه کیارستمی در اینجا یک “تظاهر” است (…) گفت‌و‌گو‌ها بسیار طولانی، طفره‌رونده و معمایی هستند. هدف‌ها نامشخص است (…) درست است که یک حس بشردوستانه در زیر پوست فیلم وجود دارد. درست است که یک کارگردان ایرانی جرأت این را داشته است که یک فیلم با موضوع ممنوعه خودکشی در کشورش بسازد. درست است که ما جنبش‌ها را برای رسیدن به استقلال هنری در ایران تشویق می‌کنیم. اما آیا “طعم گیلاس” یک فیلم قابل ارزش برای دیدن است؟ من که اینطور فکر نمی‌کنم. (نقل از سایت آدم برفی‌ها)

با این حال ایبرت، بعد از دیدن فیلم «رونوشت برابر اصل»، نظرش را در مورد کیارستمی تعدیل کرد و نقد نسبتاً مثبتی بر آن نوشت.

ایبرت، از ستایشگران ورنر هرتسوگ، سینماگر آلمانی بود و هرتسوگ، فیلم «مواجهه در پایان جهان» خود را به او تقدیم کرد.

بانی و کلاید، نبرد الجزیره، زد، فریاد‌ها ونجوا‌ها، پنج قطعه آسان، صحنه‌هایی از یک ازدواج، نشویل، سه زن، رفقای خوب، آمادئوس، پلاتون، فهرست شیندلر، جی. اف. کی، مالکوم ایکس، شبکه اجتماعی، اینک آخرالزمان، فارگو و آرگو، برخی از انتخاب‌های راجر ایبرت به عنوان بهترین فیلم‌های سال در طی بیش از پنج دهه بود.

یادش گرامی باد.