اتفاقهای روزمره زندگی، زن و مرد ندارد، اما روزمرگی زنانه گاهی سختتر است و وقتی با قانون و عرف و مذهب آمیخته میشود، محدودکنندهتر و دست و پاگیرتر.
منطقه خاورمیانه از این لحاظ شرایط پیچیدهتری هم دارد. بحرانهای سیاسی و اقتصادی، خطر جنگ یا درگیری واقعی با آن و قدرت سنتها و اعتقادات مذهبی در این کشورها، زندگی روزمره زنان را به یک نبرد نفسگیر تبدیل کرده است.
در این میان ایران، موقعیتی دوگانه دارد: از یکسو طیف وسیعی از زنان در این کشور، جرئت بیان مطالبات خود را پیدا کردهاند و از طرف دیگر، هر نوع اعتراض به وضع موجود، با واکنش شدید نهادهای قدرت مردسالار در خانواده و اجتماع روبهرو میشود.
در صحن علنی مجلس، در جلسه هیئت دولت، در همایشهای مختلف، درباره مسائل زنان بحث میشود (گاهی به سود و گاهی به ضرر آنها) و این بحثها هرسال ابعاد وسیعتری مییابد، اما زندگی واقعی زنان در بستر «فرهنگ» و «سنت» و «عرف» و «قانون»، پیش میرود و از آنها اثر میپذیرد و بر محیط پیرامون خود اثر میگذارد. در این میان، صدای مشکلات واقعی زنان، گاهی در هیاهوی درگیریهای سیاسی و اجتماعی به وضوح شنیده نمیشود.
«تبعیض»، «خشونت»، «تعرض جنسی» و «نبودن امنیت در جامعه ایران»، مهمترین دغدغههایی هستند که چند زن ایرانی در گفتو گو با زمانه به آنها اشاره میکنند.
به راحتی ما را اخراج میکنند
در جمع زنانی که از شهرهای گوناگون ایران، در سنین و موقعیتهای گوناگون حاضر شدند چند دقیقهای وقت بگذارند و از دغدغههای واقعی زندگیشان بگویند، مشکلات متفاوت و نقاط اشتراک بسیار هست.
بحرانهای سیاسی و اقتصادی، خطر جنگ یا درگیری واقعی با آن و قدرت سنتها و اعتقادات مذهبی در این کشورها، زندگی روزمره زنان را به یک نبرد نفسگیر تبدیل کرده است.
نازی، ۲۹ ساله، شیرازی است. او اولین کسی است که به درخواست زمانه پاسخ میدهد و در این زمینه مینویسد: «من کارمند هستم. چیزی که خیلی اذیتم میکند این است که در اداره، کارهای مسخره مال خانمهاست و اصلاً برای خانمها ارزشی قائل نیستند. من در یک اداره دولتی کار میکنم. حس میکنم میخواهند از هر راهی که شده ما را کنار بگذارند. اگر اعتراض کنیم، خیلی راحت اخراج میشویم.»
مهسا ۲۳ ساله، ساکن تهران، از یک مشکل اجتماعی برای زمانه نوشته است: «مهمترین مشکل من این است که وقتی توی ماشین مینشینم، یا راننده میخواهد سر حرف را باز کند، یا آقای کنار دستی پولش را دقیقاً توی جیبی گذاشته که باید برای برداشتنش 10-20 بار خودش را به تو بمالاند. اینقدر این اتفاق رایج است که میتوانم بگویم معضل اصلی من همین است. در محل کار هم همیشه کارهای درجه پایین مال زنهاست. یعنی اگه شغلت هم تخصصی باشد، چون زن هستی حقوقت از همکار مردت پایینتر است.»
مهتاب ۲۵ ساله، در سالی که گذشت، ازدواج کرده است، اما حالا میگوید: «مهمترین مشکل من این است که نمیدانم اگر باردار بشوم چطور ادامه تحصیل بدهم و کارم را هم داشته باشم.» او نگران است که هویت شخصی خودش را با بچهدار شدن از دست بدهد؛ چون معتقد است در ایران زن نه حمایت خانوادگی دارد، نه حمایت اجتماعی.
لیلی، ۳۸ ساله است و خیلی خلاصه مشکلاتی را که در سال گذشته بیشتر از همیشه احساس کرده است، جمعبندی میکند: «آزادی، تساوی، امنیت.» او در سالی که گذشت، بعد از ۱۴ سال از همسرش جدا شد: «دو سال بود در دادگاهها آواره بودم. آخرش هیچکدام از حق و حقوقم را نگرفتم. حاصل ۱۲ سال زندگی مشترک و تمام هزینههایی که در زندگی کرده بودم، این شده که حالا آوارهام. پسر ۱۰ سالهام هم سهم پدرش شده. به عنوان یک زن تحصیلکرده، حالا باید تحمل حرف ناجور مردم را هم داشته باشم. دست به نقد، در بنگاهها که در دنبال خانه میگردم، باید برخوردهای زننده را تحمل کنم. الان بزرگترین فکرم این است که چطور خانه پیدا کنم.»
زن بودن در ایران خیلی دشوار است
مشکلات در شهرهای کوچکتر، بزرگتر است. آتروشا، ۲۸ ساله است و فکر میکند بزرگترین مشکل برای همه زنان در هر موقعیتی، این است که حق و حقوقشان نادیده گرفته میشود: «آخرش خودشان مجبور میشوند به خاطر جو خراب جامعه، چه فرهنگی و چه اخلاقی کوتاه بیایند.»
او که اهل خرمآباد است، میگوید برای چیزهای ابتدایی باید بجنگد: «شوهرم به من تهمت میزند. در خانه زندانی میشوم. باید جلوی فامیلش سر خم کنم. مگر از برابری حرف نمیزنیم؟ چرا زنها هرچه زحمت بکشند برای خانواده همسرشان حمل بر مهربانی و همراهی و رفتار نیکشان نمیشود و همهچیز به حساب وظیفهشان گذاشته میشود و حتی یک تشکر خشک و خالی هم از آنها نمیشود؟ نگویید این حرفها سطحش پایین است و اینها. مگر نمیخواهید درباره زنان ایران بنویسید. اینها مشکل جدی زندگیهاست. نابرابری. چرا اگر یک مرد، فقط یک استکان چای در مقابل خانواده همسرش بگذارد، مردی نیک و بیمثال میشود؟ تازه میگویند به به چه کمکی به زنش میکند. جامعه از مرد توقع ندارد و از زن توقع دارد. در خارج از خانواده هم همین مشکل هست. مردها خیلی زودتر از زنان در محیطهای مختلف پذیرفته میشوند و زنان مجبورند برای همه چیز نیرو بگذارند. به نوع لباسشان توجه ویژه میشود. به نوع قیافهشان. اگر بخندد می گویند نخ میدهد. اگر جدی باشد می گویند مردنماست. زن چه باید کند در این جامعه کوفتی؟ خسته شدم از اینهمه فشار در درون خانواده و در خیابان و محیط کار. چرا زن بودن در جامعه ما اینقدر سخت است؟ اینهاست گرههای فرهنگی ما. همین چیزهای ریز و ناشی از نگاه مردسالارانه که زنها را داغان میکند. مشکل مالی هم که داریم. همینها بس نیست؟»
آتروشا: زنان مجبورند برای همه چیز نیرو بگذارند. به نوع لباسشان توجه ویژه میشود. به نوع قیافهشان. اگر بخندد می گویند نخ میدهد. اگر جدی باشد می گویند مردنماست. زن چه باید کند در این جامعه کوفتی؟ خسته شدم از اینهمه فشار در درون خانواده و در خیابان و محیط کار. چرا زن بودن در جامعه ما اینقدر سخت است؟
آرزو، زن ۴۴ ساله اهوازی، دغدغهاش امنیت است: «از همه نوعش، چه از لحاظ سیاسی و اوضاع مملکت، چه امنیت جانی و مالی. ما امنیت جنسیتی هم نداریم و حالا امنیت مالی هم اضافه شده. تمام فکر و ذکرم شده اینکه چطور کمی خرج خانه را کم کنم. از همه چیز زدهام، اما کمرم دارد خم میشود. مدتهاست چیزی برای خودم نخریدهام. تبدیل شدهام به یک ماشین. انگار روی دلم را گل گرفتهاند. به آینه نگاه میکنم از خودم بیزار میشوم. اثری از رنگ در زندگیام نیست. شوهرم هم وضعش بهتر از من نیست، اما خب از عرق و سیگارش نمیگذرد. من چه؟ راستش هیچ دلخوشی ندارم.»
فرزانه 28 ساله، معلم و دانشجوی دوره فوق لیسانس جامعهشناسی ساکن کرج است و میگوید: «آنقدر درگیری ذهنی دارم که نمیتوانم حتی یک صفحه از درسهایم را بخوانم. اصلا فکرم متمرکز نیست. گرانی، خانه، اجاره، کار، پوشاک، خوراک و…. مثلا ما الان داریم خانه میسازیم آن هم بعد از چند سال. بعد از شش هفت ماه سفت کاریاش تمام نشده اما پول ما تمام شده. دیگر اینکه در همین شرایط هیر و ویر باید مدام مواظب همسرم باشم مبادا یک روز برود بنگاه و همه خانه را به نام خودش بزند. مملکت که قانون درست و حسابی ندارد. صاحب بنگاه هم به راحتی فراموش میکند آن کسی که پول را روز اول به او داده زن بوده نه مرد. اصلاً شک نمیکند و نمیگوید چون پول را از همسرتان گرفتم او هم باید بیاید. هرچه مرد بگوید همان است. زنها در این مملکت باید ششدانگ حواسشان به پول و زحمتی که کشیدهاند باشد مبادا در چهارچوب خانه همهچیز دود شود و به هوا برود. این هم آخر و عاقبت زن ایرانی است.»
به عنوان یک مادر امکانات اجتماعی ندارم
ترمه ۳۶ ساله است و فکر میکند مشکلات زنان ایران سال به سال بیشتر میشود: «در اجتماع، عدم تساوی حقوقی و نبودن امنیت اجتماعی مشکل بزرگ من به عنوان یک زن است. در محیط خانه با همسرم مشکلی ندارم، اما چون شاغلم، مسئولیتم سنگین است و خیلی خسته میشوم. یعنی دو شغله هستم. اما کسی کار خانه را شغل حساب نمیکند. من از سر کار که برمیگردم کار دومم در واقع شروع میشود. پخت و پز، رسیدگی به امور خانه و درس بچهها. در صورتی که همسرم مینشیند روی مقابل و کانالهای تلویزیونی را عوض میکند و از من میخواهد برایش چای و میوه ببرم. در جامعه ایران این مسئله آنقدر روزمره شده که دیگر انگار به چشم نمیآید.»
مستانه، ۲۶ ساله و اهل تبریز است. او در سالی که گذشت، صاحب یک فرزند شد: «بعد از تولد پسرم که الان شش ماهه است، از کار و دانشگاه و ورزشم جا ماندم. چون تا یکسالگی اکثر مهدها هیچ بچهای را قبول نمیکنند. دانشگاهها هم پنج ترم مرخصی زایمان میدهند، ولی باید شهریه ثابت هر ترم را بدهی. زنی که بعد از زایمان از کار بیکار شده، چطور میتواند ترمی ۲۰۰ هزار تومان پول زور بدهد؟ مجبور است انصراف بدهد تا بچهاش بزرگ بشود. همه چیز در این مملکت دست به دست هم داده تا زن را حسابی گرفتار کند.»
مستانه در مورد مشکلاتی که بقیه زنان در این گزارش به آن اشاره کردهاند میگوید: «من با مردها و امنیت و … کاری ندارم چون خودم حقم را میگیرم. تخصصم هم طوری است که هر حقوقی را که درخواست کنم به من میدهند. کارشان لنگ من است. کسی را هم که بخواهد دست درازی کند، سرجایش مینشانم، ولی از اینکه به عنوان یک مادر هیچ امکانات اجتماعی ندارم برای خودم متاسفم.»
دریا هم زنی است ۳۰ ساله و دارای مدرک کارشناسی ارشد که سال گذشته ازدواج کرده و حالا درگیر مشکلات کار و نگران فرداست: «امنیت جنسی وجود ندارد و همه میخواهند فقط و فقط چون زن هستی از تو سوء استفاده کنند. امنیت شغلی هم ندارم. هر روز که میروم سر کار، فکر می کنم ممکن است روز آخر باشد و شرکت بخواهد تعدیل نیرو کند. دغدغهام در زندگی خصوصی هم این است که اگر بچهدار بشوم، چطور باید شغلم را حفظ کنم؟ هیچ ضمانتی نیست که بعد از مرخصی زایمان باز مرا جذب کنند.»
اختیار پوششم را ندارم
شیوا، اهل کرمانشاه است و یک دختر دو ساله دارد، اما سال گذشته نتوانسته کاری پیدا کند: «مشکل من نبود یک شغل مناسب پاره وقت است که بتوانم هم شغل و درآمدی داشته باشم و هم ساعتهای زیادی پیش بچهام باشم، اما این تنها مشکل من نیست. اینکه اختیار پوششم را ندارم و هم وجود حجاب اجباری، همیشه ناراحتم میکند؛ آن هم با چشمچرانی عجیب مردان که حتی اگه پوشش مناسب هم داشته باشی، فرقی برایشان ندارد.»
دریا: دغدغهام در زندگی خصوصی هم این است که اگر بچهدار بشوم، چطور باید شغلم را حفظ کنم؟ هیچ ضمانتی نیست که بعد از مرخصی زایمان باز مرا جذب کنند.
شهرزاد یک زن ۲۷ ساله اهل رشت است: «مشکلم این است که دوست دارم ساعاتی را بیرون از خانه سپری کنم؛ مثلا بروم کلاس، استخر و حتی سر کار، اما چون مسئولیت بچه با مادر است، همیشه این نگرانی با من است که وقتی نیستم چه بر سر بچه میآید. در حالی که پدرها خیلی راحت و آسوده بیرون میروند و خوشند، ولی اگه یک مادر بچه را بگذارد و برود، به بیمهری متهم میشود. در کل مشکلم تبعیض است. اینکه چرا مادر بودن، همسر بودن، فرزند دختر یک خانواده بودن این همه سخت است. فکر میکنم ما برای رفع تبعیض علیه زنان به یک بسیج عمومی نیاز داریم و مشکل فقط حکومت نیست.»
شیرین هم میگوید: «من شاغلم. کارشناس ارشدم با ۱۰ سال سابقه کار، ۳۲سالهام و یک پسر دو ساله دارم. مهمترین مسئله من در حال حاضر این است که کاری که انجام میدهم با مدرک و سابقهام نمیخواند. در حالی که
همکار مردی که با من استخدام شده، حالا مدیر است. من هرگز نمیتوانم به مدیریت فکر کنم، چون محیطهای کاری ما مرد محور است و هزار سقف شیشهای وجود دارد تا مانع رشد شغلی زنان شود.»
صنم، ۴۲ ساله است و معلم. او مشکلات امروز و امسال را مشکلات هر روز و هر سال زنان میداند: «فرهنگ پایین جامعه، هم مردان و هم زنان، در برخورد با زن، باعث میشود همیشه نگاه جنسی به زنان وجود داشته باشد. حتی اگه کاملاً ساده باشی و فکرت پیش هزار بدبختی و کار و بار باشد و در محیط اجتماع جدی و حتی خشن برخورد کنی، نگاه جنسی به تو وجود دارد. دید جنسی به زن میتواند خودش را به شکل پوشاندن زن یا برعکس نمایش و استفاده تبلیغی از زن نشان بدهد. نبود آزادی در انتخاب پوشش، آگاه نبودن اکثر همجنسان من از حقوق و وظایف شهروندی و جهانی خود، خرافاتی و سطح پایین بودن زنان و نشان دادن یک چهره پست و ضعیف از زن، چیزهایی است که همیشه گریبانگیر زنها بوده. همین مادرشوهرها که اکثر زنها از آنها مینالند، زن هستند اما به همجنسهای خود به عنوان کلفت و ماشین ادامه نسل نگاه میکنند. این در نهاد خانواده. در محیطهای کاری هم زنان همکار ما حاضرند هزار برخورد خشن یک رئیس مرد را بپیرند، اما زیر دست همجنس خود کار نکنند. پای صحبت مدیران زن اگر بنشینید از کارشکنی همکاران زن مینالند و دل خونی دارند. واقعاً چرا اینطوری است؟»
او همچنین ادامه میدهد: «من خواهان برابری هستم، اما بد نیست به خودمان هم انتقادی کنیم. چرا زنها راحتتر سرشان کلاه میرود؟ چرا به حقوق خود آگاه نیستند؟ چرا باورهای جامعه مردسالار را درباره طیف زنان بازتولید میکنند؟ چرا بیشتر از مردها به دعانویس و فالگیر و این چرت و پرتها مراجعه میکنند؟ چرا بیشتر ناله می کنند و اهل عمل نیستند؟ این پرسشها به علاوه مشکلات شخصی خودم، دغدغه همیشگی من است.»
ببخشین، این مقاله خیلی سطحی و کلی نوشته شده . لطفآ به خوانندهاتون احترام بگذارید. رسانه های خود ایران در داخل از شماها جلوتر هستند.
dehnavay / 15 April 2013
من 29ساله معلمم ودانشجوی فوق لیسانس با هفت سال سابقه کار .مشکلات وتبعیضات جنسیتی درایران حد ومرز ندارد یک مرد با سابقه کاری من وحتی کمتر با دانش کمتر به راحتی پیشرفت میکند اما من به اجبار باید پسرفت کاری رو تحمل کنم وحتی درراه ادامه تحصیلم هزارویک مانع رو برطرف کنم .نگرانی زندگی و فکر بچه دارشدن بااین اوضاع جامعه وعدم امنیت اقتصادی و اجتماعی هم مزید علت به مشکلاتم.
فرزانه / 13 September 2014